دوشنبه 18 آذر 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

دايره، شعری از ر. رخشانی

پيامبران،
ميانِ رويا و حَقيقت،
بر بُلندایِ غروری کاذب،
با شقايق های سَنگی
جِلوه هايی
ماندنی می سازند.

بزهکاران
آواز سَر می دهند
در ظلمت،
در وَحشتِ شب،
دست می سايند،
می جويند،
می طلبند
و دُعایِ نيمه شب را
دست آويزِ تَزوير می کنند.

ديوها
در جُلگه ای تاريک،
با تالابی تَفتيده،
کَلافِ کَلام می بُرند،
قير در حَلق می ريزند
و درسِ صبحگاهی را
بهانه ی نِيرنگ می کنند.

آدمی
در اِنزوايی
خود خواسته
(چونان جدالی
با بی حاصلی يا با بی خَبَری،)
در سادگیِ سکوتی بُهت انگيز
راهی به معجزه می جويد،
هَمرازِ سِتاره ها می شود،
با شب سُخَن می گويد
و تنها سهم اش
سوسویِ غريبی ست.

فرشتگان،
در لَحظه های بودن و ماندن
دل برمی گيرند و رو برمی تابند
و ترازویِ سنجش را
رمزِِ جاوِدانگی می سازند.

زمان،
بی توجه
می گذرد،
نگاه نمی کند
گوش نمی دهد
لَمس نمی کند
و تنها
از عشق اش به اَبَد
و مِهرش به فَلَک می گويد،
و اين دايره
هَمواره
به آغاز
باز می گردد.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 
























Copyright: gooya.com 2016