در همين زمينه
22 اسفند» مسواک آقای فاطمه! داستان کوتاهی از نادره افشاری18 بهمن» آن جوانک شکلاتی! داستان کوتاهی از نادره افشاری 11 بهمن» اهالی کافورستان، داستان کوتاهی از نادره افشاری 28 دی» کجا بروم، کجا برويم؟ داستان کوتاهی از نادره افشاری 14 دی» يک هفته با تو، داستان کوتاهی از نادره افشاری
بخوانید!
9 فروردین » شعر امروز ما از شعر دنيا عقبتر است، گفتوگو با بهمن شعلهور، ايسنا
9 فروردین » گفتوگو با محمدرضا قانونپرور: نپيوستن به كپيرايت، نگاه منفي جهاني را در پي دارد، ايسنا 9 فروردین » گذشتهي ادبي از نان شب هم براي نويسنده واجبتر است، گفتوگو با منيرالدين بيروتي، ايسنا 8 فروردین » نخود آش، داستان کوتاهی از نادره افشاری 8 فروردین » گفت وگوی عارف محمدی شهروند با شاپور قريب، شهروند (کانادا)
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! نخود آش، داستان کوتاهی از نادره افشاری «نخود آش» فنومن جالبی است، همه جا خودش را قاطی ميکند و فضول همه چيز و همه جا و همه کار ِ همه است، تازه يک کله دارد اين هوا. يک عالمه پشم ِ چين/پليسه روی سرش است که لابد مصنوعی هم نيست، و به کار همه ی مردم، مخصوصا اهالی جنس لطيف خيلی کار دارد. من از خودم ميگويم. يارو هميشه ی خدا شش دانگ حواسش جمع است که به خيالش ماست خور مرا بگيرد و ببيند تو اين هير و وير مجازی – يعنی اينترنتی - چه خاکی به سرم ميريزم. اگر خنده تان نميگيرد، برايتان مينويسم که طفلک خيال ميکند «نويسنده» هم هست. اصلا ميدانيد اولين اعتراضش به موجوديت منِ ِ مادر مرده چه بود؟ باورتان نميشود، ولی به جان مامانم قسم، تو يک جلسه ی عمومی که کلی آدم ِ با کله و بی کله و نيمه کله آنجا نشسته بودند، اين بابا، يعنی همين «نخود ِ آش» کله ی چين/پليسه اش را تکان داد و تيکه آمد که: خب، خيليها خيليها را نميشناسند. مثلا همين من خيليها را نميشناسم، حوصله شان را ندارم، کاری به کارشان ندارم و دوست هم ندارم که آنها کاری به کارم داشته باشند. ولی اين بابا اولين سوالش اين بود که من کی هستم که او [يعنی همين جنس زمخت چين/پليسه] نه پدرم را ميشناسد و نه شوهرم را؟! Copyright: gooya.com 2016
|