در همين زمينه
9 فروردین» شعر امروز ما از شعر دنيا عقبتر است، گفتوگو با بهمن شعلهور، ايسنا9 فروردین» گذشتهي ادبي از نان شب هم براي نويسنده واجبتر است، گفتوگو با منيرالدين بيروتي، ايسنا
بخوانید!
9 فروردین » شعر امروز ما از شعر دنيا عقبتر است، گفتوگو با بهمن شعلهور، ايسنا
9 فروردین » گفتوگو با محمدرضا قانونپرور: نپيوستن به كپيرايت، نگاه منفي جهاني را در پي دارد، ايسنا 9 فروردین » گذشتهي ادبي از نان شب هم براي نويسنده واجبتر است، گفتوگو با منيرالدين بيروتي، ايسنا 8 فروردین » نخود آش، داستان کوتاهی از نادره افشاری 8 فروردین » گفت وگوی عارف محمدی شهروند با شاپور قريب، شهروند (کانادا)
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! گفتوگو با محمدرضا قانونپرور: نپيوستن به كپيرايت، نگاه منفي جهاني را در پي دارد، ايسنامحمدرضا قانونپرور به عنوان استاد دانشگاه و مترجم در آمريكا فعاليت ميكند و چند كتاب از آثار ادبيات داستاني معاصر ايران را به زبان انگليسي ترجمه كرده است. او در گفتوگويي با خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، به پرسشهايي دربارهي وضعيت ادبيات داستاني ايران در غرب، بويژه آمريكا، شناخته شدن ادبيات ايران و مسائلي در اين زمينه پاسخ داد. خوانندگان محدود مترجم «سووشون» سيمين دانشور در پاسخ به اينكه آيا ادبيات داستاني ايران در غرب، بويژه آمريكا، خوانده ميشود، گفت: خوانده كه ميشود؛ اما خوانندگان آن محدود است؛ مثل هر ترجمهاي كه از زبانهاي ديگر ميشود. يعني ترجمهاي كه از آثار ادبي معاصر ايران ميشود، اولين مخاطبانش كساني هستند كه به ادبيات فارسي و ادبيات خاورميانه علاقهمندند و به طور كلي، كساني كه ادبيات جهان را دنبال ميكنند و با آن سر و كار دارند، كه بيشتر آنها در وهلهي اول در دانشگاهها و كلاسهاي مختلف ادبيات جهان، بويژه ادبيات خاورميانه، هستند. برخي وقتها چيزي كه ترجمه ميشود، ممكن است از اين حلقه به بيرون سرايت كند؛ مثلا كسي كه عضو كلوپهاي كتابخواني است، كتابي را به كلوپ معرفي ميكند و ميدانيد در غرب، كلوپهاي كتابخواني مرسوم است و در آمريكا و كانادا، كلوپهاي كتابخواني بسياري است. ممكن است كسي كتابي را از فارسي به كلوپهاي كتابخواني معرفي كند، كه اين باعث ميشود كتابها بيشتر خوانده شوند.
قانونپرور از مطالعه كردن به عنوان ويژگي غربيها ياد كرد و گفت: البته داستانهاي پيش پا افتاده و سطحي را براي سرگرمي ميخوانند. اما چيزي كه از زبان فارسي ترجمه ميشود، از اين نوع نيست و بيشتر ادبيات جديتر زبان فارسي است كه ترجمه ميشود و چنانچه ميدانيد، در هر جاي دنيا به ادبيات جدي زياد توجه نميشود؛ حتا نويسندگان مهم آمريكا را ميبينيد كه خوانندگانشان به آن حد نيستند. حالا افرادي مانند سلينجر پيدا ميشوند كه در زمان خودش ممكن است آنقدر خوانده نميشد؛ اما رفتهرفته در طي زمان به خاطر اينكه برخي از داستانهايش جزو مواد درسي ادبيات در دبيرستانهاي آمريكا بوده و طبيعي است كه هر آمريكايي با آن سر و كار داشته باشد، دستكم با نام سلينجر آشنا هستند. ميدانيد بيشتر چيزي كه مردم عادي ميخوانند، كتابهاي سطحي است، كه متأسفانه يا خوشبختانه اين كتابهاي عشقي از انگليسي به فارسي هم ترجمه شده است و آنها را در ايران هم ميخوانند. در هر حال، خوانندهي عادي نميتواند با آثار ادبيات جدي ارتباط بگيرد؛ زيرا سرگرمكننده نيست.
اين مترجم در پاسخ به اينكه تفاوتهاي فرهنگي يا جوسازيهاي رسانههاي غربي، كدام سبب استقبال كردن يا استقبال نكردن مخاطبان آمريكايي از آثار ايراني ميشود، خاطرنشان كرد: بيشتر بهدليل جوسازيهاي رسانهيي است كه جنبهي منفي دارد و جنبهي منفي اين است كه تمام تصويرهايي كه در رسانههاي غربي، بخصوص آمريكا، انعكاس مييابد، تصوير منفي است و ايران به همراه برخي كشورها، از جمله اهداف تبليغهاي منفي است؛ اما اين را كه ايران مطرح شده است، ميتوان مثبت ديد، تا چيزي دربارهي ايران بخوانند. اما متأسفانه آدمهايي كه ميخواهند دربارهي ما بخوانند، اگر مطلبي كه ميخوانند، جداي از آن ذهنيتي است كه دارند، گمان ميكنند كسي به آنها دروغ گفته است؛ آنها دوست دارند همان چيزي را كه در ذهنشان هست، ببينند. مثال خوبش را به شما بزنم؛ چنانچه كسي داستاني دربارهي ايران بنويسد و به طور كلي ايرانيها را يكسري آدم متعصب و تروريست نشان دهد، اين همان چيزي است كه به آن عادت دارند و ميگويند آهان! درست است. اما اگر يكي بيايد تصوير خيلي مثبتي نشان دهد، ميگويند اين دروغين است و اين حالت در آمريكا هست.
قانونپرور گفت: الآن نويسندگاني از نسل دوم ايراني آمريكايي كه زبان مادريشان انگليسي است، كارهاي خيلي خوبي ميكنند كه بازارهايي نيز دارند. فكر ميكنم اين نسل دوم در آينده فضاي مثبتي براي ادبيات ايران درست خواهد كرد.
اين استاد دانشگاه از مكانيزم بازار به عنوان عاملي تعيينكننده در منتشر شدن يا نشدن اثري ياد كرد و افزود: ناشران به مكانيزم بازار توجه ميكنند؛ مگر اينكه ناشر دانشگاهي باشد. ناشر به بازارش نگاه ميكند و اين يك چيزي طبيعي است. يك ناشر براي چاپ كتابي مقدار زيادي سرمايهگذاري ميكند و اولين كاري كه يك ناشر تجاري ميكند، اين است كه سرمايهاش برگردد. علاوه بر اين، ميخواهد پول دربياورد. ناشر تجاري كه براي ثوابش اين كار را نميكند؛ نگاه ميكند به بازار ميييند چه چيزي هست، كه بازار دنبال آن كار ميگردد و آن را بر اساس نيازي كه در غرب هست، چاپ ميكند. او دربارهي اينكه آيا ناشران غربي به صورت هدفمند از انتشار آثار ضدايراني حمايت ميكنند، اذعان كرد: اين حرفي كه در ايران مطرح ميشود كه ناشران و رسانههاي غربي در خدمت دولت هستند، چنين چيزي نيست. رسانهها به صورتيكه در برخي از كشورها كنترل ميشوند، در آمريكا كنترل نميشوند؛ درواقع چيزي كه هست، نگاه بازار است.
مترجم «فال خون» داوود غفارزادگان در برشمردن موانع انتشار آثار ايراني در آمريكا و جهان غرب، به طرح ناكام آمريكا مبني بر جلوگيري از انتشار آثار فرهنگي ايران در آن كشور اشاره كرد و گفت: به طور كلي، موانع تجاري است و اين موانع دولتي نيست. حتا چند سال پيش، دولت بوش سعي كرد در كنار اين تحريمهاي اقتصادي عليه ايران، بر عرضهي آثار فرهنگي ايران در آن كشور كنترلي بگذارد و ترجمهها و مطالبي را كه از ايران ميرود، كنترل كند و حرفش زده شد. همچنين سعي كردند آن را به صورت قانوني دربياورند كه نشد. درواقع، اتحاديهي ناشران آمريكا نسبت به اين مسأله اعتراض و فوري به دادگاه شكايت كردند و اين حركت دولت بوش در نطفه خفه شد. البته در جامعهي آمريكا، عليه ايران، تصوير منفي است و من در زمان حضورم در ايران، جنبههاي منفي را گفتهام و در آنجا هم در كلاس بدون رودربايستي همان حرفي را ميزنم كه «خجالت ميكشم در كشوري زندگي كنم كه رييسجمهورش بوش باشد» و اين را در جمع دانشگاه ميگويم.
قانونپرور همچنين تأكيد كرد: عمده محدوديت، محدوديت تجاري است. با توجه به اينكه ايران به كپيرايت هم نپيوسته است، محدوديت بيشتر ميشود. به اعتقاد من، مميزي به اين صورتي كه در ايران هست، در آمريكا نيست و درواقع، آنجا يك نوع سانسور ديگري وجود دارد كه شايد بدتر از اين باشد و آن سانسور تجاري است؛ يعني ممكن است هر آن چيزي كه من دلم ميخواهد، بنويسم؛ ولي اگر بازار نباشد، اين محدوديت پيدا ميكند و چاپ نميشود.
او ادامه داد: از سويي، ما با نپيوستن به كپيرايت به نوعي متضرر ميشويم. هرچند از نظر اقتصادي ممكن است متضرر نشويم؛ اما از ديد جهاني، براي ايران يك چيز منفي است و به ايران اعتماد نميكنند؛ همانطور كه به چين اعتماد نميكنند. آنها اين را دزدي و سرقت ادبي ميدانند.
اين مترجم همچنين گفت: من فكر ميكنم برخلاف تفكر دوستي كه با او صحبت ميكردم، ادبيات ما در حال پيشرفت است و با نگاهي به قرن بيستم و دورهي پهلوي، ميبينيد كه پيشرفت كردهايم و نويسندگان ما هركدام به حدي پله پله پيش آمدند تا رسيديم به هوشنگ گلشيري. به عقيدهي من، كار صادق هدايت، كاري شاعرانه و عالي است؛ اما هدايت در عمق هيچوقت به كار گلشيري نميرسد. بين اين دو نفر هم نگاه كني، ميبيني هركدام به پيشرفت ادبيات داستاني كمك كردهاند و بعد از انقلاب هم به همين شكل پيش آمده و به هيچوجه به عقب نرفته است. ادبيات داستاني ما نوآوريهايي را از نظر فرم، ديد، مطلب، كشف خود و هويت آورده است. برخي وقتها از نظر زباني به آثار داستاني چند دههي اخير انتقاد ميشود؛ اما فكر ميكنم آن زبان ادبي سنتي ممكن است ديگر متقضي نوع داستاني كه در ايران نوشته ميشود، نباشد. كارها خيلي خوب است. نميشود همهي صدها، صدها داستاني كه نوشته ميشود، همه شاهكار باشند. اما از بين همهي اينها، كمكم آثار خيليخوبي ديده ميشود و مرتب پيشرفت ميكند.
او در ادامه متذكر شد: به ادبيات ايران از رودكي به بعد نگاه كنيد. همهاش را جمعبندي كنيد، ميبينيد در اين دورهي هزارساله چند نام ميتوانيم بياوريم كه از شاعران جهاني هستند؟ نامها را كه نگاه ميكني، ميبيني رودكي را نميشناسند. شايد حافظ و سعدي را تا حدودي بشناسند، مولانا را خوب ميشناسند و با عطار و فردوسي هم زياد آشنايي ندارند. البته خيام را ميشناسند و درواقع، آنها خيام را به ما معرفي كردند. خوب! ما چه انتظاري داريم كه در عرض صد و چند سال از شروع ادبيات نوين، يكدفعه به تعداد پنجبرابر آنها، مشاهير ادبي جهاني داشته باشيم. تنها كسي كه از ادبيات كلاسيك ايران در جهان مطرح است و شايد امروز مهمترين شاعر دنياست، مولاناست؛ يعني اهميت مولانا در دنيا به اندازهي شكسپير است. هرجاي دنيا بروي، اين دو را ميشناسند. در ضمن، معنايش اين نميشود كه ما در ادبيات كلاسيك ايران، تنها مولانا را داريم. هزاران شاعر خيلي خوب داشتهايم. الآن هم نويسندهي خوب داريم و از اول قرن بيستم تا الآن هم نويسندگان زيادي داشتهايم. به دلايلي نميدانيم چه خواهد شد و كدام از اينها در سطح جهاني شناخته خواهند شد. اين به عوامل مختلفي بستگي دارد و به هرحال، بايد خوشحال باشيم كه هركدام از نويسندگان ما بخشي از تصويرهاي جامعه را انعكاس ميدهند، كه به اعتقاد من، اين مهمتر از جنبهي جهانياش است و راستش، نويسنده اول براي خودش مينويسد و بعد براي مردم خودش و در نهايت، براي مردم جهان؛ از اينرو نويسنده نبايد نگاهي تجاري داشته باشد؛ چنانچه نويسنده شروع كند به تجاري نگاه كردن، ديگر آن ادبيات به درد نميخورد.
قانونپرور در بخشي ديگر از اين گفتوگو عنوان كرد: ما نبايد زيادهروي كنيم و نبايد فكر كنيم ادبيات ايران به اندازهي ادبيات تركيه شناختهشده نيست. تنها اتفاقي كه افتاد، يك نفر نويسندهي ترك (اورهان پاموك) جايزهاي برد و يك دستهي محدودي از مردم آمريكا چند روزي توجه كردند كه بله! يك نويسندهي ترك جايزهي نوبل را برد و براي مدت يك هفته و دو هفته، آثارش فروش رفت و يا نجيب محفوظ كه بزرگترين نويسندهي عرب به حساب ميآيد، با اينهمه كتاب، شهرتش براي چند روز بود. در نهايت، نگاه كه ميكني، ميبيني اتفاقي هم نيافتاده است. اكنون خوشبختانه با افزايش تحصيلكردههاي ايراني در حوزهي ادبيات، اينها شروع كردند به معرفي ادبيات ايران در غرب، بويژه ادبيات معاصر ايران، و آن را دارند پخش ميكنند. عليرغم 40 سال پيش، الآن فكر نميكنم ديگر كسي بگويد مگر ايران، ادبيات دارد؟!
مترجم آثار داستاني معاصر ايران در آمريكا، دربارهي انگيزهها و مؤلفههاي انتخابش نيز يادآور شد: هركدام از انتخابهايم يك دليل داشته است. من به تصويرهاي منفي كه آنجا هست، نگاه و آنها را رصد كردهام. آنها معتقدند ايرانيها آدمهاي متعصبياند. من با ترجمهي آثار ادبيات داستاني ايران، ميخواهم بگويم اينطور نيست، بويژه اينكه ما به عنوان بازماندگان يك امپراتوري بزرگ كه نام آن ايران است، كشوري با تنوع زياد هستيم و من در پي تعديل اين نگاه منفي غرب هستم.
محمدرضا قانونپرور حرفهاي پايانياش را به اشارهاي به آنچه ترجمه كرده است يا ترجمه خواهد كرد، اختصاص داد و گفت: آنچه ترجمه شده، خيلي زياد است، كه از آن ميان ميتوان به «سووشون» سيمين دانشور - كه خيلي پرفروش بود -، «نون و القلم» جلال آل احمد، «سنگ صبور» صادق چوبك، «افسانهي آفرينش» صادق هدايت و «ماه عسل» غلامحسين ساعدي اشاره كرد و البته نمايشنامهي «چهار صندوق» را هم ترجمه كردهام كه الآن هم نمايشنامهاش را با عنوان «هنرپيشهي نقش دوم» در دست ترجمه دارم. همچنين كتاب «گفتوگو در باغ» را ترجمه كردهام كه درواقع، اين را براي استفاده در كتابي كه دربارهي ترجمه و عمل ترجمه است، ترجمه كردهام. Copyright: gooya.com 2016
|