دوشنبه 16 شهریور 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

درجه درد بالا است، سيد علي صالحي درباره سفر شفيعي کدکني، اعتماد

سفر محمدرضا شفيعي کدکني به امريکا براي تدريس در دانشگاه پرينستون اگر چه گفته شد يک سال و به منظور پروژه مطالعاتي و تحقيقاتي صورت گرفت، اما واکنش هاي مختلفي را ميان اهالي فرهنگ و ادب برانگيخت. آنها معتقد بودند سفر کدکني از جنس سفرهايي است که پيش از اين استاداني مانند حسين بشيريه انجام داده اند. سيدعلي صالحي شاعر و اديب ديروز در گفت وگو با ايلنا در اين باره به اظهارنظر پرداخت. او معتقد است؛ «درک درستي از اين مقوله و اتفاق ندارم. ولي ماواي مادري و اين خانه ماندگار گور و گهواره ماست. حالا به هر دليل هر نوع رفتن، اگر آمدني در پي نداشته باشد، حتماً خسران و زيان در پي دارد، خاصه اهالي دانشگاه و صاحبان انديشه و تخصص.» صالحي ادامه مي دهد؛ «اينکه دکتر کدکني اينجا را باز گذاشته و رفته است، اميدوارم ادعاي مسوولان دانشگاه تهران درست باشد که فقط براي 12 ماه سفري فرهنگي را پذيرفته است. گفتم درک درستي از رسانه يي کردن اين موضوع ندارم.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 




مگر ديگر مدرسان به کرات در ترددي از اين دست به سر نبرده و نمي برند؟ من از بن موضوع بي خبرم. اميدوارم اين بازمانده سلسله دانايان از سر آزردگي نرفته باشد.» سيدعلي صالحي سفر کدکني را با سفر ديگر استادان دانشگاه ايراني مقايسه مي کند؛ «گفته اند براي 12 ماه، شاعر «در کوچه باغ هاي نيشابور» دانشجويان اينجايي خود را نخواهد ديد. اميدوارم اين 12 ماه حامله حوادث نباشد. دکتر کدکني اولين و آخرين استادي نيست که جلاي وطن مي کند، هرچند موقت و البته طاقت غربت ندارند و با تجربه بيشتر باز خواهند گشت.»

صالحي از آزردگي شاعران و اديبان در اين روزگار مي گويد؛ «اين روزها و ماه ها بايد پرسيد اساساً مساله يي هست که هر آدم با شرفي را آزرده که هيچ، ويران نکرده باشد، اين نوع فاش گويي البته نشانه نوميدي نيست، بلکه انکار هراس است. در همين روزها و ماه هاي اخير در اخبار داخلي خوانده ام غصه کساني اين است که به «شاعر زنده،» اجازه نمي دهند عکس مبارکش روي جلد کتاب بيايد. عده قليلي هم صله مي دهند و صله مي ستانند به نام شعر و... درد دندان و...، طبيعي است کسي حق ندارد رخسار کسي را حتي در آينده ويترين زودگذر حذف کند. جايزه سوران هم زيباست، اما وقتي کسي در دريا در حال غرق شدن است و دست امداد مي لرزاند، ما بر ساحل امن صدايش بزنيم؛ «ساعت چند است، ساعتت محشر است، برق مي زند،»؟ درجه درد آنقدر بالاست که من سراغ آثار بازمانده ام را در وزارت ارشاد نمي گيرم. حتي سرنوشت اين سه مجموعه شعر را از ناشران محترم خود سوال نمي کنم.»

صالحي شاعر درباره سفر فرهنگي يا هجرت خود نيز توضيح مي دهد که در پيش دارد يا نه؛ «من مرده خود را در همين سرزمين چال خواهم کرد. نه تنها «چراغم» که جانم در اين خانه مي سوزد. سفر... آري، اما هجرت دائمي هرگز. کلمه در ساحت سفر ورزيده مي شود.» معناي سفر و هجرت هم از ديد صالحي چنين است؛ «سفر... به معناي راه خورشيد، دستاورد بسيار دارد، اما هجرت و نيامدن، سواي سرماي غربت براي آن زائر دانايي، به مرور براي جامعه دروني ما يخبندان خلاقيت را رقم مي زند. تصور جامعه بي آموزگار، اندوهبار است، هر چند تکنولوژي و صنعت ارتباطات، بخشي از اين مشکل کهن را حل کرده است. اميدوارم دنيا آنقدر تاريک نشود که براي ديدن روياي خصوصي نيز به فيلتر شکن محتاج شويم.» سوال بعدي اين است؛ «بعضي اهالي فرهنگ بر اثر مشکلات، سفر پيشه کرده اند، نظر شما چيست،» و پاسخ سيدعلي صالحي؛ «جابه جايي گهواره حيات، اتفاقي تاريخي و دراز دامن است. همه جوامع بشري در طول تاريخ، سهمي از اين سرنوشت برده اند، به ويژه هجرت هاي فردي يا گروهي در حوزه قلم و فرهنگ. زنده ماندن حق انسان است هرچند نه به هر قيمتي.» ختم کلام صالحي هم اين گونه رقم مي خورد؛ «تا تدبير چه باشد؟ مثل سعدي رفتن يا مثل حافظ ماندن،»


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016