در همين زمينه
30 بهمن» آلپاچینو بار دیگر نقش افسر پلیس را بازی میکند، مهر25 بهمن» با حضورنمایندگان سینمای ایران شصتمین جشنواره فیلم برلین آغاز شد، ایلنا 25 بهمن» 400 شهر سالن سینما ندارند - برخی مدیران سینماسازی را ناشایست می دانند!، مهر 7 بهمن» استقبال مخاطبان از اولین روز فعالیت سینماهای مردمی جشنواره، ايلنا 27 آذر» برترین بازیگران سال 2009 سینما 23 ژانویه معرفی میشوند، مهر
بخوانید!
30 بهمن » وبسايت رسمی شهرام ناظری افتتاح شد، شهرام ناظری: تنها پيام من، صلح و دوستی است، ايلنا
30 بهمن » "مهوش" ستاره سینمای قبل از انقلاب، به کشور برمیگردد!، کیهان 30 بهمن » مشمولان سربازی مقیم خارج از ایران تسهیلات ویژه میگیرند، 30 بهمن » آلپاچینو بار دیگر نقش افسر پلیس را بازی میکند، مهر 30 بهمن » منتقدان فیلم پولانسکی بخت اصلی دریافت خرس طلایی برلین میدانند، مهر
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! "مهوش" ستاره سینمای قبل از انقلاب، به کشور برمیگردد!، کیهانکیهان - تهران، مهوش (ماهوش)، ستاره سینمای ایران پیش از انقلاب اسلامی است. او به علت تومور مغزی، در حال بازگشت به ایران است. مهوش، برای شناخته نشدنش، با نام اصلیاش، صغری گلاری، به ایران میآید. او با کمک علی منفرد- یکی از مقامات امنیتی ایران پس از انقلاب اسلامی- از یک حادثه ترور، جان سالم به در میبرد. حادثه ترور مهوش، توسط اردشیر بادپا (پسر ناخلف مردی پرهیزگار به نام ملاباقر- که زمانی ناجی مهوش بوده و با نیت خیر، برای درامان بودن مهوش از تعرض پسر ناخلف ملاباقر، او را صیغه خود کرده بود) و نیز همدستی رقبای جوان مهوش در سینمای ایران پس از انقلاب اسلامی، طراحی شده است. مهوش، سراغ تقی باقلوا- پادوی تریاکی و دلباخته قدیمیاش- که یک بار نیز، در گذشته جان او را نجات داده است، میرود. به رغم تلاشهای مقامات دولتی و حتی خود مهوش، برای پخش نشدن خبر ورود مهوش به ایران، خبر آمدن او پنهان نمیماند. علی منفرد، به رغم مخالفت با عملکرد گذشته مهوش، به علت بیماری او، تصمیم میگیرد با کمک مقامات فرهنگی و سینمایی و..، مخارج عمل جراحی مهوش را تأمین کند و... اولین سؤالی که درمورد این اثر، ذهن مخاطب اندیشمند و صاحب دغدغه را درگیر میکند، این است که موضوع انتخابی این فیلم، چه ویژگی و شاخصه فرهنگی واجتماعی و... مناسبی داشته و در پی کدام دغدغه فرهنگی بوده که برای سرمایه گذاری و تولید انتخاب شده است! با کمی تأمل در این اثر، به راحتی میتوان به شاخصههای فیلمهای پیش ا زانقلاب (که متأسفانه با لفظ رایج فیلمفارسی مشهورند) در آن، پی برد که به زور رنگ و لعابی نچسب و حتی سطحی، یک سویه و غیرواقعی از فضای دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تلاش بیهودهای شده است تا به عنوان اثری فرهنگی و ارزشمند پس از انقلاب، معرفی شود. انتخاب نام مهوش (ماهوش)، نوع آرایش و ستاره بودن او، در کنار طرح برخی از شخصیتهای متنفذ و خوشگذران رژیم دوران طاغوت مانند باتمان و...، به علت تداعی برخی شخصیتهای فضای هنری نامناسب دوران طاغوت، برای مخاطب بیمعنا نمیتواند باشد. درگیریها و دیالوگهای مهوش و باتمان در اتاق خواب، صحنه بدمستی باتمان و ورود او به اتاق خواب، رقص و آواز تقی باقلوا، صیغه کردن مهوش توسط ملاباقر با توجیه در امان ماندن مهوش از دست پسر ناخلف ملاباقر، سیگار کشیدن مهوش و نوع آرایش و وضعیت حجاب او و بقیه زنان، گفتوگوهای بین مهوش و تقی باقلوا و ابراز احساسات آنها به همدیگر، حرفها و برخی ناسزاهای زشت و رکیک تقی و... فقط مواردی از نکات نامناسب و قابل تأمل این اثر ظاهراً هنری است. در این اثر، چنین القاء میشود که، نه تنها فضای سینمای پس از انقلاب با سینمای قبل از انقلاب، بلکه فضای عمومی فرهنگی- هنری، اجتماعی کشور هم، نسبت به قبل از انقلاب، هیچ تغییری نکرده است. مهوش، سینمای قبل از انقلاب را، پاسخ بازیگر به تمام توقعات هرکس و ناکس می داند. تقی باقلوا در مورد سینمای این دوره (یعنی سینمای پس از انقلاب) معتقد است: «سینما، شده سیم نما. بستگی دارد سیمت، به کجا وصل باشد.» مقامی (یکی از مدیران فرهنگی و سینمایی که هیبت مذهبی- محاسن، پیراهن یقه سه سانتی و... دارد)، معتقد است، آمدن مهوش به ایران، ورود یک بازیگر به صحنه سالم فرهنگ کشور است. اما، درهمین زمان، بازیگران زن سینما، دوست پسر دارند و حتی یکی از آنها (سوسن) به نظر میرسد که با اردشیر بادپا (پسرملاباقر)، سروسری دارد. اردشیر، قبل از انقلاب پدرش را میکشد تا هم مهوش را به دست آورد و هم، زمینهای وقفی را تصاحب کند. اما همین شخص، بعد از انقلاب، چنان در سایه امنی قرار گرفته است که هنوز با بازیگران و اهالی سینمای بعد انقلاب مراوده داشته و به رغم اینکه خودش با بازیگران زن سینمای بعد انقلاب رابطه ناسالم و غیراخلاقی دارد، صاحب چنان برو و بیایی درفضای حکومت جمهوری اسلامی است که مهوش را تهدید میکند، او را به دادگاه منکرات خواهد داد. وقتی علی منفرد با کمک برخی مقامات میخواهد هزینه درمان مهوش را بپردازد، به مهوش توصیه میکند که مصاحبه مطبوعاتی کند و بعد از مصاحبه، برخی از همین مقامات (مانند مقامی از مدیران فرهنگی و سینمایی) اظهار رضایت خود را اعلام میکنند. پس، پرداخت هزینه درمان یک بازیگر سینما از سوی مقامات فرهنگی و سینمایی ایران بعد از انقلاب اسلامی نیز، نمیتواند از سرخیرخواهی و نوع دوستی باشد، بلکه اینهم، یک نوع معامله و شکل دیگری از همان توقعاتی میتواند باشد که مهوش و تقی باقلوا از آن یاد میکردند. فضای فرهنگی وهنری سینمای پس از انقلاب، آنقدر آشفته و نامناسب است که حتی، یکی از فیلمسازانی که از زمان رژیم سابق، مهوش را میشناسد و هنوز مایل است که مهوش، همان مهوش سابق باشد، وقتی پاسخ منفی او و برخورد تندش را میبیند، به راحتی از اینکه مهوش، همان مهوش سابق نیست، اظهار تأسف خود را در مصاحبهای با خبرنگاران اعلام میکند و میگوید: «متأسفانه، مهوش، از لحاظ باطن، مهوش سابق نیست.» دراین اثر، دیانت و مفاهیم دینی وعرفانی، تعریف صحیح منطبق برشریعت و متون دینی ندارند. تقی باقلوا که قبلا یک پادو دلباخته مهوش بوده و اکنون، دوره گردی بیش نیست و «جان مولا» لقلقه زبان اوست و به ائمه اطهار(ع)، قسم میخورد، برای مهوش، شعرهای عاشقانه -البته از نوع لاله زاریاش- میخواند و همچنان، در آتش عشق مهوش میسوزد و اشک میریزد. مهوش، سرسجاده درحال نماز و راز و نیاز با خداست با تسبیح، ذکر میگوید و اشک میریزد؛ اما تقی باقلوا- عاشق دلباختهاش- را «تقی جان»، «باقلوای من» و... صدا میکند و حتی وقتی او سرزده وارد اتاق مهوش میشود، میگوید: «خیلی دوستت دارم، تقی. اما سرزده وارد اتاقم نشو.» وقتی مهوش از تقی میخواهد که او را به زیارت ببرد. تقی، میگوید:«زیارت بی تو، اعتکاف است.» و درجای دیگر به مهوش، میگوید: «تو آمرزیده خدایی هستی.» مهوش، شخصیت تقی باقلوا را با شخصیت ملاباقر مقایسه میکند و میگوید: «تقی! تو قطره بیریایی و ملا، دریای بیریا، درچشم من، کمتر از ملا نیستی.» درحالی که، تقی مردی تریاکی است، آواز میخواند، میرقصد، حرفها و ناسزاهای زشت و رکیک میگوید، آنقدر با مهوش خودمانی است که او را تا جلوی حمام همراهی میکند و خودش جلوی حمام منتظر میماند، بیاجازه وارد اتاق او میشود، به او انواع و اقسام ابراز احساسات را میکند و در آتش عشق مهوش هم، سالهاست که میسوزد. گرچه، ملاباقر هم قبلا خود را با مهوش مقایسه کرده و هیچ تفاوتی بین عملکرد خودش (عارف وسالک طریقت دین و عرفان) و مهوش (بازیگر سینما ورقاصه بزمهای کابارهها) قائل نشده و حتی نام مهوش را به ماهوش (یعنی همچون ماه) تعبیر کرده است و نزد مهوش، اعتراف میکند که، هیچی نیست و مهوش، به عبا و قبایش نگاه نکند که او آن را، به خاطر نلرزیدن از سردی عرق شرم، پوشیده است. ملاباقر، درجای دیگری میگوید: «هرکس از گذشتهاش راضی است، یا مغبون است، یا دروغگو و یا ناامید از رحمت خدا.» مهوش گاهی اصرار دارد وانمود کند که علی منفرد مثل برادر نداشته اوست؛ اما نوع تمایلات و احساسات طرفین، چنین حسی را به مخاطب منتقل نمی کند. وقتی مهوش اصرار دارد که با مثلا برادرش (علی منفرد) درددل کند، علی منفرد به او می گوید:«اینجا لوس آنجلس نیست. جفت مان می رویم، زیر رادیکال. نمی خواهم رسوای شهر بشوم.» علاوه بر نکات قابل تأمل در محتوا و مضمون این فیلم، این اثر، از ساختار ضعیف فیلمنامه نیز، رنج می برد. سستی طرح وعدم استحکام فیلمنامه (البته، دراینجا بی ارتباط با مضمون قابل تأمل این اثر نیست که باعث مسکوت ماندن پاسخ سوالات برای مخاطب شده است)، موجب شده که بسیاری از سوالاتی که دانستن آنها، حق مخاطب است، درپایان فیلم، همچنان برای مخاطب، درهاله ای از ابهام باقی می ماند. به عنوان نمونه، معلوم نیست چرا وقتی مهوش، می خواهد درباره خلاف های پسر ملاباقر حرف بزند و بگوید که با کشتن پدرش زمین های وقفی را تصاحب کرده است، علی منفرد به او می گوید که:«بگذار این مطالب، از جانب توسر بسته بماند.» یا دلیل حضور های وقت و بی وقت آقای صدری- رمان نویس- درمحل سکونت مهوش و نوع ارتباط او با علی منفرد معلوم نیست. درخاتمه باید گفت، فیلم ماه وش، نه تنها از جنبه ساختار، دارای ضعف جدی است؛ بلکه، به رغم تلاش هایی که صورت گرفته است، دارای پیام ها و القائات یک سویه و قابل تأمل و با کمال تأسف، اثری انباشته از ابتذال کلامی و تصویری است. آیا خود این اثر و تولید امثال آن توسط فیلمسازان، نمی تواند نقش و سهم بسزایی درایجاد و یا گسترش همان وضعیتی از سینما و فضای عمومی و فرهنگی- هنری باشد که فیلمساز درتلاش برای به تصویر کشیدن (البته یک سویه) آن وضعیت بوده است؟! Copyright: gooya.com 2016
|