شنبه 13 آذر 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

با حضور کيارستمی، آغداشلو، فرمان‌آرا، کلاری و... نمايشگاه عکس "بامداد" سيف‌الله صمديان در باره احمد شاملو افتتاح شد، ايسنا

پس از ۴۲ سال چراغ نخستين نمايشگاه عکس انفرادی سيف‌اله صمديان در تهران روشن شد.

به گزارش بخش تجسمی خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا)، عصر روز گذشته گالری شماره ۶ ميزبان جمع زيادی از اهالی فرهنگ، هنر و ادبيات ايران بود که در نمايشگاه صمديان با عنوان «بامداد» شرکت داشتند.

«بامداد» دربرگيرنده ی ۲۰ تابلو از عکس های سياه و سفيد صمديان از زنده ياد احمد شاملو است که در فاصله‌ی سال‌های ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۲ در خانه‌ی احمد شاملو در "دهکده" - فرديس کرج- گرفته شده‌اند. بهانه اصلی صمديان برای برگزاری اين نمايشگاه علاقه ديرپای او به شعر است که به مناسبت هشتادوپنجمين سالروز تولد احمد شاملو برپا شده است.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 




در نخستين ساعات برپايی اين نمايشگاه گالری شماره ۶ ميزبان هنرمندانی چون عباس کيارستمی، بهمن فرمان آرا، آيدين آغداشلو، محمود کلاری، رضاکيانيان، جعفر پناهی، قدرت اله عاقلی، عطااله اميدوار، اميد روحانی، امراله فرهادی، محسن اميريوسفی، مجتبی ميرطهماسب، هنگامه گلستان، مهرداد ذوالنور و هنرمندان عکاسانی چون مريم زندی، ساعد نيک ذات، نيوشا توکليان، شادی قديريان، ساتيار امامی، مجيد سعيدی، افشين شاهرودی، مرضيه خورسند و... بود.

مجموعه آثار اين نمايشگاه در قالب کاتالوگی منتشر شده است که با مقدمه سيف اله صمديان و آيدا شاملو همراه است. يادداشت صمديان به سال ۷۹ برمی گردد. او نوشته است: «گفتم، ميدانيد من يکی، پول خيلی از سينما رفتن های دوران نوجوانی ام را از صدقه سر شما و شعرهايتان دارم؟

ابروهايش را که داشت از دو طرف جمع می کرد، ادامه دادم: قضيه از اين قرار بود که اين اخوی بزرگه ما عبداله خان که حالا ويراستار تصوير است و از شناگران پيوسته اقيانوس شعر و اکثرا خستگی اش را در ساحل شعر شما بدرقه می کند، در فاصله سالهای ۴۵ تا ۵۵ يعنی دوران دبيرستان و دانشگاهش، مسابقه ای درون خانواده ای گذاشته بود بين ما بچه های عشق سينما که بجای خريد بليط کامل- از سر نداری و اجبار- هميشه دم دربان سينما را با تک قرانی بجای پنج ريالی می ديديم و او ما را نمی ديد! و در فاصله نگاهش به سمت چپ، از گوشه راست در می خزيدم داخل سينما و آب از آب اقتصاد سينمای مملکت هم تکان نمی خورد! مسابقه برای بدست آوردن همين يک قرانی بود که پس از حفظ و قرائت صحيح و بدون ايراد اشعار شما و در مواردی " فروغ" پرداخت می شد و من از بس خوانده ام " مرا تو بی سببی نيستی..." همين سالها هم هر روز از سر عادت و لذت چندين بار بر زبان و جانم می گذرد.

اين ديالوگ مونولوگ مانند، حدود ده سال پيش در منزل شاملو در دهکده برقرار شد، آن موقعها که طی يک توافق لفظی بين من و " آيدا" قرار شده بود که هر از گاهی عکسهايی از احمد آقا بگيرم و لعنت بر بهانه که هر چه عکس از او دارم بر می گردد به همان دو سه جلسه ای که شروع کردم و به هزار و يک دليل مسافرتها، گرفتاری های مجله و مستند سازی دير سال و از همه مهمتر ناخوشی های مستمر احمد آقا که بيشتر باعث رعايت های عاطفی شد تا حساسيتهای تاريخی-ديگر نشد کارم را ادامه دهم و آخرين ارتباطم با او يک ارتباط تلفنی بود که خود او گرفت و از آخرين شماره تصوير که بدستش رسيده بود صحبت کرد و چند کلام ديگر و از جمله اينکه شماره تلفن هادی خان شفائيه را هم می خواست که مرگ نابهنگام زنش را در آمريکا تسليت بگويد شايد!...

... و اما آخرين ملاقاتم با او جلوی بيمارستان ايرانمهر بود که در فاصله بين من و او ، دوربين فيلمبرداری من بود و حجم زيبای دستهای گل افشانی که شاخه های گل سرخ را بر سقف آمبولانسی که او را در صف جمعيت بسوی ابديت به پيش می برد، پرتاب می کرد...»

به گزارش ايسنا،اما نوشتار آيدا شاملو خطاب به شاملو درسال ۱۳۷۷ است: او در اين نوشتار آورده است، « استاد گرانقدر اين روزها خود را به شما نزديک‌تر احساس می‌کنيم.

تلخی و رنجی را تجربه می‌کنيم که بيش از توان ما است و به ما درکی عميق و حساس‌تر از موسيقی بخشيده. تجربه‌ی تلخی و رنجی که بيش از توان ما است به ما توان درک عميق‌تر و حساس‌تر موسيقی را بخشيده.

لحظه‌يی که شما درمی‌يابيد ديگر صداها را نمی‌شنويد، من کنار شما هستم آيا من می‌شنوم، صدای ضربه‌های شستی‌ها را، صدای گريستن را، صدای فرياد شما را، و صدای زندگی را، صدای باران را؟

صدای دهشتناک آن ضربه‌ها را که با ده انگشت خود و با تمام نيرو بر شستی‌ها می‌کوبيد، من تنها حرکات شما را می‌بينم، عاصی درمانده ايستاده خشکم زده نگاه‌تان می‌کنم. سر باشکوه‌تان را بلند می‌کنيد و به من خيره می‌شويد نگاهی نافذ و طولانی. همه را از نگاه‌تان می‌خوانم و درمی‌يابم بی آن که لب زده باشيد. در سکوت به شما نزديک می‌شوم و سرتان را بغل می‌کنم آوای صدها ساز را با زير و بم‌ترين نت‌ها می‌شنوم. تمام آن شکوه و عظمت کهکشان‌ها با رنگ‌ها خالی‌ها تاريکی‌ها و چرخش‌ها در بيکران‌ها، از وجود شما در قلب من و در تمامی هستی.

. . . زمانی که شاملو دريافت ديگر پای رفتنش نيست من کنارش هستم. و باز برای چندمين بار شما و او يکی می‌شويد و من با شما. حس مشترک و درد مشترک و همه‌ی آن جوانان و کودکان که در معصوميت خود در بيداد، کر می‌شوند يا پای خويش را جا می‌گذارند.

روی تخت زير ملافه‌ای سپيد هيکل او و جای خالی پا . . .

به پای مصنوعی که کنار تخت اوست خيره شده‌ام که زيباترين کفش و جوراب را به آن پوشانده‌ام.»

صمديان که عکاسی را از ۱۵ سالگی در سال ۱۳۴۷ با دستياری برادر بزرگترش در تاريکخانه عکس در انباری خانه‌شان در اروميه آغاز کرده حالا پس از ۴۲ سال تجربه در زمينه‌های مختلف عکاسی به ويژه عکاسی مستند اجتماعی و بيش از ۳۰ سال فعاليت در عرصه‌های اجرايی نمايشگاه‌های عکاسی در داخل و خارج از کشور و برگزار کننده هفت دوره جشن تصوير سال، نخستين نمايشگاه انفرادی عکس خود را در تهران برپا کرده است.

نمايشگاه «بامداد» تا ۲۲ آذرماه در نگارخانه شماره ۶، واقع در خيابان خردمند شمالی، کوچه هجدهم، پلاک شش، طبقه همکف برپاست.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016