یکشنبه 18 اردیبهشت 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

از جزييات مميزی دفاع نکرده‌ام،الان هم نمی‌کنم، گفت‌و‌گو با محسن پرويز معاون فرهنگی سابق وزارت ارشاد، خبرآنلاين

فرهنگ > ادبيات - محسن پرويز معتقد است در بحث نظارت پيش از چاپ بايد فرايند ضابطه‌مند شود و تا جايی که ممکن است برخورد سليقه​ای صورت نگيرد.

زينب کاظم‌خواه: محسن پرويز بيش از چهار سال معاون فرهنگی وزارت ارشاد بود. صفار هرندی که روی صندلی وزارت نشست او هم به ساختمان وزارت ارشاد آمد و تا چند ماه پس از حضور سيدمحمد حسينی در اين ساختمان ماند. درنهايت اين سمت به بهمن دری واگذار شد و پرويز برگشت سرکار هميشگی​اش، تدريس در دانشگاه تهران و فعاليت در حوزه ادبيات داستانی. به بهانه برپايی نمايشگاه کتاب تهران - که چند دوره گذشته آن زير نظر پرويز برگزار شده​ بود- با او درباره فعاليت‌هايش در زمان تصدی معاونت فرهنگی وزارت ارشاد، انتقاداتی که درباره مميزی وجود داشت و نمايشگاه کتاب به گفتگو نشستيم.

شما چند سال در نمايشگاه حضور داشتيد و بيش از چهار سال معاونت فرهنگی ارشاد بوديد، در طول اين سال‌ها انتقادات زيادی هم به شما شد، مهمترين انتقاداتی که به شما شد درباره مميزی بود، در آن دوره خيلی نمی‌توانستيد جواب‌های شفاف در اين مورد بدهيد آيا الان به شفاف سازی اعتقاد داريد و به عملکرد آن زمان هنوز پايبند هستيد؟ آيا فکر می‌کنيد که کارهايی را می‌شد کرد که نکرديد؟
قبل از ورود به بحث مميزی، اگر اجازه بدهيد، نکته اساسی‌تری را عرض کنم. در دوره مسووليت من در وزارتخانه، فضای سياسی خاصی هم در جامعه حاکم بود و فضای رسانه‌ها فضای ديگری بود. سال اول مسووليت بنده، مقارن بود با ايامی که بعضی‌ها می‌خواستند با هر چيز جديدی و هر کاری که دولت انجام می داد، مخالفت کنند ولو اين‌که اقدام مثبتی باشد. نمونه‌اش بحث جابجايی نمايشگاه کتاب بود. بحث جابجايی نمايشگاه را که من راه نينداختم، آن موقع که به معاونت فرهنگی آمدم، همان سال اول، در افتتاحيه نمايشگاه نوزدهم، رييس جمهور با همان ادبيات خاص خود ( البته طنزی هم در آن گفتار بود) گفتند که نمايشگاه برای سال بعد جابجا شود. همان موقع من به وزير نامه نوشتم و گفتم که با توجه به مشکلاتی که مکان موجود دارد بهتر اين است ما گروهی را مامور کنيم تا مقدمات اين جابجايی از همين حالا فراهم شود. از همان موقع ما کارشناسان را فرستاديم بروند ببينند امکان برگزاری نمايشگاه در چه مکان‌هايی (ازجمله مکان سابق) وجود دارد. در اسناد و مدارک معاونت فرهنگی هم اين موضوع بود که دست کم چهار سال بحث جابجايی مطرح بود. سال‌ها بود که می‌گفتند فضای موجود مکان مناسبی برای برگزاری نمايشگاه کتاب نيست و نمايشگاه بايد جابجا شود. حتی در کتاب منتشر شده نمايشگاه شانزدهم نوشته شده بود که اين نمايشگاه بايد به جای ديگری برود، پس ما ابداعی در اين ماجرا نکرديم. پيگيری تهيه مکان برای برگزاری نمايشگاه وظيفه معاونت فرهنگی نبود، ولی چون در وزارتخانه اهتمام به اين قضيه صورت نگرفت، ما مجبور شديم پيگير ماجرا باشيم. مکان‌های موجود شهر تهران را دقيقا بررسی و کارشناسی کرديم. حتی با آقای صفار هرندی و علی‌آبادی که رييس سازمان تربيت بدنی بود، به استاديوم آزادی، که يکی از مکان‌های پيشنهادی بود، رفتيم و فضاهايش را در آورديم و صحبت کرديم؛ يعنی اين طور نبود که بخواهيم فی البداهه کاری را انجام دهيم. در نهايت از مصلا مکان مناسب‌تری پيدا نشد.

بعضی از افراد محوريت حرکتی شدند برای مخالفت با اين جابجايی؛ همان کسانی که قبلا نامه نوشته و کتاب منتشر کرده و گفته بودند که مکان سابق، محل مناسبی نيست و دلايلی برشمرده بودند که مصلا نسبت به محل سابق رجحان دارد، يکباره ساز مخالفت زدند. مثلا برای مکان قبلی گفته بودند که رفت و آمد آدم‌ها مشکل است، برای مصلا گفتند انتقال نمايشگاه به اين مکان منجر به قفل شدن قسمت مرکزی شهر می‌شود، اما عملا ديديم اين اتفاق نيفتاد و اگر هم امسال اتفاق بيفتد مربوط به سوءمديريت است. نکته جالب ديگر آن بود که حتی از سر ناآگاهی گفته شد که چون برای مصلا صيغه مسجد خوانده‌اند، همه نمی‌توانند تردد کنند! (متاسفانه رئيس فعلی نمايشگاه هم اين غلط را تکرار کرده است. واقعيت اين است که به جز زير گنبدخانه هيچ جای ديگر مصلا قرار نيست مسجد باشد و اين اظهار نظرها نشانه ناآگاهی افراد است). به هر حال مصلا برای نمايشگاه کتاب ساخته نشده ولی وقتی مکان مناسب‌تری وجود ندارد، چه می شود کرد؟

اساسا بعضی‌ها موضع مخالف داشتند. کسانی که درباره يارانه کاغذ نامه نوشته بودند؛ که يارانه را بايد برداريم چرا که منشا فساد است، وقتی که اين کار را کرديم، همان‌ها موضع گرفتند؛ يعنی قرار بود فضای ملتهبی عليه مجموعه ايجاد شود. مميزی به عنوان يکی از همين موارد بود. بحث، بحث نظارت پيش از چاپ است. من در دوره مسووليت خودم هم از جزييات مميزی و نحوه اجرا در وزارت ارشاد هيچ‌گاه دفاع نکردم، الان هم نمی‌کنم. ولی مدافع اجرای قانون بودم و هستم. حتی در مجلس و کمسيون فرهنگی که ظاهرا در شرايط حاضر رسيدگی به مسايل و مشکلات کتاب در اولويت‌های چندم آن قرار گرفته است، (آن‌موقع فعالانه‌تر برخورد می‌شد) اين نکته را گفتم که نظارت پيش از چاپ در کشور ما ضرورت قانونی است، اگر از من به عنوان کارشناس هم سوال کنند، می‌گويم جهت پيشگيری از بی‌رمق شدن نشر کشور و برای پيشگيری از مختل شدن روند انتشار کتاب‌ها در کشور، بايد نظارت پيش از چاپ صورت بگيرد، والا بنا به دلايل کارشناسی، فضای نشر ما به هم می‌ريزد و عملا انتشاراتی‌های زيادی تعطيل خواهند شد. اين‌که جزييات اين نظارت چگونه بايد باشد و نحوه اجرا، بر عهده اداره کتاب است و ممکن است ضعف هم داشته باشد.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 




پيگيری بازنگری در ضوابط نشر کتاب در شورای عالی انقلاب فرهنگی کار اصلی ما بود که به سرانجام هم رسيد. اگر اين ضوابط بازنگری شده به طور تام در وزارت‌خانه اجرا شود، خيلی از مشکلاتی که عنوان می‌شود، حل خواهد شد. در راس اين مشکلات، طولانی شدن روند بررسی بعضی از کتاب‌هاست. شصت تا هفتاد درصد از کتاب‌ها مجوزشان را کمتر از يک هفته می‌گيرند؛ خيلی نياز به بررسی ندارند. بخش تاريخ يا ادبيات که ممکن است حساسيت برانگيز باشد، خيلی از کتاب‌هايش بايد بررسی عميق شوند و ممکن است بررسی تعدادی از اين کتاب‌ها مدت زمان بيشتری ببرد. به گمان من، در موارد معدودی ممکن است، روند بررسی بعضی از کتاب‌ها طولانی‌تر از حد متعارف شود؛ اين اتفاق در زمانی که بنده در معاونت فرهنگی بودم هم می‌افتاد. اگر از حدی بالاتر رفت، دليلی جز سوءمديريت ندارد. من که مباشرتا نمی‌نشستم کتاب‌ها را بررسی کنم، من معاون فرهنگی بودم و ما مدير کل اداره کتاب داشتيم و او بايد پاسخگوی طولانی شدن روند صدور مجوز بعضی کتاب‌ها می​بود. اين مشکل در ضوابط بازنگری شده مورد توجه قرار گرفت.

مساله طول مدت زمان در ضوابط نشر جديد، عدد يک ماه برايش ديده شده است؛ يعنی اگر از يک ماه بگذرد و پاسخ ناشر داده نشده باشد، اداره کتاب تخلف کرده است. اگر هر کتابی از زمان تصويب اين آيين‌نامه و ابلاغ آن؛ يعنی از خرداد۸۹، بيش از يک ماه در ارشاد معطل مانده باشد، خلاف ضوابط عمل شده و اگر طرف در دادگاه، فرجام خواهی کند، احتمالا اداره کتاب محکوم می‌شود و بايد پاسخ دهد که چرا اين اتفاق افتاده است.

مشکل ديگری که در اداره کتاب در آن دوره وجود داشت ( که ما در بحث بازنگری آن را حل کرديم)، اين بود که اداره کتاب مجری است نه سياستگذار. توهمی در بعضی از مديران کل وزارتخانه وجود داشت - که مايه اختلاف ما با اين دوستان بود - تصور آن‌ها اين بود که هيات نظارت اداره کتاب بايد به عنوان شورای مشورتی‌اش مورد استفاده قرار گيرد و آن‌ها هم به نحو تام و اکمل صاحب اختيار هستند که بگويند به اين کتاب مجوز می‌دهيم يا نمی‌دهيم، در حالی که برداشت ما از ضوابط قانونی اين بود که بايد يک گروه کارشناسی بی‌طرف (که همان هيات نظارت بود) ناظر کار اداره کتاب باشند تا مبادا يک کتاب گير اختلاف سليقه‌ها بيفتد و کج‌انديشی باعث منع انتشار يک کتاب بشود و برعکس. اين را ما را در ضوابط و آيين‌نامه جديد حل کرديم و واقعا هيات نظارت مسوول اين کار است و ابهامات موجود برطرف شده است. هيات نظارت محلی برای شکايت و فرجام خواهی شده است. اتفاق ديگری که در شورای عالی انقلاب فرهنگی افتاد - در واقع به پيشنهاد رييس جمهور هم بود - هيات يک رده بالاتر آمد که آن هم مشکل را بيشتر حل می‌کند؛ يعنی افراد هيات نظارت شدند مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی که رييس جمهور رييس آن شورا است. (قبلا مصوب شورای فرهنگ عمومی بود که وزير رييس‌اش بود و عملا آن سوءتفاهمی که ايجاد شده بود ناشی از اين ماجرا بود.) اين مسايل، مسايل ريشه‌ای است که اگر حل شود بسياری از مسايل به شکل ريشه‌ای حل می‌شود. ضابطه‌مند کردن مسايل و اين که تا جايی که ممکن است از دخالت دادن سلايق در ماجراها پرهيز کنيم، به بهتر شدن فضا کمک می‌کند. ضوابط نشر کتاب از زمان ابلاغ لازم الاجرا بوده و تاخير فعلی ارشاد تخلف است.

نکته ديگری که درباره مميزی وجود دارد اين است که گفته می‌شود اعمال فشار بيرونی در مميزی کتاب بر ارشاد وجود دارد؛ آيا اين اعمال فشار از بيرون را قبول داريد و در دوره شما هم اين گونه بوده است؟
ماجرا اين بوده که در دوره مسووليت آقای حميدزاده ايشان سعی می‌کرد مشکلاتی را مستقيما با وزير مطرح کند و به نتيجه برسد. من با آن‌ها کاری ندارم (نمونه‌اش بحث کتاب «خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی» بود که اظهار نظرهايی شد که من موافق نبودم. من موافق منع انتشار اين کتاب نبودم و معتقد بودم اصلا نبايد افراد تحت تاثير مسايل بيرونی قرار بگيرند. منتها اظهار نظرهای ديگری قبل از اين‌که موضوع با من هماهنگ شود، صورت گرفت و بعد ما مديريت کرديم و آن ماجرا به نحو درستی حل شد.) من نمی‌توانم بگويم کسی اظهار نظر نمی‌کرده و مدير کل مربوطه تحت‌تاثير قرار نمی‌گرفت، بخشی که به من مربوط می‌شد چه در حوزه نظارتی و چه در حوزه مديريتی (به جز کتاب «راز داوينچی» که مورد اعتراض هموطنان مسيحی بود و من مستقيما دخالت کردم) تقريبا هيچ موردی نبود که کسانی اعمال نظر کنند و جلوی انتشار کتابی گرفته شود. اگر چيزی به من منعکس می‌شد و اعتراضی بود برای بررسی به اداره کتاب می‌فرستاديم و مدير کل اداره کتاب هم می‌دانست که اگر کارشناسان به نتيجه نرسند، بايد موضوع در هيات نظارت مطرح شود.

مورد ديگری هم که در دوره شما اتفاق افتاد اين که نامه‌ای از ارشاد آمد که گفته شد که رسانه‌ها خبرهای خالد حسينی را کار نکنند؟
قطعا از ناحيه معاونت فرهنگی نبوده، شايد از جای ديگری بوده است. اساسا معاونت فرهنگی به جايی نامه نمی‌داد که درباره موضوع خاصی کار کنند يا کار نکنند. اگر از من هم سوال می‌شد، من نظر کارشناسی‌ام را درباره آثار خالد حسينی می‌گفتم؛ زيرا دو تا از کتاب‌های اين نويسنده را شخصا مطالعه کرده بودم و نکاتی مد نظر داشته‌ام.

در زمان شما کتاب‌هايی بود که مجوز داشتند اما بعد از چند چاپ لغو مجوز شدند، می‌شود نمونه هم برايش آورد، حکايت اين کتاب‌ها چه بود؟
جزييات اين ماجرا بايد از اداره کتاب سوال شود. من اصلا وارد اين که چرا فلان کتاب لغو مجوز شده نمی‌شدم، به نظرم نبايد هم می‌شدم. کلان ماجرا اين بود که اگر کتابی مجوز گرفت، اداره کتاب مجاز به لغو مجوز هست يا نيست؟ اصل ماجرايی که می‌توانم درباره‌اش اظهار نظر کنم اين است. در ابتدای کار که من وارد وزارت‌خانه شدم، کتاب‌های بسياری از ناحيه خود اداره کتاب می‌آمد که اين کتاب‌ها مشکلاتی دارند ولی مجوز گرفته‌اند،حالا بايد چه کرد؟ سياست کلان وزارت‌خانه در آن ايام - الان هم فکر می‌کنم اين طور باشد - اين نيست که کتابی اگر مجوز گرفت نيازی به بررسی مجدد نداشته باشد. دلايلی را می توان شمرد که لازم است در موارد معدودی کتاب مورد بررسی مجدد قرار بگيرد، چه بسا لغو مجوز شود يا نياز به اصلاح توسط مولف يا ناشر داشته باشد، اما اين که اين رويه باشد که کتابی را امروز مجوز دادند و شش ماه ديگر بخواهند لغو مجوز کنند يا در فواصل زمانی کوتاه اين کار را بکنند، اين نشانه ضعف سيستم و مشکلاتی است که در کارکرد اداره کتاب وجود داشته است. اصلا دلايل منطقی وجود ندارد که الان مجوز گرفته باشد و شش ماه ديگر لغو مجوز کنند؛ بله در فواصل زمانی طولانی اين اتفاق ممکن است به دلايل منطقی بيفتد.

در چهار ساله حضور شما در معاونت فرهنگی اول آقای حميدزاده، بعد آقای رمضانی فراهانی و بعد از ايشان مدتی آقای اللهياری سرپرست بود و بعد هم مدير اداره کتاب شدند، جايی شنيدم که شما با اين که آقای اللهياری مدير اداره کتاب شود موافق نبوديد؛ آيا گزينه ديگری غير از ايشان نبود و چرا با اين انتصاب موافقت کرديد؟
اين پيشنه تاريخی که شما می‌گوييد به علتی در رسانه‌ها مخدوش منعکس شد. تا ماه‌ها بعد از ماجرا مدام می‌ديدم که اين خطا تکرار می‌شد و هنوز هم تکرار می​شود. وقتی من معاون فرهنگی شدم، آقای حميدزاده مدير اداره کتاب بود. تقريبا بعد از اين که شش ماه از حضورم در معاونت فرهنگی گذشت، نامه‌ای به وزير وقت نوشتم که ايشان برای اين کار مناسب نيست و خوب است جابجا شود تا جای ديگری از وجود او استفاده کنيم. البته آقای حميدزاده کارشناس کتاب خوبی است و در کارهای کارشناسی خيلی موفق بود. شايد در بعضی مديريت‌ها که ارباب رجوع نداشته باشد و کار بتواند با طمانينه انجام شود، هم بتواند موفق باشد. من نمی‌خواهم شخصيت حقيقی و توانايی مديريتی او را زير سوال ببرم. عرضم اين بود که برای اداره کتاب و ادارات مشابه مناسب نيست، هنوز هم اين اعتقاد را دارم. بنا به دلايلی آقای صفار موافق جابجايی نبود، به هر حال حکم مديران کل را وزير بايد بزند و تلاش‌های ما برای بهبود شرايط اداره کتاب ناموفق می‌ماند و نمی‌توانست جلو برود. آقای صفار زمانی با اين جابجايی موافقت کرد که گزينه‌های مد نظرمان امکان جايگزينی‌شان فراهم نبود. به هر حال برای اين‌که من و آقای صفار به تفاهم برسيم؛ آقای رمضانی گزينه‌ای بود که تفاهم دو طرفه روی ايشان پيش آمد و او مدير اداره کتاب شد. شرايط تا حدی مطلوب شد. اما چون ايشان مامور بود و در پايان سال ماموريتش تمديد نشد، ناگزير به جابجايی بوديم. آن فاصله‌ای که آقای رمضانی بيايد و آقای حميدزاده برود، حميدزاده همچنان در اداره کتاب بود؛ اما در اخبار می‌ديدم که می‌نوشتند او به نهاد رهبری در دانشگاه‌ها منتقل شده است و اداره کتاب سرپرست ندارد؛ فکر نمی‌کنم آقای حميدزاده حتی يک روز هم به طور رسمی با ارشاد قطع رابطه پرسنلی کرده و به نهاد رهبری در دانشگاه‌ها ( ويا هر جای ديگری که منتسب به رهبری است) رفته باشد، منتها نمی‌دانم ريشه خطا در اين اطلاع‌رسانی از کجا آغاز شد؛ حالا يا شيطنتی در کار بود يا موضوع ديگری در بين بود.

آقای رمضانی در دوره مسووليتش داشت روند خوبی را طی می‌کرد، شايد اگر مدت طولانی‌تری در مجموعه می‌ماند، خيلی از مشکلات برطرف می‌شد، اما ماموريت او تمام شد و وقتی ما او را از دست داديم، مجبور بوديم کسی را به عنوان سرپرست اداره کتاب بگذاريم؛ زيرا کار حساسی بود. آقای اللهياری دم دست‌ترين فردی بود که می‌شد به عنوان سرپرست اداره کتاب قرار بگيرد. برنامه من برای آقای اللهياری حضور در اداره کتاب نبود. من او را جزو افرادی می‌ديدم که جوان شايسته‌ای است و می‌تواند در آينده با کسب تجربه بيشتر جزو مديران موفق حوزه بين‌الملل باشد؛ مد نظرم هم همين بود، اما به ناچار او را به عنوان مدير اداره کتاب قرار داديم؛ البته بايد بگويم که در آن مقطع، برای مديريت‌های کلان هنوز تجربه کافی نداشت و برای همين هم در مجموعه معاونت و کنار معاونت مشغول فعاليت بود. بعد در دوره سرپرستی ايشان، تغيير دولت اتفاق افتاد. آقای حسينی سر کار آمدند. ايشان در همان اولين مراحل مدنظرشان اين بود که ما آقای دری را به عنوان مدير کل اداره کتاب بگذاريم و من چون نمی‌خواستم تجربه زمان آقای حميدزاده تکرار شود، موافق نبودم. طبيعتا ساده‌ترين راه برای اين که اداره کتاب دچار تغيير ناخواسته و مشکل ساز نشود، اين بود که درخواست کردم حکم سرپرستی آقای اللهياری به مدير کلی تبديل شود. بعد هم که من از ارشاد خارج شدم، ظاهرا تغيير و تحولی اتفاق نيفتاد.

بحث بعدی درباره جمع‌آوری کتاب در نمايشگاه کتاب است که در دوره شما هم اتفاق افتاد. می‌پذيريم که يکسری از اين کتاب‌ها به خاطر رعايت نکردن آيين‌نامه و ضوابط نمايشگاه جمع‌آوری شدند، اما يکسری ديگر بودند که مجوز داشتند ولی جمع‌آوری می‌شدند آن موقع که می‌پرسيديم، هميشه گفته می‌شد که ضوابط نمايشگاه را رعايت نکرد‌ه‌اند؛ حالا می توانيد بگوييد که آيا اين کتاب‌ها از مصدر مسولان نمايشگاه جمع‌آوری می‌شدند يا عوامل بيرونی در اين موضوع و نظارت و ارزشيابی کتاب‌ها نقش داشتند؟
ما هيچ‌وقت وارد جزييات فعاليت کميته نظارت و ارزشيابی نمی‌شديم؛ يعنی فرصت اين نمی‌شد. در اين حد که به آن‌ها سر می‌زدم و گپ و گفتی داشتيم يا اگر مسايل مهمی اتفاق می‌افتاد گاهی آن‌ها را مطرح می‌کرديم. راجع به اين‌که تصميمات کلان نمايشگاه زير نظر مديريت نمايشگاه گرفته می‌شد، نبايد ترديد داشت. نهايتش اين بود که بعضی از تصميمات ممکن است در جلسات روزانه ستاد گرفته می‌شد. آيين‌نامه نمايشگاه و ضوابط حضور کتاب‌ها در نمايشگاه با ضوابط نشر متفاوت است؛ اين که کتابی مجوز چاپ گرفته اما درنمايشگاه نمی‌تواند عرضه شود به معنای دوگانگی نيست.

ممکن است بعضی‌ها اعتراضاتی به حضور بعضی از کتاب‌ها در نمايشگاه داشته باشند؛ ولی اين‌که آن‌ها مستقلا بروند و اقدامی انجام دهند، من به خاطر ندارم چيزی به من گزارش شده باشد. در کنار اين موضوع، اين فرمايش شما معطوف به بخش داخلی است؛ اما بيشترين جمع‌آوری کتاب در دوره مسووليت بنده در بخش خارجی نمايشگاه بود؛ مثلا ناشری کتابی می‌آورد به صورت زير ميزی توزيع می‌کرد يعنی از اصل و اساس قبول داشت که نمی‌تواند روی ميز بگذارد؛ زيرا خلاف ضوابط نمايشگاه بود، اين‌ها جمع‌آوری می‌شد. خود ناشر هم پذيرفته بود که اين خلاف عرضه در نمايشگاه است. ما در بخش داخلی خيلی اين مشکل را نداشتيم، بيشترين مشکل در بخش خارجی بود و بيشترين اعتراضات هم مربوط به بخش خارجی بود. کسانی که اعتراض می‌کردند، محدود به نهادهای خاص نمی‌شدند؛ گاهی مردم عادی و گاهی نمايندگان مجلس بودند. يادم هست که يکی از نمايندگان مجلس معترض شد که بعضی از کتاب‌ها تصاوير نامناسب دارد، يکی دو نمونه کتاب‌های هنر را ديده بود و معترض بود. بعضی از اين اعتراضات به حق بود و بعضی‌هايش به نظرم به حق نبود، مثلا کسی که می‌رفت در مورد کتاب تخصصی که درباره بيماری زنان بود دو تصوير پيدا می‌کرد، اعتراض به حق نبود. اما درمورد کتابی با نام خليج عربی اعتراض به جا بود و ما هم کتاب را سريع جمع‌آوری کرديم.به هر حال اين موضوع قبلا هم بوده و حالا هم قطعا هست؛ ولی برخی می‌ترسند به زبان بياورند و ما شفاف مطرح کرديم و به کسی هم اجازه دخالت مستقيم نمی‌داديم.

کار نمايشگاه کار بزرگی است و در فاصله زمانی کوتاهی دارد انجام می‌شود، بروز خطا و اشتباه در نمايشگاه محتمل است، اما اگر از حدی بالاتر باشد نشان می‌دهد که سيستم خطا دارد.

در اين که جوايز ادبی در هر کشوری باعث بالندگی ادبيات می‌شود و سبب می‌شود که اقبال مردم به کتاب‌ خواندن بيشتر شود ترديد نيست، اما شما انتقادهای زيادی به جوايز خصوصی يا به قول خودتان محفلی و منابع مالی آن‌ها داشتيد، هنوز هم همين مواضع را داريد؟
آن چه از طرف من مطرح شد، صرفا مسايل مالی نبود، آغاز ماجرا وقتی بود که ديدم کسی اظهار نظر کرده که جايزه‌مان برگزار نمی‌شود؛ زيرا در سال گذشته ۱۹ رمان منتشر شده است. آن سال نزديک سه يا چهار هزار کتاب در حوزه ادبيات داستانی منتشر شده بود. من متوجه شدم که بعضی از آدم‌ها ظاهرا محفل‌هايی را راه انداخته‌اند و در اين محفل‌ها که عنوان‌های بزرگی برای آن ايجاد کرده‌اند، قصد تبليغ يک رويه و يک نوع نگاه خاص دارند که معطوف به محتوا است و به تکنيک کاری ندارد و جدا کردن ۱۹ کتاب از بين هزاران کتاب منتشر شده نشان می‌دهد که به غير از اين نوزده اثر بقيه کتاب‌های منتشر شده با نوع نگاه آن‌ها از لحاظ محتوايی همخوانی ندارد و بعد ادعاهايی در مورد برگزار نشدن بعضی از جوايز مطرح شد. من متوجه شدم اتفاقاتی دارد می‌افتد که ماجرای ساده‌ای نيست، خيلی از اين‌ها مجوزی هم نداشتند و همان حالت محفلی داشتند جايی که مجوز قانونی ندارد و ماهيت مشخص ندارد، می‌آيد مدعی می‌شود که به ما جا ندادند و ما نتوانستيم جايزه‌مان را برگزار کنيم.
شما چند نفر ادم هستيد و در خانه‌تان نشسته‌ايد و ظاهرا مجموعه کوچکی که با فکرتان همخوانی داشته بررسی کرده‌ايد و خودتان می‌خواهيد به خودتان جايزه دهيد و احيانا برخی از جوانان بااستعداد را جذب کنيد.

اين‌که در جامعه افکار مختلفی با نگاه‌های مختلفی در حوزه ادبيات مورد بررسی قرار بگيرد، هيچ عيبی ندارد، خيلی وقت‌ها خوب هم هست، اما مشروط به اين‌که شفاف باشد؛ مثلا بگويد ما ادبيات با نگاه ياس آلود را بررسی می‌کنيم و يا هر کتابی که می‌خواهد به سمت خودکشی سوق دهد ما به آن جايزه می‌دهيم؛ اين شفاف‌سازی صورت بگيرد نه اين‌که فقط کتاب‌های با نگاه ياس‌آلود را بررسی کند و مدعی شود که فقط اين کتاب‌ها در مملکت منتشر شده است. مسايلی که من مطرح کردم صرف مسايل مالی نبود، مسايل مالی‌اش برجسته‌تر بود به خاطر اين‌که بعضی‌ها اشاره کرده بودند که ما به خاطر مسايل مالی نمی‌توانيم بعضی کارها را بکنيم. من گفتم هر جايزه‌ای بايد داورانش مشخص شود، ملاک‌های داوری و اسامی کتاب‌های مورد بررسی و نتايج و دلايل اين داوری بايد مشخص شود و مهمتر از همه اين‌ها، کسی که داوری می‌کند مشروعيتش را از کجا می‌گيرد. يک وقتی يک کسی جايزه‌ای را تبليغ کرده و راه انداخته بود.

هر چه فکر کردم، ديدم حتا اسم اين فرد را نشنيده‌ام. از تعدادی کارشناس آن رشته هم پرسيدم که اسم اين فرد به گوش شما خورده؟ گفتند نه. بعد در اينترنت گشتم و ديدم فقط همين دکان و دستگاهی که راه انداخته در همه جا تکرار می‌شود؛ در واقع از اين راه برای خودش شهرتی جور کرده است. اگر کسی به جوايزی که حامی دولتی دارند اشکالی می‌گيرد، آن مشکل که نبايد عينا در کار خودشان منعکس باشد. هر کس که دارد جايزه‌ای برگزار می‌کند همه مواردش بايد مشخص باشد تا اعتماد اهالی فرهنگ به اين بخش اضافه‌تر شود. البته منظورم هم همه جوايز نبود و اتفاقا يکی به خودش گرفته بود که اساسا منظور من نبود!

امسال به نظر می‌رسيد در نمايشگاه کتاب خيلی دير به مسوولان حکم‌ها ابلاغ شد، به نظرتان آيا اين روند طبيعی است و اين موضوع چه صدماتی می‌تواند برای نمايشگاه داشته باشد؟
راجع جزييات اين‌که چه اتفاقاتی افتاده و شورا چه زمانی تشکيل شده و چه دليلی باعث اين تاخير شده است بايد با آقای دری صحبت کنيد و اظهار نظر من بيشتر به عنوان يک ناظر بيرونی و به عنوان کسی که اخبار را دنبال می‌کردم؛ قابل طرح است.

گمان می کنم ۲۶ ارديبهشت ۸۹ به وزير ارشاد نامه نوشته و درخواست کردم که احکام اعضای شورای سياستگذاری زده شود و افراد را نيز معرفی کردم؛ يعنی يک روز بعد از نمايشگاه بيست و سوم. به نظرم يکی از موفقيت‌های بنده در دوره مسووليت اين بود که بلافاصله بعد از نمايشگاه فعاليت برای نمايشگاه بعدی آغاز می‌شد و حداقل عناصر تصميم‌گير و برنامه‌ريز مشخص شده بودند و جلسات مستمر خود را داشتند؛ اين موضوع محدود به سال گذشته نيست. اگر يادتان باشد، من چند روز قبل از نمايشگاه کتاب نوزدهم حکم انتصابم را گرفتم، در حين نمايشگاه به آقای صفار هرندی نامه نوشتم و درخواست کردم برای نمايشگاه بيستم بلافاصله بعد از نمايشگاه نوزده جلساتی تشکيل شود و اين موضوع نيز با توجه به تجربياتی بود که از هجده دوره قبل به عنوان ناظر بيرونی داشتم و احساس می‌کردم که آغاز به کار نمايشگاه بعد از عيد است و همه تازه به ياد اين می‌افتند که قرار است نمايشگاه کتاب برقرار شود و بدو بدويی صورت می‌گيرد که نمايشگاه برگزار شود. به نظرم می‌رسيد که اين مشکل ايجاد می‌کند. با توجه به اين موضوع سال به سال سعی می‌کرديم برنامه‌مان مرتب‌تر و به شکل ساماندهی‌تر باشد.

سال ۸۹ هم من اين کار را کردم، وزير به نامه‌ام پاسخ نداد تا اين‌که در معاونت فرهنگی تغيير و تحول صورت گرفت. تا آن‌جايی که در اخبار ديدم، صدور احکام شورای سياستگذاری در اواخر زمستان صورت گرفت. من نمی‌توانم اين تاخير هشت،نه ماهه را تحليل کنم. يک زمان ما دنبال اين هستيم که افراد جديدی را وارد مجموعه کنيم و افکار نو بيايد، که تاخير يکی دو ماهه توجيه می شود (اما نه تاخير هشت يا نه ماهه)؛ مگر آن که بگوييم اصلا نيازی به اين همه عجله نيست، بعد از سال نو می شود همه کارها را به نحو صحيح انجام داد. اعضايی که برای نمايشگاه اعلام شدند، غير از دو تغيير، بقيه همان آدم‌ها بودند و بعد دوباره با تاخير مجدد مديران کميته‌ها مشخص شدند. که باز هم همان مديران قبلی بودند، تنها تغيير آقای سالاری بود که به جای ايشان آقای اللهياری آمدند. آقای حميدزاده هم که مدير کميته نظارت و ارزشيابی شد، در دوره‌های قبل در نمايشگاه کتاب مسووليت داشت و در وزارتخانه نيز جزو مديران معاونت بود؛ يعنی کشف جديدی نبود که اين تاخير چندماهه به خاطر اين ماجرا باشد. به نظر من، اين تاخيرات مسووليت پذيری افراد را کم می‌کند ولی احتمالا دوستان جديد اعتقادی به اين موضوع ندارند.

نمايشگاه کتاب واقعه بسيار بزرگی است و در معرض نگاه همگانی است و با توجه به اين که مکانش ثابت نيست و در نصف فضای آن بايد سازه موقت ايجاد شود، در فرصت زمانی اندک هم می‌توانيد اين کار را انجام دهيد، اما اتفاقی که می‌افتد دو ضرر دارد؛ يکی‌اش اين است که هزينه‌ها به شدت افزايش می‌يابد؛ زيرا کار در بازه زمانی کوتاهی انجام می‌شود و حالت انحصاری پيدا می کند و فرصتی برای برگزاری مناقصه‌های قانونی نيست و بايد هر چه پيمانکار گفت، بپذيری. ديگر اين‌که شما نمی‌توانيد مطمئن باشيد خطری متوجه اين سازه‌های ايجاد شده نيست. نمی‌دانم آن‌ها که پارسال مصاحبه می‌کردند و با وجود مانورهای فراوان برگزارشده در مورد اتفاقات ناخواسته، می‌گفتند امنيت نمايشکاه را تضمين نمی‌کنيم، چطور در اين زمان اندک و بدون داشتن فرصت سال قبل برای ايمن‌سازی مکان برگزاری، مسووليت کار را پذيرفته‌اند و حرفی از وجود مواد اشتعال زا و نظاير آن نمی‌زنند! به هر حال ممکن است يکسری خطرهای اجتناب ناپذير اتفاق بيفتد که البته اميدواريم هيچ‌وقت اتفاق نيفتد، ولی اگر اتفاق بيفتد، کسانی که تاخير کرده‌اند نمی‌توانند خودشان را از واقعه‌ای که اتفاق افتاده است، مبرا بدانند.

اين‌که آقای سالاری مدير کميته ناشران نمايشگاه نشدند به خاطر همان اختلافاتی بود که بر سر بنياد ادبيات داستانی پيش آمد، و بعد از آن نامه‌نگاری‌هايی بين شما و آقای دری به وجود آمد يا به اين دليل نبود؟
نمی‌دانم ارزيابی آقای سالاری چيست، طبيعتا بايد از خود او اين سوال را کرد. تغيير و تحولی اين‌گونه‌ای که يک نفر کنار گذاشته شود و جابجا شود را نبايد انگيزه خوانی کرد. اين يک اتفاق بيرونی است و اگر به دنبال پاسخ اين سوال هستيم بايد از کسی که اين کار را انجام داده، پرسيد. گمانه‌زنی‌های بيرونی در حد گمانه‌زنی باقی می‌ماند.

اما درباره نامه‌نگاری‌ها، من شروع کننده نامه‌نگاری نبودم. من يادداشتی را در سايت خودم نوشتم و فکر می‌کنم مطالبی که در سايت می‌نويسم برای توجه دادن دست اندرکاران امور و توجه به تجربياتی است که ظاهرا بعضی‌ها علاقمند هستند ناديده بگيرند. من آن زمان اطلاع داشتم که نامه‌ای نوشته شده تا بنياد ادبيات داستانی برود زير نظر خانه کتاب و معنای آن حرف اين بود که بنياد منحل شود. من از اين موضوع آگاهی داشتم، اما باز در نامه اول به اين آگاهی خودم اشاره نکردم؛ به اخبار منتشر شده در رسانه‌ها اشاره کردم. اما عکس‌العملی بروز يافت و ضمن دروغ خواندن اصل خبر، نامه‌ای سرتاسر تهمت منتشر شد که به هيچ وجه توجيه پذير نبوده و نيست. به دنبال آن مجبور شدم با همان ادبياتی که نامه نوشته شده بود، پاسخ دهم و به هر حال آن ادبيات، ادبيات مناسبی نبود که در پاسخ به هشدار من به کار گرفته شده بود. در حالی که نامه من بی‌ادبانه نبود و در آن تهمتی هم نبود. من قدری مودبانه‌تر ولی با همان شيوه کلام پاسخ دادم که بعضی‌ها هم آزرده خاطر شدند. بعد من در يادداشت بعدی توضيح دادم که در نامه آقای دری ۲۴ تهمت زده شده بود و من فقط همان‌ها را به خود ايشان برگردانده‌ام! در واقع برای اين‌که مخاطبان احساس نکنند اين بی‌ادبی از ناحيه من آغاز شده است، مطلب ديگری درباره اتهام‌های ۲۴ گانه نوشتم و موضوع را توضيح دادم.

بحث بنياد ادبيات داستانی به اين شکل فيصله پيدا کرد که آقای وزير در پاسخ به خبرنگاران گفت که به دنبال انحلال بنياد نيستيم و می‌خواهيم اين بنياد را تقويت کنيم و آقای دری هم گفتند که ما به زودی اعضای هيات امنای بنياد را اعلام می‌کنيم که اين به زودی هم چند ماهی به تاخير افتاد و من احساس کردم اهداف اوليه من که پيشگيری از انحلال بنياد بود، ظاهرا محقق شده است و نياز به پيگيری نيست.

فضای رسانه‌ای که الان شکل گرفته است را چگونه می‌بينيد؟
فکر می‌کنم خبرنگاران به وظيفه خود عمل نمی‌کنند! اگر قرار نباشد خبرنگار هر چه مدير علاقمند است بنويسد و هر چه علاقمند است سوال کند، حضور خبرنگار در کنار دست مدير دردسرساز است. الان ظاهرا ارتباط يکسويه برقرار است؛ معنای ارتباط يکسويه اين است که من هر چه که علاقمندم اطلاع رسانی کنم، خبررسانی می‌کنم و در آن خبر هم ممکن است مطالب مبهمی باشد و وقتی خبرنگار رودروی من نيست، آن ابهامات بدون پاسخ می‌ماند. تصور من اين است که رويه سابق در معاونت فرهنگی (وشايد در کل ارشاد) عوض شده است. قبلا هم حدس می‌زدم اين اتفاق بيفتد؛ همان موقع می‌گفتم اميدوارم اين‌که کوچکترين نکات معاونت فرهنگی از ديدها دور نمی‌ماند، تداوم يابد. اين موضوع برکاتی برای مجموعه دارد و مدير احساس می‌کند که چشم بينايی مراقب اوست و سعی می‌کند از خطا پرهيز کند، البته جاهايی هم دردسر ساز می‌شود و جاهايی هم ممکن است اطلاع‌رسانی نادرستی صورت گيرد؛ ولی فوايد کار بيشتر از مضرات آن است. اتفاقی که الان دارد می‌افتد و توجيه نمی‌شوم - نمی‌خواهم سوءظن هم داشته باشم اما برايم سوال شده - اين است که چگونه خبر واحدی از روابط عمومی واحدی به پنج خبرگزاری می‌رود و آن خبرگزاری‌ها نمی‌نويسند به نقل از روابط عمومی فلان جا و همه خبر را به گونه‌ای کار می‌کنند که انگار خبرنگار خودشان رودرروی مدير نشسته و سوال کرده و پاسخ گرفته است. متن خبر را هم هيچ‌کس تحليل نمی‌کند و عين خبر واحدی را همه (به نقل از خبرگزاری خودشان) کار می‌کنند. در حالی که قبلا اين‌طور نبود؛ يعنی اگر متنی منتشر می‌شد و خبرنگاری سوال می‌کرد، پاسخ‌ها به چالش کشيده می‌شد و مطلب می‌نوشتند و تحليل می‌کردند، اما انگار اين فضا عوض شده و کسی قرار نيست به اين موضوعات بپردازد. با سوءظن می‌توانم دليلش را بفهمم (در دوره مسووليت من گاهی دوستان پيشنهاداتی می‌کردند که من نمی‌پذيرفتم) اما چون بنايم بر اين است که سوءظن نداشته باشم، با حسن ظن نمی‌فهمم تحولی که اتفاق افتاده چه بوده است. به هر حال، اگر هدف صرفا مديريت رسانه‌ها باشد، بايد اعتراف کنم موفقيت دوستان جديدی که در معاونت فرهنگی مستقر شده‌اند، شايد هزاران برابر بيشتر از ما باشد و عملا رسانه‌ها در خدمت معاونت فرهنگی قرار گرفته‌اند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016