گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
6 آذر» از "نافرمانی مدنی" تا "بدفرمانی مدنی" (بخش پنجم)، نظرات مارتين لوترکينگ، پژوهشی از عمار ملکی27 آبان» از "نافرمانی مدنی" تا "بدفرمانی مدنی" (بخش چهارم) - نظرات تولستوی و گاندی، پژوهشی از عمار ملکی 20 آبان» از "نافرمانی مدنی" تا "بدفرمانی مدنی" (بخش سوم)، نظرات ديويد ثورو، پژوهشی از عمار ملکی 16 آبان» از "نافرمانی مدنی" تا "بدفرمانی مدنی" (بخش دوم) - نافرمانی مدنی، پژوهشی از عمار ملکی 12 آبان» از "نافرمانی مدنی" تا "بدفرمانی مدنی"، بخش نخست، پژوهشی از عمار ملکی
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! از "نافرمانی مدنی" تا "بدفرمانی مدنی" (بخش ششم)، نظرات هانا آرنت و جان رالز، پژوهشی از عمار ملکیاز نظر آرنت نافرمانی مدنی - که آخرين شکل مشارکت داوطلبانه است - هنگامی روی میدهد که تعداد قابل توجهی از شهروندان، بدين نتيجه میرسند که راه های عادی تغيير، ديگر عمل نمیکنند... رالز نافرمانی مدنی را يک اقدام علنی، غير خشونتآميز، وجدانی (شرافت آميز) و البته سياسی و برخلاف قانون می داند که معمولا با هدف ايجاد تغييری در قانون و يا سياست های دولت انجام میگيرددر بخشهای گذشته مروری بر نظرات ثورو، تولستوی، گاندی و لوترکينگ داشتيم و در اين بخش به نظرات دو فيلسوف معاصر، هانا آرنت و جان رالز، درباره نافرمانی مدنی پرداخته میشود. هانا آرنت (۱۹۷۵ - ۱۹۰۶) او در اين مقاله اگر چه بيشتر به مسالهی نافرمانی در آمريکا و نحوهی مواجهه نظام حقوقی ايالات متحده با آن میپردازد، اما قسمتهايی از اين مقاله که خصوصيات نافرمانی مدنی را در ديدگاه او نشان میدهد، در اينجا ذکر میگردد. آرنت با اشاره به خصوصيت علنی بودن نافرمانی مدنی، دربارهی تمايز آشکار بين اين عمل و نافرمانی مجرمانه مینويسد: او درباره منشا اين روش اعتراضی بر اين عقيده است که "نافرمانی مدنی، از دل مسئوليت اخلاقی شهروندان در قبال قانون، در جامعهای مبتنی بر رضايت بر میآيد." از نظر او "نافرمانی مدنی عملی انقلابی نيست. آنان که در نافرمانی شرکت میجويند، ساختار کلی و مشروعيت نظام حقوقی و قضايی را قبول دارند. با اينهمه، هم انقلابيون و هم آنهايی که در نافرمانی مدنی شرکت میجويند، میخواهند جهان را تغيير دهند. حاصل نافرمانی مدنی میتواند بعضا شبيه حاصل انقلاب باشد، چنانکه مثال گاندی نشان میدهد. اما نافرمانی مدنی مبتنی بر رضايت است، مبتنی بر «حمايت فعالانه و مشارکت مداوم در همه مسائل مربوط به منافع عمومی» است." (۲) "آرنت نافرمانی مدنی را از «اعتراض وجدانی» (يا «مخالفت وجدانی») متمايز میکند. يک فرد به تنهايی میتواند به قانون حکومتی يا سياستی جاری بنا بر وجدانش اعتراض کند، اما نافرمانی مدنی مستلزم اين است که فرد، عضوی از يک گروه باشد. او میگويد آنهايی که در يک نافرمانی مدنی شرکت میجويند، اعضای گروههای سازمان يافتهای هستند که عقيدهای مشترک آنها را به هم پيوند میدهد و بر اساس آن، همراه با هم در برابر حکومت میايستند. او مینويسد: "عمل هماهنگ آنها از توافق با هم سرچشمه میگيرد و همين توافق است که به عقيده آنان استواری باور و اعتقاد را میدهد و مهم نيست که در اصل چگونه به چنان عقيدهای رسيده اند. اينان در عين اينکه میدانند متعلق به جامعهای مبتنی بر رضايت هستند، اما خودِ اين رضايت، موکول به حق نارضايتی است." (۳) او بيان میدارد که نقض قانون در نافرمانی مدنی، نمیتواند بر مبنای «قانون برتر» و يا «وجدان شخصی» - چه به شکل متعالی و چه سکولار - صورت پذيرد، زيرا که درآنصورت هر شخصی و به هر دليلی میتواند از هر قانونی سرپيچی کند. (۴) او خاطر نشان میسازد که: از نظر آرنت نافرمانی مدنی - که آخرين شکل مشارکت داوطلبانه است - هنگامی روی میدهد که تعداد قابل توجهی از شهروندان، بدين نتيجه میرسند که راههای عادی تغيير، ديگر عمل نمیکنند و شکايتها شنيده و رسيدگی نمیشوند. (۶) او همچنين يادآور میشود که در ميان تمامی ابزارهای مختلفی که ممکن است در نافرمانی مدنی برای مجاب کردن يا برانگيختن افکار عمومی بکار گرفته شود، «خشونت» است که میتواند باعث شود تا نافرمانان بهعنوان افرادی شورشی خوانده شوند و از اينرو يکی از ويژگیهای کلی پذيرفتهشده برای نافرمانی مدنی، عدمخشونت میباشد. (۷) مقاله آرنت اگر چه به تعريف و بررسی دقيق مشخصات نافرمانی مدنی نمیپردازد و بيشتر به مساله چگونگی توجيهپذيری و مواجهه سيستم قانونگذاری امريکا با اين پديده اشاره دارد، ولی حاوی طرز نگاه ديگری به نافرمانی مدنی میباشد که آنرا تنها به منظور حصول «توافق اجتماعی» بر سر قانون يا سياستهای جاری، قابل قبول میداند (و نه بر مبنای قضاوتی «اخلاقی و وجدانی» نسبت به قوانين) و مشخص است که اين طرز نگرش، متفاوت از نظر انديشمندان ذکر شده قبلی میباشد. ٭٭٭ در جمع بندی نظرات آرنت میتوان ويژگیهای زير را برای نافرمانی مدنی در انديشه وی برشمرد: جان رالز (۲۰۰۲ - ۱۹۲۱) او در ابتدای مطلب خود تاکيد میکند که نظريه او فقط برای شرايط مخصوصی از يک جامعه نسبتا عادلانه طرح میشود؛ جامعهای که از بسياری لحاظ بسامان است، اما با اين وجود در آن برخی موارد نقض جدی عدالت روی میدهد و از آنجا که فرض میکند که يک وضعيت نسبتا عادلانه نيازمند يک سيستم حکومتی دموکراتيک میباشد، از اينرو، اين نظريه نقش و اقتضای نافرمانی مدنی را در برابر يک قدرت دموکراتيک مشروع، مورد نظر قرار میدهد و برای ديگر انواع دولتها و يا ديگر اَشکال اعتراض يا مبارزه - مگر بهطور اتفاقی- بکار نمیرود. او يادآوری میکند که: او اين سوال را طرح میکند که "چه زمانی وظيفه پيروی از قوانين وضعشده توسط اکثريت قانونگذار، بهخاطر دفاع از آزاديهای فرد و وظيفه مبارزه با بیعدالتی میتواند از الزامآور بودن ساقط شود؟" و از آنجا که اين سوال با ماهيت و محدوديتهای قانون وضع شده توسط اکثريت درگير میشود، از نظر رالز مساله نافرمانی مدنی يک آزمون بسيار سخت برای تئوری های بنياد اخلاقی دموکراسی میباشد. رالز نافرمانی مدنی را اينگونه تعريف میکند که "يک اقدام علنی، غير خشونتآميز، وجدانی (شرافت آميز) و البته سياسی و برخلاف قانون است که معمولا با هدف ايجاد تغييری در قانون و يا سياستهای دولت انجام میگيرد." اين عمل بايد حس عدالتخواهی اکثريت را خطاب قرار دهد. او ذکر میکند که از تعريف «بيدو» از نافرمانی مدنی پيروی میکند و از نظر او اين تعريف از معنايی که توسط مقاله ثورو استنباط میشود، کمی دقيقتر است. رالز با بيان اين مطلب که بعضی از نويسندگان معاصر مانند «هوارد زين»، نافرمانی مدنی را به شکلی کلیتر بهعنوان «نقض عمدی و مشخص قانون برای يک خواسته اجتماعی مهم» تعريف کرده اند، میگويد که من به برداشت محدودتر، علاقهمند هستم. او در ادامه نوشته خود به تفسير قسمتهای مختلف اين تعريف میپردازد و مینويسد: تفسير دوم اين است که نافرمانی مدنی، عملی واقعا برخلاف قانون دانسته میشود و دستکم در نظر کسانیکه به آن اقدام میورزند، تنها نمايشی ساده از محک زدن يک حکم قانونی نمیباشد. آنها آماده مخالفت با قانون هستند حتی اگر که آن قانون، [از نظر قانونگذاران] الزاما بايد حفظ شود. کسانیکه به نافرمانی برای اعتراض به قوانين ناعادلانه اقدام میورزند، درصورتيکه دادگاهها هم نهايتا با آنها مخالفت کنند، حاضر به دستکشيدن از آن نيستند، هر چند که از رای حمايت دادگاهها استقبال میکنند." از نظر او "نکته ديگر اين است که نافرمانی مدنی يک عمل علنی است. اين عمل نه تنها اصولی آشکار را مورد توجه قرار میدهد، بلکه به شکل علنی نيز صورت میپذيرد. نافرمانی مدنی با هشداری منصفانه و به طور آشکار صورت میگيرد و بهطور مرموز و مخفيانه انجام نمیشود. اين عمل ممکن است که با سخنرانی عمومی و شکلی از مخاطب قرار دادن و ابراز عقيده سياسی که در يک گردهمايی عمومی انجام میگيرد، مقايسه شود." به اين دليل، رالز نتيجه میگيرد که درميان ديگر انواع اعتراضات، نافرمانی مدنی غير خشونتآميز میباشد: "در اين عمل سعی میشود که از بکارگيری خشونت مخصوصا در برابر افراد اجتناب شود و اين نه به خاطر بيزاری از بکارگيری زور از نظر اخلاقی، بلکه به دليل آناست که نافرمانی مدنی، آخرين شکل ابراز نظر فرد میباشد. اقدام به اعمال خشونتآميز که احتمال مجروح کردن و صدمه زدن به ديگران در آن باشد، با نافرمانی مدنی بهعنوان شکلی از مخاطب قرار دادن ديگران ناسازگاری دارد. در حقيقت، هر گونه تزاحمی با آزادی های مدنی ديگران، باعث مخدوش کردن وجهه نافرمانی مدنی میگردد." رالز بيان میدارد که نافرمانی مدنی بهدليل ديگری نيز غير خشونتآميز است. زيرا از نظر وی "اين عمل، نافرمانی نسبت به قانون را درحين وفاداری به قانون ابراز میدارد، هر چند که از حد و مرز آن خارج میشود. قانون شکسته میشود، اما بهوسيله علنی بودن و غير خشونتآميز بودن ذاتی اين عمل و با تمايل به پذيرفتن پیآمدهای قانونی رفتار فرد، وفاداری به قانون نشان داده میشود. اين وفاداری به قانون کمک میکند تا به اکثريت اثبات شود که اين عمل حقيقتا از نظر سياسی شرافتمندانه و صادقانه است و با قصد بيدار کردن حس عدالت در عموم مردم انجام میگيرد. علنی و غير خشونتآميز بودن کامل نافرمانی مدنی، خلوصنيت فرد را نشان میدهد، زيرا که متقاعد کردن ديگران به اينکه اعمال شخص از روی وجدان صورت میگيرد و از روی نفع شخصی نمیباشد، آسان نيست." او در ادامه به تفاوت بين نافرمانی مدنی و ديگر روشهای اعتراضی میپردازد و مینويسد: جان رالز در ادامه بحث خود، برای روا بودن (توجيهپذير بودن) نافرمانی مدنی شروطی (سه شرط و يک ملاحظه عملی) را ذکر میکند که عبارتند از: ۲- درصورتیکه درخواست از اکثريت، روشهای اعتراض قانونی و تظاهرات هيچ يک نتيجهبخش نبوده باشد، زيرا نافرمانی مدنی بايد بعنوان اقدام آخر باشد. البته ممکن است در مواردی نقض اصول عدالت آنچنان شديد باشد که استفاده از ابزارهای قانونی در ابتدا، بیمورد بهنظر برسد. ۳- اگر نافرمانی اقليتی مشخص روا باشد، در آنصورت نافرمانی هر اقليت ديگری هم در شرايط مشابه مربوطه روا میباشد. اين شرط بدين منظور گفته میشود که ممکن است چندين گروه مختلف همزمان دو شرط قبلی برای نافرمانی مدنی را داشته باشند و در نتيجه اگر همگی آنها اقدام به نافرمانی مدنی کنند، ممکن است موجب بینظمی شديدی گردد که بنيان قانون اساسی عادلانه را سست کند. از اينرو دامنه نافرمانی مدنی بايد تا آنجا باشد که منجر به فروپاشی سيستم قانونی نگردد. راه حل ايدهآل برای اين حالت، همبستگی و همکاری سياسی گروههای معترض، جهت مهار کردن سطح کلی اعتراضات میباشد. ۴- حق نافرمانی مدنی - با در نظر گرفتن سه شرط فوق - بايد موقعی بکار گرفته شود که موجب جذب چشمگير اجتماع وسيعتری گردد و در انظار عمومی مورد قبول واقع شود. در بکارگيری اين حق، بايد احتمال معقولی از پيشبرد اهداف و پيروزی وجود داشته باشد. *** در جمع بندی نظرات رالز میتوان ويژگیهای زير را برای نافرمانی مدنی و توجيه درستی آن در انديشه وی برشمرد: در بخش بعد به نظرات يورگن هابرماس و رونالد دورکين درباره نافرمانی مدنی خواهيم پرداخت. *** ۱- مقاله Civil Disobedience از کتاب Crises of the Republic صفحه ۷۵ Copyright: gooya.com 2016
|