دوشنبه 7 بهمن 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

توده‌ها و مستضعفان، انقلاب و سياست‌زدگی (بخش پايانی)، جمشيد فاروقی

جمشيد فاروقی
توده از دانش سياسی محروم است و از آن جا که عضو حزبی سياسی نيست که امر هدايت وی را برعهده داشته باشد، آن گاه که به امر سياست بپردازد، به‌گونه‌ای شتابان سياست‌زده می‌شود. سياست‌زدگی پرداختن فعال به امر سياست است بدون داشتن آگاهی سياسی و بدون احساس نياز به کسب اين آگاهی

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


ايران ظرف يک قرن شاهد دو انقلاب بود و شاهد دو خيزش توده‌ای. يکی در آستانه انقلاب مشروطه و ديگری آن جنبش فراگير توده‌ای که منتهی به انقلاب اسلامی شد. اما خيزش انقلابی توده‌های عصيان‌زده به‌ويژه در آستانه انقلاب اسلامی پيش از آن که جلوه‌ای از سياسی بودن جامعه ايران بوده باشد، دليلی بر وجود پديده‌ای به نام سياست‌زدگی است. در گفتارهای پيشين از حضور فراگير و گسترده عنصر سياست‌زدگی در جامعه ايران سخن رفت و از تسلط و سيطره اين سياست‌زدگی هم بر حکومت و هم بر جامعه. به سخن ديگر، مدرنيزاسيون اتوکراتيک در ايران نتوانست پروژه دولت−ملت را به فرجام برد و ناگزير دولتی سياست‌زده و جامعه‌ای سياست‌زده آفريد.

يکی از برآيندهای بارز اين جامعه سياست‌زده را می‌بايست در عصيان‌ها و خيزش‌های توده‌ای جست. دولت‌مردان ايران و مهندسان "تمدن بزرگ" در رويای شيرين آفرينش ملت مطلوب، عاقبت "توده‌ای" نامطلوب آفريدند. اما پيش از پرداختن به ساختار "توده‌ای" يا "توده‌وار" جامعه ايران، پسنديده آن است که نگاهی گذرا داشته باشيم به مفهوم توده در ادبيات و فرهنگ سياسی ايران‌شهر.

حکايت مفهوم "توده" در ادبيات و فرهنگ سياسی ايران‌شهر، حکايت غريبی است. کارگرفت اين مفهوم در ادبيات سياسی ايران پيش از آن‌که محصول انديشه و آگاهی باشد، بيش‌تر مقهور درک لنينيستی از آن است. در اين بين، می‌بايست بين مفهوم "توده" در ادبيات سياسی و مفهوم "توده" در جامعه‌شناسی سياسی تفاوت قائل شويم.

مفهوم "توده" نيز هم‌چون بسياری ديگر از مفهوم‌های سياسی، يک کالای وارداتی است. يک کالای وارداتی بدون وجود فرهنگ مصرف آن. مفهوم "توده" در سايه ترويج افکار مارکسيستی گام به فرهنگ سياسی ايران نهاد و از همان ابتدا شناسنامه‌ای درخشان يافت و از بار و معنايی مثبت برخوردار شد.

دريافت مثبت از اين مفهوم البته تنها به جنبش چپ محدود نمی‌شود، بلکه اين نگاه مثبت را در نزد هنرمندان و ادبيات سياسی برخی از گروه‌های اسلامی نيز می‌توان يافت. اين نگاه و تلقی مثبت از "توده" از يک‌‌سو ريشه در درک سياست‌زده از تحولات اجتماعی و راه‌های تحقق اين تحولات دارد، و از دگرسو در برتری ساختار "توده‌ای" جامعه بر ساختار "طبقاتی" جامعه.

در اين مخصتر فرصت پرداختن به مفهوم "توده" در فرهنگ سياسی ايران‌شهر نيست و ما تنها به گفتن اين نکته بسنده می‌کنيم که در ادبيات سياسی ايران، "توده‌ای" بودن مايه سربلندی و افتخار بوده و هست. و بايد تصريح کرد که مراد از "توده‌ای" بودن نه وابسته بودن به حزب توده، که به معنی از جنس توده‌ها بودن، به توده‌ها تعلق داشتن، از ميان توده‌ها برخاستن و... است. بار مثبت اين مفهوم در ادبيات سياسی ايران چنان بوده که حتی "حزب کمونيست" ايران خود را با برچسب "حزب توده ايران" عرضه می‌کند و اين عنوان عجيب و در واقع خطا، پرسش هيچ کسی را بر نمی‌انگيزد.

گزينش نام "حزب توده" برای حزب کمونيست در ايران، پديده‌ای تصادفی نبود و ريشه از يک‌سو در دورنگری و محاسبات سياسی رهبران آن حزب داشت و از دگرسو در درک انقلابی از مفهوم توده. اما بهره‌گرفتن از مفهوم "توده" به جای مفهوم "مردم" را حزب مديون قوه تخيل و فانتزی رهبران و بنيانگذاران خود نبود. چون که درک انقلابی از مفهوم "توده" پيش‌تر توسط مارکس و لنين عرضه شده بود و اساس نظريه برانگيختن "توده‌ها" عليه "صاحبان سرمايه و افزار توليد" تلقی می‌شد.

مدرنيزاسيون اتوکراتيک در عصر پهلوی موفق به مدرن کردن ماشين دولتی در ايران شد، اما الگوی قدرت که رابطه و مناسبات دولت و جامعه را تنظيم می‌کند، کماکان سنتی ماند. الگوی سنتی قدرت مانع از گذار رعيت به شهروند شد. رعيت برای گذران زندگی روانه شهر شد، و در کلان‌شهرها همراه با ايل‌مردان رانده و کوچانده شده از ايل خود، بدل به "توده" شد.

اين "توده" هم‌جنس آن توده‌ای بود که در اوايل رشد سرمايه‌داری در کشورهای اروپايی، روانه شهرها و کلان‌شهرها شده بود. در حالی‌که تجربه اروپايی، تجربه تلاش سياست برای هم‌گرايی و جذب اين "توده" در ساختار سياسی و اجتماعی بود، و طبقات اجتماعی و شبکه شهروندان در کشورهای اروپايی موفق به حل و هضم کمابيش کامل توده در خود شدند، تجربه ايران حکايت از سيطره توده بر اجتماع دارد.

برتری ساختار "توده‌ای" بر ساختار "طبقات" اجتماعی در ايران، فرهنگ خاص خود را ايجاد می‌کند. "فرهنگ توده‌ها" هم‌چون خود مفهوم "توده‌ها" عمدتا بار و معنی مثبت می‌يابد. "توده‌های محروم" و "توده‌های زحمتکش و رنجبر" لايه‌های تهيدست اجتماعی را شکل می‌دهند و انطباق يک بر يک مفهوم‌های سياسی را با پديده‌های واقعی جامعه ايران مشکل ساز می‌کنند.

فرهنگ تحزب در ايران شکل نمی‌گيرد. سازمان‌ها و گروه‌های اجتماعی و سياسی که شکل می‌گيرند خود را پشت مفاهيمی چون "توده"، "مردم"، "رنجبران"، "زحمتکشان"، "خلق" و... پنهان می‌کنند. و نيک که بنگری هيچ يک از اين مفهوم‌ها تعريف سياسی دقيقی ندارند و از اين روست که درک از سياست سيال می‌شود، کش می‌يابد و به جای آن که هر سازمان و گروهی، در قالب حزبی معين از منافع طبقه و قشر معينی دفاع کند، مدافع حقوق"توده‌ها" می‌شود.

"توده‌ای" که نيچه از "غريزه گله‌وارش" سخن گفته بود و هگل آن‌ها را ياغيان و سرکشان بی‌فرهنگ دانسته بود و مارکوزه از آن‌ها تحت عنوان انسان‌های تک‌بعدی نام برده بود، سرنوشت سياست را در ايران رقم می‌زند.

"غريزه گله‌وار توده" رابطه استثنايی "توده و رهبر" را شکل می‌دهد. رابطه‌ای که فرويد بر آن پرتو افکنده است. "توده" مجموعه‌ای از افرادی است که به سادگی بازی می‌خورند، برانگيخته می‌شوند، تحريک می‌شوند، گذارشان از موقعيت آرامش به موقعيت عصيان بسيار سريع و شتابان است، رهبر فرمان که بدهد بی ‌درنگ به صحنه سياست کشيده می‌شوند و بی آنکه بدانند برای چه مبارزه می‌کنند، به فرمان همان رهبر مبارزه می‌کنند.

ياغی‌گری و سرکشی "توده" علت تندخويی، عصيان‌گری و راديکاليسم مهار گسيخته آن‌هاست. ناآگاهی آن‌ها نيز رفتار سياسی‌شان را از بلای پرسش‌های معمول خرد و خردورزی می‌رهاند. لنين توان فوق‌العاده سرکشی و عصيان "توده‌ها" را تشخيص داده بود و از اين‌رو کوشيد تا با ايجاد انجمن‌های توده‌ای، با اعزام کادرهای حزبی از اين نيروی راديکال برای مقاصد سياسی خود بهره گيرد. غافل از اين نکته که انقلابی که بازيگران اصلی‌اش توده‌ باشند، توسط همان توده مسخ می‌شود و به کژراهه می‌رود.

توده از دانش سياسی محروم است و از آنجا که عضو حزبی سياسی نيست که امر هدايت وی را برعهده داشته باشد، آنگاه که به امر سياست بپردازد، به‌گونه‌ای شتابان سياست‌زده می‌شود. سياست‌زدگی پرداختن فعال به امر سياست است بدون داشتن آگاهی سياسی و بدون احساس نياز به کسب اين آگاهی.

ستم شاه خشم مردم را برانگيخت. مردمی که در عهد پهلوی از کسب آزاد دانش سياسی محروم بودند و خواندن کتابی گاه به بهای سال‌ها اسارت بود. انتقاد منع شده بود و مجاری مشارکت در امور سياسی مسدود. ريشه و علت عصيان پير و جوان را می‌بايست در ستم شاهی ديد.

انقلاب ايران محصول همراهی و همياری نيروهای بس متفاوتی بود. روشنفکران، دانشجويان، هنرمندان در کنار روحانيون و توده‌ای که به فرمان رهبر به خيابان‌ها آمده بود. اقشار شهری و روستايی در کنار هم. ليبرال‌ها و اسلام‌گرايان در کنار هم. چپ‌ها و نيروهای مذهبی. هر کس نجات خود را در رهايی از ستم شاه می‌ديد. توده اما پرشمار بود و بی‌پروا. توده شعار "بحث بعد از مرگ شاه" سرداده بود و روشنفکران ناگزير تن به سکوت دادند و اين چنين عصيان بر خرد پيروز شد.

انقلاب اسلامی در ايران محصول عصيان توده‌ای سياست‌زده بود. همان توده‌ای که از فردای روز انقلاب به مستضعف تغيير نام داد.

دکتر جمشيد فاروقی


برگرفته از [برای يک ايران]





















Copyright: gooya.com 2016