شنبه 26 بهمن 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

يادداشت های وزير بيت رهبری (۸)، طنزنوشته ای از امين الله رهبر

بسمه تعالی
۱۱ صفر ۱۴۳۰
دهه مبارک فجر است و مرتب سفرا و نمايندگان خارجی می‌آيند و می‌روند. می‌خواهند سر و گوش هم آب بدهند. کار کوچکی که نيست. سی سال از انقلاب اسلامی و شکوهمند ما گذشته است. چند روز پيش کاردار روسيه آمده بود. مرد بسيار شوخ و بامزه‌ايست. صحبت‌های خوب و با نمک دارد. با آن که روسها به اعراب و به خصوص به سوريه کمک می‌کنند، ولی دل پری دارند که اعراب کون‌گشاد هستند! می‌گفت بشار اسد محرمانه به مسکو آمد و باز هم تقاضای اسلحه مدرن و هواپيمای مدرن کرد. ما به او گفتيم آخرين هواپيماهای خودمان را به تو می‌دهيم که در عين حال خيلی علم آن آسان است. گفت چه طور؟ گفتيم يک تکمه دارد که هواپيما به پرواز در می‌آيد. يک تکمه ديگر دارد که خلبان می‌فشارد و روی هدف می‌رسد و تکمه سوم بمب را رها کرده، به هدف می‌زند. بعد بشار پرسيد، بسيار خوب، چه طور به زمين می‌نشيند؟ ما جواب داديم به زمين نشستن آن يا به زمين نشاندن آن هم ديگر با اسراييلی‌هاست! گوشش کاردار را کشيدم که يک وقت از اين حرفها پيش مقام معظم رهبری نزند. هم کار مترجم ما را خراب می‌کند و هم خودش را . امروز صبح که به حضور رسيدم، اين داستان را طور ديگری عليه اسراييلی‌ها ساختم و آخرش هم گفتم روسها گفتند که به زمين نشاندن هواپيما هم ديگر با جمهوری اسلامی ايران است! مقام معظم رهبری از اين اقتدار ما که حتی روسها هم به آن اعتراف می‌کنند خيلی خوشحال شدند و خنديدند. فرمودند حتما يک قاليچه ابريشمی با آيات قرآن و يک جعبه سوهان اعلای قم به کاردار روس هديه بدهم.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


مقام معظم رهبری از سخنان آقای لاريجانی در کنفرانس مونيخ خيلی راضی بودند. فرمودند اين پنج هزار سانته‌ری‌فوج که لاريجانی گفت، راست است که کار می‌کنند؟ عرض کردم دروغش چيست؟ حتما کار می‌کند که گفت. امر فرمودند در اولين فرصت شخصا بروم و آنها را دانه دانه بشمارم و گزارش دقيق بدهم. از يک طرف خوشحال شدم که مقام معظم رهبری اينقدر به من اعتماد دارند ولی از طرف ديگر اين همه بی‌اعتمادی درباره اطرافيان نزديک ايشان اصلا خوب نيست. فرمودند خارجی‌ها درباره سخنان لاريجانی چه گفتند؟ من هم که جانم برود، حقيقت را فدای تملق و دروغ نمی‌کنم عرض کردم پاچه ايشان را گرفتند که شما می‌خواهيد بمب بسازيد و اسراييل را از بين ببريد و همان حرفهای هميشگی. ولی باز فرمودند ديگر چه گفتند؟ فهميدم منظورشان آمريکايی‌هاست ولی نمی‌خواهند مستقيم اسم آنها را بياورند. عرض کردم نماينده آمريکای جنايتکار هم گفت که ما بايد رفتار خودمان را تغيير بدهيم. فرمودند چند ماه ديگر صبر کنند بهشان نشان می‌دهيم چطور رفتارمان را تغيير می‌دهيم. عرض کردم چاره‌ای جز صبر ندارند. آنها هم منتظرند انتخابات ما برگزار شود.

۱۲ و ۱۳صفر ۱۴۳۰
صبح برای عيادت همسر محترمه حضرت امام خمينی (ره) به بيمارستان رفتم. به اين جهت حضور نرسيدم. ولی بعد از ظهر حضور رسيدم. تمام کارهای جاری بود که عرض کردم. فقط اين را هم در حاشيه عرض کردم که امت چندان راضی نيست. اينور و آنور اعتراض به وضعيت معيشتی هست. فرمودند پس وزارت اطلاعات و سپاه و بسيج و نيروهای انتظامی چه غلطی می‌کنند؟ عرض کردم آنها وظيفه خودشان را به نحو احسن انجام می‌دهند، ولی فشار و نان شب که از اين چيزها نمی‌ترسد. در اينجا مقام معظم رهبری فرمودند اصولا امت اسلامی ما اين طور است. اگر در جلويش عقب‌نشينی کردی، کارت تمام است و اگر ايستادی برده‌ای. صحيح هم می‌فرمايند. مقام معظم رهبری در هدايت امور و رهبری امت اسلامی ما هميشه روی يک نکته حساسيت دارند و آن اينکه معتقدند نظام اسلامی ما نبايد اشتباهات محمدرضای خائن را تکرار کند. خدا عمرشان بدهد که اگر رهنمودهای داهيانه ايشان به خصوص درباره انتخابات نبود، تا امروز معلوم نبود چه بر سرمان آمده بود.
حضرت ولی فقيه به مطبوعات و صدا و سيما هم خيلی توجه مخصوص دارند. مثلا از روزنامه‌های کيهان و جمهوری اسلامی هر روز خبر می‌گيرند. اينکه برادر حسين شريعتمداری در سرمقاله‌اش نوشته بود ايران اسلامی مذاکره با آمريکا را دون شأن خود می‌داند و هرگز به آن تن نخواهد داد، خيلی به دل مبارک نشسته بود. ولی تأکيد فرمودند اين روزنامه‌نگاران جان بر کف بايد در نظر داشته باشند که اگر آمريکا رفتار خود را تغيير بدهد و شرايط ما را بپذيرد، آنوقت ما از موضع اقتدار ممکن است مذاکره کنيم و اينها بايد طوری بنويسند که هميشه اقتدار ايران اسلامی ما در مرکز قرار داشته باشد.
اين آيت‌الله يزدی هم يواش يواش دارد مقام معظم رهبری را به مقام خدايی می‌رساند. عرض کردم که ايشان گفته تخلف از حکم ولی امر تخلف از احکام الهی است و اين ممکن است برخی از روحانيون محترم را که هنوز ساکت‌اند جری کند. مقام معظم رهبری از اين حرف من زياد خوششان نيامد. فرمودند دروغ که نمی‌گويد. حالا ممکن است يک ولی فقيه يک در هزار يک اشتباهی هم بکند ولی حتی اين اشتباه مفيدتر از اختلاف و زير سئوال بردن اساس ولايت است. بعد خنديدند و فرمودند تو هم انگار گاهی در ولايت و فقاهت ما شک می‌کنی؟ عرض کردم شما صاحب جان و مال امت اسلامی هستيد و من هم يک واحد کوچک از اين امت بزرگ هستم. تمام ترس من اين است که امت اسلامی ياغی شود. ديگر هيچی نفرمودند.
من مکرر به مقام معظم رهبری عرض کرده‌ام با آن که معتقدم حکومت اسلامی و نظام ولايت فقيه در ايران با توجه به سنن اسلامی که ما داريم هنوز تا لااقل دويست سيصد سال ديگر طرف احتياج مبرم کشور است،ولی حقيقت اين است که ولايت فقيه در دنيا رنگی ندارد. آن هم ولايت فقيه مطلقه! يعنی خلاف عقل و منطق است. به چه مناسبت يک روحانی بايد مالک جان و مال امت باشد؟ مگر آنکه ولی فقيه فقط فقاهت بکند نه ولايت. آن هم در ايران اسلامی ما ممکن نيست. يعنی به محض آنکه ولی فقيه به فقاهت قانع شد، فاتحه خودش را خوانده است. مثل محمدرضای معدوم و امثالهم. واقعا امت هم رشد آن را ندارند که قابل حکومت دمکراسی دينی باشند. به قول مقام معظم رهبری، اگر قرار باشد در ايران حکومت دمکراسی دينی برقرار گردد، هفتاد ميليون جمعيت ايران، هفتاد ميليون رأی مختلف و مخالف يکديگر می‌دهند. حالا شورای نگهبان و احزاب قانونی که وجود دارند به امت اسلامی کمک می‌کنند تا مخالف همديگر رأی ندهند بلکه همه به نظام رأی بدهند. پس راه چاره ايران، چنان که سی سال اتفاق افتاده است، داشتن ولی فقيهی باهوش، مکتبی، مدبر، با انصاف و عادل است. خوشبختانه اکنون اين سعادت را داريم، ولی اين کار را خداوند تضمين نکرده است. پس امت ايران حق دارد نگران باشد و برخی از روحانيون نيز به همچنين.

بسمه تعالی
۱۴ تا ۱۶ صفر ۱۴۳۰
خدا مرا ببخشد که گاهی اين بسمه تعالی يادم می‌رود. ولی نام خدا در قلب من نقش شده است و خوانندگان و مقام معظم رهبری مرا می‌بخشند اگر گاهی قصوری ديده می‌شود.
امروز ارواح سرمان بايد استراحت می‌کرديم. ۲۲ بهمن است و انگاری همين ديروز بود که نعلين‌ها را ور کشيده و پشت وانت از اين پادگان به آن پادگان می‌رفتيم. مقامات نظام مبارک اسلامی ما خيلی سخنرانی‌های خوب فرمودند. سردار سرلشگر سيد يحيی صفوی گفت در پنجاه سال آينده شاهد تغيير و تحولاتی سياسی در رژيم‌های استبدادی و پادشاهی به نفع امت‌های اسلامی و جمهوری اسلامی خواهيم بود. وقتی بعد از ظهر به حضور رسيدم و برای مقام معظم رهبری قطعاتی از اين سخنرانی‌ها را که پاسدار حجت‌زاده از اينترنت پرينت گرفته بود و سر نماز ظهر تحويلم داده بود می‌خواندم، افتخار اسلامی و نشاط دينی را در ناصيه مقام معظم رهبری می‌ديدم. ولی از اينکه سردار سرلشکر فرمانده کل سپاه پاسداران هم گفته مقابله با تهديدات نرم مصوب مقام معظم رهبری است که به سپاه پاسداران ابلاغ شده است، راضی نبودند و اوقاتشان تلخ بود. من هم مانده بودم حالا خبر گران شدن قيمت نان را بدهم که وزير محترم بازرگانی دارد امت اسلامی را برای آن آماده می‌کند که حتما بيشتر عصبانی می‌شوند و يا خبر خوش آمدن آقای خاتمی را بدهم که کمی عصبانيت‌شان برطرف بشود. ولی خودشان بی‌مقدمه فرمودند خوب شد که خاتمی نامزديش را زودتر اعلام کرد. اگر موسوی هم وارد انتخابات بشود ديگر خيلی انتخابات رقابتی و با نشاطی خواهيم داشت. عرض کردم ممکن است حضور موسوی که سالهاست از صحنه سياست دور بوده‌ حتی بانشاط‌تر کند انتخابات را. فرمودند البته که همين طور است، ما با رفسنجانی هم صحبت کرديم که شايد بتواند کرباسچی را هم راضی کند. آنوقت با يک تير دو نشان می‌زنيم، هم انتخابات رقابتی و آزاد و بانشاط برگزار می‌شود، هم آرای همه اينها می‌شکند! عرض کردم شما ملائکه هستيد که خداوند به عنوان رحمت خود به ايران اسلامی ما نازل کرده است. قدر اين روحيه و اخلاق و هوش و درايت را امت اسلامی ايران بعدها خواهند فهميد . فرمودند همين است که آرزو دارم تو لااقل چند سالی پس از مرگ من بمانی و به اين امت کمک کنی که ولی فقيهی شايسته پيدا کنند. عرض کردم انشاءالله تا آن وقت والافقيه آقا مصطفی به درجه اجتهاد و فقاهت و ولايت می‌رسند و خدمت به امت اسلامی ما افتخار بزرگی است، ولی ماندن يک روز را پس از شما آرزو ندارم و ديگر نتوانستم جلوی گريه خودم را بگيرم.
همه اين روزها دو سه ساعتی بيشتر به حضور نرسيدم. جشن‌های با شکوه دهه فجر است و من بايد در چند نمايشگاه و تياتر و فيلم شرکت می‌کردم که هنرمندان ما احساس کنند نظام اسلامی پشتيبان آنهاست. ماشاءالله خيلی همه چيزمان رشد کرده است.
روز مبارک ۲۲ بهمن تا به حضور رسيدم مقام معظم رهبری فرمودند شرکت فرزند ذکور ما در راهپيمايی با شکوه و دشمن شکن انقلاب اسلامی چه انعکاسی در ميان امت داشت؟ عرض کردم عکس‌های خيلی زيبايی از ايشان منتشر شده است. ماشاءالله ماشاءالله والافقيه آقا مصطفی خيلی به مقام معظم رهبری شباهت دارند. بعد فرمودند فکر می‌کنی اين سارگوزی برای چی رفته بود عراق؟ چی شده که همه حتی اين پاکستان و سوريه مثل آب اماله با عراقی‌ها رفت و آمد می‌کنند؟ عرض کردم قدرت‌های استکبار جهانی از اقتدار ما وحشت دارند و حتما که قصد پليدشان اين است با تقويت عراقی‌ها جلوی ما را بگيرند. مقام معظم رهبری از اين حرف به شدت برآشفتند. فرمودند مادرشان را فلان می‌کنم که ديگر از اين قصدها نداشته باشند. با آن که مقام معظم رهبری خيلی مؤدب و با وقار هستند، ولی به حدی عصبانی شدند که نتوانستند خودشان را نگه دارند. فقط وقتی امروز خبر عمليات استشهادی يکی از نسوان عراقی را دادم که در جنوب بغداد به شهادت رسيد، کمی آرام گرفتند. با اينکه بيشتر کسانی که کشته شدند از زنان و کودکان شيعه عراق بودند، ولی مقام معظم رهبری فرمودند برای اقتدار اسلام و جمهوری اسلامی هنوز خيلی بيشتر از اينها بايد شهيد بدهيم. بعد تأکيد فرمودند که نبايد فراموش کنيم که به قول امام (ره) اسلام با خون رشد کرد، گُه به گور آمريکا و اروپا! انسان واقعا احساس غرور می‌ کند.
به هر صورت ماه بهمن (صدهزار حيف که ماههای مبارک قمری هی می‌چرخند) برای ايران اسلامی و نظام جمهوری اسلامی واقعا ماه برکت است. وقتی خبر طوفان در شمال را به استحضار می‌رساندم، مقام معظم رهبری فرمودند اينها همه نشانه خشم خداوند از اين امت اسلامی است که هيچ وقت شکرگزار خدمات ما نيستند و ما از اينکه اين امت بدون ما بماند خيلی نگران هستيم. مقام معظم رهبری تا حالا چند بار در خصوص وصيت نامه خودشان با من صحبت فرمودند. فرمودند در اين زمينه خيلی محرمانه مطالعه کن. فرمودند نمی‌خواهيم هيچ ماترکی داشته باشيم. چيز مختصری برای بچه‌ها و نوه‌ها می‌گذاريم و بقيه را هم به مساجد می‌بخشيم. بعد فرمودند ما هيچی برای خودمان نخواستيم، به اين نتيجه رسيده‌ايم که نبايد هيچ چيز داشته باشيم، فقط تا زنده هستيم، ضمن خدمت می‌خواهيم تا آن جا که ممکن است به ما و بيت رهبری بد نگذرد. عرض کردم شما ملائکه هستيد که خداوند به عنوان رحمت خود به ايران اسلامی ما نازل کرده است. قدر اين روحيه و اخلاق را مردم ايران بعدها خواهند فهميد. ولی يک نکته را فراموش نفرماييد که بعد از حضرت ولی فقيه ناچار برای اينکه بيت رهبری موقعيت خود را از دست ندهد احتياج به سه چيز مهم دارد: يکی ديانت و مکتب و مشاور معتمد، ديگری نفوذ زياد در سپاه و بسيج و ارتش، سومی هم پول. فرمودند خدا بزرگ است. عرض کردم، صحيح است ولی فراموش نفرماييد که شما پس از رحلت امام (ره) آن قدر نفوذ داشتيد که با کمک يار هميشه انقلابی‌تان آقای رفسنجانی به مقام معظم رهبری خيلی قدرت داد. فرمودند، امت مسلمان ايران بود که ما را دوست داشتند و نگاهمان داشتند. عرض کردم در تشخيص صحيح اين امت اسلامی ترديدی ندارم ولی انتريک‌ها و پدرسوختگی‌ها را نبايد از ياد برد. فرمودند، برای همين است که آرزو دارم تو چند سالی پس از مرگ ما بمانی و به بيت ما کمک کنی. با اين حرف باز من به گريه افتادم.

بسمه تعالی
جمعه ۱۷ صفر ۱۴۳۰
بعد از نماز جمعه که به حضور رسيدم، ديدم خبر چند روز پيش آقای محصولی وزير کشور به گوششان رسيده که موقع سخنرانی‌اش يک جانباز اعتراض کرد. خاطر مقام معظم رهبری از اين که اين جانبازان و خانواده شهدا و اصولا امت اسلامی ما چرا درک موقعيت ممتاز و اقتدار امروز کشور اسلامی ما را نمی‌کنند، بسيار آزرده است. من به حضرت ولی فقيه عرض کردم غرولند کردن مثل انرژی هسته‌ای حق مسلم امت مسلمان ماست. فرمودند، صحيح است، ولی اين غرولند نيست، اين خيانت به اسلام و مکتب و کشور اسلامی ماست.
شعارهای مرگ بر ديکتاتوری و از اين مزخرفات به گوش مبارکشان رسيده بود و در اين روزهای مبارک به شدت دچار افسردگی بودند. گزارش دستگيری و تنبيه بهاييان جاسوس را دادم تا کمی خيالشان آرام بگيرد. فرمودند هر سوراخی را که می‌بنديم، اين قدرت‌های استکباری از يک سوراخ ديگر وارد می‌شوند. بعد توصيه فرمودند به اين روزنامه‌ها و صدا و سيما حتما بگوييد فردا که سالگرد فتوای آن مرتيکه مرتد است، زياد سر و صدا نکنند. خداوند انتقام ما را در آسمان‌ها هم که شده از آنها می‌گيرد. منظور مقام معظم رهبری تصادف دو ماهواره روسی و آمريکايی در فضا بود. خدا را هزار مرتبه شکر که ماهواره روسی متروکه بود وگرنه باز هم حتما ما بايد خسارتش را به بهانه تکميل نيروگاه بوشهر می‌پرداختيم!
مقام معظم رهبری رژه بسيجی‌ها و پاسداران و ارتش و بقيه را از سيمای خودمان و از سيمای بی بی سی تماشا کرده بودند. ولی از رژه ناراضی بودند. هيچ کدامشان خوب راه نرفتند. فرمودند، اگر خوب جنگ می‌کردند، راه رفتن را به آنها می‌بخشيدم. می‌ترسم نه جنگ بکنند، نه هم که راه می‌روند! حالا ارتش هيچی، ولی مقام معظم رهبری هيچ وقت درباره سپاه و بسيج اين طوری حرف نمی‌زنند. فهميدم که بايد خيلی عصبانی و ناراحت باشند.
نماينده‌ای از برادران حماس آمده بود و مصرا خواسته بود که مرا ببيند. من می‌دانستم مقام معظم رهبری خوششان نمی‌آيد، چون بعضی کارها، بخصوص در موارد حساس را ميل دارند انحصاری در دست و يد اقتدار خودشان باشد. چه بايد کرد؟ الملک عقيم. من هم وقت ندادم و بهانه آوردم که می‌روم جمکران. اين روزها خيلی‌ها را که قصد توطئه و براندازی نرم و سخت عليه نظام مقدس اسلامی ما را داشتند، دستگير کرديم. دشمنان ما که مرتب از تغيير رفتار نظام ما حرف می‌زنند، خيلی دماغ سوخته شدند. مقام معظم رهبری فرمودند کسانی که اين حرفها را می‌زنند همه شان گُه خوردند. اوباما هم گُه خورده، فکر کرده بلال حبشی است و چون سياه است ما ملاحظه‌اش را می‌کنيم. بعد فرمودند سفرای انگليس و آلمان و فرانسه را بخواه و آنها را دست بينداز و مسخره کن و بگو که شما علت آنکه شکست می‌خوريد اين است که ارزيابی شما از موقعيت هيچ وقت صحيح نيست. به ما هم که کمک نمی‌کنيد. راجع به اتمی‌ها که ما هم حالا جزو آنها هستيم هيچ غلطی نمی‌توانيد بکنيد. به هر حال ما مصمم هستيم که اگر زير بار اتمی شدن ما نرويد، اقداماتی کنيم که مجبور به پذيرش شرايط ما بشويد. بعد فرمودند، بگو اساس همه ثبات کار شما در خاورميانه تقويت ماست و ما هم بايد سپاه و بسيج را تقويت کنيم که اگر وضع پاکستان و عراق و افغانستان و ترکيه خراب شد، بتوانيم کمک بدهيم.
برادر پاسدار اسلامی نژاد، فرمانده محافظان بيت رهبری، خواسته بود اجازه بگيرم با همسر دومش به مکه برود. به عرض رساندم، ضمنا عرض کردم به او گفته‌ام خانم را به مکه بفرست، خودت هم فعلا در اين دنيا به بهشت برو! مقام معظم رهبری خيلی خنديدند، فرمودند، شما البته شوخی فرموديد و اينها با اختياراتی که ما قانونا برای فرزندان ذکور امت اسلامی از نظر نکاح دائم و موقت تصويب کرده‌ايم، احتياجی به زنا و خيانت ندارند، ولی نکند با اين حرفها اينها فکر کنند خدای ناکرده ما فاسق هستيم. عرض کردم هيچ وقت اين فکرها را نمی‌کنند زيرا می‌دانند شما واقعا و قلبا مرد خدا هستيد.
امشب اتفاق عجيبی افتاد. نمی‌دانم به چه مناسبت جوان‌ترين زنم صورتم را به شدت گاز گرفت. به طوری که سياه شد و اندکی هم خون جاری شد. حالا که به منزل آمده‌ام، گناه را به گردن يکی از نوه‌ها که خيلی هم به من علاقه دارد انداختم. خانم رهبر هم باور کرد. منظورم زن اول خودم است، نه زن محترمه مقام معظم رهبری. من اين مطالب را که هيچ لازم نيست می‌نويسم، برای اين که خواننده عزيز بداند که يک ذره خلاف حقيقت در آن چه می‌نويسم نيست.

--------------------------------------------------------------
يادداشت های هفته آينده را شنبه آينده خواهيد خواند.





















Copyright: gooya.com 2016