شنبه 10 اسفند 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

وای به وقتی که خودمان هم بد بگوييم! يادداشت های وزير بيت رهبری (۹)، طنزنوشته های امين الله رهبر

صبح نمايندگان اتمی‌ها در دفتر من برای مذاکره جمع شدند. من يک بار ديگر اتمام حجت مقام معظم رهبری را با آن ها در ميان گذاشتم. گفتم خودتان را پاره هم بکنيد، ما از اتمی شدن پايين نمی‌آييم. دنيا بايد اتمی شدن ما را قبول کند. نماينده انگليسی ها که خيلی زيرک است گفت: ببينم، منظورتان اين است که ما قبول کنيم شما اتمی شده‌ايد يا اينکه قبول کنيم شما اتمی بشويد! گفتم: کافيست شما قبول کنيد که ما اتمی شده‌ايم! ديگر کار نداشته باشيد و مته به خشخاش نگذاريد که شده‌ايم يا نشده‌ايم يا می‌شويم يا ممکن است بشويم!

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


مقدمه
اين يادداشت‌ها از سوی وزير بيت رهبری در اختيار ما قرار گرفته است. وی که پس از خواندن يادداشت‌های اسدالله علم به شدت تحت تأثير نقش وی در دربار (بيت رهبری طاغوت) قرار گرفت، مصمم شد تا هر شب ديده‌ها و شنيده‌های خود را به ويژه در بيت رهبری به رشته تحرير در آورد.
بر خلاف اسدالله علم که يادداشت‌هايش را در يکی از کشورهای خارجی به امانت گذاشت تا سالها پس از آنکه کار از کار گذشت، منتشر شود، اين معتمد بيت رهبری تصميم گرفته آنها را «لايف» در اينترنت در اختيار همگان قرار دهد تا امروزيان و آيندگان بر او خُرده نگيرند که چرا آنها را از حال و احوال مقام معظم رهبری بی خبر گذاشتند. اين وزير کاملا متعهد و مکتبی با ابراز تأسف شديد از اينکه چرا زودتر از اينها نوشتن اين يادداشت‌ها را شروع نکرده است، در عين حال نگرانی خود را پنهان نمی دارد که مبادا خوانندگان اين يادداشت‌ها درست مانند خوانندگان يادداشت‌های علم به اين نتيجه برسند که چطور سرنوشت آنها و يک کشور به سادگی و بلاهت رقم خورده و می خورد. با اين همه وی تأکيد می نمايد که تکليف دينی واسلامی خود می‌داند تا اعلام دارد که راست و حسينی، درون و بيرون و پشت و رويش، درست مانند يادداشت‌های علم، همين است که می‌خوانيد.

بسمه تعالی
۱۸ صفر ۱۴۳۰
صبح که به حضور می‌رسيدم، رييس جمهور اسلامی‌مان را در بيت رهبری ديدم. بدون خبر قبلی آمده بود. يعنی نماينده سرهنگ پاسدار اسلامی نژاد که خودش حجتيه‌ای است و به قول معروف اهل بخيه و هم مسلک معنوی رييس جمهور است، گفته بود بيايد، به حضور می‌رسانم. من هم طبق معمول همه روزه رفتم که حضور مقام معظم رهبری برسم. مقام معظم رهبری اول رييس جمهور را به حضور پذيرفتند. وقتی بعد از نيم ساعت بيرون آمد به من نگاه چپ انداخت. تعجب می‌کنم اين شخص چرا اين قدر حسود و عقده‌ای است. بعد من رفتم و گزارش سفر برادر مصطفی محمد نجار وزير دفاع کشور اسلامی‌مان را به روسيه عرض کردم. عرض کردم روسها زياد روی خوش نشان نداده‌اند و حاضر نيستند سلاح‌های مدرن خودشان را به ما بفروشند. جرائد دنيا هم حدسيات مختلف از مذاکرات مسکو نوشته‌اند. با عصبانيت فرمودند سگ زرد برادر شغال است تا وقتی مطمئن باشند که دشمنی بين ما و آمريکای جنايتکار وجود دارد، حاضر نيستند به ما کمک بکنند. کاردار الاغ‌شان را بخواه و به او بگو که هيچ معلوم نيست تا چند ماه ديگر همين وضعيتی را که امروز در کشور اسلامی ما دارند داشته باشند. عرض کردم ولی ما هم هنوز نمی‌دانيم خودمان تا چند ماه ديگر چه وضعيتی داريم و کارمان با شيطان بزرگ به کجا می‌رسد. فرمودند خدا بزرگ است! کار ما به هر جا که برسد اين سياست در صد سال گذشته عمل کرده تا صد سال ديگر هم انشاءالله عمل خواهد کرد. بعد با مرحمت فراوان فرمودند با همين سياست تا حالا همه چيز گرفتيم و هيچ نداديم، تو به سياست‌های اينها نگاه نکن. چشم ديدن همديگر را ندارند. واقعا که آفرين به اين همه هوش و زيرکی و دانش مقام معظم رهبری.
بعد هم گزارش کوتاهی درباره تشکيل نيروی چهارم ارتش دادم که خيلی خيلی سرّی است. اين اسناد به هر حال روزی که ممکن است نظام اسلامی ما ديگر وجود نداشته باشد و انشاء الله پانصد ششصد سال ديگر است، رو می‌شود ولی شما خوانندگان محترم فقط همين را بدانيد که ما واقعا در حالت جنگی بسر می‌بريم. تشکيل پدافند هوايی هم که جدا از نيروی هوايی عمل می‌کند به همين دليل است. فکر و ذکر مقام معظم رهبری فقط در همين زمينه دور می‌زند. حضرت ولی فقيه حتی يک روز هم استراحت ندارند. همين امروز که هنوز در بيت رهبری بودم، وزير اطلاعات مرا پای تلفن خواست. چند جاسوس اسراييل و آمريکا که خودشان را بهايی جا می‌زدند در شهرها و دهات مختلف دستگير شده بودند. مقام معظم رهبری خيلی خوشحال شدند. توطئه از خارج يک طرف، توطئه از داخل خودمان يک طرف.

بسمه تعالی
۱۹ صفر ۱۴۳۰
صبح کمی مريض بودم. ولی مقام معظم رهبری از ديروز به من گفته بودند حتما پيگيری کنم که رفراندوم برادر چاوز به کجا رسيد. من هم تلفن زدم و عرض کردم به خاطر مريضی اگر اجازه بدهند من غروب حضور برسم. اجازه فرمودند. من هم در بيت خودم ماندم و برادر پاسدار حجت زاده در غياب عيال از من پذيرايی تمام عيار به عمل آورد. غروب به محض اينکه وارد شدم فرمودند چه خبر از رفراندوم؟ عرض کردم از سيمای بی بی سی شنيدم که همه چيز به نفع برادر چاوز انشاءالله تمام می‌شود. ايادی خودمان هم در ونزوئلا که مشغول خانه‌سازی هستند اخبار سيمای بی بی سی را تأييد کردند. تعجب کردند که چرا صدا و سيمای خودمان هنوز خبری نداده‌ اند ولی خيلی خوشحال شدند و به من گفتند همين جا بنشين تا ما برای نطق فردای خودمان يادداشت برداريم. بعد از نيم ساعت سرشان را از روی زانو بلند کردند و فرمودند تو هنوز اينجايی؟ ما برای شادابی و نشاط انتخابات فکرهای خيلی خوبی داريم. اما نفرمودند که چيست. به هر صورت مقام معظم رهبری هر فکری بفرمايند تا نسبت به اصلاح‌طلبان تحمل نشان ندهند، امکان شادابی و نشاط انتخابات اسلامی ما محال است. ولی امروز من چيزی عرض نکردم. مقام معظم رهبری چند گزارش محرمانه در مورد مذاکرات ما با انگيسی‌ها و آمريکايی‌ها دادند و فرمودند همانجا آنها را بخوانم و نظرم را بگويم. خدا شاهد است که درست است مهر محرمانه دارند، ولی چندان هم محرمانه نيستند. منظورم اين است که اينطور نيست که کسی نداند و يا نتواند حدس بزند. سالهاست من اين گزارش‌های محرمانه را می‌خوانم و همين فردا می‌بينم جرائد و صدا و سيمای استکبار جهانی همان‌ها را کمی پس و پيش کرده و می‌گويند! يک بار وقتی همين را به مقام معظم رهبری عرض کردم در کمال تعجب ديدم که با خنده فرمودند همين طور خوب است که همه گُه گيجه می‌گيرند! بعدا هم ديدم واقعا حق با مقام معظم رهبری است و باز به هوش و درايت اين رهبر تالی که خداوند به امت اسلامی ايران عطا کرده است هزار آفرين گفتم. گاهی که با هم سيمای بی بی سی يا آمريکا را می‌بينيم و به تحليل‌ها گوش می‌دهيم کلی تفريح می‌کنيم. آنوقت مقام معظم رهبری می‌فرمايند حالا يک بساط داغ می‌چسبد که کمی درد تنمان را که از کهولت است تسکين بدهد. من هم دعا می‌کنم که هر چه عمر من باقيست به مقام معظم رهبری باشد که دنيا را يک دقيقه بدون ايشان نمی‌خواهم. هيچ نمی‌دانم آيا مقام معظم رهبری می‌دانند چقدر ايشان را دوست دارم؟

بسمه تعالی
۲۰ صفر ۱۴۳۰
در اربعين حسينی مقام معظم رهبری نطق مفصلی فرمودند. تمامی حاکی از ايستادگی امت اسلامی ما و اقتدار نظام الهی ما بود. حقيقتا انسان به اين سخنان که نگاه می‌کند جز تحسين و استعجاب برای مقام معظم رهبری چيزی ندارد. وقتی حضاری که برای سخنرانی جمع شده بودند رفتند، مقام معظم رهبری يادداشتی را به من نشان دادند. عرض کردم از کيست؟ فرمودند مثل اينکه از بيت امام (ره) است. بعد فرمودند آن را بلند بخوانيد. من خواندم: «اين همه که تعريف کرديد، چرا از معايب نمی‌گوييد؟» يادداشت امضا داشت ولی آن را خط زده بودند. خط زدگی ماشاءالله مانند خط مقام معظم رهبری بود. فرمودند می‌بينی چه نمک نشناسند؟ ما اين همه از پيشرفت می‌گوييم، باز اين همه ناراضی هست، وای به وقتی که خودمان هم بد بگوييم! ديدم راست می‌فرمايند.
مقام معظم رهبری اين هفته هم نگران رفت و آمدهای آلمان و فرانسه به عراق بودند. فرمودند بايد به اينها حالی کنيم که بفهمند با که طرف هستند. اينها نمی‌توانند و نمی‌خواهند پيشرفت‌های ما را ببينند. بعضی از دار و دسته‌های انگليسی‌ در وزارت خارجه خودشان اصولا طرفدار سنی‌ها هستند و به همين دليل پدرسوختگی می‌کنند. بعد مقام معظم رهبری به فکر فرو رفتند. مثل اين که می‌خواهند چيزی بفرمايند و چيزی نفرمودند- شايد حدود دو سه دقيقه. من خيلی ناراحت شدم. وقتی مقام معظم رهبری اينطور به فکر فرو می‌روند معلوم است که خبرهايی هست. گاهی بعضی چيزها را به من نمی‌فرمايند و من هم نمی‌توانم کمکی بکنم و می‌دانم فقط من مانده‌ام که ممکن است حرف راست و حقيقی به مقام معظم رهبری عرض کنم. مخارج نظامی ما سر به فلک می‌زند. پايين آمدن قيمت نفت همه يارانه‌ها را که دولت نهم قولش را داده بود، باد هوا کرده است. سير کردن شکم سپاه و بسيج و خانواده‌های شهدا که ميليون‌ها نفر می‌شوند، خيلی سخت شده است و من هر روز که به حضور می‌رسم نگرانی را در صورت مبارک مقام معظم رهبری می‌بينم. همين چند روز پيش که يکی از خبرنگاران استکبار جهانی به دفتر من آمده بود گفت شما که کشور بزرگ و نيرومندی شده‌ايد، اين همه چيزها را بايد تحمل کنيد. منظورش قيمت نفت و تحريم و اينجور چيزها بود. گفتم ما مثل شما کون گشاد نيستيم. قدری خنديديم. ولی مذاکرات جدی بود.

بسمه تعالی
۲۱ صفر ۱۴۳۰
امروز نزديک ظهر حضور رسيدم. مقام معظم رهبری خيلی عصبانی بودند. به محض اينکه دست مبارک‌شان را بوسيدم فرمودند اين جاکش پدرسگ از کجا فهميده که ما با روسها و آلمانی‌ها رابطه داشتيم؟ تا خواستم چيزی عرض کنم، فرمودند اينها همه نوکرهای آمريکای جنايتکار هستند، هر کدام در لباس خودشان. حالا آمريکايی‌ها اين درس را به او داده‌اند. واقعا مقام معظم رهبری سوءظن عجيبی به آمريکايی‌ها دارند و من هم باور می‌کنم که اين طور است. فرمودند خواستند برگ رو کنند، حتما با اجازه اربابانش اين کار را کرده است. عرض کردم کارداران روسها و آلمانی‌ها استدعای حضور کرده‌اند. فرمودند گُه خورده‌اند، اينها می‌خواهند ترتيب نظام مقدس ما را بدهند و نمی‌دانند نظام اسلامی ما در قلب امت ما جای دارد.
مقام معظم رهبری تمام روز از انتشار خبر کذب ارتباطات مقام مبارک با مأموران کا گ ب و اشتازی که توسط يک ضدانقلاب جيره‌خوار آمريکا منتشر شده است عصبانی بودند. فرمودند اين جاکش‌ها که خودشان جزو کسانی بودند که سپاه ما را و وزارت اطلاعات ما را درست کردند، حالا از اين طريق می‌خواهند به ما ضربه بزنند. من سعی کردم ايشان را آرام کنم، عرض کردم اين نوع ارتباطات که اصلا مهم نيست. همه از اين ارتباطات دارند. مگر همين‌ها که خودشان را مثلا اپوزيسيون نظام اسلامی ما می‌دانند، تا خرخره از اين ارتباطات نداشتند؟ با کا گ ب با اشتازی با سيا با موساد با ام آی شيش. اينها که خواب می‌بينند به جای نظام اسلامی ما بيايند، اين ارتباط‌هايشان را کجا می‌خواهند مخفی کنند؟ فکر کردم اين حرفها ممکن است مقام معظم رهبری را آرام کند ولی فايده نداشت و به نظرم آمد علت عصبانيت مقام معظم رهبری فقط اين خبر نيست. ولی نتوانستم بفهمم واقعا چرا اينقدر ناراحت شده‌اند. اين خبر در مقايسه با تهمت‌هايی که درباره زير پا گذاشتن حقوق امت اسلامی ما به نظام مقدس ما می‌زنند که اصلا اينقدر مهم نبود.
وقتی به بيت خودم رفتم، ترتيب فرستادن برنج و زعفران را برای پوتين نخست وزير روسيه که مقام معظم رهبری تأکيد فراوان فرموده بودند، دادم. بدبختانه آلمان شرقی هم که ديگر وجود ندارد. تا نصف شب کارهای معوقه را انجام می‌دادم. گزارش خودسوزی جلوی مجلس شورای اسلامی‌مان را تنظيم کردم که يک ياروی بيکاره خودش را آتش زده و اين همه سر و صدا راه انداختند که جانباز بوده است. ولی نبوده است. واقعا که بيکار بوده وگرنه کی خودش را وسط خيابان آن هم برای اينکه نتوانسته با فلان نماينده مجلس اسلامی ما حرف بزند، آتش می‌زند؟ حالا گيريم که حرف هم می‌زد. گاهی فکر می‌کنم اين استکبار جهانی فکرش به چه جاهايی که نمی‌رسد. حتی آدم اجير می‌کند که خودش را آتش بزند. حالا که اين يادداشت‌ها را می‌نويسم به وضع خودم فکر می‌کنم که چطور ديوانه نمی‌شوم!

بسمه تعالی
۲۲ صفر ۱۴۳۰
صبح نمايندگان اتمی‌ها در دفتر من برای مذاکره جمع شدند. من يک بار ديگر اتمام حجت مقام معظم رهبری را با آنها در ميان گذاشتم. گفتم خودتان را پاره هم بکنيد، ما از اتمی شدن پايين نمی‌آييم. به قول برادر رييس جمهور اسلامی ما دکتر احمدی نژاد دنيا بايد اتمی شدن ما را قبول کند. نماينده انگليسی ها که خيلی زيرک است گفت: ببينم، منظورتان اين است که ما قبول کنيم شما اتمی شده‌ايد يا اينکه قبول کنيم شما اتمی بشويد! من فهميدم منظورش چيست. قبلا در اين مورد با مقام معظم رهبری مشورت کرده بودم به همين خاطر بلافاصله گفتم: کافيست شما قبول کنيد که ما اتمی شده‌ايم! ديگر کار نداشته باشيد و مته به خشخاش نگذاريد که شده‌ايم يا نشده‌ايم يا می‌شويم يا ممکن است بشويم! اينکه اين همه دعوا ندارد. شما اعلام کنيد که پذيرفته‌ايد ما اتمی شده‌ايم و والسلام! نمايندگان ديگر نگاهی به همديگر انداختند و نماينده انگليس هم موذيانه لبخند زد. بعد همه‌شان گفتند دولت‌هايشان را در جريان خواست نظام مقدس ما خواهند گذاشت. فقط کم مانده بود يک چشمک بزنند!
واقعا من بدبخت چه گرفتاری‌ها دارم. ولی چه کنم؟ مقام معظم رهبری را دوست دارم و علاوه بر دوست داشتن، او را قدرتی مفيد و مؤثر به حال کشور اسلامی‌مان می‌دانم که بدون وجود او اين پيشرفت‌ها و اين اقتدار ايران اسلامی ما امکان نداشت. يعنی يک قدرت نيکخواه (الخير) است و حقيقتا در ايران اسلامی ما و اقتدار اسلامی اين کشور مسحور است و وجود مقام معظم رهبری ضروری است. يه اين جهت همه زحمت‌ها را می‌کشم که خوشحال و سالم و زنده نگاهش دارم. تا آنجا که در دست بشر اسلامی می‌تواند باشد، اين زحمت‌ها را هم بايد بکشم:
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قيل و مقال عالمی می‌کشم از برای تو

بسمه تعالی
پنجشنبه و جمعه ۲۳ و ۲۴ صفر ۱۴۳۰
امروز و ديروز را يکجا با هم می‌نويسم. ديروز که به حضور رسيدم مقام معظم رهبری قدری اظهار نگرانی از نارضايی برخی از روحانيون فرمودند. عرض کردم نترسيد و نگران نباشيد. اولا عمل آنها گذشته و در قبال قدرت مقام معظم رهبری هيچ وقت هيچ عملی نمی‌توانند بکنند. آنها نه اول انقلاب اسلامی ما و نه بعدا غلطی نتوانستند بکنند و ما آنها را له کرديم به طوری که برای هميشه از دست رفتند. ديگر حالا نق نق دو روحانی که صدايشان به هيچ جا نمی‌رسد هيچ اثری نمی‌تواند داشته باشد و تا قدرت مقام معظم رهبری هست، چيزی نمی‌شود. مگر آن که خدای ناکرده اين قدرت از دست برود و بعضی‌ها دستشان را از پشت ما بردارند و بعضی‌ها هم مخالفان ما را تقويت بکنند. آنوقت ممکن است چيزی بشود. اين حرفها را که عرض می‌کردم متوجه رعشه صورت مقام معظم رهبری شدم. بلافاصله حرفم را خواستم عوض کنم ولی ديگر دير شده بود. مقام معظم رهبری که هميشه روی تشکچه مبارکشان نشسته‌اند، سرشان کج شد و کف از دهان مبارکشان جاری شد. بلافاصله دوای حمله‌شان را که هميشه دم دست است به ايشان خوراندم و هزار بار به گه خوردن افتادم که حالا چه جای اين حرف‌ها بود. مقام معظم رهبری زير لب گفتند مرخص شوم و برادر پاسدار حجت زاده را برای مراقبت ايشان بفرستم.
امروز به روال هر جمعه بعد از ظهر پس از نماز جمعه به حضور رسيدم. برادر حجت زاده هنوز پيش مقام معظم رهبری بود. حضرت ولی فقيه در مقايسه با ديروز خيلی سرحال بودند. انگار که به من عمر دوباره دادند. ديشب و امروز چند بار تلفنی از برادر پاسدار حجت زاده که واقعا جوان خوش سيما و فداکاری است جويای حال مقام معظم رهبری شده بودم.
برادر حجت زاده رفت و مقام معظم رهبری درباره مذاکره با نمايندگان اتمی‌ها پرسيدند. عرض کردم که گفتم بايد اتمی شدن ما را قبول کنند. فرمودند خوب گفتی، اگر بتوانيد پدرشان را در بياوريد. مقام معظم رهبری سر حال بودند و من ديگر نمی‌دانستم چطوری بايد پدر اتمی‌ها را در آورد.
قدری درباره فساد در کشورهای استکبار جهانی حرف زديم و اينکه ايران اسلامی ما چطور دارد اين کشورها را پشت سر می‌گذارد و همه را به زانو در می‌آورد. فرمودند از برنامه اين سياهه در آمريکا چه خبر داری؟ خيال می‌کردند من خبر قطعی دارم که آنها چه نقشه‌ای دارند. من هم واقعا خبر نداشتم، ولی کسی باور نمی‌کند. مقام معظم رهبری هم باور نکردند که من چيزی ندانم. هر چه قسم و آيه آوردم که من هم چيزی بيشتر از سيمای بی بی سی نمی‌دانم، سوء ظن مبارک برطرف نشد. من واقعا تعجب کردم که چرا مقام معظم رهبری فکر می‌کنند ممکن است من چيزی بدانم!
کمی هم درباره يارانه‌ها که ديگر دولت نمی‌تواند از پس آنها بر آيد حرف زديم و مقام معظم رهبری مرا مرخص فرمودند. غروب که می‌خواستم يکی دو ساعتی استراحت کنم، يکی از مقامات وزارت کشور به ديدنم آمد. يک ساعت مهملات گفت. چيزی دستگيرم نشد. اصولا مرد رقاص و آرتيستی است. برای من حکايت کرد که مقام معظم رهبری او را احضار فرموده‌اند و به او گفته‌اند که می دانستم رقاص و آرتيست هستی، ولی نمی‌دانستم اين قدر بی عقل و نفهم هم هستی! گفت می‌خواستند مرا به خاطر بعضی حرفهايم برکنار کنند ولی من دستشان را بوسيدم و توبه کردم. حالا هم آمده بود پيش من که وساطتش را بکنم. هيچ وقت مقام معظم رهبری به شدت مطلبی ادا نمی‌فرمايند. قطعا خيلی عصبانی بوده‌اند. واقعا که کارهای بزرگ و تصميمات حياتی به دست اين مقام معظم رهبری برای اين کشور اسلامی انجام گرفته است. به اين جهت است که او را می‌پرستم، يعنی اگر يک قدرت مطلق می‌باشد، اين قدرت مطلق، مطلقا محو در گسترش و اعتلای اسلام و ايران اسلامی است. حال اگر دموکراسی و حقوق بشر نداريم، به جهنم که نداريم. مگر اين کشورهای غربی چه می‌کنند و چه گلی به سر مردم خود زده‌اند؟ جز آنکه يک عده معتاد و بلاتکليف و بی علاقه و بی تفاوت دارد در کشورهای غربی بار می‌آيد که البته ناگفته نماند همه آنها هم به دين اسلام گرايش پيدا می‌کنند. خدا شاهد است سفارتخانه‌های ما در کشورهای استکبار جهانی گزارش می‌دهند که همينطور گروه گروه جوانان نا اميد و بی‌تفاوت به اسلام روی می‌آورند و خيلی از آنها به هر آب و آتشی می‌زنند که به ارودگاه‌های آموزشی در پاکستان بروند به همين خاطر هم می‌خواهند قانون بگذرانند که اين کار جرم به حساب بيايد. چه کسی فکرش را می‌کرد عزت و اعتبار اسلام به آنجا برسد که استکبار جهانی برای جلوگيری از مسلمان شدن مردمش قانون بگذراند؟ به نظر من دنيا به طرف اسلامی شدن پيش می‌رود و همه اينها به برکت و مبارکی انقلاب اسلامی ماست که دنيا را نه تنها لرزاند بلکه زير و رو کرد.

--------------------------------------------------------------
يادداشت های هفته آينده را شنبه آينده خواهيد خواند.





















Copyright: gooya.com 2016