گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
28 دی» کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من، محمد فيروزيان29 آذر» جنگ اول به از صلح آخر، محمد فيروزيان 15 مرداد» صلح جهانی از نگاه ايرانی، محمد فيروزيان 29 دی» دورنمای بنبست هستهای ايران از ديد جهان، محمد فيروزيان
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! بدترين رخدادها پيش روی ما، محمد فيروزياندهشتناک ترين چيزی که می تواند روی دهد آن است که ماجراجويی ايران تا آنجا ادامه و گسترش يابد که غرب بهانه لازم را در ميان مردم خود و در سطح جهان و منطقه برای يک پاسخ خرد کننده- اما نه تمام کننده، به نظام روحانی ايران بدست آورد. اين بهانه همين حالا تا حدود زيادی فراهم است؛ اما بيم و نگرانی ما آنجا است که آن پاسخ تحقير کننده، شرايط سخت و هولناک کنونی در درون کشور را از اينکه هست بدتر سازد. اين رويارويی می تواند يک درگيری ضربتی، غير متوازن و غيرمتعارف، غافلگيرکننده و محدود باشد؛ اما وضعيت سياسی ايران و ساختار نظام را چندان تغيير ندهد. اين همان رويداد نا خوشايندی است که گمان کردن آن نيز برای مردم ما بسيار تلخ و تکان دهنده است.
در اين بحران، غرب با سازماندهی يک ائتلاف قوی و متشکل- اما شايد کوچک، با تأييد روشن و يا حتا ضمنی سازمان ملل و نيز با بهره مندی از سکوت فرصت طلبانه بازيگران مهم شرقی مانند هند، ژاپن و ترکيه و به ويژه با امتياز دادن به چين و روسيه و تضمين رشد اقتصادی آنها، به نيروی کوچک دريايی و تأسيسات نفتی ما در خليج فارس تاخته و زير ساخت های انرژی، نظامی و هسته ای و نيز چه بسا برخی سازه های صنعتی و ارتباطی ما را در سطح کشور از هوا و دريا بمباران کند. اين هجمه، بزرگتر، سهمگين تر و خردکننده تر خواهد بود از آنچه در درگيری ما و آمريکا در پايان جنگ اتفاق افتاد و يا برسر عراق در جريان آزاد سازی کويت آمد. اگر چنين شود، نه تنها بستر و هرگونه فرصت برای شکل دادن مسير تحول و گام برداشتن به سوی مرحله سرنوشت ساز تغيير و توسعه جدی و همه جانبه در ايران، برای يک دوره نا مشخص برباد می رود؛ بلکه شرايط از اين که هست به مراتب بدتر، بسته تر و هولناک تر خواهد شد. ما وارد مرحله قهقرايی خواهيم شد و کشور به بی ثباتی ها و عقب ماندگی های دهه ۲۰ و ۳۰ باز می گردد. اين در حالی است که جهان در حال گذار و رقبای منطقه ای ما با دقت و جديت به راهشان ادامه خواهند داد. اين سناريو متأسفانه چندان هم دور از ذهن نيست. اگر خودمان را به جای غربی ها بگذاريم آنها اين نوع برخورد را در شرايط بحرانی کنونی که زمينه تحول مدنی در ايران ضعيف و بستر تشکل کارکردی بين نيروهای سياسی ما همچنان نارس و شکننده است؛ ممکن تر و مفيد تر می بينند. به هر روی، غرب عصبانی و سراسيمه، در يک چيز با افراطی های خودمان می تواند همدلی و همزبانی پيدا کند و آن اينکه در حالی که قدرت مدنی و اجتماعی ما در هاله ای از گيجی و پراکندگی و تشتت دست و پا می زند؛ غرب چرا بايد نياز داشته باشد دايه مهربان تر از مادر شده و دلش برای توسعه سياسی و اقتصادی ما بسوزد. به ويژه حالا که پس از سه دهه دوری از ايران، غرب، فرصت های متنوع و بارور سرمايه گذاری اقتصادی و نيز پايگاه های نظامی و امنيتی را در کشورهای کوچک و بزرگ منطقه گسترده و پراکنده کرده است و ديگر نيازی نمی بيند به يک و يا دو پتانسيل توانای اقتصادی و امنيتی در منطقه تکيه کند. واقعيت آن است که اهميت امروز ايران و شرايط منطقه و نيازهای غرب از همه نظر با سی سال گذشته فرق کرده است. به عنوان مثال، اگر ايران در زمينه توان نظامی، دستاوردهای خود ساخته دارد و تا حدودی استقلال پيدا کرده است؛ چنين چيزی از ديد رهبری غرب نه تنها فاکتور اميدوار کننده نيست که می تواند به خودی خود نگران کننده و چالش زا باشد. اينجا است که برخی ازسخنان سياستمداران آمريکايی شبهه ادامه دشمنی و تنش و چالش نابرابر ايران و غرب را بيشتر هم می کند؛ مانند آنچه چندی پيش ديپلمات نخست وزارت خارجه آمريکا گفت که ما با ايران مانند آنچه با کوبا رفتار کرديم روبرو خواهيم شد و يا در همين روزها، چهره برجسته جمهوری خواه، ميت رامنی تأکيد کرد که در دهه پيش رو ايران بزرگترين چالش آمريکا خواهد بود. همچنين، خيال فرمايشی تر کردن ساختار سياسی از طريق رياست پارلمانی در ايران اسلامی، خود می تواند نشانی از اميد حاکمان ما به ادامه وضعيت و سياست کنونی ايران باشد. به هر روی، حاکميت افراطی در ايران نيز از اين تحول استقبال می کند؛ به اين اميد که بتواند مانند دهه ۶۰ فضای سياسی و اجتماعی کشور را به بهانه شرايط جنگی و تأمين امنيت و ثبات ملی ببندد و از اين رهگذر به سوداگری و دزدی و فرصت سازی های انحصاری اقتصادی برای خود بپردازد. باری، آنها اميدوارند اگر سروريشان بر ما مردم دربند چند سال ديگر ادامه يابد، آنها به مدد جيب های پر پول تر سرزمين های امن و مناسبی برای فردای خود و بچه هايشان پيدا خواهند کرد. البته اين اميدی است که آنها بدان دل خوش دارند؛ تا خدا و خلق خدا چه خواهد! در پايان، چهار سناريو که يکی از آن ديگری بدتر است، روز به روز در برابر ما بيشتر هويدا می گردد. با اين همه، تا عقلانيت سياسی در ميان ما و غربی ها هست بايد اميدوارانه به انديشه چاره بود. چهار سناريو در پی می آيد: در بدترين زمان ممکن و با هزينه زياد سياسی- اقتصادی و آبروريزی بسيار، حاکميت به خواست غرب تمکين داده و البته اين اجازه را خواهد يافت که برای حفظ قدرت در داخل، شرايط را با شدت هرچه تمام تر بسته و بگير و ببندد فله ای را دوباره از سر بگيرد. اينکه اين کار تا چه حد و تا چه زمانی بتواند دنبال شود تا حدود زيادی تنها به واکنش مردم ما بسته است. هر آينه، در اين صورت دو احتمال بعيد است؛ يکی آنکه غرب و – به اصطلاح- جهان آزاد به موقع و سريع واکنش عصبانی و عملی نشان دهد و ديگر آنکه در آن شرايط که شرايط احساسی، عصبی و حيثيتی برای جريان قدرت در ايران خواهد بود؛ حاکميت، عقلانيت را بکار گرفته و اجازه دهد اصلاح طلبان و يا حتا راست ميانه و متعادل که از قدرت کنار گذاشته شدند، به قدرت و مديريت کشور بازگردند. جريان تند رو و خشونت گرای درون حاکميت با ادامه رجز خوانی و ماجراجويی کار را بدانجا بکشاند که خواسته و يا ناخواسته از سر حادثه، غرب يک جنگ محدود ضربتی را با ايران آغاز کند. جنگی که بسيار مخرب باشد و توان مداخله گری و ماجراجويی نظام را تا چند سال فروبکاهد اما به فروپاشی سيستم نيانجامد. با گسترش تنش ها و افزايش خطرات، ايران اسلامی با هجمه ای فراگير و دندان شکن روبرو گردد و ساختار سياسی فرو بپاشد و در نتيجه در غياب مقاومت مدنی سازمان يافته و حضور پررنگ و مقتدرانه قدرت اجتماعی يک کاسه و يک هدف، مجموعه ای ناخواسته و ناهماهنگ از بد حادثه مسؤل مديريت شرايط جنگ زده کشور گردند. با بروز يک جنگ محدود و يا فراگير، کيان و هيمنه نظام فرو ريزد و در غياب يک مجموعه مسؤل مدنی که همان مقاومت و قدرت اجتماعی ملی است، کشور گرفتار شورش و آشوب های مختلف گردد و برای ميان مدت و يا دراز مدت ايران به عراقی ديگر و يا لبنان های خطرناک تر و بزرگ تر تبديل شود. Copyright: gooya.com 2016
|