دوشنبه 28 فروردین 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

بيانيه نهضت مقاومت ملی ايران به مناسبت سالگرد ترور عبدالرحمن برومند

به ياد عبدالرحمن برومند
رئيس هيئت اجرائی
نهضت مقاومت ملی ايران

آن روز که فرستادگان حکام جنايت پيشه ی جمهوری اسلامی، دکتر عبدالرحمن برومند رئيس هيئت اجرائی نهضت مقاومت ملی ايران را کشتند، اکثريت نسل جوانی که امروز با فرياد اعتراض خويش اساس نظامی توتاليتر مبتنی بر ولايت فقيه را به لرزه در آورده است، تازه پا به عرصه ی وجود گذاشته بود.

قتل برومند و سه ماه بعد از آن، شاپور بختيار و فقدان جبران ناپذير اين دو شخصيت مصمم و بارز در مخالفت و کارزار با جمهوری اسلامی، زخمی سخت نه تنها بر نهضت مقاومت ملی ايران، که بر مجموعه ی اپوزيسيون ملی وارد آورد، اما حتی به مدت يک لحظه از اهميت اصول: حاکميت ملی، جدائی ديانت از ارکان حکومت و حفظ تماميت ارضی ميهن ، که بختيار و برومند از روز نخست و پيش از همه مناديان آنها بودند کم نکرد. برعکس، محصول ايمان به راهی روشن، صبر و استقامت درآن راه، و بالاخص گذشت زمان و رشد واقع بينی خالص و بی شائبه در ميان روشنفکران سياسی، فرهنگی و علمی اين شد که امروزه روز، بيان و تبليغ اصول و شعارهای بختيار و برومند عموميت يافته است.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


حکم انتصاب صادق خلخالی به سمت حاکم و قاضی شرع به خط خمينی و بتاريخ ۱۳۵۷/۱۲/۰۵ صادر شده است. صادق خلخالی سه ماه بعد از انقلاب اسلامی يعنی در ارديبهشت ۱۳۵۸ برای اولين دفعه و بعد از آن بار ها در مصاحبه ها اعلام کرد که شاپور بختيار مفسد فی الارض است. شش سال بعد از قتل برومند و بختيار، دادگاه جنائی برلن در دهم آوريل ۱۹۹۷ پس از رسيدگی به جنايت معروف به "ميکونوس" که در جريان آن صادق شرفکندی دبير کل حزب دمکرات کردستان ايران به قتل رسيد، صريحا اعلام کرد که برنامه ی نابودی مخالفان رژيم در خارج از کشور در صدر عمليات کميته ای بنام " کميته امور ويژه " قرار دارد و ولی فقيه، رئيس جمهور و وزير اطلاعات و امنيت کشور از اعضای اين کميته هستند.

در ادامه ی اجرای سياست نابودی مخالفين رژيم، برنامه ی هولناک معروف به قتل های زنجيره ای مدتی بعد از دادگاه برلن، توسط اعضای وزارت اطلاعات ريخته شد و به مرحله ی عمل در آمد. اين است آن واقعيت تلخ که از ماهيت نظام آدم کش و قاتل پرور جمهوری اسلامی و از دخالت کليه ی مسئولين و ساير صاحبان مناصب در رتبه های بالای نظام، از ارديبهشت ۱۳۵۸ تا کنون، پرده بر می دارد. آری، دستان جنايتکار گردانندگان جمهوری اسلامی تا مرفق به خون زنان و مردان آزاده ی اين سرزمين که هر روز پرچم مخالفت با اين نظام را بلند تر بر افراشته اند، آغشته است. صدور فرمان از طرف رهبر و رئيس جمهور به کشتار جوانانی که گناهی جز آزاديخواهی و اميد به بهروزی نداشته اند از يکسو و استقبال رسمی از علی وکيلی راد، شريک جرم فريدون بويراحمدی و محمد آزادی در قتل شاپور بختيار و سروش کتيبه توسط فرستادگان محمود احمدی نژاد بهنگام بازگشت او به ايران، از ديگر سو، تنها يک وجه از ماهيت نظامی است که هم در سند موجوديت خود يعنی قانون اساسی خويش وهم در سياست سلطه بر مملکت نه اصلاح می پذيرد و نه حتی به ناصحان درونی خود اعتنا می کند.
دو سال پيش، وقتی که جوانان وطن در خيابان های تهران با فرياد مرگ بر ديکتاتور ارکان «اقتدار» جمهوری اسلامی را به لرزه در آوردند، منظورشان نابودی جسمانی مردی سيه کار نبود. ديکتاتور نمادی است که خود زائيده و زاينده ی نظامی غير انسانی و متکی به زور است و جدا و بريده از ملت و منافع او. از اين جاست که بيگانگی ملت با ديکتاتور و نفی نظام ديکتاتوری وی، در شعار" مرگ بر ديکتاتور" متبلور می شود. اما اين خواستِ به حق طرد ديکتاتور و نفی ديکتاتوری، همانطور که تجربه ی تونس و بالاخص مصر نشان داد، خود بخود استقرار دموکراسی را به دنبال ندارد. عبدالرحمن برومند بارها در طی سخنرانی های خود تأکيد می کرد که سنگلاخ جمهوری اسلامی تنها يکی از موانع دشوار بر سر راه ملت برای رسيدن به هدف نهائی يعنی استقرار دموکراسی در ايران است.

در اوضاع کنونی و موقعيت خطرناکی که سردمداران جمهوری اسلامی برای ملت و مملکت به وجود آورده اند و در اين دوران سخت تر از هميشه برای ملت ستمديده ی ايران، از رهبر و رئيس جمهور گرفته تا انبوه ناصحان و "صالحان" ومغضوبين دستگاه حاکميت مطلق گرا، يعنی تمامی کسانی که در وفاداری خود نسبت به کليت نظام جمهوری اسلامی پافشاری می کنند، همه و همه تنها در فکر نجات و ادامه ی حيات شوم اين نظام جهنمی می باشند. تمام زرادخانه ی حاکميت برای هدف موهوم خاموش کردن نهائی صدای مردم بی پناه به کار گرفته شده است. دستگاه تبليغاتی رژيم می خواهد تا با سوء استفاده از علايق وطن دوستانه ی ملت و براه انداختن رو در روئی های ظاهری و نمايشی و نهايتا خطرناک برای ملت، اين بار هم حقانيتی برای نظام دست و پا کند. غافل از اين که مردم ديگر دانسته اند که آزموده را آزمودن خطاست.

دير زمانی است که بخش عظيمی از ملت ايران به ماهيت اصلی نظام مبتنی بر ولايت فقيه و متکی به قانون اساسی جمهوری اسلامی، پی برده است و هر روز که می گذرد بر اين بخش افزوده می گردد. پايان محتوم جمهوری اسلامی و سلطه ی حاکميتی توتاليتر به نام دين، وظايفی بس سترگ در مقابل تمامی کسانی که دل در گرو آزادی، استقلال و دموکراسی واقعی دارند، می گذارد.
ارائه توضيحات و شرح صادقانه ی هرچه بيشتر درمورد واقعيت های سی و سه سال تسلط مشتی شياد از خدا بی خبر بر جامعه ی سياست زدايی شده ی آن روز ايران، سعی در تقويت حس اتکاء به نفس و اميد واری و از همه مهمتر درک لزوم تشکيلات سياسی مبتنی بر دموکراسی و معطوف به آن، و نيرويی برای مبارزات سازمان يافته بر پايه ی اصول و هدف های مشترک ملت، از اهم وظايف خطيری است که در مقابل هر روشنفکر آزاده، و هر ايرانی دموکرات و وطن دوست قرار دارد.
وجود جمهوری اسلامی و بلايايی که به همراه داشته و لزوم مقابله و مبارزه با آن که خرد سياسی، اخلاق اجتماعی و حميت ملی هر ايرانی آزاده آن را می طلبد، بايد خود انگيزه ی لازم در کوشش خستگی ناپذير همگانی برای تحقق امر اتحاد نيروهای سياسی مبارز باشد؛ اتحادی از همه ی افراد، گروه ها و سازمان های سياسی که، نه در حرف، بلکه به شهادت کتاب زندگی خود به سابقه ی هواداری از دموکراسی و تلاش و از خود گذشتگی در راه آن شناخته شده باشند.
در اوضاع و احوالی که ملت با آن روبرو است، و مشتی شياد فارغ از هرگونه ارزش اخلاقی و باوری جز نفع خصوصی، نه تنها خود ثروت بی کران ملی و در آمد های حاصل از آن ثروت ها را به غارت برده اند، بلکه برای ادامه ی تسلط اهريمنی خويش راه نابودی اقتصاد ملی و استقلال سياسی ايران را به روی سوداگران و چپاولگران خارجی نيز گشوده اند و هر روز زمينه های تسلط آنان بر ايران را گسترده تر می سازند چگونه می توان به آينده بی اعتنا بود؛ اينان به منظور نجات خويش حتی حاضرند که بند اسارت به بيگانه را به گردن ملت بگذارند، تا کنون نيز گذاشته اند.
در اوضاع امروز، نامه ی ما با نام والای دکتر عبدالرحمن برومند آغاز شد و با ياد آوری از نام نيک بنيان گذار و رهبر نهضت مقاومت ملی ايران، دکتر شاپور بختيار ادامه يافت. پس بی مناسبت نيست که در تداعی اوضاع کاملا متفاوت دو عصر که يکی به قطع دست اندازی بزرگترين قدرت استعماری در شصت سال پيش انجاميد و ديگری وضعيت کنونی ِ ساخته و پرداخته توسط مشتی ضد ايرانی و غرقه در منجلاب جهل و فساد بنام حکومت اسلامی است که تسلط بيگانه را ممکن کرده، نامه را با کلامی از مصدق بزرگ، معلم و فرهيخته و وارسته ی بختيارها و برومند ها، به پايان برسانيم:
" چه زنده باشم و چه نباشم اميدوارم بلکه يقين دارم که اين آتش خاموش نخواهد شد. زنان و مردان بيدار اين کشور مبارزه ملی را آنقدر دنبال می کنند تا به نتيجه برسد. اگر قرار باشد در خانه خود آزادی عمل نداشته باشيم و بيگانگان بر ما مسلط باشند و رشته ای بر گردن ما بگذارند، ما را به مسيری که می خواهند بکشند، مرگ بر چنين زندگی ترجيح دارد و مسلم است که ملت ايران با آن سوابق درخشان تاريخی و خدماتی که به فرهنگ و تمدن جهان کرده است هرگز زير بار اين ننگ نمی رود. ... "

ايران هرگز نخواهد مرد
نهضت مقاومت ملی ايران
۲۹ فروردين ۱۳۹۱


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016