شنبه 25 شهریور 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

محاکمه در لب تنور، پدرام فرزاد

شلوغ نکنيد... همانند گرد و خاکی که به خاطر سلمان رشدی و شاهين نجفی به راه انداختيد و فقط چشم خودتان را شن و خاک پر کرد، اين تب تند نيز به زودی عرق می‌کند. آن وقت شما می‌مانيد و اين شب دراز که گذشته از خرابکاری‌های سرشار از رنگ و بويتان، لحظه‌شماری می‌کنيد برای سر زدن آفتاب صبحش؛ شايد فرجی شد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


در روزهايی که وزير سابق کشور در دولت نهم که رئيس فعلی سازمان بازرسی کل کشور است برای معاون فعلی رئيس جمهوری کشورمان افتاده‌اند به جان يکديگر و برای هم، خط و نشان می‌کشند و چنگ و دندان نشان می‌دهند...

با گذران ايامی که دوازدهمين قطعنامه شورای حکام آژانس بين‌المللی اتمی درمورد همکاری نکردن ايران با اين آژانس، روشن نکردن تکليف سايت پارچين و برطرف نکردن شائبه‌ی نظامی بودن فعاليت‌های اتمی ايران صادر شده و خطر رودررويی ايران با ساير کشورها (به طور خاص، نيروهای نظامی ناتو به همراه اسرائيل) را بيشتر از قبل کرده...

زمانی که شاهد بيکاری مداوم کارگران و کارمندان شرکت‌ها،‌ اداره‌ها و کارخانه‌هايی هستيد که اندک زمانی قبل از امروز، پابرجا و داير بودند و حداقل سودشان اين بود که خانواده‌هايی را از نگرانی به خاطر کرايه‌خانه‌ی سر برج، شهريه‌ی فرزندان و پرداخت قبوض راحت می‌کردند...

وقتی که می‌بينيد از ادعای «اين قطعنامه‌ها و تحريم‌ها، کاغذپاره‌هايی بيش نيستند» رسيده‌ايد به «امروز بايد برای اقتصاد مقاومتی آماده باشيم و در برابر دشمنان نظام، آمادگی خود را حفظ کنيم» و «اثرات تحريم‌ها بر اقتصاد ايران جدی است» ...

زمانی که درست جلوی چشمانتان در فاصله‌ی کمتر از يک روز، همزمان با کاهش ارزش دلار و يورو در معاملات و معادلات جهانی و لرزش پايه‌های اقتصاد منطقه‌ی يورو، ارزش پول کشورمان نيز در برابر اين دو واحد پولی کمتر و کمتر شده و با حداقل سواد ممکن نيز می‌توان متوجه شد که اين افت ارزش پولی، در حقيقت دوبرابر است نه فقط به دست آوردن عدد حاصل از تفريق «قيمت امروز، ‌منهای قيمت ديروز»...

در روزهايی که شاهديد هنوز از سال‌های خودکفايی‌مان در توليد گندم حتی ده سال هم نگذشته، تبديل شده‌ايم به بزرگ‌ترين واردکننده‌ی گندم در جهان و کشاورزی‌مان را با مهندسی معکوس منصوبانتان که به دليل منسوب بودن با شما صدرنشين ادارات شده و يکی يکی قلابی بودن مدارکشان نيز برای همگان آشکار می‌شود، به خاک سياهی نشانده‌ايد که ساليان سال طول خواهد کشيد تا به «نقطه‌ی صفر»ش برگردد و سوددهی برای کشاورزان تبديل به رويايی دست‌نيافتنی شده...

وقتی می‌بينيد بعضی از کشورهايی که به هزار خواهش و تمنا، يکی از رجال، اناث يا موجودات عجيب و غريب سياسی‌شان را با وعده‌ی اقامت در هتل‌های چندستاره يا منزلی اشرافی و ايرانگردی به خرج ملت، با احترامی فراتر از آنچه در خور شأن و شخصيتشان بود،‌ به تهران کشانديد و بر طبل و دهل و ساير سازهای موسيقی حلال خود کوبيديد که اجلاس سران غيرمتعهدها را به بهترين شکل ممکن برگزار کرديد و سرانجام همان کشورها، بدون تعارف با ما، در کمال خونسردی و با رعايت کامل ضرب‌المثل «نمک خوردن و نمکدان شکستن» پای قطعنامه‌ی محکوميت ايران در آژانس بين‌المللی اتمی را امضا ‌کردند...

موقعی که حقارت دستگاه ديپلماسی‌تان به حدی می‌رسد که هنگام ورود محمد مرسی، رئيس جمهوری مصر، که تا لحظات آخر نيز ورودش به ايران پنجاه - پنجاه بود، به خود ‌باليديد که توانستيد پای رئيس جمهوری کشور وارث اهرام ثلاثه را به ايران باز کنيد (غافل از اين که صرفاً‌ به خاطر رعايت تشريفات مرسوم و تحويل دادن رياست جنبش غيرمتعهدها به ايران آمده بود و پس از ۴ ساعت از ورودش حتی ثانيه‌ای هم برای رفتن از ايران درنگ نکرد) و آن را خاری در چشم غربی‌ها و صهيونيست‌ها به شمار می‌آورديد...

زمانی که حتی ترجمه‌ی سخنان همين رئيس جمهوری ياد شده را نيز در آن واحد، مخدوش کرده و سه خليفه‌ای اول اهل سنت را به عمد جا ‌انداختيد، انتقادش از رژيم حاکم بر سوريه را به تعريف و تمجيدش از همان رژيم تبديل ‌کرديد، بهار عربی او را به بيداری اسلامی تعبير و اسرائيلش را به رژيم اشغالگر قدس تغيير ‌داديد...

هنگامی که پيشدستی و زرنگی دولت کانادا را در تعطيلی زودهنگام سفارتخانه‌اش در تهران و سپس اخراج خاله‌خانباجی‌هايتان از اتاوا را عملی دور از تمدن ‌خوانديد (درصورتی که از قتل زهرا کاظمی، شهروند و خبرنگار ايرانی‌الاصل، اما کانادايی به راحتی گذشتيد و جوابی هم به هيچ کس نداديد) در حالی که بوی سوختگی ِ ناشی از رودست خوردنتان در غافلگيری حريف و باخت در بازی‌ای به نام ديپلماسی همه جا را پر کرده بود...

در تمام اتفاقات ياد شده در بالا که از ديروز تا يک ماه قبل، اتفاق افتاده‌اند، چشم و گوش ِ ملامت‌گر هشيارتان کجا بود؟ عقل و زبانش را بعدها لازم داريد. فعلاً منتظريم ببينيد و بشنويد تا بعد...

يک تهيه‌کننده‌ی مصری ِ مسيحی ِ قبطی را اسرائيلی ناميديد و صهيونيستش خوانديد و سرمايه‌گذار فيلمش را امريکا و اسرائيل خطاب کرديد و طبق معمول، خواستار محو غده‌ی سرطانی‌ای از خاورميانه شديد که شايد به دليل طنازی زمانه، ۳۴ سال است که قرار است از نقشه‌ی جهان حذفش کنيد، اما قوی‌تر شده که ضعيف نشده. حالا هم از ترس رويارويی با آن، حاضريد از شکم تمام مردم ايران بزنيد، همين حداقل حقوق بخور و نمير را برای از مردم دريغ کنيد تا بتوانيد با ساخت چند موشک بيشتر، ادعاهای خود را بيشتر و بيشتر کنيد و صدايتان را بلندتر، غافل از آن که برابر با ضرب‌المثل‌هايمان «سنگ بزرگ، علامت نزدن است» و «سگی که زيادی پارس می‌کند، هرگز گاز نمی‌گيرد».

حالا هم که بهانه‌ای تازه برای شلوغ کردن شهر به دست آورده‌ايد و انگار نه انگار که تمامی مملکت را مشکلات و بدبختی مردم و بيکاری احاطه کرده، دستک و دنبک و علم و کتل به راه انداخته‌ايد که «دولت امريکا بايد عذرخواهی کند»، «فيلمساز اين فيلم بايد به قتل برسد» و ... به عمله و اکره‌تان نيز سپرده‌ايد حريم سفارتخانه‌های کشورهای اروپايی و امريکايی را نيز وقعی ننهاده و انگار قرار است از ديوار خانه‌ی همسايه‌شان بالا بروند.

راستی،‌ زمانی که ديواری بلندبالا بين شيعه و سنی کشيده بوديد، شيعيان را از معامله با يهوديان منع می‌کرديد و مسيحيان را «عرق‌خور» می‌ناميديد،‌ يادتان هست؟

تا ديروز سنی‌های ساکن ايران (کشور خودمان را می‌گويم) به خصوص سکنه‌ی استان‌هايی همچون کردستان، کرمانشاه و سيستان و بلوچستان را در بهترين حالت و با رأفت اسلامی‌تان به عنوان شهروندان درجه ۲ قبول داشتيد. شاهد مثال؟ نيم‌نگاهی به عمرانی که نکرديد و بودجه‌های اين استان‌ها را فقط روی کاغذ آورديد و به جيب ديگران ريختيد و هرگز به استانداری‌ها و ساير مراکز اداری و صنعتی‌شان تزريق نشدند و کارخانه‌هايی که کسی ساخت آنها را نديد تا شغلی برای مردم آنجا ايجاد کنند. يادتان هست؟

چه شده که امروز به ياد وحدت شيعه و سنی افتاده‌ايد و حاضر به انجام هر کاری و دادن هر امتيازی هستيد تا همه را به صحنه بکشانيد و عليه آنانی که به قول شما سرمايه‌گذاران ساخت فيلمی هستند که بهانه‌ی گريز از پاسخگويی‌تان به مردم شده، شعارگو و کفن‌پوش و سوزاننده‌ی پرچم امريکا و اسرائيلشان کنيد؟

به ياد بياوريد حضور مردم مصر در ميدان التحرير قاهره را، هنگامی که خواستار سرنگونی حسنی مبارک بودند. آن وقت مقايسه‌اش کنيد با بزرگنمايی حضور نوجوانانی که ديروز از هر زاويه‌ای فيلمبرداری کرديد که بتوانيد نشان دهيد تعدادشان زياد است،‌ نشد که نشد.

شلوغ نکنيد...

همانند گرد و خاکی که به خاطر سلمان رشدی و شاهين نجفی به راه انداختيد و فقط چشم خودتان را شن و خاک پر کرد، اين تب تند نيز به زودی عرق می‌کند. آن وقت شما می‌مانيد و اين شب دراز که گذشته از خرابکاری‌های سرشار از رنگ و بويتان، لحظه‌شماری می‌کنيد برای سر زدن آفتاب صبحش؛ شايد فرجی شد.

شب سمور ‍ِعشق‌بازی‌تان با نام و نان اسلام در حال گذر است، منتظر و مراقب لب تنور ِدادگاه تاريخ و خشم مردم باشيد. صبر اين مردم ِ صبور هم حدی دارد.

پدرام فرزاد


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016