سه شنبه 30 آبان 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

کمک کن بيمار را زنده نگه داريم! بابک داد

بابک داد
همه کسانی که خود را کوشندگان آزادی و دموکراسی می‌دانند، با مجمع الجزايری از ناهنجاری‌های اخلاقی و روحی در جامعه ايرانی روبه‌رو هستند که علاج دردهايش آسان نيست! ايران ما تبديل به مزرعه سوخته‌ای شده که شايد تا سال‌ها فقط بتوان در آن زغال کاشت! چه رسد به بذر معرفت و انسانيت و همدلی که بی‌تعارف، تخم آن را هم ملخ خورده است!

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


ويژه خبرنامه گويا

هجوم حکومت به فرهنگ و اخلاق ايرانيان، از ايران يک زمين سوخته باقی می گذارد! چيزی شبيه سرزمين، آنطور که از شهرام، چيزی شبيه انسان باقی مانده است. شهرام حسابدار يک شرکت بود. يک شب در حاشيه خيابان خلوتی در غرب تهران، سوار يک مسافرکش شخصی شد. در تاريکی شب، ناگهان ماشين به جاده ای خاکی پيچيد و مردی خشن از زير جلد سرنشين عقبی که به ظاهر يک پيرزن بود بيرون آمد و چادرش را برداشت و چاقويی زير گلوی شهرام گذاشت. سه سرنشين مسافرکش، همگی اعضای يک باند زورگيری بودند. آنها تمام پول و مدارک و اوراق بهادار شرکت را از کيف شهرام برداشتند و تا حد مرگ هم کتکش زدند و عاقبت او را با چند استخوان شکسته و بدنی خونين و مجروح کنار بزرگراه کرج رها کردند و رفتند. ده سال گذشت؛ ديگر اثری از جراحت های آن شب روی بدن شهرام وجود نداشت و همه استخوانها و زخمهايش ترميم شده بود. خسارتهای مالی جبران شده و در عالم واقعيت نشانه ای از آن شب هولناک باقی نمانده بود. ولی يک چيزهايی در شهرام ما هرگز جبران نشد که نشد. ذره ای از وحشت او از شب؛ از تاريکی و از مسافرکش های شخصی و حتی از سرنشينان خودروها از پيرزنان کم نشد. زورگيرها در آن شب، فقط پول و دارايی شهرام را به تاراج نبرده بودند. اعتماد به نفس او و اعتمادش به جامعه را هم دزديده بودند و اين ثروتهای بربادرفته هرگز جبران نشد که نشد! از آن زمان، شهرام به خيلی جاها رسيد اما هرگز به آرامش قبل از آن شب لعنتی دست نيافت و اين خسارت کمی نبود. چيزی به نام آرامش قلبی در او نابود شد و برای هميشه رفت پی کارش!

خسارتهای ۳۴ ساله جمهوری اسلامی بر بدنه اقتصاد و صنعت و هنر کشورمان هرچقدر هم عظيم باشد [که هست و بر اساس آمارهای همين دولت، اين خسارتها فاجعه بار هم هست] اما در مقابل «تاراج اخلاق و اعتماد عمومی» هنوز هم رقم ناچيزی است. اگر همين حالا هم اين نظام ساقط شود [که سقوطش به دلايلی که به اين نوشته مربوط نيست، فعلا" ممکن به نظر نمی آيد] و اگر بلافاصله يک دولت منتخب مردم بر سر کار بيايد[که آن هم خيلی عملی نمی نمايد!]، به دهها سال زمان برای جبران خرابی های اقتصادی و ترميم زيرساختهای کشورمان نياز داريم. ممکن است بتوانيم ارزش پول ملی را در يک روند بيست ساله بازيابی کنيم. يا مسئله اشتغال را در يک روند پانزده ساله «تک رقمی» کنيم. شايد معضل اعتياد را بشود در بيست سال تا حدودی کنترل کرد و معضل مسکن و ازدواج جوانان را شايد بشود در يک ماراتن سی ساله به حد مناسبی رساند. اما مناسبات اجتماعی و بی اعتمادی عمومی و ناهنجاريهای اخلاقی جامعه به اين سادگی ها ترميم نخواهد شد و شايد به نيم قرن تلاش همگانی نياز باشد. درست مثل بلايی که بر سر روح شهرام آمد، روح جراحت ديده اين جامعه هم به يک دوره طولانی برنامه ريزی و کار نياز دارد تا کمی بهبود يابد! و اين دوران درمانی، وظيفه هيچ حکومت و دولت ديگری نيست، بلکه بار اصلی آن بر دوش خود ما مردم است.

جمهوری اسلامی مدعی بود «متولی دين» و زمامدار ايمان و اخلاق جامعه خواهد بود. بارها دلسوزان گفتند که دولت و حکومت نبايد در اين حوزه ها وارد شود، اما نظام به اين هشدارها وقعی ننهاد و وعده داد که بهشت روی زمين را در همين کشور برپا می سازد؛ «ولو به زور»!! برای ايفای اين مسئوليت ناممکن، روحانيت نشست و قوانين تازه نوشت. دهها منکر جديد و دهها فعل حرام تازه [از بدحجابی تا رباخواری] در قانون تعريف کرد و برای مجازات هر کدام، بساط شلاق و زندان و طناب دار و سنگسار برپا ساخت. اما چون خود مسئولان نظام به همان موازين و قوانين پايبند نبودند، جامعه را به سمت بی باوری، بی ايمانی، بی اخلاقی و حتی جرم خيزی سوق دادند. اخلاق هم مثل همه حوزه های حکومتی، از دست رفت!

چند مثال ساده می زنم؛ حکومت قصد داشت مردم را با زور نمازخوان کند، اما عاقبت فرمانده پليس [زارعی] را در حال نماز جماعت با شش زن لخت يافتند! می خواست بانکداری بدون ربای اسلامی برپا کند، اما عاقبت به رباخواری آشکار در مؤسسات مالی و بانکها تن داد و به بزرگترين اختلاسهای بانکی دست زد! می خواست حجاب زنان را اجباری کند تا بنيان خانواده ها مستحکم شود، اما آنچه را بدحجابی می خواند، در سراسر محلات و شهرها گسترش داد، آمار طلاق را به بالای سی درصد رساند و سن ازدواج را بيش از دوازده سال به تأخير انداخت! نظام می خواست عدالت اسلامی را اجرا کند، اما در عمل به منجلاب رانت خواری و تبعيض و ويژه خواری يک طبقه خاص فرو رفت. و در عمل، نظام اسلامی به رکورددار آمارهای منفی در بين کشورهای جهان تبديل شد. طلاق و فحشا و اعتياد و ترانزيت مواد مخدر و فساد دولتی و اختلاس دولتی و قس عليهذا سرفصل ثمره های حکومتی است که داعيه دار اخلاق و دين هم بود!

حالا مردم مخالف نظام هستند، اما از هنجارهای مدنی و اخلاقی هم به دور افتاده اند و مشکل ما آنجاست. بنابراين همه کسانی که خود را کوشندگان آزادی و دموکراسی می دانند، با مجمع الجزايری از ناهنجاريهای اخلاقی و روحی در جامعه ايرانی روبرو هستند که علاج دردهايش آسان نيست! ايران ما تبديل به مزرعه سوخته ای شده که شايد تا سالها فقط بتوان در آن زغال کاشت! چه رسد به بذر معرفت و انسانيت و همدلی که بی تعارف، تخم آن را هم ملخ خورده است! با اين همه، همچنان دست روی دست گذاشته ايم و حکومت به برگريزان سی و چهارساله خود ادامه می دهد و همچنان بذر خرافات و جهل را در مردم و مغز دانش آموزان و جوانان ما تزريق می کند. اينگونه است که هر يک سالی که اين نظام باقی بماند و اين تخريب زيربنايی جامعه ادامه پيدا کند، آن فرصتی که برای جبران خرابيها لازم داريم طولانی تر می شود. و ايران ديرتر از همه کشورهای همسايه اش به آرامش و رفاه خواهد رسيد.

با آغاز ماه محرم، بيش از ۶۰۰۰ آخوند و ۲۲۰۰۰ مداح به سراسر کشور اعزام شدند تا به بهانه عزاداری حسينی، پايه ای نظام ولايت فقيه را در بين روستاييان و عشاير و مردم محروم دوردستها تحکيم و خصوصيات ملکوتی خامنه ای را ترويج و تبليغ کنند. جاهای دوردستی که اينترنت و آگاهی و خبرهای موثق راهی به آنجاها ندارد و حتی اگر روزی رؤيای "انتخابات آزاد" هم به واقعيت بپيوندد و قرار شود با رأی مستقيم مردم دولتی تشکيل شود، ذهن و مغز آن مردم ساده دل آنقدر مسموم شده و آنقدر مسخ شده اند که محال است به چيزی مثل "جدايی دين از سياست" و يا "خلع روحانيون از قدرت" و "آزادی پوشش و بيان" و امثال اينها رأی بدهند. به اندازه بی عملی ما، حکومت دارد فوج فوج آخوند منبری و مداح برای شستشوی مغز نونهالان و مردم روستاها و شهرهای دور و نزديک گسيل می کند. آن اندازه که «نتيجه» يک انتخابات آزاد در ايران فردا، قطعا" چيزی بهتر از امثال دولتهای نوری المالکی در عراق و بنيادگرايان در ليبی و مصر نخواهد بود. ما از حالا مسئول انتخاب غلط هموطنان خود در آن روز خواهيم بود. ما در مقابل اين لشگر مغزشويان حکومتی که به روح و جان مردم محروم ما ميکروب نادانی و جهالت تزريق می کنند، چه واکنش مفيدی نشان داده ايم؟ چه کرده ايم؟ آيا خوش خيال نيستيم اگر گمان کنيم همين روزها يک طوری می شود و دری به تخته ميخورد و اين نظام خودبخود ساقط می شود؟! آيا خوش خيالی جاهلانه ای نيست اگر فکر کنيم اينها که بروند، روی اين زيرساخت آلوده و زمين سوخته ای که برجای گذاشته اند، می توان زراعت مفيدی کرد؟ اين زمين سوخته را بايد هزار بار شخم زد و پيراست و سالها زمان نياز دارد تا مگر به روزگاری برسيم که ديگر «طوطی» را کمتر از زاغ و زغن نگيرند. که هنر و معرفت در ديارمان قدر ببيند و فضيلت و کمال بر صدر نشيند. کوتاه کنم که به قول حافظ، ما دچار نفرين بزرگی شده ايم و سايه شرف هرگز بر ديارمان افکنده نخواهد شد، اگر همچنان دست روی دست بگذاريم:

همای گو مفکن «سايه شرف» هرگز
بر آن ديار که طوطی، کم از زغن باشد!

بيان شوق چه حاجت که شرح آتش دل
توان شناخت ز سوزی که در سخن باشد!

شش هزار آخوند منبری و بيست و دو هزار مداح برای تحکيم پايه های حکومت «عبيدالله خامنه ای» راهی شهرستانها و دهات شده اند تا به بهانه عزاداری محرم، افسانه های تازه ای از خامنه ای و معجزاتش برای مردم ساده دل بگويند. ما برای آگاه سازی اين مردم بی پناه و ريختن «باطل السحر» بر اينهمه دروغ و رياکاری، فرسنگها فاصله و سالها کار در پيش داريم و وقت همچنان تنگ است.

لازم است اهل عمل به ميدان بيايند که مبارزه با لشگر غفلت و جهل، همتی عمومی می طلبد. هر کسی سهمی از اين وظيفه ملی بردارد و کاری بکند. جلوی اين خرابيهای گسترده را بايد با همت جمعی بگيريم که در مقابل امروز و فردای اين سرزمين پاسخی برای بی عملی هايمان نخواهيم داشت. آنها که اهل عمل هستند، راهی برای مقابله با اين هجوم فرهنگی و اخلاقی بر جامعه ايرانيان بيابند و پی آن را بگيرند و برنامه های خود را اعلام کنند و برای جلب حمايت مردم ترديد نکنند. و آنهايی که نمی توانند کاری بکنند، از کوشندگان در اين مسير حمايت کنند. اگر از سايت هايی بازديد می کنيد و خبر و تحليلی می خوانيد و آن را می پسنديد، به گوشه و کنار آن نگاهی بيندازيد و فرم حمايت مالی از آن را با پرداخت وجهی هرچند مختصر تکميل کنيد. رسانه های مستقل و غيردولتی نير بدون حمايت مردم دوام نمی آورند.

ترديد نکنيد که شريف ترين روشنفکران و صاحبان انديشه و دلسوزان ايران، غالبا" از همه جا مستقل و لاجرم نيازمند حمايت مالی شما هستند. حال آنکه جمهوری اسلامی برای تجهيز ارتش سايبری و تأسيس وبسايتهای دروغ پرداز، بودجه های نجومی خرج می کند. اين ملت پراکنده، با بی توجهی ما و شما ديری نمی پايد که از بيان مليت ايرانی خود هم شرم کنند. نگذاريم چنان شود که حتی با سرنگونی اين نظام هم، از پس تاوان خرابيهای آن بر نخواهيم آمد و ناگزيريم زير يک شبه دموکراسی کابوسهای تازه تری ببينيم. پس برای بازسازی اين خرابيها آستين همت بالا بزنيم. يا حق!

فرصت نوشتن. وبلاگ بابک داد
www.babakdad.blogspot.com

فيس بوک همگانی بابک داد
www.facebook.com/babakdad.page


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016