چهارشنبه 13 دی 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

فعالان ملی مذهبی: قبل از مذاکره با آمريکا، انتخابات آزاد برگزار کنيد

شش فعال ملی مذهبی با ارسال نامه سرگشاده‌ای به آيت‌الله خامنه‌ای، با تاکيد بر اينکه شرايط فعلی برای انجام چنين مذاکره‌ای به نفع ايران نيست، پيشنهادهای خود را برای زمينه‌چينی مذاکره در شرايطی بهتر و نه از موضع ضعف، مطرح ساختند.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


کلمه ـ شش فعال ملی مذهبی با ارسال نامه سرگشاده ای به آيت الله خامنه ای، تحليل خود را از شرايط کنونی مرتبط با مذاکره ايران و آمريکا ارائه کردند و با تاکيد بر اينکه شرايط فعلی برای انجام چنين مذاکره ای به نفع ايران نيست، پيشنهادهای خود را برای زمينه چينی مذاکره در شرايطی بهتر و نه از موضع ضعف، مطرح ساختند.

در اين نامه که به امضای محمد بسته نگار، حبيب الله پيمان، حسين شاه حسينی، احمد صدر حاج سيد جوادی، اعظم طالقانی و نظام الدين قهاری رسيده، با اشاره به اخبار و شايعاتی که درباره مذاکره پنهانی نمايندگان رهبری با نمايندگان اوباما مطرح بوده و هست، به شرايط خطير کشور و در معرض تهديد بودن منافع و مصالح ملی اشاره و تصريح شده که اين نامه بر اساس احساس مسئوليت ملی و مذهبی، بدون قصد سياه نمايی و صرفا به خاطر نگرانی شديد و خطرناک بودن ادامه شرايط کنونی نوشته شده است.

فعالان ملی مذهبی در نامه خود به شرايط روانی، اقتصادی، سياسی، ديپلماتيک و حقوق بشری موجود اشاره کرده اند و پيش بينی آنها اين است که مذاکره ايران و آمريکا در شرايط فعلی، از موضع برابر نخواهد بود. آنها به طور مشخص پيشنهاد کرده اند: ايران زمان مذاکره را عقب اندازد و قبل از شروع مذاکره تمهيداتی را فراهم کند و سپس با قدرت ملی به ميز مذاکره بازگردد.

امضاکنندگان اين نامه با اشاره به اينکه اوباما می خواهد ايران را در موضع ضعف به پای ميز مذاکره بکشاند، پيشنهاد کرده اند که ايران تا انتخابات رياست جمهوری مذاکره ای انجام ندهد و پس از يک انتخابات آزاد و بدون نظارت استصوابی و انتخاب رئيس جمهوری که واقعاً نماينده مردم باشد، مذاکره شروع شود.

فعالان سياسی ملی مذهبی همچنين تعليق غنی سازی اورانيوم، آزادی کليه محصورين و زندانيان سياسی، آزادی فعاليت احزاب و نهادهای مدنی و جايگزينی فضای امنيتی – نظامی کنونی با فضای دمکراتيک و همدلی ملی را به عنوان پيشنهادهای تکميلی مطرح کرده اند تا به نوشته آنها، پس از انتخاب رئيس جمهور، تعامل با امريکا خلاقانه شروع شود تا با پشتوانه مردمی و روند دمکراتيزاسيون بتوان از منافع ملی، دفاع کرد و شرايطی امن، دموکراتيک و همدلی بين ملت-حکومت ايجاد کرد.

متن کامل اين نامه که در سايت ملی – مذهبی منتشر شده، در ادامه می آيد:

به نام خدا

مذاکره با امريکا، انتخابات رياست جمهوری و مصالح ملی

مقام محترم رهبری، حضرت آيت الله خامنه ای،

با سلام و احترام،

با توجه به خطير بودن شرايط کشور و تهديد منافع و مصالح ملی؛ احساس مسئوليت ملی و مذهبی ما را بر آن داشت تا مطالبی را مستقيم و شفاف با جنابعالی در ميان گذاريم.

در اين نوشتار؛ اولا قصد سياه نمايی نداريم و به مسائلی اشاره می کنيم که خيلی از مسئولان و کارشناسان منصف و بی طرف به آنها اشاره داشته اند و ثانيا با اين هدف که يک گفتگوی انتقادی متقابل بين حاکميت و روشنفکران و اپوزيسيون مسالمت جوی ايرانی برای اصلاح امور پيش آيد و در نهايت به يک وفاق ملی منجر گردد. ثالثا ادامه شرايط کنونی را بسيار خطرناک پيش بينی می کنيم و به شدت نگران هستيم.

مقدمه:

چند هفته ای است که شايعاتی مطرح شده که نمايندگان رهبری با نمايندگان اوباما در حال مذاکره هستند و سعی دارند اختلافات فی مابين ايران و امريکا را از طريق مذاکره و روش های ديپلماتيک حل و فصل کنند. هرچند که هر دو طرف آنرا تکذيب کرده اند. معهذا، نفس اين خبر اميدوارکننده و مثبت است، مخصوصاً که سالهاست؛ مقامات اروپائی، روسيه و چين توصيه ی مذاکره ی مستقيم اين دو کشور را ميکنند و حل مسائل ايران با آژانس بين المللی انرژی اتمی و شورای امنيت سازمان ملل متحد را از کانال حل و فصل مشکلات فی مابين با آمريکا، پيشنهاد ميکنند. توصيه ای که کاملاً درست و واقعی است. شرايط کنونی جهان و خيرخواهان هم اين روش را معقول می دانند.اظهارنظربعضی از وابستگان به حاکميت هم نشان می دهد که ديگر مذاکره با امريکا تابو نيست و شايدکم کم قصد آماده شدن افکار عمومی برای فراهم کردن شرايط اين مذاکره را دارند. ولی سؤال اصلی اين است که ايران پس از سی و اندی سال که تصميم به مذاکره با امريکا گرفته است؛ آيا زمان برای اين امر مناسب است؟

همه می دانيم که مذاکرات ديپلماتيک، آن هم از نوع پيچيده و بحث انگيز مذاکره ايران و آمريکا، مانند بازی شطرنج است. شرايط روحی و جسمی بازيکنان در نتيجه بازی نقش تعيين کننده دارد. آيا اين شرايط برای طرف ايرانی و طرف آمريکايی مناسب است؟ يا يکسان است؟

شرايط روانی مذاکره کنندگان

اوباما، پيروز انتخابات امريکاست و نماينده مردم کشور خود می باشد. او از يک دريای طوفان زده ی مبارزه رقابتی ـ دمکراتيک چندين ماهه با رقيب جمهوری خواه خود، پيروز و موفق به ساحل رسيده است و تلاطم و تشنج دوران مبارزات انتخاباتی را پشت سر گذاشته و با روحيه ای قوی و با اعتماد به نفسی محکم خود را برای مذاکره با ايران آماده کرده است ومعمولا در دورة دوم رياست جمهوری خود،مانندهر رئيس جمهورديگری، ابتکار عمل بيشتری را در اختيار دارد.

از طرف ديگر، در ايران، هنوز آثار مناقشات و تلاطم و تشنج انتخابات بحث انگيز سال ۱۳۸۸ را به وضوح می بينيم. دو نفر از کانديداهای انتخاباتی در حصر و بازداشت غيرقانونی ـ بدون محاکمه قضايی ـ بسر می برند و هر دو هم اکنون مريض و خبرساز و تضييع حقوق آنها مورد اعتراض افکار عمومی جهان و ايران می باشد. ده ها نفر از فعالان دورة انتخابات در زندان هستند، فضای جامعه امنيتی ـ نظامی است و هر روز ده ها خبر ناگوار از وضع اقتصادی، سياسی، اجتماعی، حقوق شهروندی ايران در داخل و خارج و در رسانه های گسترده ايران و جهان، پخش می شوند و همگان از آن مطلع می گردند.

شرايط اقتصادی ـ سياسی مذاکره کنندگان

اوباما، در فضای سياسی تعريف شده ی امريکا مشکلی ندارد. چالش های واقعی و مردم و حکومت در جامعه ی امريکا ارتباطی مستقيم به رابطه ی او با ايران ندارد و اين چالش ها در شرايط امريکا به سوی سرنوشت خود پيش می روند. امريکا و نظام سرمايه داری آن بحران دارد ولی اين نظام هنوز توان مقابله بااين بحران ها رادارد. در شرايط کنونی و در کوتاه مدت و ميان مدت، اين نظام مورد تهديد جدی و چالش لاينحلی نيست، چالش ها را می توانند کنترل کنند و القاء اين مطلب که «امريکا تاچند سال ديگر دچار بحران جدی می شود»، با واقعيت همخوانی ندارد و در جامعه و طرفداران جمهوری اسلامی، بدآموزی خواهدداشت و نقش گمراه کننده. جهان سرمايه داری، هنوز، توان مقابله با بحران های خود را دارد.چيزی که در ۱۵۰ سال گذشته مکررا ، اتفاق افتاده است. هرچند اين بحران ها جدّی باشند.

ولی، در ايران، اوباما توانسته است با زيرکی و شيوه ای متفاوت با سلف خود، بوش پسر، اجماعی بر عليه ايران شکل دهد و ايران را در محافل بين المللی ـ شورای امنيت، شورای حقوق بشر … گرفتار بحرانهای جدی سازد و منزوی کند. تحريم های کارسازی بر عليه ايران توسط اروپا و امريکا و علاوه بر تحريم های شورای امنيت، تصويب شده که مشکلات شکننده ای برای مردم ايران ايجاد کرده اند.

اوباما، عليرغم زبان نرم و شعار «گفتگوی ديپلماتيک با ايران» توانسته است برای روابط ايران با جامعه بين المللی مشکلات جدی ايجاد کند و ما را در موضع انفعالی قرار دهد. بطوريکه پيش بينی های حاکمان ايران که از سالها پيش می گفتند که «تحريم ها را دور می زنيم»، «دنيا به نفت ما احتياج دارد»، «قطعنامه های شورای امنيت تأثيری ندارند»، «نفت به بشکه ای دويست دلار خواهد رسيد.» و … تحقق نيافتند و امروزه مسئولان به زبانهای مختلف اقرار به تأثيرگذاری تحريم ها می کنند. آقای احمدی نژاد، در مسافرت اخير به امريکا، در روالی غيرديپلماتيک پنج بار تقاضای مذاکره با امريکا کرده است و يا به قول افرادمطلع ،آقای جليلی در مذاکرات هسته ای استانبول ۱۴ بار از مذاکره کنندگان ۱+۵ تقاضای لغو تحريم ها را نموده. اين درست است که امريکايی ها می دانند که آقای احمدی نژاد قدرتی ندارد و مذاکره با امريکا در حيطه ی اختيارات او نيست ولی تکرار تقاضای او از امريکا در تمامی رسانه ها و در بيان تمامی کارشناسان، نقطه ی ضعف ايران تلقی گرديد. او قدرت ندارد ولی جزء هیأت حاکمه است و از شرايط ومشکلات مملکت، عليرغم برخوردهای شعارگونه ی قبلی خود، مطلع است.همينطور است اصرار اقای جليلی برلغو تحريم ها درمذاکرات با غربی ها.

ديگر مسؤولان جمهوری اسلامی هم بر تأثيرگذاری تحريم ها و کاهش صادرات نفت تاکيد کرده اند. منابع بين المللی هم تأثيرگذاری تحريم ها را مرتباً رصد کرده وبرای مسولان غربی ،مشخصا امريکا اطلاعاتی فراهم می کنند تا در ارزيابی های خود از آن استفاده کنند.

کاهش ارزش پول ملی و هجوم مردم عادی به خريد ارزهای غربی و طلا هم مؤيد تأثير روانی ناامنی اقتصادی و خطری است که مردم برای حفظ ثروت خود در جامعه ی ايران احساس می کنند.

رشد بيکاری و تورم، گسترش فساد مالی ـ اداری در دستگاه دولتی، رشد اعتياد و فسادهای اخلاقی در جامعه، شاخص ديگری از وضع نابسامان اقتصادی و اجتماعی جامعه است. بحران سلامت ايران که در هفته های اخير در مجلس و رسانه های داخلی و خارجی مطرح شده و مشخص گرديد که سلامت مردم اولويت دولت نيست و گرفتاری هايی که مردم در بيمارستانها و اتاق های عمل و داروخانه ها با آن روبرو هستند، مهمترين دغدغه مردم شده است و در اين زمينه انتقاد وزير بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، منجر به اخراج او از هیأت دولت گرديد! علاوه بر آن گرانی مواد غذايی، رنجی مزيد است که مردم پس از حذف سوبسيدها و تبديل سوبسيدها به مبلغی نقدی و کم تأثير، با آن درگير هستند.

هیأت های حاکمه ی امريکا، در يک روند دموکراتيک ـ البته همان دموکراسی تعريف شده و کنترل و هدايت شده ی امريکا ـ انتخاب می شوند و رقبای هیأت حاکمه، آنرا به رسميت می شناسند و اعتراضی به نحوه ی انتخاب ندارند و اين روال با نُرم های رايج جهان، همخوانی دارد.

ولی، هیأت حاکمه ی ايران از دو بخش انتخابی و انتصابی تشکيل شده اند. بخش انتصابی آن ـ مشخصاً در ۲۳ سال گذشته ـ از يک جناح خاص بوده و در انتصاب افراد آن اصول بی طرفی هم رعايت نشده است. بخش انتخابی آن که با رأی مردم به قدرت راه می يافته اند از مجلس چهارم با نظارت استصوابی روبرو بوده اند و از مجلس هفتم اين نظارت آنقدر مضيق شده که ديگر نمی توان آن را انتخاب آزاد دمکراتيک ناميد و در انتخابات رياست جمهوری ۸۸ با اعتراض گسترده ی بخش مهمّی از جامعه متوسط شهری روبرو شد که انعکاس جهانی داشت و هنوز هم مسائل و ابهامات آن حل نشده است و همچنان استخوان لای زخم است.

سياست خارجی

دولت امريکا، در سياست خارجی خود،عليرغم رفتار تبعيض آميزش درموارد متعدد، مشکل ندارد. امپراطوری امريکا از طرف کشورهای جهان مورد قبول بوده و در اتحاديه های مختلفی عضو فعال و مؤثر است.

اگرچه قدرت امريکا بتدريج وبا شيبی ملايم رو به کاهش است ولی همچنان ، قدرت شمارة يک کشورهای جهان است و ساير کشورها از روی ميل يا اجبار با آن رابطه ی دوستانه و متقابل دارند و اگر از امريکا ناراضی هم هستند، به روی خود نمی آورند و آن را تحمل می کنندورهبری آن را پذيرفته اند.

در حاليکه، سياست خارجی جمهوری اسلامی در بدترين شرايط خود می باشد. متحد استراتژيک آن، سوريه، درگير جنگ داخلی است و بشار اسد در سراشيبی سقوط قرار دارد. کشورهای پيشرفته صنعتی جهان، در رابطه با مسئله ی هسته ای با ايران مشکل جدی وتهديد کننده، دارند.

کشورهای همسايه جنوبی خليج فارس، علناً و مخفی با ايران مخالفت می کنند و برپايه ی اسناد « ويکی ليکس » بعضی هايشان به امريکا توصيه می کنند که «سر اين مار را بکوبيد»!

افغانستان و عراق، عليرغم آن همه مهمان نوازی و کمکی که از ايران دريافت کرده اند، با امريکا قراردادهای استراتژيک درازمدت منعقد کرده اند يا در حال انعقاد هستند. به دليل اختلاف مواضع با کشورهای بزرگ اسلامی در مورد سوريه؛ مانند عربستان، ترکيه و مصر، روابط، بسيار سرد و نامطمئن است. تحت فشار امريکا، تحريم های يک جانبه امريکا و اروپا توسط بسياری از کشورها اعمال می شود و ايران را در شرايط بدتری قرار می دهد. ديپلماسی ايران هنوز نتوانسته رژيم حقوقی دريای خزر را به جايی برساند همچنين با وجود هزاران مدرک و سند و تأييد نهادهای بين المللی در مورد مالکيت ايران بر سه جزيره، مرتباً اتحاديه عرب از امارات حمايت می کند و اخيراً اتحاديه اروپا هم به آنها پيوسته است! در همين زمينه تغيير نام خليج فارس، موضوع ديگری است که رايج شده است. همه ی اينها نشان می دهد که قوه ی ديپلماسی در ضعيف ترين موقعيت خود است.

حقوق بشر

حقوق بشر، امروز مقوله ای جهان شمول است و عليرغم اينکه خيلی از کشورها آنرا رعايت نمی کنند ولی در محافل بين المللی از آن دفاع می کنند. رويکرد امريکا به حقوق بشر دوگانه است در حاليکه چشم خود را در مورد عدم رعايت حقوق بشر در عربستان، بحرين، اسرائيل و … می بندد و آنچه در گوانتانامو، ابو غريب، افغانستان و … گذشته است مواردی از روش های سيستماتيک نقض حقوق بشر می باشد. ولی برای فشار بر ايران از آن استفاده می کند. ايران در سی و چند سال گذشته، به جز چند سال در دوران خاتمی، مرتباً با نقض آن روبرو بوده و درنهادهای حقوق بشرجهانی ،محکوم شده و در سالهای اخير، هفته ای نيست که در رابطه باايران موردی از نقض حقوق بشر در محافل بين المللی مطرح نشود و احمد شهيد، بيانيه ای يا مصاحبه ای در مورد عدم رعايت حقوق بشر در ايران، صادر نکند يا انجام ندهد و ايران،جزء بدترين کشورهای جهان در نقض حقوق بشر معرفی شده است.

پرونده های قطور، دهه ی ۱۳۶۰ به کمک و اراده ی آسيب ديدگان مهاجر به کشورهای غربی، گشوده می شوند و همچون امريکا که توسط برتراند راسل در يک دادگاه نمادين در جنگ ويتنام، محکوم شد. در هفته های گذشته، ايران هم در لاهه در Iran Tribunal با شهادت يکصد نفرآسيب ديده ، محکوم به «جنايت عليه بشريت» گرديد.

محدوديت گسترده امنيتی برای فعالان سياسی، حقوق بشر، سنديکايی و … هم امروز مقوله ای حقوق بشری شده و وسيع درباره ی آن در رسانه های جهان بحث می شودومکررا ايران ،محکوم می گردد.

برنده مذاکره چه کسی خواهد بود؟

در چنين شرايطی که بطور خلاصه گفته شد، طرفين مذاکره کنندگان، قدرت و توان مساوی ندارند. در پشت ميز مذاکره، نمايندگان رهبری که مسؤول مذاکره باشند؛ مرتباً از طرف نمايندگان اوباما مورد هجوم و حمله غيرمتعارف و متعارف خواهند بود و مرتباً نقاط ضعف ايران را به رخ آنها خواهند کشيد و درخواست های خود را مداوماً بالا خواهند برد و بر آن خواهند افزود.

تصميم عاقلانه اين است که در چنين شرايطی ايران، زمان مذاکره را عقب اندازد و قبل از شروع مذاکره تمهيداتی را فراهم کند و سپس با قدرت ملی به ميز مذاکره بازگردد.

چند نمونه از شرايط اين نوع مذاکره را می توان در ايران و در ساير کشورها آورد. در جريان گروگان گيری، زمان مناسب برای مذاکره، هفته اول گروگان گيری بود که کارتر، چهره ی قضايی و حقوقی امريکا، رمزی کلارک را و يا بعداً پاپ را برای مذاکره و آزادی گروگان ها به ايران فرستاد. ايران نپذيرفت.تداوم گروگان گيری تا ۴۴۴ روزمنافعی برای ايران نداشت به جز اينکه به جای کارتر،ريگان جمهوری خواه رئيس جمهور شد.

پس از شروع جنگ تحميلی ، ايران تن به مذاکره داد و بيانيه الجزاير به ايران تحميل شد و هنوز ايران گرفتار عواقب آن می باشد، و ده ها پرونده ی پر هزيته در دادگاه بين المللی به ضرر ايران مطرح گرديد. هرچند اطلاعات روشنی از آن منتشر نشده است.حداقل، آنچه مستند است اينکه در آن بيانيه، امريکا از کودتای ۱۳۳۲ تبرئه شد!

مثال ديگر، مذاکره قذافی با امريکا پس از ۲۰۰۳ و اشغال عراق می باشد. قذافی، پس از حمله امريکا به عراق، احساس خطر کرد و در يک روند جامع الاطراف، و دست و دل بازانه در مذاکره با امريکا مسؤوليت بمب گذاری در هواپيمای پان امريکن و سقوط آن در لاکربی و قربانيان بمب گذاری در رستورانی در آلمان و … را پذيرفت و ميلياردها دلار خسارت داد و علاوه بر آن تمامی اسناد و مدارک مربوط به سلاح کشتار جمعی ـ از جمله هسته ای ـ را با تمامی يافته های سی ساله خود به امريکا داد و از آن گذشته در يک اقدام خيانت کارانه، ششصد هزار سند اطلاعاتی مبادله شده بين سازمان اطلاعاتی ليبی و سازمانهای اطلاعاتی ساير کشورها را هم به امريکا تحويل داد.

قذافی، قوانين بازارآزاد نئوليبراليسم سرمايه داری امريکا را پذيرفت و تمامی عملکرد سی ساله «سوسياليستی» خود را نفی کرد و در اجرای اهداف اقتصادی امريکا کاتوليک تراز پاپ شد.

با همه ی اين عقب نشينی ها و سازش کاری ها در سياست خارجی ولی به علت ادامه شيوه های غير دموکراتيک در اداره کشور و وجود شکاف بی اعتمادی بين ملت و دولت و پس از تحقير و تخفيف او، امريکا سرنگونی او را در دستور کار خود قرار داد و هشتصد ميليارد دلار به زير ساخت های اقتصادی ،نظامی و خدماتی ليبی خسارت وارد شد و امروز هم اين کشور، درتلاطم و تشنج نا معلومی بسر ميبرد و آينده ی روشنی برای آن متصور نيست.

مجموعه شرايط نشان می دهد که هدف اوباما، از مذاکره با ايران، روش مذاکره آمريکا با قذافی است. حال بايد ديد که روش اوباما چگونه خواهد بود:

هدف اوباما از مذاکره با ايران

گفتيم که در شرايط فعلی، قدرت و پتانسيل دو طرف برای مذاکره مساوی نيست. امريکا می داند که ايران در موضع ضعف تن به مذاکره داده يا خواهد داد و در اين موقعيت ضعيف ايران، بيشترين امتياز را می توان از آن گرفت. بهترين زمان برای مذاکره در دوران اصلاحات بود که کلينتون بسيار تمايل داشت. در آن مقطع ايران در موضع قدرت بود. زيرا؛

- آقای خاتمی در يک انتخابات آزاد ـ البته در بين جناحهای حاکميت ـ و دمکراتيک و شفاف با رأی بسيار مناسب به قدرت رسيده بود.

- «گفتگوی تمدن¬ها» مقابل «برخورد تمدنها»ی جنگ طلبان امريکا مطرح شده بود.

- وزير خارجه امريکا، خانم آلبرايت، و بعد خود کلينتون از کودتای ۱۳۳۲، عذرخواهی کرده بودند.

آن فرصت از دست رفت و بعد که سفير ايران در فرانسه، آقای خرازی، در زمان بوش پسر، تقاضای گفتگو کرد، بوش نپذيرفت و «محور شيطانی» را مطرح کرد تا زمينه ی حمله به ايران را فراهم کند. حتی مدارکی منتشر شده که در سال ۲۰۰۱ و پس از حمله به برج های دوقلوی نيويورک، حمله به ايران به جای افغانستان هم مطرح بوده و در نهايت حمله به افغانستان تصويب شده است.

بايد توجه داشت که :

اولا- سياست های خارجی امريکا در کميسيونی تصويب می شود که به آن کميسيون سه پايه (جمهوريخواهان، دمکرات ها و نيروهای مجرب و مستقل) می گويند. تمامی موارد مربوط به سياست خارجی امريکا بايد مصوبات اين کميسيون را داشته باشد، و رئيس جمهور، از هر حزبی باشد، مجری مصوبات اين کميسيون خواهد بود. ابتکار رئيس جمهور در موارد تاکتيکی و جزئی است به عنوان مثال؛ سرنگونی صدام در ۱۹۹۸، دوران کلينتون، تصويب شد و بوش پسر آنرا در ۲۰۰۳ اجرا کرد. اينکه بوش بدون هماهنگی با متحدانش، به جز انگليس، دست به اين کار زد، ابتکار متحدان حزبی او بود. ولی، اوباما برای مقابله با ايران، اجماع هم پيمانان امريکا را در دستور کار قرار داد و تاکنون به خوبی موفق شده است.

ثانياً ـ در سال ۲۰۰۹، شخصی به نام «کنس پولاک» کتابی نوشت به نام «کدام راه به ايران؟». به نظر می رسد که تدوين اين کتاب نتيجه ی بحث های مفصلی بوده است که در اتاقهای فکر و دولتمردان هر دو حزب امريکا مطرح شده باشد. در آن کتاب راه های زيربرای حل « مشکل ايران » بررسی شده اند:

۱- ديپلماتيک ۲ – نظامی ۳- تغيير رژيم و ۴ – کنترل

با توجه به عملکرد اقای احمدی نژاد در هفت سال گذشته، تحولات کشورهای عربی، تسلط امريکا بر افغانستان و عراق، تحولات سوريه در راستای حذف اسد و تحولات هسته ای ايران؛ معضل ايران بايد هرچه زودتر برای امريکا و متحدانش حل شود.

با آنچه آمد، اوباما، برخلاف بوش که نماينده مستقيم جنگ طلبان صنايع نفتی ـ نظامی بود، نماينده ی مستقيم آنها نيست و جنگ عراق و افغانستان هزينه زيادی را به ماليات دهندگان امريکا تحميل کرده است. جمهوريخواهان به دليل منافع مستقيمی که از جنگ می برند، در به راه انداختن جنگ مصمم تر و عجول تر هستند ولی دمکرات ها سعی می کنند که در مراحل اوليه؛ راه حل های غيرنظامی را آزمايش کنند.

الان اوباما در مرحله آزمايش مرحله ی ديپلماتيک و کنترل است. اگرچه اين مرحله در سی و چند سال گذشته بارها به شکست انجاميده است. ولی او به لحاظ اقناع افکار عمومی جهان و صاحبان صنايع مصرفی امريکا، مجبور به تجربه ی مجدد آن می باشد. امروز افراد کمی نيستند که با عنوان کردن تصلب ايدئولوژيک حاکمان جمهوری اسلامی و حاکمان امريکا، امکان حل مسئله از طريق ديپلماتيک را غير ممکن می دانند.

پس، هدف اوباما، در اين مرحله عبارت است از:

۱- کشاندن ايران به ميز مذاکره در شرايطی که ايران در موضع ضعف است.

۲- گرفتن امتياز در اين مذاکرات و تضعيف روحيه ی حاکمان ايران و کاهش قدرت اجتماعی آنها در ميان طرفداران حاکميت.

۳- ادامه ی بخشی يا تمام مضايق تحريم های رسمی و غير رسمی و تضعيف توان اقتصادی ـ اخلاقی، جامعه. برخلاف گفته امريکا که تحريم ها «هوشمند» و «هدفمند» هستند، خير، تحريم ها عامداً کور هستند و بر عليه تمامی مردم ايران ، عمل می کنند .

۴- تغيير رژيم جمهوری اسلامی با يکی از روش های زير يا ترکيبی از آن ها:

۴-۱- شورش های شهری، همچون شوروی سابق. اين کم هزينه ترين سناريو،برای امريکا خواهد بود.

۴-۲- درگيری جنگ داخلی، توسط بخشی از اپوزيسيون ايران که اين استعداد را دارد، چيزی شبيه سوريه. جنگی فرسايشی، طولانی مدت و با تخريب زيرساخت های جامعه.

۴-۳- ايجاد يک منطقه «پرواز ممنوع» و استقرار يک اپوزيسيون وابسته به امريکا و غرب و حمايت نظامی از اين اپوزيسيون.

۴-۴- و يا درگيری نظامی مستقيم و گسترده ی غرب به رهبری امريکا به منظور نابودی زيرساخت ها، همچون عراق و ليبی.

الان نمی توان پيش بينی کرد که کدام سناريو و يا ترکيبی از اين سناريوهاو چگونه پيش خواهد رفت. بستگی به تحولات آينده دارد ولی برای هر کدام از آنها، مدارک و مصاديقی را می توان شناسايی کردو شواهد فراوانی را ديد .

ايران چه بايد بکند؟

در اين مقطع زمانی، ايران قدرت چانه زنی ندارد و در موضع ضعف است. ايران بايد اين موضع ضعف را به قدرت تبديل کند و آن موقع وارد مذاکره صريح، شفاف و برد ـ برد، شود. مذاکره کنونی امريکا و ايران، شبيه مذاکره قذافی نتيجه خواهد داد و عاقبت آن معلوم است. روزی کيهان نوشت که اگر ايران بخواهد باج بدهد به غرب خواهد داد،نه به اپوزيسيون داخلی. اين استراتژی بايد کاملاً عوض شود. به غرب باج ندهيد ولی حق مردم ايران را پرداخت کنيد. تجربه ی بعدازجنگ جهانی دوم نشان ميدهد که دموکراسی کشورهای در حال توسعه تهديد امريکاوغرب است .امريکا از هيچ چيزی ،جزدموکراسی واقعی ايران ،احساس خطر نمی کند. کودتاهای بعداز جنگ جهانی دوم در ايران،اندونزی ،شيلی و ….برعليه دموکراسی بود و امروز هم که شعار امريکا ،دموکراسی شده است ،القای شبه دموکراسی است نه دموکراسی واقعی . چرا ايران از اين تجربه تاريخی ملموس استفاده نمی کند ؟

تجربه ديگر ناپايداری حکومت های بسته و غير دمکراتيک است که بهترين نمونه ان فرو پاشی شوروی و کشورهای اروپای شرقی است.گزينه های ايران در شرايط کنونی ممکن است عبارت باشند از:

الف- انتقال درگيری با امريکا و متحدانش به مرزهايی دور از ايران و در ضمن تقويت نيروی دفاعی بازدارنده. تقويت نيروی دفاعی بازدارنده امری لازم است ولی انتقال درگيری به مرزهای دور از ايران تا کنون موفق نبوده است. آنچه در سوريه و فلسطين و … اتفاق افتاده و می افتد اين واقعيت را نشان می دهد.

ب- مذاکره با امريکا همراه با دادن امتيازاتی در مورد هسته ای و غيره به منظور کسب تضمين امنيت حاکميت کنونی ايران و در عين حال بسته نگه داشتن فضای سياسی- مدنی و تداوم تضييع حقوق اپوزيسيون قانونی و مسالمت جو. اين روش هم حتما به نتيجه نخواهد رسيد که در گذشته، نمونه ليبی و عراق آن را ديده ايم.

ج- و اما راه سوم، راهی عقلانی، مردمی، مطمئن، پايدار و سازگار با قانون اساسی است. در اين راه،

ايران بايد:

۱- تا انتخابات رياست جمهوری مذاکره ای انجام ندهد و پس از يک انتخابات آزاد و بدون نظارت استصوابی و انتخاب رئيس جمهوری که واقعاً نماينده مردم باشد، مذاکره شروع خواهد شد.

۲- از هم اکنون تا انتخابات، غنی سازی اورانيوم را تعليق کنيم، هرچند به لحاظ حقوقی، غنی سازی اورانيم حق ماست و هرچند هنوز يک بحث همه جانبه با استفاده از کارشناسی ملی در مورد ضرورت برق هسته ای انجام نشده است. معهذا، ضمن همکاری خلاق و سازنده با آژانس، سوء تفاهمات مربوط به انرژی هسته ای، رفع شود.

۳- کليه ی زندانيان سياسی، فرهنگی، رسانه ای، حقوقی، کارگری و حصرشوندگان قبل و بعد از خرداد ۸۸ ، آزاد شوند.

۴- فعّاليت احزاب، نهادهای فرهنگی، مدنی و … آزاد شود و فضای امنيتی – نظامی کنونی به فضای دمکراتيک و همدلی ملی تبديل گردد.

۵- پس از انتخاب رئيس جمهور، تعامل با امريکا خلاقانه شروع شود تا با پشتوانه مردمی و روند دمکراتيزاسيون بتوان از منافع ملی، دفاع کرد و شرايطی امن، دموکراتيک و همدلی بين ملت-حکومت ايجاد کرد.

والعاقبه للمتقين
دهم دی ماه۱۳۹۱

محمد بسته نگار، حبيب الله پيمان، حسين شاه حسينی، احمد صدر حاج سيد جوادی، اعظم طالقانی، نظام الدين قهاری


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016