گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان![]()
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
26 دی» بداههگويیهای سياسی - فلسفی (۲)، ناصر کاخساز21 دی» بداههگويیهای سياسی - فلسفی، ناصر کاخساز 2 دی» گفتههای فلسفی، ناصر کاخساز 31 شهریور» زمانِ فراطبيعیِ ديکتاتور، بازبينی کامل متن، ناصر کاخساز 9 شهریور» لاشهی بوناک عدم تعهد، ناصر کاخساز
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! بداههگويیهای سياسی و فلسفی (۳)، ناصر کاخساز![]() «بگذار تئوریها بميرند...» نتيجهگيری اخلاقی نظريههای علمی پوپر زير تاثير چند رويداد بزرگ شکل گرفت: ۱- چرخش بزرگ در علم فيزيک و نقض تئوری نيوتونی بوسيلهی انيشتن اين تجارب بود که پوپر را به کشف جوهر متافيزيکی تئوری، که راز نهفته در تمامی انحرافات گذشته بود، هدايت کرد. «بگذار تئوریها بميرند، نه انسانها» گلچين تمام دستآوردهای نظری اين فيلسوف بود که خودش را ليبرال میدانست وهلموت اشميت او را «سوسيال رفورمِر» میخواند. تئوریها تنها هنگامی بايد بميرند که هزينهی زنده ماندنشان جان انسانهاست. ۱۹ ژانويه ۲۰۱۳ *** پیآمد اخلاقی نظريهی استقرايی تئوری خطا پذيری ذاتی ما را به خودی خود به اينجا میکشاند که انسان در ذات خود خطاپذير است و اين نکته در قلمرو داوریهای سياسی و مذهبی ما انقلابی بپا میکند. من در دو دهه پيش در «گذر از خيال» نوشتم، کسی که هيچ نقطه ضعفی ندارد آدم بالقوه خطرناکی است. تئوری معصوميت يک تئوری غيرانسانی است. «غيرانسانی» دراينجا بار ارزشی ندارد. اين تئوری همچنين يک تئوری غيراخلاقی است چرا که ذات خطاپذير انسان را نفی میکند. خطاپذيری مقدمهی بلافصل باور به انسان دوستی و آزادیخواهی است. کسی که پيرو يک پيامبر يا يک رهبر مسلکی خطاناپذير است، در صورتی منطقی میانديشد که پيشوای خود را غيرانسان بداند. ۱۹ ژانويه ۲۰۱۳ *** عقلگرايی انتقادی کارل پوپر از اصطلاح عقلگرايی انتقادی منازعهپذير بودن همهی دستآوردهای تجربی را میفهمد و متدی را که عقلگرايی را انتقادی میکند خطاپذيری يا نقض شوندگی تئوری مینامد. او میگويد: «بر اساس عقلگرايی انتقادی، انتقاد به خود يک تکليفِ مداومِ اخلاقیِ است.»، و اين يعنی شرکت کردن مداوم و پيوسته در روند يادگيری و تصحيح اشتباهاتمان و ذره ذره بهتر کردن اخلاق و تئوریهایمان. نقد پوپر از تئوری استقرايی، يک نقد اثباتی و تئوری شناختی است. او متواضعانه میگويد: اين نقدِ تئوریشناختی را گزِنوفون در ۲۵۰۰ سال پيش انجام داده است؛ گزِنوفون میگويد: «خدايان از همان آغاز همه چيز را برای ميرندگان فاش نساختند. اما ما در جريان زمان و با تلاشی که میکنيم درستترها را پيدا میکنيم.» پس ما نبايد از خطاپذيری تئوریهايمان مايوس شويم بلکه بايد اشتباهات خود را تصحيح کنيم. تصحيح اشتباه متدی است که علم و اخلاق را به يکديگر پيوند میدهد. ۱۹ ژانويه ۲۰۱۳ *** نقد نظريهی استقرايی -۱ اين که ميگوييم قياس Deduktion، يعنی حرکت از کل به جزء، در سياست اگر هم به فاجعه نيانجامد دستکم به آزادیخواهی راه نمیبرد، باور تجربه شدهای است. همچنين اصولی است اگر بگوييم که نظريهی استقرايی Induktion با آزادیخواهی همخوانی بيشتری دارد. شناخت، مطابق نظريهی استقرايی تنها در روند تجربه تا لحظهی اکنون ممکن است و چون آينده هنوز به قلمرو تجربه در نيامده است، نمیتواند به ضرس قاطع مورد داوری قرار بگيرد. گفتيم که حتا طلوع خورشيد را در آينده نمیتوان موضوع يک داوری قاطع قرار داد. در نتيجهی چنين ترديد علمی قرار ملاقاتی که من با پرويز در کافه ماندوليتی برای هفتهی آينده گذاشتهام، به حالت تعليق در میآيد. اين بیاطمينانی به آينده در روند زندگی بشر اختلال بوجود میآورد. يعنی ما با اتکاء به عقل سليم و تجربهای که پشت داوریهايمان قرار میگيرد با اطمينان به طلوع خورشيد در هفتهی آينده قرارهايمان را میگذاريم. پس آينده اينجا يک استنتاج عقلی مبتنی بر عقل سليم است. کارل پوپر میگويد: «من معتقد به عقل سليم هستم.» يعنی بين آزادی فردی، پلوراليسم، با عقل سليم پيوند برقرار میکند. عيب آيندهنگریهای ساده گرايانهی سياسی اين بوده است که با اتکاء به اکسير سحرآميزی بنام «ضرورت تاريخی» به چالش با عقل سليم پرداخته است و در نتيجه از درک آزادی فردی به عنوان محرک اصلی در تاريخ دور افتاده است. ۱۸ ژانويه ۲۰۱۳ *** نقد نظريهی استقرايی ۲ دستآورد غيرمستقيم نظريهی استقرايی اين است که نشان میدهد تئوری ذاتا خطا پذير است. چرا که در استقراء اعتبار تئوری محدود به زمان است و تئوریهای جديد همواره اشتباهات تئوریهای پيشين را کشف کرده و ناسخ آنها میشوند. با بیثباتی حاصل از اين روند چه بايد کرد؟ اين خطا پذيری ذاتی در تئوری را پوپر فالسيفيکاسيون مینامد. پوپر نظريهی استقرايی را با يک نظريهی اثباتی و ايجابی تکميل میکند، با نظريهای که علم و اخلاق را درهم میآميزد. او اين بیثباتی را که ناشی از خطاپذيری ذاتی تئوری است، به کمک اخلاق انتقادی جبران میکند. او میگويد بايد در روند مداوم آموختن و درس گرفتن از اشتباهات خود و انتقاد از خود بود. اين راه حل ميان سياست و علم پيوند اخلاقی برقرار میکند. پوپر با شناخت نقد نظريهی استقرايی و خطاپذيری ذاتیِ تئوری، و پيوند دادن آنها با اخلاق انتقادی عمومیترين تچربههای دوران ما را جمع بندی کرده است. يک اپوزيسيون سياسی الزاما نبايد به دقايق نظريههای علمی و فلسفی آگاهی داشته باشد اما بايد به دستآوردهای کلی و متديک دانش مجهز باشد؛ وگرنه معلق و پا درهوا و بیاخلاق باقی می ماند. نگاه کنيم به جريانهای عمدهی سياسی در اپوزيسيون: ذاتگرايانِ راست، ذات گرايانِ چپ، اصلاحطلبانِ ذات گرا، و مانيريستها، که ايدئولوژی را کنار گذاشتهاند ولی در قلمرو کنشهای گفتاری و عملی ذاتگرا باقی ماندهاند؛ يعنی روانشناسی آنها ايدئولوژيک است. اين موقعيت عمومی اپوزيسيون با موقعيت عمومی دانش و اخلاق انتقادی فاصلهای ژرف دارد. مشکل اصلی اپوزيسيون سياسی اين است که دستآوردهای عمومی تئوری فالسيفيکاسيون را نمیشناسد يا به آن باور ندارد. اگر به اصل خطاپذيری ذاتی تئوری و نامطمئن بودن نتيجهگيریهای تئوری، باور میداشت، اتحاد ملی بخودی خود تحقق میپذيرفت. با اين ترتيب مشکل اتحاد، مشکل فرهنگی است. ۱۸ ژانويه ۲۰۱۳ *** چگونه در برابر چاقوکشها از خود دفاع کنيم؟ در رمان جاودانگی، اثر کوندرا، میخوانيم: وقتی عقيدهات جزء وجودت شد، از تو جدايی ناپذير میشود؛ پس مخالفت با آن، يعنی ردِ آن، مثل حمله با چاقو به پارهای از پيکر تو است. به گفتهی کوندرا بايد افزود بهترين راه دفاع از خود در برابر چاقوکشها اين است که عقيدهات را از تنات جدا کنی؛ يعنی عقيدهات جزء وجودت نباشد. پس استقرايی فکر کردن يک وسيلهی دفاعی هم هست. در استقراء –ايندوکسيون- هر حکمی که صادر میکنی تنها تا لحظهی صدور حکم، قطعی و معتبر است. حتا اگر بگويی خورشيد هرروز طلوع میکند، از نظر منطقی نمیتوانی آن را به فردا سرايت دهی. هيوم گفت توپ را که زمين میزنی هميشه اين احتمال وجود دارد که برنگردد. در استقراء چون از جزء به کل میروی داوری تو محدوديت زمانی دارد. و بدينصورت آينده را که قدرت در صدد تصرف آن است، باز میگذاری و جدل بر سر حقيقت را به طرفداران متعصباش وامیگذاری و خود از حمله مصون میمانی. حقيقت مانند سمفونی نهم بروکنر، «پارتيتور»ی است که هميشه ناتمام باقی میماند. ۶ ژانويه ۲۰۱۳ Copyright: gooya.com 2016
|