یکشنبه 15 بهمن 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

چرا دفاع از انسان‌ها وظيفه ماست؟ جهانگير گلزار

جهانگير گلزار
قدرت به حق اين معنی را می‌دهد که گويا حق دادنی است واين در يد تصميم دارنده قدرت است که حق را بدهد يا ندهد و انسان ضعيف که او نيز گرچه در موقعيت ضعف است، ولی او هم بر همان اساس قدرت حق را تعريف می‌نمايد، تصور می‌کند که حق ستاندنی است

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


ويژه خبرنامه گويا

انسان ميانه قرن بيستم که آفت جنگ را در ابعاد وسيع خود تجربه کرده بود خشونتی ضد انسانی در پهنای يک قاره را لمس کرده بود. خشونتی که در جنگ جهانی دوم بکار رفت باعث شد که سازمان ملل متحد شکل بگيرد و قصد بر اين بود که : "نسل های آينده را از آفت جنگ در امان بدارند." درهنگام نگارش منشور سازمان ملل، نماينده گان آمريکا بر اين عقيده بودند که تنها اشاره مختصری در مورد حقوق بشر در منشور گنجانده شود.

از ژوئن ۱۹۴۶ تا دسامبر ۱۹۴۸ در چارچوب سازمان ملل متحد، گروهی کوچک از مردان و زنان از کشورهای مختلف و با اديان و مرام مختلف دست به کار نگارش سند اعلاميه جهانی حقوق بشر بودند. آنها توانستند در نشست های مختلف در نيويورک و ژنو و سرانجام در پاريس بعد از مباحثه های طولانی در ۱۰ دسامبر۱۹۴۸ اعلاميه جهانی حقوق بشر را به رای نمايندگان کشورهای عضو سازمان ملل بگذارند و اين سند با هيچ رای مخالفی تصويب شد. قبل از تصويب، اين سند در اختيار نمايندگانی از اديان مسحيت و اسلام و يهوديت و بودا و هندو قرار گرفت و تمامی اين نمايندگان اديان موافقت خود را با مفاد درون اين سند اعلام نمودند. در واقع آنها اعلام نمودند که اين حقوق با ديدگاههای آن اديان مطابقت دارد.

نويسندگان سند اعلاميه حقوق بشر بخشی از حقوق انسانها را در اين سند جمع آوری نموده اند.

اما اين سند با کمبودها و نواقص اساسی نيز روبرو است. در اعلاميه جهانی حقوق بشر، طبيعت هيچ حقی پيدا نمی‏کند. به جانداران و کودکان نيز ماده‏ای اختصاص داده نمی شود. فشار استبداد سرمايه داری در اين بخشها خود را نمايان می سازد.

بعد از مکتوب شدن مفاد اين سند، آن نوشته هشداری شد که انسانها فرا بگيرند که بايستی با حقوق زندگی کنند. در واقع به حقوق و تواناييهای خود باور پيدا کنند. انسانها ياد بگيرند که خود تصميم گيرنده هستند و آزاد هستند که چه نوع تصميمی بگيرند و متناسب با حقوق ديگران و رعايت آن تصميم را اجرا کنند.

از آن زمان تا به امروز سند اعلاميه حقوق بشر دستمايه ای گرديده است تا مدافعين حقوق انسانها بتوانند در مقابل مستبدين از حق ديگران دفاع کنند.

متاسفانه تا به امروز که ۶۴ سال از نوشتن اين سند می گذرد، دامنه خشونتها کم نگرديده است. حتی تحت نام دفاع از حقوق و مبارزه با فساد جهت تحقق حقوق و به عنوان مبارزه با تروريسم در جهان خونهای بسياری به ناحق ريخته می شود. در ايران تحت نام دفاع از اسلام و اسلام ناب محمدی و ولايت فقيه خشونت بيش از حدی را بر مردم کشورمان روا می دارند.

اما فراموش نکنيم که انسانها تا قبل از نوشته شدن سندی تحت نام "اعلاميه جهانی حقوق بشر" نيز دارای حقوق بوده اند! انسانها از دسامبر ۱۹۴۸ نبود که بيکباره دارای حقوق شده اند. برابر دانستن و حقوقمند دانستن انسانها من باب نمونه در شعر سعدی که بنی آدم را اعضای يک پيکر دانسته ومعتقد بوده که اگر حقی از کسی ضايع شود گويی حق همگان ضايع گرديده است، از چه طرز فکری نشات گرفته بود؟ و منبعث از چه ارزشهايی بوده است؟

در فرهنگ فارسی از دوستی، برادری، برابری و ... هميشه نام برده شده است و اخلاق و جوانمردی از خصوصيات ايرانيت گشته است. اخلاقی که دفاع از حق ديگری را وظيفه و مسئوليت هر انسانی می داند.
چرا شاعران و فيلسوفان ايرانی بر اخلاق و احترام حقوق ديگری پا فشاری نموده اند؟ چرا نظريه دفاع از حق ديگری به هر صورت هر بار که تکرار شده است مورد قبول انسانها قرار گرفته است؟ چرا ايرانيها شاهنامه را می خواندند و پند و اندرزهای آن را سينه به سينه به فرزندان خود آموزش می داده اند؟ ايستادگی در مقابل مستبد هميشه دلاوری و جوانمردی بوده است. در وجود انسانها چيزی وجود دارد که در تمامی طول تاريخ بشر مفهوم مشترکی در رابطه با مفاهيم دوستی، جوانمردی، هم نوع دوستی و ... وجود داشته است. و اين همه صفات در واژه های به نام اخلاق جوانمردی و انسان دوستی سينه به سينه تا به امروز رسيده است.

در مقابل اين اخلاق، اخلاق استبداد هميشه ضد حق عمل کرده است. ايران ما از بعد از اسلام تا امروز دو بار استبداد دينی را تجربه کرده است. يک بار در دوران صفويه و امروز نيز ما شاهد تجربه تلخ استبداد حاکم تحت نام دين بر کشورمان هستيم.

کشورهای امضا کننده سند اعلاميه جهانی حقوق بشر نتوانسته اند از خشونت طلبی در چهار چوب کشورهايشان و يا تعرض به کشورهای ديگر دور بمانند. چرا؟

قدرت حقوق را از ديد قدرت معنی می کند. در صورتی که حق و زيست بر حقوق يعنی آزادی.

قدرت به حق اين معنی را می دهد که گويا حق دادنی است واين در يد تصميم دارنده قدرت است که حق را بدهد يا ندهد و انسان ضعيف که او نيز گرچه در موقعيت ضعف است، ولی او هم بر همان اساس قدرت حق را تعريف می نمايد، تصور می کند که حق ستاندنی است.

آيا حق دادنی و يا ستاندنی است؟

بر اساس نظريه آزادی، حق داشتنی است. انسان با حقوق خود متولد می شود.

چگونه حق ذاتی است؟ برای درک درست اين مساله به ملموس ترين حق که حق حيات است دقت کنيم که چه کسی می خواهد حيات را بدهد و يا بگيرد؟ البته مستبد می تواند با بکار بردن زور ميزان برخوردار بودن از کيفيت حيات را محدود نمايد.

تصور کنيد حق رشد و تحصيل را. چه کسی می خواهد بجای من تحصيل کند؟ اين من هستم که بايستی از حق خود استفاده کنم و تحصيل نمايم.

مثلا حق عشق ورزی و ازدواج . مگر ديگری می تواند بجای من و شما ازدواج کند و عشق بورزد؟

پس حقوق، ذاتی من و شماهستند و ما با آنها متولد می شويم.

اما اگر در حقوق بالا دقت کنيم متوجه ميشويم که از ديد قدرت، چه قدرت دولتی باشد و يا استبداد والدين و ... اين صاحبان قدرت هستند که ميخواهند فراتر از حق تصميم ما، برای خود جايگاهی داشته باشند.

در واقع آنها سعی می کنند حق تصميم ما را از آن خود کنند و بجای ما حدود برخوردار بودن از حق را تعيين نمايند.

انسان، آزاد آفريده شده است. و حقوق، ذاتی او هستند. و حق هر انسان با حقوق ديگری چون ظروف مرتبطه در رابطه است. ضايع شدن حقی، حقوق ديگری را نيز ضايع می کند.

زمانی که انسان در مقابل هر مستبدی سکوت می کند و از حق ديگری دفاع نمی کند، فضای برخوردار شدن از حق يک نفر را خالی می گذارد و در اين زمان مستبد هر که باشد آن فضا را با زور پر می کند.

مثلا اگر مردی به همسرش زور می گويد، همسر بايستی از حق خود دفاع کامل کند. اگر مصلحت سنجی کرد و از حق خود دفاع نکرد زورگو فضای برخوردار شدن همسر از حق را با زور گويی خود پر می کند. اگر ما شاهد چنين زورگويی باشيم و بی تفاوت عمل کنيم دو جفا حد اقل خواهيم کرد. اول اينکه به خود جفا می کنيم که از برخوردار شدن از حق در رابطه با ديگری غفلت کرده ايم. و دوم اينکه نسبت به کسی که حقش ضايع می شود و يا توان آن را ندارد که در مقابل زورگو بايستد و يا نمی فهمد که بايد بايستد، بی عمل مانده ايم و در واقع به زورگو کمک کرده ايم که حق ديگری را با زور خود بی حق کند.

تصور کنيد که کسی، از ما مثلا انگشتان ما را بگيرد. ما تمام عمر با کمبودی قابل مشاهده روبرو هستيم وبه خوبی از کيفيت زندگی در اين زمينه برخوردار نخواهيم شد. حالا تصور کنيم که بخش ديگر وجود ما که حق تصميم گيری است را از ما در بسياری از بخشها محدود کنند و امکان برخوردار شدن را از ما بگيرند. کيفيت زندگی ما در اين زمينه بيشتر از از دست دادن انگشتان در زندگی ما تاثير خواهد گذاشت.

کسانی که عاشق شده اند و به مصلحت ( که مصلحت خارج از حق، مفسدت است ) و يا بخاطر ملاحظه ديگران از تصميم خود گذشته اند، تمام عمر رنج اين سرخوردگی را به همراه دارند.

واضح ترين طريق سلب حق توسط زورمداران، سلب حقی بنام سلب حقی ديگر است. حقی را مهمتر و مقدم تر بر حقوقی قلمداد می کنند که قصد سلبش را دارند. در صورتی که هيچ حقی سالب حقی ديگر نمی شود. حقوق همچون ظروف مرتبطه با يکديگر مرتبطند.

در روزگار ما عده ای دفاع از حقوق را بدل به چماقی کرده اند که بر سر دين و ديگر مرامها فرو می آورند و در واقع حق باورمند بودن انسان را به اسم دفاع از ساير حقوق سلب می کنند و ادعای روشنفکری نيز دارند و يا سعی می کنند از حقوق بشر يک دگم متصلب و يا ايدئولژی بسازند. عده ای ادعا ميکنند که با باور دينی مخالفند ولی موافق حقوق بشرمی باشند. فراموش می کنند که حق داشتن نظر و عقيده حق هر کس است. آدمی می تواند هر عقيده ای و هر مرامی را که خوب تشخيص داد انتخاب کند. انسان مختار است که دارای هر نظری باشد. ولی اين به اين معنی نيست که من اجازه دارم عقيده و نظرم را وسيله حذف ديگری بکنم.

انسانها حق دارند با هم، هم نظر باشند ولی فراموش نبايد کرد که حق اختلاف هم حق است.

چون با هم اختلاف نظر داريم اما نبايد زور که خارج از حق است را وسيله کنيم. به گفته شاعر
دلايل قوی بايد و معنوی
نه رگهای گردن به حجت قوی

هر انسانی بايستی خصوصيات حق را بشناسد. با آشنايی به خصوصيات حق، شناخت حق و زيست با حق آسان می شود.

* عمومی‏ترين شاخص حق از ناحق اينست که زمان حق، همانند زمان آزادی، بی نهايت است.

* حق همه مکانی و همه زمانی است.

* حق همواره شفاف و روشن است و ناحق، حق را کتمان می کند و بنابراين، کدر وغير شفاف و مبهم است. هر اندازه کدر تر و مبهم تر، ناحق تر.

* حق خالی از تبعيض است. بنا براين، هر تبعيضی ناحق است. تبعيضهائی چون تبعيض نژادی و جنسی و ملی و قومی و... ناحق هستند.

* زورگو سعی می کند که حق را کدر نشان دهد. هر چه نا حق کدر تر، استبداد اعمال کردن آن نا حق نيز خشنتر خواهد بود.

يکی از وظايف باورمندان به حقوق اين است که موانع برخوردار شدن از حقوق را از سر راه خود و ديگران بردارند و حقوق و خصوصيات آن را به فرزندان و ديگر هموطنان خود متذکر شوند و امر مهمتر اينکه هر کس خود سعی کند الگوی زيست بر حقوق بشود.

موانع برخوردار شدن از حقوق هميشه در دست مستبد می باشد. در کشور ما استبداد بزرگ در دستان ولی فقيه است. ولی فقيه که بر اساس قانون اساسی و رفتار شخصيش بر مال و جان و ناموس مردم سيطره دارد. البته قدرت ولی فقيه در دستان تنها او نيست. قدرت او در تمام رديفهای قدرت حاکم بر ايران حتی تا کارمندان و پاسداران و گشتهای مختلف و ... تفويض شده است.

به رفتار والدين نگاه کنيم به رفتار عمو، عمه، دايی و خاله و ديگر نزديکان نگاه کنيم. هر کدام که به هر شکلی و بهانه ای زور می گويند به ولی فقيه مشروعيت می دهند. منتجه تمام اين خشونتها در شخص ولی فقيه جمع می شود و به او مشروعيت تبعيض گر بزرگ را می دهد. اگر در سطح خانه و خانواده و اداره ما در مقابل تبعيض بايستيم و با ستمگر حق کش مبارزه کنيم و هموطنان و فاميل خود را تشويق به دفاع از برخوردار گرديدن از حق خود کنيم، ولی فقيه و تمام مافيای او جايگاهی در زندگی ما نخواهند پيدا کرد و استبداد جايش را به آزادی خواهد داد.

جهت روشنتر شدن مساله بايستی بيان کرد که فضای استبداد حق کشی و ضد آزادی است.

يکی از معانی آزادی اينست که: در درون مرزهای ملی، هيچ مقامی شريک حاکميت و ولايت جمهور مردم نيست. هر بيان قدرتی زمانی ساخته می شود که به عمد نمی خواهد واقعيتها و حق ها را ببيند و سعی می کند که حق و حقوق مردم را از آنها پنهان کند. در واقع مستبد معنای غير واقعی به حقوق انسانها می دهد و برای آن حدود مشخص می کند و تعيين کننده آن حد را نيز خود می داند.

کی بيان آزادی ساخته می شود؟

اگر عقل انسان بيان و انديشه ای را بيابد که در آن هيچ حقی و واقعيتی پنهان نشده باشد، بيان آزادی ناب را يافته است و فضای آزادی، فضای برخوردار شدن انسانها از حقوق و فضای کوشش و رشد و تحول و مهر و عشق و دوستی خواهد بود.

ما کوشندگان در دفاع از حقوق ديگران و خود، بايستی تمام سعی خود را بر اين بداريم که موانع بزرگ و کوچک را از ميان برداريم. فراموش نکنيم که حقوق من و شما و طبيعت با هم در يک مجموعه هستند و اگر کسی بخواهد آنها را از هم جدا ببيند و بسازد زور را وسيله خواهد نمود.

دفاع از برخوردار شدن و زيست بر حق، چه برای خود و چه برای ديگران، بيکران رشد و شادی را برای مدافع از حقوق، هديه خواهد آورد.

Golsar57@yahoo.de


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016