فقط فعاليت و مبارزه متشکل در برابر انتخابات تقلبی و سرکوب سازمان يافته، الاهه بقراط
برای جريانهايی که نه تنها در چرخه قدرت جايی ندارند بلکه با سرکوب وحشيانه به بيرون پرتاب شدهاند، اتفاقا سياست، امرِ "ناممکن"هاست! هر اندازه که درگيری درون رژيم شدت میيابد، نيروهای منتقد و معترض و مخالف نظام از هم دور میشوند! اما هر اندازه که اعتراضات اجتماعی امکان بروز میيابند، همان نيروها به يکديگر نزديک میشوند! سخن اصلی اما با نيروهای مدافع تغيير است: شما در شرايطی که هنوز فرصت متشکل شدن و متشکل کردن هست، عليه ادعاهای خود عمل میکنيد! دشمن بيرونی شما جمهوری اسلامی است ولی مانع اصلی، خودتان هستيد!
کيهان لندن
الاهه بقراط
www.alefbe.com
www.kayhanlondon.com
انتخابات دوره يازدهم رياست جمهوری اسلامی نه تنها رژيم و رهبر و زمامدارانش بلکه به اصطلاح اپوزيسيون اصلاح طلب را هم در امپاس قرار داد. اينان آن قدر پايين آمدند که سرانجام به رفسنجانی رسيده و نه خودشان، بلکه شورای نگهبان منتخب و دست نشانده «مقام معظم رهبری» آنها را از رفسنجانی نيز عبور داد (رفسنجانی که قبلا از آنها عبور کرده بود!) و در برابر امثال حسن روحانی و محمدرضا عارف (يک آخوند و يک غيرآخوند) گذاشت. اين گروه حتا در خارج از کشور نيز از به کار بردن واژه «تحريم» مانند جن از بسمالله هراس دارند و با انواع ترفندهای زبانی از جمله بُرهان خلف و نفی و امتناع تلاش میکنند هر رهنمود نوظهوری صادر بفرمايند مگر استفاده از «تحريم»! حال آنکه مثلا رهنمودی مانند «نه» گفتن به فلانی و بهمانی، بدون اينکه گفته شود پس «آری» به چه کسی، چيزی جز همان «تحريم» نيست.
دعای بی اثر اصلاح
به نظر میرسد همين اندازه درباره موضع سخيف فکری و بُزدلی سياسی و مصلحت انديشی کوتاه نظرانه برخی اصلاحطلبان که تلاش میکنند به رژيم بيشتر نزديک باشند تا اينکه مبادا خدای نکرده اين توهم درباره آنها به وجود آيد که ممکن است «برانداز» و «ساختارشکن» و «سرنگونی طلب» شده باشند، کافی است. اصلاح طلبانی که نه سقف مطالبات برحق جامعه و مردم بلکه سقف کوتاه توقع خود را حتا نه به ظرفيت واقعی و عملا موجود رژيم بلکه به طور کاملا شخصی به اين يا آن فرد چنان کاهش دادند که سرانجام در برابر روحانی و عارف قرار گرفتند. موقعيتی که رژيم به آنها تحميل کرد تا آخرين قطره شيره آنها را از جان وابسته و دلبستهشان به نظام بيرون بکشد و با اين همه آنها همچنان در صف انتخابات «مهندسی» شده باقی بمانند و يک «کلمه» نه از ۸۸ بگويند و نه از کسانی که اگر قرار میبود که انتخابات در حد «آزادی» ادعايی خود جمهوری اسلامی هم برگزار میشد، میبايست نه در حصر خانگی و زندان بلکه در فهرست نامزدها میبودند. اين دسته از اصلاح طلبان سرنوشت خود را با سرنوشت جمهوری اسلامی گره زدهاند بدون آنکه ظاهرا به پيامدهای غمانگيز آن چه در رابطه با شخص خويش و چه در رابطه با آينده تيره و تار رژيم و تحولات ناگزيری که در پيش است انديشيده باشند.
در مقابل اينها اما، هم بخشی از جامعه شهری و هم بخش مهمی از مخالفان پيگير رژيم به ضرورت فعاليت و مبارزه متشکل پی بردهاند. اين به معنای آن نيست که بخش ديگری که به دلايل مختلف در رأیگيریها از جمله همين انتخابات تقلبی شرکت میکند، الزاما طرفدار و هواخواه رژيم است. آنچه همواره بخشی از مردم را در چنين رژيمهايی به پای صندوقهای رأی میکشاند، نه اعتماد و احترام بلکه ترس است. مدتهاست که شرکت در رأیگيریهای رژيم بر خلاف تبليغات کرکننده زمامدارانش به معنای طرفداری از آن نيست که اگر چنين میبود و رژيم چنين اعتمادی به محبوبيت خود در جامعه میداشت، هر انتخاباتی را در آزادی برگزار میکرد. اين همه دم و دستگاه و درگيری و حذف حتا نزديکترين افراد و حلقههای نزديک به انقلاب اسلامی و جمهوریاش، اتفاقا نشانگر آن است که رژيم ايران به مرحله خودزنی رسيده است. در اين مرحله معمولا فقط بادمجان دور قاب چينها باقی میمانند و يک سياهی لشکر که اگر «سانديس» و مواجبشان قطع شود و يا از طرف ديگری برسد، بلافاصله تغيير موضع خواهند داد چرا که در جايی که قيچی سانسور و تيغ حذف يک رژيم يقه خودیترينها را نيز بگيرد، کمتر کسی است که به دلايل ايمانی و اعتقادی هم چنان بر دفاع از آن پای بفشارد. در اين مرحله پای محاسبه منافع به ميان میآيد.
در اين ميان، رفسنجانی نيز که آرد خود را بيخته و الک خود را آويخته در هشتاد سالگی کاملا محافظهکارانه و بر اساس محاسبه عاقلانهای که کاملا قابل درک است، از ضرورت «حفظ اسرار نظام» سخن میگويد. او که به درستی گفته است «من اينها را بيشتر از هر کسی میشناسم» به خوبی میداند که وقتی در جايگاه يکی از بنيانگذاران جمهوری اسلامی و «رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام» نتواند کاری انجام دهد، در مقام يک رييس جمهوری تدارکاتچی نيز کاری از او بر نخواهد آمد. داوطلب شدنش اما برای نامزدی در انتخابات رياست جمهوری ۹۲ چند روزی بازار را گرم کرد و در عين حال تا آخرين لحظه اين «اميد» را در ميان ساده انديشان دامن زد که شايد با «بازنگری» و «حکم حکومتی» بتوان برای او تأييديه گرفت! اگرچه مجموعه رفتار کسانی که به شدت جوّگير شدند، از نظر سياسی و اجتماعی و تجربه زندگانی که هيچ، بلکه از نظر روانشناسی نيز برای من درک ناپذير است!
جادوی مؤثر تشکل
اما برای همين رفتار درک ناپذير هم اگر قرار بود به جايی برسد، میبايست به طور متشکل حرکت میشد. «تشکل» يک مفهوم و اقدام مؤثر جادويی در صحنه مبارزات سياسی و اجتماعی است. همان گونه که تحزب و سازمان يافتگی صنفی مانند سنديکاها و اتحاديهها پايگاه تحرک اجتماعی برای تأمين و تثبيت و گسترش حقوق شهروندان در يک جامعه باز هستند، به همان اندازه، احزاب و تشکلها برای مقابله با شرايط تحميل و سرکوب، ضرورتی ناگزير و انکارناپذيرند.
در شرايطی که رژيم جمهوری اسلامی تمامی تشکلهای نه الزاما معترض و مخالف بلکه آنهايی را نيز که از آن دفاع میکردند، به دلايل اعتقادی و ايدئولوژيک تار و مار کرد و تنها به بقای آنهايی رضايت داد که يا از خودش باشند و يا آن چنان بیآزار و خنثی باشند که بود و نبودشان جز برای سازماندهی حرکات خود رژيم فرقی و فايدهای نداشته باشد، بخش مهمی از صحنه اعتراض و پيگيری در مطالبات جامعه به خارج کشور منتقل شد.
من از انتقال «ويروس» اصلاح طلبی جمهوری اسلامی (و نه «اصلاح» به مثابه يک فرهنگ سياسی با نُرمهای فلسفی و بينالمللی) در اينجا چيزی نمیگويم که به اندازه کافی دربارهاش گفته و نوشته شده و روزی نيز نقش ويرانگر و امنيتی آن در ادامه شرايط موجود و همراهی با رژيم در رساندن ايران به لبه پرتگاه سقوط، مورد بررسی تاريخی قرار خواهد گرفت. سخن در اينجا بر سر آن افراد و جريانهايی است که میبايست بسی بيش و پيش از اينها خود را برای سر بزنگاه آماده میکردند.
تحريم فعال که در آن تبليغ و ترويج همراه با روشنگری درباره رژيم و شرايط موجود و علل آن نقشی تعيين کننده بازی میکند، میبايست در تمام دورههای گذشته پيش برده میشد. اينکه مردم به هر دليلی، چه رفتاری در پيش خواهند گرفت يک چيز است و اينکه روشنگران و روشنفکران چه راهی را در برابر پای آنها قرار میدهند، يک چيز ديگر. سياست بر خلاف آنچه تبليغ میشود الزاما امر «ممکنات» نيست. بستگی به اين دارد که اين «سياست» از چه موضعی ابراز و اعمال شود. کسان و جريانهايی میتوانند اين سخن رايج را درباره «ممکن» بودن سياست ادعا کنند که در چرخه و ساختار قدرت نقشی، حتا اندک، داشته باشند! يعنی در عمل «امکانات» و ابزاری داشته باشند که بتوانند با استفاده از آنها مؤثر واقع شوند. ولی اين ادعا از سوی افراد و يا جريانهايی که در قدرت موجود نه سر پيازند نه ته پياز، بيشتر يک شوخی و نشانه نادانی آنها بر موقعيت عملا موجود خود است! مگر اينکه آنها نقش خود را در اين ديده باشند که به عنوان «مشاور» به آنهايی که در قدرت هستند، رهنمود بدهند! اين نيز نقش سخيفی است چرا که هم در عمل معلوم شد اين رهنمودها حتا اگر به فرض محال خوانده هم شوند، هيچ نقشی ندارند و هم اينکه به چه دليل دم و دستگاهی که افراد و مشاوران و «متفکران» خود را دارد، بايد بيايد و به حرف کسانی که ظاهرا منتقد و معترض و مخالف آن هستند، گوش فرا دهد؟!
برای نيروها و جريانهايی که نه تنها در چرخه قدرت جايی ندارند بلکه با سرکوب وحشيانه از صحنه سياسی موجود به بيرون پرتاب شدهاند، اتفاقا سياست، امرِ «ناممکن»هاست! امرِ تلاشِ ممکن برای سازماندهی مجددِ قدرت است که امروز ناممکن به نظر میرسد. اتفاقا تا کنون در عمل ثابت شده است که آنهايی که از ممکنات در سياست سخن میگويند و تلاش میکنند «اصلاح» رژيم را در آن بگنجانند، با امری ناممکن روبرو هستند: اين رژيم تغيير میکند ولی اصلاح نمی شود!
سخيف شدن سياست اصلاح طلبان همراه با تنگ شدن حلقه قدرت در ساختار مافيايی رژيم، رابطه مستقيم با همين امر ناممکنِ اصلاح دارد. اگر کسی يا جريانی از درونِ رژيم آن هم در ردههای بسيار بالا، ارادهِ اصلاح، ابزار آن و جربزه ايستادگی میداشت، آنگاه میشد تصور کرد که با امری ممکن روبرو هستيم. آيا کسی تا کنون نشانهای از چنين فرد يا جريانی ديده است؟!
به اين ترتيب، تحقق يک امر ظاهرا «ناممکن» به مثابه سياست به جامعه و نيروهايی که برای بيرون رفتن از شرايط کنونی تلاش میکنند، تحميل میشود. به روند گذار همه رژيمهای ديکتاتوری و غير دمکراتيک که بنگريد، خواهيد ديد که چگونه «تغيير» که امری ناممکن به نظر میرسيد سرانجام به يک واقعيت و نه تنها امری ممکن بلکه به يک ضرورت ناگزير تبديل شد.
در تمام سالهای گذشته به ويژه در موسم انتخابات تقلبی رژيم يک پديده برای من به شدت هم عجيب و هم جالب بود: هر اندازه که درگيری درون رژيم شدت میيابد، نيروهای منتقد و معترض و مخالف نظام به شدت از هم دور میشوند! به همين چند هفته اخير بنگريد. به نظر من يک دليل مهماش در همان «اصلاح و ادامه» يا «تغيير و فروپاشی» نهفته است که سبب دوری مدافعان آنها میشود. اما هر اندازه که تحرک جامعه بيشتر میشود و اعتراضات اجتماعی امکان بروز میيابند، همان نيروها به يکديگر نزديک میشوند! به سالهای ۷۶ و ۸۸ توجه کنيد.اين پديده به خوبی نشان میدهد که جامعه به کدام سو ميل دارد و رژيم چگونه با ترفند و سرکوب توانسته از متشکل شدن هدفمند نيروهای تغيير جلوگيری کند که مدافعان اصلاح رژيم نيز ناگزير در آن نقش بازی کرده و میکنند!
سخن من اما در پايان با نيروهای مدافع تغيير است که هنوز نتوانستهاند به يک همگرايی متشکل دست پيدا کنند: شما در اين شرايط که هنوز فرصت نشستن و گفتگو و متشکل شدن و متشکل کردن در خارج و داخل ايران هست، عليه خود و ايدههای ادعايی خود و در نتيجه عليه روند تغيير عمل میکنيد! دشمن بيرونی شما جمهوری اسلامی است ولی مانع اصلی، دشمن درونی و خودتان هستيد!