رفتارشناسی انتخاباتی ايرانيان
نتايج شگفتآور انتخابات سال ۹۲ تا حدی غيرقابل پيشبينی بود که انجمن جامعهشناسی ايران را بر آن داشت تا با برگزاری نشستی در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران به بررسی جامعهشناختی رفتار مردم در انتخابات بپردازند. در اين نشست که با استقبال پرشوری همراه بود: حميدرضا جلايیپور، محمدعلی حاضری، هادی خانيکی، علی ربيعی، ناصر فکوهی و سعيد معيدفر به بيان تحليلها و ديدگاههای خود پرداختند
از راست: علی ربيعی، حميدرضا جلايیپور، علیمحمد حاضری، محمدامين قانعیراد، هادی خانيکی، سعيد معيدفر و ناصر فکوهی، عکس: محمدرضا نديمی
محبوبه حسينزاده - روزنامه شرق ـ : نتايج شگفتآور انتخابات سال ۹۲ تا حدی غيرقابل پيشبينی بود که انجمن جامعهشناسی ايران را بر آن داشت تا با برگزاری نشستی در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران به بررسی جامعهشناختی رفتار مردم در انتخابات بپردازند. در اين نشست که با استقبال پرشوری همراه بود: حميدرضا جلايیپور، محمدعلی حاضری، هادی خانيکی، علی ربيعی، ناصر فکوهی و سعيد معيدفر به بيان تحليلها و ديدگاههای خود پرداختند.
جنبش انتخاباتی و جامعه غيرشورشی
حميدرضا جلايیپور، عضو هياتعلمی دانشکده علوماجتماعی دانشگاه تهران، حضور مردم در انتخابات سال ۷۶، ۸۸ و ۹۲ را نوعی جنبش اجتماعی ناميد و گفت: «برخلاف نظر برخی از افراد، معتقدم جامعه ايران جامعهای تودهای نيست و بيشتر از اينکه يک جامعه انقلابی و شورشی باشد و آدمهای سرخورده و مايوس پرورش دهد، يک جامعه با پتانسيل جنبشی است. معتقدم بايد دليل اين رخداد انتخاباتی را هم در پتانسيل جنبشی مردم ايران تحليل کرد. هرچند موضوعاتی مثل گسترش نارضايتی اقتصادی يا نگرانی امنيتی از آينده کشور در تشديد اين جنبش و گسترش آن دخالت داشتند، اما دليل اصلی بروز اين رخداد نبودند. او ادامه داد: «ما در جامعه شاهد يک نوع فرديت نهادينهشده هستيم. هرکدام از افراد مثل يک سازمان و تشکل عمل میکنند و اين برای جنبش انتخاباتی سال ۹۲ امری تعيينکننده بود.» او با تحليل شرايط جامعه در هنگام انتخابات سال ۹۲ و حضور اصلاحطلبان در روند انتخابات گفت: «از سال ۸۸ تاکنون جريان مخالف اصلاحات، کوچکترين امتيازی به اصلاحطلبان ندادند. او گفت: «انتخابات سال ۹۲ و جنبش انتخاباتی که به راه افتاد در قلب گرفته جامعه سياسی ايران يک فنر گذاشت. خوشبختانه جامعه ايران به عمل قلب باز احتياج نداشت اما به اين مساله هم دقت کنيم که فنر خاصيتهای خودش را دارد. مسوولان بايد اجازه دهند تا پتانسيل جنبشی تخليه شود و به مطالبات جامعه که تبديل به جنبشهای پويا میشود، پاسخ داده شود.»
سونامی رای، بروز مواضع قومگرايانه و رويگردانی طبقه متوسط شهری از قاليباف
علیمحمد حاضری، يکی ديگر از سخنرانان اين نشست، يکی از ويژگیهای مهم انتخابات ۹۲ را سونامی رای بینظير به روحانی در روزهای آخر انتخابات دانست و گفت: «سرعت سونامی رای بینظيری که به روحانی داده شد، فراتر از ظرفيت رسانهای کشور بود و عاملی که در اين انتخابات نقش داشت، ارتباطات چهرهبه چهره فردی و موثر بود.» حاضری در حالی که اين انتخابات را نماد پيچيدگی جامعه سياسی ايران ناميد، در تحليل اين انتخابات، آرای قاليباف را نماد تحليل معنادارتری نسبت به رفتار طبقاتی جامعه دانست و گفت: «نقش خود قاليباف و تکيه بر برخی نيروها و مواضعی که اتخاذ کرده بود، باعث شده بود او از رای طبقه متوسط شهری برخوردار باشد. اما ما شاهد بامعناترين رفتار طبقاتی جامعه ايران در روزهای منتهی به انتخابات بوديم يعنی رويگردانی بخشی از طبقه متوسط شهری از قاليباف و اين مساله به اين دليل بود که وی خواسته يا ناخواسته در آخرين لحظات مجبور يا واداشته شد در گوشه رينگ از تاکيد بر مواضع مطالبات طبقه شهری به سمت مطالبات ديگر روی بياورد و در اين تغيير موضع، از اينجا مانده و از آنجا رانده شد. با اين تغيير موضع، طبقه متوسط شهری، در آخرين روزهای انتخابات، هدف و نماد خود را در جای ديگر يعنی آقای روحانی متجلی ديد و قاليباف در حقيقت با اين اتخاد مواضع و تغيير در آخرين لحظات به تغيير موضع جامعه کمک کرد.» حاضری همچنين با مقايسه رفتار انتخاباتی اصلاحطلبان و اصولگرايان گفت: «نقش مهم ديگر در اين انتخابات را انباشت تجربه و عقلانيت اصلاحطلبی برای اتخاذ موضع در مقابل اصولگرايان برعهده داشت. در بين اصولگرايان به لحاظ رفتار اعتقادی و ايمانی، امکان مديريت از بالا توسط شيخوخيت سنتی ايران بيشتر از طبقه متوسط است. در زمانی گفته میشد که در بين اصولگرايان به لحاظ رفتاری اين امکان وجود دارد که توسط شيوخ مديريت شوند، در اين انتخابات مشاهده کرديم که عقلانيت ابزاری طبقه متوسط شهری يا اصلاحطلبی، ظرفيت بيشتری برای پذيرش عقل جمعی و هدايتشدگی اجتماعی نسبتبه پذيريش سنتی اصولگرايان جامعه دارد.»
تلنگر منزلتی به فرودستان جامعه برای رای به روحانی
هادی خانيکی، گفت: «پديدههای اجتماعی و سياسی را نمیشود شناخت، مگر اينکه بين آن سه ساحت سياستورزی، کنشگری علمی و کنشگری روشنفکرانه يا فرهنگی بتوانيم ارتباط برقرار کنيم. يعنی اگر جامعهشناسان و کنشگران سياسی ما با موضوعی مثل انتخابات روبهرو نشوند و در آن حضور نداشته باشند و نقش ايجاد نکنند، چگونه میتوانند آن را بشناسند.»او افزود: «ما بايد سه سطح تحليل را از هم جدا کنيم. يک سطح تحليل خرد است که در آن نقش کنشگری سياسی، نقش اول است. در تحليل ميانی بايد به تغييراتی بپردازيم که در جامعه ما اتفاق افتاد که با کمترين برخورداری از فرصتهای رسانهای، يک جريان و يک کانديدا توانست با اشتراک معنی در همهجا به پيروزی برسد، يعنی ما در اين انتخابات قادر به تحليل طبقاتی آرا نيستيم. اين در حالی است که در آمدوشد هاشمی و ائتلاف بين روحانی و عارف، اين نگرانی وجود داشت که فرودستان جامعه به اعتبار نوعی رسيدگی معيشتی و بحث يارانهها، رفتاری متفاوت در برابر طبقه متوسط خواهند داشت ولی انگار يک تلنگر منزلتی به همان بخش از جامعه خورد و شاهد هستيم که فرودستان جامعه بيشتر از انتخاب روحانی استقبال کردند چون در توزيع آرای روحانی در کشور میبينيم که مناطق محروم و استانهای حاشيهای از شهرهای بزرگ جلوتر هستند. چرا چنين چيزی در انتخابات رخ داده است در حالی که برخی از کانديداهای ديگر که شعارهای اقتصادی و پوپوليستی داشتند، نتوانستند از اين سطح از آرا برخوردار شوند. برای فهم اين مساله بايد وارد سطح دوم تحليل يعنی تغييرات فرهنگی و اجتماعی در جامعه ايران شويم. در کنار اين نبايد از سطح کلان تحليل هم غافل شد، همان چيزی که به عنوان تحول تاريخی جامعه ايران يا مساله تاريخی جامعه ايران هم ياد میشود. مساله تاريخی جامعه ايران به همان مساله ناامنی برمیگردد که هميشه در جامعه ايران به عنوان نگرانی مطرح بوده است. اين انتخابات و انتخاب روحانی در حقيقت يک واکنش است به اينکه چطور میشود اين ناامنی را کنترل کرد و به سمت نوعی اعتدال و عقلانيت رفت.» خانيکی در ادامه به بررسی نقش رسانهها در انتخابات پرداخت و گفت: «در انتخابات ۷۶ میتوانستيم به راحتی بگوييم که رسانههای خرد در برابر رسانههای بزرگ نقشآفرينی کردند. روزنامه سلام و عصر، به تنهايی در انتخابات سال ۷۶ تاثيرگذار بودند. در انتخابات سال ۸۸ شبکههای مجازی و اجتماعی نقش بيشتری داشتند. اما در انتخابات سال ۹۲، گمان میکنم که يک مجموعه ترکيبی از رسانهها توانست تاثيرگذار و نقشآفرين باشد. فرصتهای محدودی که در کمال ناباوری تلويزيون در اختيار کانديداها گذاشت، شبکههای اجتماعی، مطبوعات اندکی که وجود داشت و در نهايت ارتباطات ميانفردی که کارکرد رسانهای داشتند. اما مساله مهم ديگری هم در کنار ارتباطات چهره به چهره در اين ميان نقش داشت و آن ارتباطات سياسی مبتنی بر نوعی ديالکتيک انتقادی بود. بالاخره از چندسال پيش، فضايی وجود نداشت که اطلاحطلبان بتوانند وارد انتخابات شوند و محدوديتهای فراوان آنها را به اين ترديدهای اوليهای کشانده بود که اصولا آيا میتوانند وارد انتخابات شوند يا خير. اين مساله آنها را وادار کرد تا به سمت کانديداهايی حرکت کنند که بتوانند رسانه هم باشند. طرح آمدن آقای خاتمی و درستبودن يا نبودن حضور وی در انتخابات، باعث شکلگيری گفتوگوهايی بين طيفهای وسيعی از فعالان سياسی و فرهنگی جامعه شد. اين گفتوگوها به بيدارکردن جامعه کمک کرد و با آمدن هاشمی اين ديالکتيک انتقادی به سطح جامعه منتقل شد و باعث سطح ديگری از هوشياری جامعه نسبت به مساله شد. از سوی ديگر بروز نوعی مديريت در حاکميت و تصميمگيریهايی که میشد، به شکلگيری اين گفتوگو کمک کرد. رسانهها در شناساندن دکتر روحانی و مسايلی که دکتر عارف مطرح میکردند نقش داشتند. کانديداها از فرصتهای مناظره هم استفاده کردند و بالاخره تغييری که در جامعه وجود داشت، زبان خودش را پيدا کرد و زبانش همان کانديدايی است که به آن رای داد.» خانيکی در پايان سخنانش گفت: «من معتقدم گفتمانی که تحت عنوان اصلاحطلبی شکل گرفت، همه از کانديداها گرفته تا جامعه را پيش برد و همه طبق گفتمانی حرکت کردند که معنی آن گرايش به نوعی عقلانيت، ثبات، اعتدال و نگرانی نسبت به آينده نامطمئن بود و اين همان وضعيت پارادوکسيکال ما را نشان میدهد که يک بخش جامعه دچار دلسردی و انفعال بود و بخش ديگر جامعه به اين سمت میرفت که چطور عاقلانه وضعيت خودش را رقم بزند و از دل آن اصلاحاتی بيرون آمد که رنگ و بوی اعتدال داشت و در گرايش به يک تغيير يا تعقل تبلور پيدا میکرد.»
جامعهشناسی اسکيپی، جامعه بیسامان سياسی و انتخابات انقلابوار
علی ربيعی، سخنران بعدی اين مراسم، گفت: «جامعهشناسی ما در رفتارشناسی رایدهندگان، جامعهشناسی اسکيپی است. ما نچ نچ میکنيم و با تعجب میگوييم که نتيجه اينطوری شد! اين اصلا خوب نيست، چون ما قدرت پيشبينی نداريم. من واردکردن بحثهای احساسی و غيرمعقولانه را در مورد تحليل انتخابات نمیپسندم و بايد در جستوجوی علت واقعی اين پديده باشيم.» او افزود: «جامعه ما سامان سياسی ندارد. انتخابات در بیسامانی سياسی انتخابات انجام میشود و اين بیسامانی سياسی در ايران علتهای مختلف دارد. ولی جوامعی که راه انتخابات را در پيش میگيرند و در اين مسير گام برمیدارند، يکسری لوازمی دارند که جامعه ما فاقد آن است و به همين دليل است که جامعه ما سامان سياسی ندارد. انتخاب در کشورها با يک اختلاف چهار تا پنج درصدی قابل پيشبينی است ولی در کشور ما اينکه چه کسی برنده انتخابات میشود، ۹۰درصد تغيير پيدا میکند. ما سامان سياسی نداريم و لذا غالب انتخابات ما بعد از جنگ، انتخابهای انقلابوار است يعنی زيروروی اساسی صورت میگيرد.» ربيعی توضيح داد: «افراد جامعه مدنی يک جامعهای که سامان سياسی ندارد، بهدنبال يک منجی ناشناخته هستند و يکباره تحولات اساسی در جامعه رخ میدهد و اين مساله خوشايندی نيست و نشان از بیثباتی جامعه دارد. در جامعه ما يک سامان در بینظمی شکل گرفته است که ريشه انتخاباتی ما را تشکيل میدهد و من اسم اين را میگذارم «سامانه مبهم منجیخواه» که بر يک تحول ارزشی پديدآمده سوار میشود و با توجه به تغيير نسلی، موضوع اين تحولخواهی هم جابهجا میشود و همين مساله آرای انتخاباتی ما را شکل میدهد.»
او عناصر اصلی آرای انتخاباتی در ايران را به سه گروه تقسيم کرد: «اول: فرآيند تحولخواهی، دوم لج ملی و اينکه اگر مردم احساس کنند شخصی دچار مظلوميت شده است به او گرايش پيدا میکنند و گروه سوم مربوط به اتفاقات شب انتخابات و حرفهايی است که کانديداها مطرح میکنند که روی ميل تغييرخواهی مینشيند. من دلم نمیخواهد به اصلاحطلبان در اين انتخابات نمره بالا بدهم و بگويم که عقلگرايی اصلاحطلبان، اين انتخابات را به وجود آورد. بلکه معتقدم که تغييرخواهی جامعه اين انتخابات را رقم زد.
جامعه در اين مناظرهها احساس کرد که روحانی میتواند اين تغييرخواهی را نمايندگی کند چون او حرف دل مردم را زد. البته اعتمادی که جامعه به خاتمی داشت هم بیتاثير نبود و اينجاست که به تعقلگرايی اصلاحطلبان نمره میدهم. از سوی ديگر مظلوميت هاشمی و تعقل وی برای قرارگرفتن پشت روحانی به همراه عوامل مطرحشده، باعث شد که روحانی رای بالايی در انتخابات بياورد.»
ربيعی در پايان گفت: «در انتخابات سال ۹۲، هاشمی مظلوم واقع شده بود، جامعه ترسيده بود و شعارهای احمدینژاد شکست خورده بود، سياستهای داخلی بسته بود، فشارهای خارجی زياد شده بود و همين مسايل، اساس اين تغييرخواهی را شکل میداد و به همين دليل است که اختلاف چندانی در آرای مناطق روستايی، شهری، تحصيلکرده و... به روحانی وجود ندارد چون همه جامعه دچار يک ترس عمومی نسبت به وضعيت موجود شده بود و شخصا فکر میکنم که بعد از انتخابات جامعه آرامتر و تنشها کمتر شده است.»
پيروزی امر اجتماعی بر امر سياسی
ناصر فکوهی، سخنران بعدی اين مراسم بود که با انتقاد از بحثهايی که تاکنون در اين جلسه مطرح شده بود، گفت: «در بيشتر اين بحثها به ماجرای انتخابات، نگاه سياسی شده بود. در حالی که ما بارها گفتيم و بحث کرديم که سياست و امر سياسی يا انباشت و چرخش قدرت در جامعه، فقط محدود به جمع کوچکی به نام کنشگران سياسی نمیشود، در اينجا بيشتر راجع به نقش چهرههای سياسی در انتخابات و نقش آنان صحبت شد و اين گفتمان بسيار رايجی در گفتمان سياسی است.»
او توضيح داد: «انتخابات در نهايت تقليل يک سيستم واقعی کنش اجتماعی دارای شکل فرآيندی، پراکنده و غيرقابل مديريت به يک لحظه خاص و مکان خاص است که همان روز و مکان انتخابات است و همين انتخابات، تخيلی را به وجود میآورد که خودش را به سيستم بزرگ چرخش قدرت در سيستم اجتماعی تسری میدهد. بر همين اساس در بسياری از افراد اين تخيل وجود دارد که پيروزی انتخاباتی لزوما به معنای تغيير در سيستم اجتماعی است در حالی که نه در کوتاهمدت و نه در درازمدت، تغيير در سطح و راس سيستم اجتماعی به معنای تغيير در خود سيستم اجتماعی ـ سياسی نيست.»
فکوهی ادامه داد: «اتفاقی که در اين انتخابات افتاد، پيروزی امر اجتماعی بر امر سياسی بود. امر اجتماعی نه در مفهوم مردم بلکه به معنای چيزی که در جامعه موثر است و به صورت قاطعانه جامعه را تغيير میدهد يا به جامعه امکان میدهد که به سمت بهترشدن و به سمتی برود که کنشگران جامعه از آن رضايت بيشتری داشته باشند. امر اجتماعی يعنی کنش در سطح روزمرگی و در شکل پيوستاری آن. اما امر سياسی چيزی است که در راس سيستم اتفاق میافتد. از ۶۰ تا ۷۰ سال پيش امر اجتماعی در ايران به شکل کاملا مشخص و ريشهای به امر سياسی متصل شده است.»
اين جامعهشناس افزود: «ببينيد که در چندسال اخير چگونه با اين جامعه برخورد شده است. نفی نخبگان، نفی انتقاد، نفی علوم اجتماعی و نفی نياز به برنامهريزی با همين باور صورت گرفت که يک سيستم بزرگ اجتماعی را میتوان بر حسب روابط و کنشهايی اداره کرد که ما در ابتدای قرن و در دوره قاجار داشتيم. چيزی که در اين سالها در ايران اتفاق افتاد يک پوپوليسم قاجاری بود و نتيجهاش اين بود که ضربات شديدی به سيستم اجتماعی وارد شد. همه اين مسايل باعث ايجاد يک واکنش عقلانی هم در حوزه سياسی و هم در حوزه اجتماعی شد. به نظر من برنده اين انتخابات آقای روحانی نيست، بلکه همه هشت کانديدا بودند چون همه مخالف مسايلی بودند که اتفاق افتاد، بعضی خيلی کمتر و بعضی بيشتر، بعضی از روی اعتقاد واقعی و بعضی به دليل اينکه جور ديگری نمیتوانستند مساله را مطرح کنند. از سوی ديگر فکر میکنم حتی کسانی که به روحانی رای ندادند و به کانديداهای ديگر رای دادند، با همين عقلانيت رای دادند و حتی خود روحانی هم اين مساله را درک کرده چون گفتمانش، گفتمان اصلاحطلبی نيست و میخواهد فراجناحی عمل کند.»
او تاکيد کرد: «جامعه امروز ما را با بيشتر از چندينميليون دانشجو و فارغالتحصيل، سرمايه اجتماعی بالا، نسبت بالای شهرنشينان نمیتوان با گفتمانهای سطحی وادار کرد که کنشهای اجتماعی مورد نظر ما را انجام دهد. اين جامعه در داخل سيستم شناختی خودش به سمت عقلانيت حرکت میکند. اما چيزی که در جامعه ما عوض شده اين است که سيستم سياسی ما پذيرفته که نمیتوان با يک جامعه ۷۰، ۸۰ميليونی که درصد بالايی از افراد آن جوان هستند، جامعهای را که به شدت سرمايه اجتماعی، سرمايه فرهنگی و دانشگاهها در آن رشد کرده است، همانند جامعه اواخر دوره قاجار برخورد کرد.» فکوهی در پايان گفت: «وظيفه انجمن جامعهشناسی، دانشجويان، جامعهشناسان و بقيه افراد اين است که اگر فضای بهتری برای نقد به وجود آمده، امروز بيشتر از هر زمانی نقد کنند. اگر فضای بهتری برای بحث به وجود آمده، بحث کنند. اگر قدرت سياسی سر کار آمده است که معتقد است با مخالفان خودش برخورد غيرسياسی نمیکند و مخالفان خودش را تحت فشار نمیگذارد، از همين امروز نقد اين قدرت سياسی را شروع کنيم. اين چيزی است که جامعه ما به آن نياز دارد هرچند من طرفدار راديکاليسم و عجله و اتوپيسم نيستم ولی معتقدم از همين قدم اول بايد انتخابهای درست صورت گيرد چون همه مردم با توجه به شغل خود درک میکنند که فردی که بهعنوان وزير انتخاب میشود، اين سمت چقدر با شغلش تناسب دارد و چه ميزان با دلايل سياسی به اين سمت برگزيده است.»