شنبه 15 تیر 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

مصر معترض و دام‌های مذهبيون در ايران، جلال ايجادی

جلال ايجادی
به‌طور عموم نيروهای اسلامی با سوء استفاده از اهرم‌های قانونی به‌ قدرت می‌رسند، ولی با تصرف قدرت تمام نهادها و قواعد را به زيان دمکراسی و قانون‌گرايی و به‌نفع خود تغيير داده و نفس کشيدن اپوزيسيون را ممنوع می‌سازند. اينان هرگز به آزادی و دمکراسی اعتقاد نداشته و همان طرفداران خلافت مذهبی و استبداد دينی فردی هستند. سرعت عمل و هوشياری در قبال مذهبی‌های تندرو يک عامل اساسی بوده و می‌باشد، کاری که مصر کرد ايران نتوانست

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


آيا اسلام سياسی در مصر به پايان رسيد؟ پاسخ آسان نيست ولی شايد بتوان با صراحت گفت که گذر سريعتر از اسلام سياسی ممکن است. آنچه برای اخوان المسلمين مصر اتفاق افتاد، يکسال بيش بهيچوجه قابل تصور نبود. امکان بازگشت اين جريان سياسی بقدرت تحت شرايط ديگری ممکن است ولی اين سقوط يک پديده جالب و غير منتظره بود. سياست انحصار طلبی اخوان المسلمين مصر مشخصه اصلی آنان بود و همين امر باعث سقوط اين جريان اسلامگرا گرديد. اينان با ائتلاف به قدرت رسيدند و سپس قدرت را قبضه نموده، ياران اسلاميست خود وحتا برخی تروريستها را در مواضع قدرت نشاندند، حريفان سياسی خودرا مورد حمله قراردادند و اسلاميزه کردن جامعه و قدرت را در دستور کار خود قراردادند.

محمد مرسی پس از به قدرت رسيدن در يک عمل غافلگيرانه «محمد حسين طنطاوی»، وزير دفاع و رئيس شورای نظامی مصر و سرلشکر «سامی عنان»، رئيس ستاد مشترک ارتش کشور مصر را از سمت خود برکنار کرد. پس از آن رئيس جمهوری مصر عليرغم هشدار ارتش تصميماتی غير قانونی را اتخاذ کرد و از جمله لغو حکم دادگاه قانون اساسی مصر در انحلال پارلمان و فراخواندن نمايندگان به حضور در پارلمان جهت ادامه فعاليت خود بود. اين آخرين تصميم نابجا واشتباه مرسی نبود، چون پس از آن او قانون اساسی مصر را هم تغيير داده و با گنجاندن قوانين ارتجاعی مذهبی در آن، تاييد مجلسی که از اکثريت حزب اخوان المسلمين بود را از آن خودکرد. مرسی برای لازم الاجرا بودن دستوراتش و تحميل خود بعنوان ديکتاتور تا برکناری «عبد المجيد محمود»، دادستان کل مصر و انتصاب «طلعت عبدالله» اقدام کرد که همين امر با جنجال‌های بسيارمهم رسانه‌ای و بحث و جدل‌های حقوقی و قانونی همراه شد و جرقه اعتراض‌هايی که باعث سرنگونی او شد را پديد آورد. دولت مرسی در طی يکسال درشرايط گرانی شديد و بيکاری گسترده، در شرايطی که اولين وارد کننده گندم در جهان است، در شرايطی که ارز برای خريد گاز و نفت برای نيازها و ازجمله برق خانواده ها ندارد، کوچکترين اقدام اقتصادی ننمود و سياست اش منجر به ورشکستگی بيشتر گردشگری گشت.

تمام تلاش حزب محمد مرسی در تحکيم قدرت و گسترش شبکه اخوانی خلاصه ميشود. مرسی با رای نيمی از رای دهندگان روی کار آمد و تمام نيرويش در نقض قراردادهای رايج در مصر و کلک زدن به نيروهای سياسی و ارتش بکار گرفته ميشود. محور کار قدرت جديد در يکسال اخير جهت اسلاميزه کردن دستگاه دولتی و قوانين کشوری بود. مناسبات مرسی با ارتش توام با اصطکاک جهت کنترل آن و تحميل اتوريته شخصی خود بود، ولی او فاقد ارزيابی واقعبينانه از تناسب قوا بود و فکر ميکرد با ۵۱ درصد رای ميتواند، پروژه خود و حزبش را به ارتش و نيروهای اپوزيسيون و مردم مخالف تحميل کند. اين استراتژی خام وشتابان واکنش شهروندان و نيروهای مخالف و سران وافسران ارتش را برانگيخت و اينان رابا حرکت هماهنگ بسيج نمود. ميزان آمادگی توده مردم که از اخوان المسلمين امتيازی در زندگی خود نگرفته بودند بسرعت به يک اهرم موثر تبديل شد وآنها با تشويق شبکه نظامی و اپوزيسيون دمکرات تسريع کننده تغييرات شدند. در آخرين لحظه ارتش به مرسی اخطار نمودتا به همکاری با نيروهای ديگر دست بزند ولی اتوريتاريسم فردی اسلامی رئيس اين فراخوان را ردکرد و بدين ترتيب در بستری از تظاهرات عظيم مردم و با اقدام ارتش پايان بازی اعلام شد و محمد مرسی از مقامش خلع گرديد. البته محمد مرسی و حزبش ساکت نخواهند ماند، ولی با سقوط مرسی فصل جديدی اغاز شد وآن اراده برای جلوگيری از سقوط بيشتردر منجلاب اسلاميسم است.

درس های اين تجربه برای ما ايرانی ها کدامند؟

يکم: نيروهای اسلامگرا پيوسته به لحاظ دگماتيسم خود مغرور بوده وانحصار طلبی ايدئولوژيک آنان ناشی از دين اسلام ونادانی آنان است. اسلام دين سلطه طلب بوده و مجاهدان خود را با اين روحيه پرورش داده و تمايل ذاتی خود به زور وفشار و تجاوز را بآنها انتقال ميدهد. بتاريخ اسلام نگاه کنيم، جنگهای پيامبر تجلی آنست. اسلام با توتاليتاريسم سياسی خود هميشه در جستجوی کسب قدرت بوده و زمانيکه شرايط آماده است قبضه کردن دستگاه دولتی و اعمال انحصارگری نتيجه طبيعی آنست. البته افراد و جريانات مذهبی با احوالات وروشهای گوناگون هستند، رفتار ملايم و معتدل نيز وجود دارد، ولی از انجا که آنان به قانون ودمکراسی اعتقاد ندارند، بلکه به اسلام و قواعد قرآنی بعنوان اصول مرجع رجوع ميکنند، بناگزير به دگماتيسم و ديکتاتوری دينی متمايل ميشوند. به ايدئولوگ های مذهبی اعتماد نبايد کرد زيرا آنان از خردگرائی دورهستند وبه فکر قانوگرا و مدنيت مدرن وفادارنيستند. آنان از صداقت فکری وروانی بدور هستند و مرتب در حال دوز و کلک ميباشند، زيرا دين خود را برتر دانسته و در راه پيشرفت و پيروزی آن هرکاری برايشان جايز است. محمد مرسی همانگونه که خمينی و خامنه ای ازدگماتيسم و سلطه طلبی اسلام به خوی استبداد و ديکتاتوری روی مياورند انحصار طلب است ومخالف بازی دمکراتيک در جامعه است. انحصار طلبی مذهبيون اتفاقی نيست، ريشه در ايدئولوژی قرآنی دارد.

دوم: اسلام سياسی با هدف تصرف قدرت عمل ميکند وآنهم قدرت دينی و توتاليتر وناقض حقوق بشر. اسلام سياسی همچون دامی برای به بند کشيدن دمکراسی، از زمان پيروزی انقلاب اسلامی در ايران، با قدرت تبليغاتی بيسابقه در سطح جهانی مطرح است. اين ايدئولوژی پيوسته مبلغ "الگوی سياسی و اجتماعی و فرهنگی اسلامی" بوده و قدرت تجاوز و جنگی پيامبر اسلام را مدل خود معرفی نموده است. اين اسلام سياسی که در مقابله با تمدن مدرن و با استفاده از نادانی مسلمانان و استراتژی خدعه وزور در چند کشورمانند ايران و تونس و مصر بقدرت رسيد، امروز آشکارا در بحران مشروعيت قرارگرفته است. در همه جا از اسلام سياسی انتقاد ميشود و اين گفتمان بميزان زيادی کشش خودرا از دست داده است. طرفداران اسلام سياسی در ايران از يک سو توده های ناآگاه و خط اماميها، کنشگران فعال اصلاح طلب اسلامی وروزنامه نگاران مذهبی بوده و از سوی ديگر ايدئولوگهای غير اسلامی فرصت طلب و کم مايه و معامله گروسياست زده بوده وهستند. طی سه دهه اخير بازار اين کالا پررونق بود ولی امروز افول آن آغاز شده است. جنايات جمهوری اسلامی ايران وبی اعتبار شدن اين حکومت نزد جهانيان وتجربه اخير مصر وافول ابهت اخوان المسلمين در ميان مردم نشانه ای از اين گرايش است.

سوم: در جامعه ايران، در ۱۳۵۷، ائتلاف سياسی مذهبی های شيعه تحت رهبری آيت الله خمينی درشرايط فقدان آگاهی و تجربه روشنگر بقدرت رسيد. ذهنيت جامعه با گنداب مذهبی و توهمات آماده پذيرش بود و نيروهای سياسی وروشنفکری مذهبی گوناگون با حيله گری و وعده جامعه را گيج نمودند. نيروهای غير مذهبی بيسواد و فرصت طلب با آغوش باز روحانيون حريص و دغلکار را مورد حمايت قراردادند. بسياری ازچپ مارکسيست و سوسياليست، جمهوری خواه وليبرال، ملی گراو مصدقی، همراه با سياسيون مذهبی به خلع سلاح فکری جامعه ادامه دادند ودر مقابل انتقاد و رشد خردگرائی ايستادند و هيزم بيار معرکه قدرت شيعه ستمگرو نماينده آن آيت الله خمينی شدند. در ايران کرنش و از خودباختگی باوج رسيد. با توجه بآنچه در ايران گذشت بظاهر در جوامع ديگرمانند مصر و تونس، روشنفکران و کنشگران سياسی حساسيت و هوشياری بيشتر نشان داده ونيروهای سياسی با فاصله بيشتر حرکت کرده و در منطق قدرت حاکم مضمحل نشدند.

چهارم: انقلاب ايران در شرايطی متفاوت از شرايط کشورهای عربی صورت گرفت و جنگ ايران وعراق برای تحکيم جمهوری اسلامی و سازماندهی نيروهای سرکوب نقش تعيين کننده داشت. وابستگی مذهبی مردم ايران و اعتماد کور آنان به حکومت جديد، حمايت بخشی از نيروهای سياسی غير مذهبی از حکومت مذهبی شيعه و کارحمايتی تمام کسانی که امروز بعنوان روشنفکر و روزنامه نگار دينی و اصلاح طلب خطاب ميشوند، به استحکام رژيم کمک نمود. اگر زمان انقلاب خمينيستی هشتاد درصد جامعه پشت آيت الله خمينی بود، در مصر در يک سال پيش فقط يک چهارم جامعه به محمد مرسی از سر اعتقاد عميق رای دادند. نيروهای سياسی اين کشور بطور سريع از اخوان المسلمين فاصله گرفتند. پيش از آنکه اسلامگرايان خانواده سياسی مرسی بر دستگاه دولتی و ارتش کاملن تسلط پيدا کنند ، نيروهای سياسی و نظامی مصربسرعت عمل کردند تا در مقابل عمل انجام شده و بازگشت ناپذيرقرارنگيرند. بطور عموم نيروهای اسلامی با سوء استفاده از اهرمهای قانونی بقدرت ميرسند، ولی با تصرف قدرت تمام نهادها و قواعد را بزيان دمکراسی و قانوگرائی وبنفع خود تغيير داده و نفس کشيدن اپوزيسيون را ممنوع ميسازند. اينان هرگز به آزادی ودمکراسی اعتقاد نداشته و همان طرفداران خلافت مذهبی و استبداد دينی فردی هستند. سرعت عمل و هوشياری در قبال مذهبيهای تندرو يک عامل اساسی بوده وميباشد، کاری که مصر کرد ايران نتوانست.

پنجم: يادمان باشد توده های مصر با مذهب وداع نکرده اند. در شمال آفريقا ملت مصر مذهبی ترين ملت هاست. هنگاميکه در قاهره بودم در مترو تنها کسانی که کتابچه ای در دست داشتند کسانی بودند که درحال قرآن خواندن بودند. در خيابانها و در داخل ايستگاه راه آهن صدای اذان گو هميشه وهمه وقت پخش ميشد. ميزان ۹۰ درصد دختران و زنان حجاب داشتند. در اين کشور نه تنها اخوان المسلمين بلکه سلفيست های رنگاوارنگ موجودند. وزنه مذهب در فرهنگ روزمره و فضای عمومی جامعه بسيار سنگين است. رهائی از فشار اسلام در ذهنيت ها بسيار طولانی خواهد بود و دسترسی به سکولاريسم عميق در کوتاه مدت ميسر نخواهد بود. ولی نکته ای که در مصرقابل تعمق است اينستکه در عرصه سياسی حزب اخوان المسلمين مورد تائيد همگانی نيست و بازی بيشتری ميان جريانات وجود دارد. در مصر مناسبات سياسی، خشک و تابع يک اتوريته نيست و بنابر اين در اين عرصه ذهنيت يک جانبه نيست، سياليت بيشتری وجود دارد و نهادها و سازمانها راحتتر عمل ميکنند. در ايران در ابتدای انقلاب بت خمينی براذهان سايه انداخته و استقلال جريانات ناچيز و محدود است. روشن است که بخشی از احزاب سياسی چپ و دمکراتها در نقد حکومت و ولايت فقيه بطرز فزاينده کوشا بودند. ولی بخش عمده از بدنه جريانهای داخل هيات حاکمه و نزديک به قدرت و نيز فاصله دار نسبت بقدرت، فلج بودند، تابع و ساکت بودند. آيا ريشه اين امر در شخصيت کاريسماتيک خمينی است، در ارتباط با سرکوب است ويا در سرسپردگی روحی سياسيون است که قادر به فکر مستقل نيستند وهراس دارند و در پی معامله هستند؟ اين نکته را نيز در نظر داشته باشيم که روشنفکران و سياسيون مذهبی ايران در برخی از موارد با بيت خمينی موافق نبودند، ولی حامی "معنويت" اين ديکتاتور و پشتيبان نظام بودند از مبارزه مستقل ممانعت بعمل ميآوردند. اينان بخش های مهمی از جامعه را خواب کرده وبا گفتمان جادوگرانه بسياری را آرامش داده وبا الفاظی گوناگون از شدت مبارزه عليه کل نظام و عليه اسلام و شيعه وافسونگری اش می کاستند. امروز هم نيروهای مذهبی و متحدان سياسی آنان ما را از نقد مدل سياسی آنان و نقد مذهب بر حذر ميدارند و داستان گذشته دوباره تکرارميشود. متاسفانه در گذشته عقب ماندگی فکری، احتياط بيمار گونه و انواع ايدئولوژی های توتاليترو عقب مانده، به بسياری از چپها و دمکراتها اجازه نميداد از اين دايره خارج شوند. آنها در دام اسير شده بودند. در آينده چه خواهيم کرد؟

جلال ايجادی
جامعه شناس، استاد دانشگاه
idjadi@free.fr


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016