گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
30 تیر» خوشا به حال مصر، ايران و سهم گذشته و حال او در سير تمدن، م. سحر23 تیر» درباره طومارنویسی بر ضد مخملباف به بهانه دفاع از فلسطین، م.سحر 5 خرداد» علَم کردن جليلی يک نعل وارونه و يک حيله انتخاباتی است؟ م. سحر 30 بهمن» سخنی و شعری برای مهشيد اميرشاهی، محمد جلالی چيمه (م. سحر) 15 آذر» افولِ ايرانيت و سنگسار حقيقت، ريشههای تفرقهگرايی در ايران (بخش دوم ـ قسمت دوم)، محمد جلالی چيمه (م. سحر)
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! مقالهسازی هدفمند و کلنگی کردن حقيقت، م. سحراکبر گنجی میکوشد در مورد مصر، اخوان المسلمين را به جای مسلمانان يعنی به جای همه ملت مصر بنشاند، و در طرف مقابل همه آن بيست ميليون مصری تظاهرکننده (که با تحريف، قصد تقليل آنها به چند ده هزار تن را دارد) را (بهطور زيرکانه و غيرمستقيم) "سکولار" و ضد دين میشمارد و ارتش مصر که به قول او "کودتاگر" است را "سکولارها" مینامد و با همه مخالفان حکومت دينی در جهان در يک صف قرار میدهديادداشت پيرامون سخنان اخير اکبر گنجی در زمينهء وقايع مصر در همه عمرم مقاله نويسی با اين همه استعداد در به هم بافتن و چسباندن و ترکيب کردن مطالب گوناگون به هم ديگر به قصد ثابت کردن يک فرضيه غلط و ثابت نشدنی نديده ام! انصافا اکبر گنجی در آوردن قياسات مع الفارق، در سفسطه گری و در چيدن (به قول امروزی ها «چيدمان») مطالب نامربوطی که بنا به عمد و از روی غرض قبلی در آنها مبالغه و بزرگنمايی کرده يا باز هم از سر عمد و غرضِ قبلی کوچک و تقليل يافته شده اند استاد است. او در لباس يک روزنامه نگار، مثل يک ايدئولوگِ دستگاه ها و اداره های سياسیِ يک دولتِ حاکم، برای وارونه جلوه دادن حقايق و برای نتيجه گيری های خاص در جهت هدف های از پيش تعيين شده می نويسد. محال است که از نوک قلم او، خاصه در مطالب سياسی سالهای اخيرش، شما با يک نويسندۀ روشنفکر و اهل دردی روبرو شويد که انديشه ای اصيل و دردی ريشه دار او را به گفتن و نوشتن برانگيخته باشد. مثلا، در مقاله اخيرش به نام «کودتای مصر: محور عقلانيت عليه ارتجاع»، آسمان و ريسمان را به هم می بافد و از قول «ديپلمات های غربی» (کی هستند معلوم نيست!) يا مقامات اسرائيلی يا فلان سناتور يا بهمان سياستمدار ناشناخته يا شناخته شده و فلان روزنامه يا ماهنامه غربی يا فلان روزنامه نگار و بهمان تحليلگر هرچه دلتان بخواهد مطالب می آورد که به درد کار خودش می خورد و در جهت نتيجه گيری و اثبات فرضيه سياسی خودش انتخاب شده است. او طوری از اين افراد نام می برد که گويی همه را از نزديک می شناسد و به صحت عقايد و نظرات آنان اطمينان تام دارد. ضمنا استعداد شگرفی در تصحيف و در تبديل افکار يا منتسب کردن افکار خود يا خودی های حکومتی به مخالفان حکومت را دارد. مثلا، در نتيجه گيری اش موضوع قطب بندی جامعه به سکولار و مسلمان که ساخته حکومتی ها و به ويژه اصلاح طلب های حکومت اسلامی از جمله خود گنجی است را به ديگران و به مخالفان جمهوری اسلامی نسبت می دهد؛ و همه مردم مخالف نظام آخوندی را «ضد دين» می نامد، و همه مسلمانان جهان را معارض و مخالف با حکومت غيردينی می نماياند. اين شيوه در نگاه اوست، و در بسياری از مقالات او از جمله در همين هم به صورت چشمگيری خودنمايی می کند. او می کوشد مثلا در مورد مصر، اخوان المسلمين را به جای مسلمانان يعنی به جای همه ملت مصر بنشاند، و در طرف مقابل همه آن بيست ميليون مصری تظاهرکننده (که با تحريف، قصد تقليل آنها به چند ده هزار تن را دارد) را(به طور زيرکانه و غيرمستقيم) «سکولار» و ضد دين می شمارد ؛ و ارتش مصر که به قول او «کودتاگر» است را «سکولارها» می نامد و با همه مخالفان حکومت دينی در جهان در يک صف قرار می دهد؛ و حتی گاهی آنها را کنار هيتلر و موسولينی می نشاند و همه را يکجا «حکومت سکولارها» می نامد! در مورد ترکيه هم همينطور تحريف می کند؛ در مورد صندوق رأی و دموکراسی تحريف می کند و بازی با صندوق و سوء استفاده متحجرين اسلاميست از اشکال فرمل و ابزار دموکراسی را عين دموکراسی می داند؛ و انتخاباتی از نوع انتخاب مرسی يا الجزايری های بنيادگرا يا طالبان افغانی را دموکراتيک می داند؛ در حالی که خود اين اسلامگراها و به ويژه گنجی بهتر از هر کسی می دانند که ميان فرهنگ دموکراتيک و حقوق انسان و حقوق دموکراتيک فرد در جامعه با انديشه اسلاميستها (از نوع خمينی و شاگردانش و از نوع اخوان المسلمين و از نوع طالبان) هزار سال انديشه و تعمق و فرهنگ و ادب و انقلابات سياسی و اجتماعی و رنسانس فکری و فرهنگی فاصله است. او انتخاب مرسی را «دموکراتيک» می نامد، و حق ملت مصر در برکناری او را به رسميت نمی شناسد؛ اما از خود نمی پرسد اين اخوان المسلمين که نگاه داشتن مرغ و خروس را در خانه به خاطر «عمل قبيح خروس» حرام می شمارند، و يکی از سران آنها چند سال پيش زن استاد دانشگاهی (نصر حامد ابوزيد) را بر طبق يک فتوی به خاطر اظهار نظر علمی اين استاد بر او حرام و بر خود حلال شمرد، و جريان متعصب قشری عقب مانده ايست که تروريست های بن لادنی از آنجا تغذيه کرده و سربازگيری می کنند (محمد عطا، يکی از نوزده نفر تروريست های ۱۱ سپتامبر، در ارتباط با اخوان المسلمين بود) اکنون چگونه دموکرات شده اند؟! کدام يک از آثار ولتر و دالامبر و روسو و مونتسکيو و توکويل و کانت و اسپينوزا و ساير فلاسفه و انديشمندان آزادی و دموکراسی در محافل مذهبی آنها تدريس شده و در کجا مشق دموکراسی کرده اند؟! آنها از کی به چرخشِ قدرتِ در حکومت معتقدند؟ آنها از کی به خود اجازه می دهند که «حکومت خدا و قرآن» را که از طريق صندوق رای به دست آورده اند، دوباره به «کفار حربی» يعنی به ملت مصر بازگردانند؟ مگر خمينی بازگرداند که مرسی بازگرداند؟ مگر يکی از سياستمدارانِ نظام خمينيستی (علاالدين بروجردی) همين چند هفته پيش نگفت که مرسی بايد ارتشی ها را خلع می کرد و مثل ما سپاه پاسداران درست می کرد و همه را از دم تيغ می گذراند و ملت مصر را فاقد ارتش ملی می ساخت تا با خيال راحت اسلاميسم قرون وسطايی اش را به قول خمينی «پيادَه کند»؟! اکبر گنجی خيلی راحت «خمينيگری» را حق دموکراتيک حزب الله می شمارد؛ و تنها به صرف اين که زمانی در اکثريت بوده اند و در يک رفراندومِ ضدمردمی و سراپا شيادی و شارلاتانيسم پايه های استبداد دينی شان را در ايران ريخته اند، ويران کردن کشور و نابودی حقوق ملت ايران را حق آنها می داند؛ و مخالفان حکومت بيدادگر و وحشی آخوندی را ضد دين می نامد تا راحت بتواند مردم مؤمن را به جان آنها بيندازد. در اين طرز برخورد، سلامت فکر و «روشنفکری» وجود ندارد؛ و آنچه بالکل غايب است حقيقت جويی و راستگويی و صداقت فکری است. او اسلاميسم را به جای اسلام می نشاند، و اگر کسی جايی گفته باشد حکومت اسلاميستی و اسلاميسمِ سياسی راه به توحش می برد، وی برای فريب عوام و برای تحريک مردم مؤمن فرياد بر می آورد که «مخالفان اسلاميسم، مخالفان اسلام و مخالفان دينند!»؛ و به خيال خود «سکولارهای دين ستيز» را به «مؤمنان خداگوی و خداجوی» جهان معرفی می کند! اينها انديشه و فکر سالم نيست! آقای گنجی! اين غرض و مرضهای سياسی و فکری که با انگيزه حفظ و تداوم حکومت آخوندها و بالطبع تداوم فلاکت و بدبختی ايرانيان و نسل های آتی در ايران ترويج می شوند را متوقف کنيد! شما عجيب رفتار دوگانه ای داريد. مثل اين که سخت نمک گير نظامی هستيد که زمانی پاسدار آن بوده ايد! بشکنيد آن نمکدان را! خدمت به ملت ايران ارجمندتر از خدمت به تداوم نظام آخوندی است. وقت آن رسيده است که پاسدار آزادی «ملت ايران» باشيد، چرا که پيش از اين ها به اندازه کافی از «نظام» پاسداری کرده ايد! بشريت ايرانی از اين حکومت رنج بسيار برده و زخم های عميق بر تن دارد؛ اگر مرهمی نيستيد، لااقل نمک پاش دل ريش ملت ايران نباشيد. يک زمانی نشان می داديد که قصد کمک به ايجاد تحول در جامعه را داريد؛ اما مدتهاست ، يعنی چند سالی است که کوشش های شما خيلی زيرکانه برای نجات نظام آخوندی يعنی در جهت نابودی ملت ايران پيگيری می شود؛ (اين دو بنياداً با يکديگر در تعارض اند) و ازين بابت برای شما متأسفم! قلمتان و فکرتان و آرمانتان را با ارش های انسانی و ملی و با انگيزه های آزاديخواهانه و با سعادت نسل های آتی ايران هماهنگ و هم سو کنيد، اگر بتوانيد. دل از گذشته تان برکنيد. شما به خمينيسم بدهکار نيستيد اما به ملت ايران چرا! اکبر آقای گنجی! می دانم که شما به واژۀ «کلنگی» خيلی علاقمنديد، و اتفاقا با خواندن اين مطلب شما به نظرم رسيد که اصولا سبک و استيل شما در نگارش مقالات و تحليل های سياسی به خصوص نوشته هايی که به آن «اوجب واجبات» مربوط می شوند يک شيوۀ نگارش کلنگی است؛ به اين معنی که قلم در دست شما همچون کلنگی برای «کلنگی کردن حقيقت» به کار می رود! در اين مقاله، خوب حقايق مربوط به وقايع اخير مصر و خواست های آزاديخواهانه مردم اين کشور را کلنگی کرده ايد! مرسی و اخوان المسلمين شايستگی آن را ندارند که آرمانهای آزاديخواهانه و شريف ملت مصر به پای آنها قربانی بشود؛ همانطور که ملاهای کشور ما بی ارزش تر از آن بودند که همه آرزوها و آرمان های آزاديخواهانه صد و پنجاه ساله ملت ايران را به پای آنها بريزيم، که با کمال تأسف ريخته ايم! م. سحر Copyright: gooya.com 2016
|