نرمش قهرمانانه در داخل، ضامن ادعای صلحجويانه در خارج، الاهه بقراط
اگرچه هيچ جا بحران داخلی با تغيير در سياست خارجی حل نمیشود اما اين تغيير، حرکت به سوی فروپاشی رژيمهای ديکتاتوری را هموار میکند. برای مخالفان رژيم نيز فرصتی به دست آمده تا در دوران "ماه عسل" خامنهای و روحانی ضمن استقبال از هر گونه تنشزدايی و کاهش تحريمهايی که کمر مردم را شکسته است، به طرح مطالبات سياسی و اقتصادی در همه عرصههای اجتماعی بپردازند چرا که بدون تغيير در سياست داخلی، هيچ نرمشی در برابر قدرتهای خارجی سودی برای مردم نخواهد داشت
www.alefbe.com
www.kayhanlondon.com
نخست بايد به همه توصيه کرد که طبق معمول جوّزده نشوند و کمی با صبر و حوصله و دقت، رويدادها را دنبال کنند و نظرها را بشنوند و عملها را ارزيابی کنند. در سالهای اخير ما بارها شاهد اين جوّسازی و هم چنين نقش مخرب رسانهها، هم رسانههای جمهوری اسلامی و هم رسانههای خارج از کشور به ويژه آنها که وابسته به دولتهای خارجی هستند، بودهايم. جوّسازیای که گاه به شدت به ابتذال نزديک میشود تا جايی که «دست دادن» و يک ديدار احتمالی در «راهرو»، آن هم پيش از آنکه روی دهد، و يا اصلا روی دهد، به مضمون گزارش از نشست مجمع عمومی سازمان ملل تبديل شده و به عنوان «نقطه عطف» و «رويداد تاريخی» در اين رسانههای وابسته قلمداد میشود! اين نوع ژورناليسم و خبررسانی با هدف جوّسازی و دستکاری در افکار عمومی، به شدت غيرحرفهای و غيرمسئولانه است. عين خبررسانیهای مهيج و بی پايه تلويزيونهای خصوصی در اروپا و آمريکاست که بيشتر به پخش برنامههای تفريحی سبک و سريالهای دوپولی اشتغال دارند.
به ديکتاتورها نمیتوان اعتماد کرد
تاريخ نشان داده است با ديکتاتورها نمیتوان وارد معامله شد، برای اينکه نمیشود روی حرف آنها حساب کرد. يک چيز میگويند ولی، در خفا، در پی اقدام ديگری هستند. به دو نمونه از آلمان اشاره میکنم:
يکی از آلمان شرقی زير حکومت کمونيستها در ۱۵ ژوئن سال ۱۹۶۱ هنگامی که والتر اولبريشت رييس دولت وقت اين جمله معروف را اعلام کرد: هيچ کس قصد احداث يک ديوار را ندارد! در حالی که کمتر از دو ماه بعد، در ۱۳ اوت ۱۹۶۱ همين اولبريشت پس از ديدار با خروشچف در مسکو، دستور ساختن ديوار برلين را صادر کرد و شبانه اين شهر به دو قسمت تقسيم شد و زندگی غمانگيز بسياری از خانوادهها را که در دو سوی ديوار باقی مانده بودند، رقم زد. ديوار برلين ۲۸ سال بعد در نوامبر ۱۹۸۹ فرو ريخت. يک رويداد تاريخی که هر سياستمداری را بايد درباره هر اقدامش هزار بار به فکر وا دارد.
ديگری از آلمان نازی زير حکومت فاشيستها در سپتامبر سال ۱۹۳۹ هنگامی که هيتلر با زير پا نهادن معاهده صلح ورسای و همه توافقهايی که انجام داده بود، به لهستان حمله و جنگ جهانی دوم را آغاز کرد. حملهای که نقشهاش پيشاپيش در ايدئولوژی راهنمای رژيم هيتلری در نظر گرفته شده بود و هيچ قرارداد صلح و هيچ توافقی نمیتوانست مانع وقوع آن شود.
در هر دو مورد، کشورهای مهم جهان به هر دو اعتماد کردند و هنگامی به خود آمدند که ديگر دير شده بود.
نمونهای جالب از نوع ديگر اما، ظاهرا بدون معامله، به فروپاشی ديکتاتوری انجاميد. و آن هنگامی بود که رونالد ريگان در برابر ديوار برلين گفت: آقای گورباچف، اين ديوار را فرو بريزيد! گورباچف البته نيامده بود تا نظام شوروی را از ميان بردارد. او، خود از درون سيستم شوروی آمده بود و قصد داشت نه با «تقابل» بلکه با «تعامل» و «نرمش»، اتحاد شوروی را با جهان آن سوی «ديوار آهنين» آشتی دهد و روحی تازه در «اقتصاد برنامه» نظام سوسياليستی بدمد که کشوری به آن عظمت را در زمينه پيشرفتهای اجتماعی و اقتصادی در حد يک سرزمين عقب افتاده نگاه داشته بود. گورباچف اصلاحات در سياست داخلی را زمينه تغيير در سياست خارجی قرار داد و با شعار «پروسترويکا» (علنيت) و «گلاسنوست» (شفافيت) ساختار سياسی و اداری نظام تک حزبی شوروی را با چالش روبرو ساخت.
سير رويدادها و حوادث، و شکاف در «ديوار آهنين» همان و فرو ريختن دومينووار نظامهای موسوم به سوسياليستی همان. و اين درست همان شکافی است که زمامداران جمهوری اسلامی از هر نوعی که باشند، اصولگرا يا اصلاح طلب، ذوب شده يا منتقد ولايت فقيه، از آن هراس دارند و شايد به همين دليل نيز برعکس، يعنی با ادعای نرمش در سياست خارجی میخواهند بر بحران خويش در داخل غلبه کنند.
بحران داخلی با سياست خارجی حل نمیشود
همه اصل را بر اين نهادهاند که منظور از «نرمش قهرمانانه» همانا عقبنشينی رژيم در برابر برنامه اتمی است. ولی چون از سوی وابستگان رژيم مرتب اين نرمش با ورزش «کشتی» مقايسه میشود، میتوان آن را چنين نيز دريافت که هدف رژيم، به خيال خودش، چيزی جز «نرمش» برای به خاک رساندن پشت حريف در فرصت مناسب نيست! اينکه آيا جمهوری اسلامی چنين حريف قدری هست يا نه، بماند. ولی اينکه از «نرمش قهرمانانه» بوی «خدعه» میآيد، با دودوزهبازیهای جمهوری اسلامی و هم چنين تاکتيک هميشه مؤثر آن مبنی بر هدف وسيله را توجيه میکند، همخوانی کامل دارد.
در اين ميان اما جمهوری اسلامی و کسانی که به وجد آمدهاند، طبق معمول شيپور را از سر گشادش مینوازند. راه تنشزدايی در سياست خارجی و عقبنشينیهای عاقلانه، از جمله در برنامه اتمی، از سياست داخلی میگذرد و نه برعکس! در غير اين صورت، معاملهای که بدون تغيير در سياستهای داخلی ممکن است صورت گيرد، زمينهساز سرکوب سياسی گستردهتر و فلاکت اقتصادی بيشتر خواهد شد.
با اين همه برای مخالفان رژيم جمهوری اسلامی فرصتی به دست آمده تا در دوران «ماه عسل» خامنهای و روحانی ضمن استقبال از هر گونه اقدامی که به تنش زدايی در سياست خارجی بيانجامد و سبب کاهش تحريمهايی شود که نه کمر رژيم، بلکه کمر اقتصاد کشور را شکسته است، همچنان به طرح مطالبات سياسی و اقتصادی در همه عرصههای اجتماعی بپردازند و اين را به مخاطبان حکومت و رسانههای وابسته به رژيم و دولتهای خارجی توضيح دهند که اولا، چنين وضعيتی تنها با کوتاه آمدن رژيم از نقش سلطه جويانه خود در منطقه و هم چنين عقب نشينی از برنامه اتمی ممکن است و ثانيا، بدون تغييرات بينادين در سياست داخلی، از جمله در بخش اقتصاد، هيچ گونه نرمشی در برابر قدرتهای خارجی از جمله آمريکا، سودی برای مردم در بر نخواهد داشت بلکه فقط راهی را که بر منابع مالی رژيم بسته شده تا بتواند به بازوهای تروريستی خود در منطقه و جهان کمک کند، دوباره باز خواهد کرد. حرص و طمع خانوادههای مافيايی رژيم نيز اجازه نخواهد داد تا به جز صدقه، چيزی از آزاد شدن منابع مالی که بر اثر تحريمها با کمبود و انسداد روبرو شدهاند، خرج سازندگی کشور و رفاه مردم شود چرا که سازندگی و رفاه بدون فعاليت مؤثر و مداوم و آزادانه بخش خصوصی ناممکن است و بخش خصوصی در جمهوری اسلامی چيزی جز همان خانوادههای مافيايی خودی زير پوششهای گوناگون نيست. برای يک اقتصاد آزاد بايد بخش خصوصی مستقل را در ايران با تضمين امنيت سود و سرمايه، دوباره احياء کرد، و اين خود به قول معروف کار حضرت فيل است و در شرايط فعلی و در چهارچوب ذهنی و عينی رژيم کنونی نيز نمیگنجد.
نرمش در برابر مردم اما سببساز احيای سوخت و سازهای طبيعی جامعه میشود. اين عامل است که بهترين پشتوانه برای اقتدار در سياست خارجی و دفاع از منافع ملی به شمار میرود و نه ادعای داشتن رأی يک رييس دولت از سوی «مردم» که از يک سو همه میدانند چنين نيست و شيخ حسن روحانی در يک انتخابات آزاد به رياست جمهوری نرسيده وگرنه رهبر رژيم از مخالفان تقاضا نمیکرد که بروند رأی بدهند! و از سوی ديگر با وجود ادعای داشتن «اختيار کامل» از سوی خامنهای، روحانی اما اين اختيار را نداشت که در يک ضيافت ناهار شرکت کند و يا به درخواست ملاقات از سوی کاخ سفيد پاسخ مثبت بدهد و به دو بهانه واهی، سرو مشروبات الکلی و کمبود وقت از زير هر دو در رفت و تنها در راه خروج از نيويورک بود که ظاهرا توانست از «اختيار تام» خود برای يک گفتگوی تلفنی با باراک اوباما رييس جمهوری آمريکا استفاده کند.
اين را نيز گمان میکنم هر بار بايد تکرار کرد که عادی شدن روابط ايران با همه کشورهای منطقه و جهان، از جمله آمريکا و اسراييل، به سود مردم ايران است. اما صرف مذاکره برای مذاکره هيچ دستاوردی نخواهد داشت. در اين مذاکره بايد معامله ای صورت بگيرد و در اين معامله جمهوری اسلامی بايد دست کم از برخی مواضع خود از جمله در مورد برنامه اتمی و نقش خرابکارانه اش در منطقه کوتاه بيايد. اين در حاليست که رابطه عادی و يا حتا دوستانه با جامعه جهانی و آمريکا هيچ زمان و در هيچ کشوری سبب جلوگيری از جنبش های اجتماعی نشده است. اگر رژيم دينی ايران با مردم ايران نيز بر سر خواست های آنها وارد معامله نشود، دير يا زود با جنبش های اجتماعی روبرو خواهد شد و هيچ معامله خارجی، تازه اگر صورت گيرد، نخواهد توانست مانع آن شود. تنشزدايی در سياست خارجی و عقبنشينی جمهوری اسلامی، از اين زاويه نيز به سود مردم است که اگرچه در هيچ کشوری بحرانهای داخلی با تغيير مثبت در سياست خارجی حل نمیشوند، اما اين تغيير میتواند حرکت به سوی فروپاشی رژيمهای ديکتاتوری و انحصارطلب را هموار میکند.