چهارشنبه 10 مهر 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

يک ميليون امضا نداريم ولی چند ميليون نفر با حقوق زنان آشنا شدند، گفت‌وگوی محبوبه حسين زاده با ناهيد ميرحاج

تغيير برای برابری: محبوبه حسين زاده - روز پنجم شهريور هفت سال قبل، کمپين يک ميليون امضا برای تغيير قوانين تبعيض آميز عليه زنان در يکی از خيابانهای تهران اعلام موجوديت کرد. کنشگران اين کمپين توانستند بحث تبعيض های قانونی عليه زنان را به دورترين شهرها و روستاهای ايران برسانند.هرچند کمپين توانست بحث حقوق زنان را در کليه سطوح جامعه مطرح کند و تغيير قانون تبعيض آميز را به يکی از مطالبات اصلی جامعه تبديل کند، اما خودش با چنان فراز و فرودهايی مواجه شد که هنوز سرنوشت آن در هاله ای از ابهام و سکوت قرار گرفته است.

در هفتمين سالگرد کمپين يک ميليون امضا، و در حالی که تعداد نه چندان اندکی از بنيانگذاران اين کمپين و افرادی که بعدها به عنوان کنشگر به اين کمپين پيوستند، مدتهاست که راه خود را از اين کمپين جدا کرده اند، تصميم گرفتيم که با انجام سلسله مصاحبه هايی، به بازخوانی فعاليت کمپين يک ميليون امضا بپردازيم و جوابی برای سرنوشت کمپين پيدا کنيم. آيا کمپين قصد دارد فعاليت مجدد خود را شروع کند؟ چه تعداد امضا جمع آوری شده است؟ چه کسی بايد در مورد سرنوشت کمپين يک ميليون امضا تصميم بگيرد؟ آيا اصلا لازم است در مورد کمپين تصميمی گرفته شود؟ تکليف امضاهای جمع آوری شده چه خواهد شد؟

ناهيد ميرحاج، فعال حقوق زنان، از بنيانگذاران کمپين يک ميليون امضا و عضو کميته مادران است. دستی بر قلم دارد و مقالاتی در باره جنبش زنان و به طور موردی وضعيت زنان و کودکان گرفتار تبعيض و نابرابری در کارنامه‌اش دارد. همچنين کتابی بنام « بنام برخشم بی‌تفاوت يک تصوير»‌از او منتشر شده است که اگرچه روايت زندگی شخصی و اجتماعی‌اش است، اما اين‌ها همه بهانه‌ای است برای نگاه يک فعال جنبش زنان به تحولات اجتماعی و به خصوص وضعيت جنبش زنان در طول چند دهه گذشته. در اين کتاب او نقطه نظرات و زاويه ديدش از کمپين را نيز آورده است و همانجا می‌توان متوجه شد که روايت از کمپين نمی‌‌تواند تک صدايی باشد و بايد از زاويه‌ای مختلف به آن پرداخت. گفتگوی ما با ناهيد ميرحاج را در زير می خوانيد:

* هفت سال قبل در چنين روزهايی شاهد شور و شوق زيادی برای اعلام موجوديت کمپين يک ميليون بوديم. برايمان از روزهای شروع کمپين بگوييد.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


- من يکی از اعضای مرکز فرهنگی زنان بودم . در اين مرکز در مورد مسائل زنان فعاليت می‌کرديم. بعد از تجمع ۲۲ خرداد سال ۸۵ ميدان هفت تير، يک روز يکی از اعضای جوان مرکز فرهنگی در مورد کمپين يک ميليون امضا در مراکش صحبت کرد و اشاره کرد که بد نيست ما هم اين طرح را در ايران اجرا کنيم. خود او طرح اوليه را نوشت و چند جلسه در مرکز فرهنگی درباره آن بحث کرديم و از ديگر سازمان‌های زنان و فعالان حقوق زنان دعوت کرديم تا در اجرای اين طرح به ما بپيوندند. خيلی‌ها آمدند و استقبال خوبی صورت گرفت. اين طرح را برای افراد سرشناس و صاحب نام مثل سيمين بهبهانی فرستاديم و آن‌ها با عنوان حاميان کمپين اين طرح را امضا کردند. بعد از آن هم در روز پنجم شهريور کمپين به صورت رسمی اعلام موجوديت کرد.
کمپين به سرعت تبديل به پروژه بزرگی شد که تمام حرکت‌های سازمان‌های کوچک زنان را که اعضای آن به کمپين پيوسته بودند، تحت الشعاع خود قرار داد. بسياری از فعالان اين سازمان‌ها با کمپين همکاری می‌کردند و به نوعی اين سازمان‌ها در فعاليت کمپين حل شدند.

* اتفاقا يکی از انتقادهايی که مطرح می‌شود اين است که سازمان‌های زنان نبايد از فعاليت خود به خاطر فعاليت در کمپين دست می‌کشيدند. نظر شما در اين مورد چيست؟
- به نظر من، فعاليت در کمپين بايد فقط بخشی از فعاليت سازمان‌ها و گروه‌های زنان می‌بود. مثلا خود ما در مرکز فرهنگی زنان، کارهای مختلفی انجام می‌داديم و يک بخش شناخت و اقدام عليه خشونتی که زنان درگير آن هستند، داشتيم که خيلی خوب کار می‌کرد و کارگاه‌های مختلفی را در مورد امحاء خشونت در مورد زنان برگزار می‌کردند و حتی شهرداری هم برای برگزاری اين کارگاه‌ها فضا در اختيارمان می‌گذاشت. اما همه اين فعاليت‌ها تحت تاثير کمپين کمرنگ و کمرنگ‌تر شد و در يک زمانی هم اين فعاليت‌ها متوقف شد. از طرف ديگر وقتی کمپين بعد از همه هزينه‌هايی که برای آن داده شد، به خاموشی گرائيد، باعث شد همه تا مدتی منفعل شوند و برنامه‌ای برای کارهای ديگر خود در حوزه جنبش زنان نداشته باشند.

* شما عضوکميته مادران کمپين بوديد. اين کميته ديرتر از بقيه کميته‌های کمپين و بر اثر دستگيری افراد کمپين تشکيل شد. چطور شد که تصميم گرفتيد اين کميته را تشکيل بدهيد؟
- يادم می‌آيد که زينب پيغمبرزاده را دستگير کرده بودند. خديجه مقدم به کلانتری مراجعه کرد و با مسئولان آنجا صحبت کرد تا زينب را آزاد کنند. بعد اين مساله را با ما هم مطرح کرد که بايد برای آزادی زينب با يکديگر همکاری کنيم. ما مجبور بوديم به خانواده‌اش خبر بدهيم چون کسی به ما جواب نمی‌داد. پدرش آمد و بايد دنبال وثيقه برای آزادی زينب می‌گشتيم. يادم است که پدر و مادر يکی ديگر از بچه‌های کمپين يک زمين در شهرستان داشتند و با دوندگی‌های بسيار توانستند ارزش زمين را برآورد کنند. ميزان وثيقه ۲۰ميليون تومان بود در حالی که ارزش زمين ۱۵ ميليون تومان تعيين شده بود و ما مجبور شديم همان زمان ۵ميليون تومان قرض بگيريم هرچند در نهايت پدرش توانست قاضی را راضی کند که همان سند زمين را بپذيرند.
بعد از آن کميته مادران شکل گرفت. ما بايد در مواقع دستگيری يکی از اعضای کمپين با خانواده‌ها ارتباط نزديک می‌داشتيم و آنها را از جهت روحی و روانی ساپورت می‌کرديم تا بتوانند از پس ماجرا برآيند. واقعيت اين است که من هيچ وقت توی زندگيم از کسی فحش نخورده‌ام ولی از پدر و مادرهای دستگيرشدگان کمپين، فحش زياد شنيدم. هميشه اين مساله را مطرح می‌کردند که شما بچه‌های ما را منحرف کرديد. در صورتی که ما به عنوان يک زن و دختر آن‌ها هم به عنوان کسی که فردا وارد جامعه می‌شد، می‌خواستيم بگوييم که حق مان را می‌خواهيم. تعدادی از اعضای کمپين هم دانشجو بودند و خانواده‌هايشان در شهرستان زندگی می‌کردند. ما در اين مواقع به دادگاه انقلاب مراجعه می‌کرديم و می‌گفتيم که مادرش هستيم. از آن طرف هم بايد به خانواده‌ها خبر می‌داديم و همراه آنان پيگير آزادی فرزندشان می‌شديم.
با ما مادران بدرفتاری می‌ شد که چرا روبروی دادگاه انقلاب تجمع کرده‌ايم، در صورتی که تجمعی در کار نبود، چهار پنج نفر مادر سالمند منتظر می‌ايستاديم تا بدانيم تکليف بازجويی و دادگاه فردی که دستگير کرده بودند، چه می‌شود. حتی وقتی در کمپين می‌خواستند پرسشنامه‌هايی را برای انجام يک کار تحقيقی در مناطق مختلف تهران پر کنند، هرکدام از ما مادران با يکی از جوانان همراه می‌شديم تا مشکلی برايشان پيش نيايد.
از آن طرف وقتی يکی از اعضای کمپين دستگير می‌شد، خانواده‌های دستگيرشدگان با ما برخورد خوبی نداشتند و ما نقش کيسه بوکس را بازی می‌کرديم تا آن‌ها آرام‌تر شوند و هيچ وقت خانواده‌ها فکر نمی‌کردند که ما که در جريان اين ماجراها هستيم، چه عذابی می‌کشيم و چقدر نگران هستيم. ما ساعت‌ها بيرون دادگاه انقلاب می‌ايستاديم و حتی يکبار نسرين ستوده وقتی ساعت ۳و نيم بعدازظهر از دادگاه بيرون آمد از حضور ما آنجا تعجب کرده بود که چقدر پايداری نشان می‌دهيم. ما منتظر می‌مانديم تا اگر اتفاقی افتاد به خانواده‌ها خبر بدهيم. از آن طرف هم در کلاس‌های حقوق متهم و حقوق شهروندی آقای سلطانی، وکيل هميشه خوش برخورد و صبورمان، شرکت می‌کرديم تا با حقوق‌مان آشنا شويم و اين موارد را به اعضای جوان کمپين هم منتقل کنيم. البته اين فقط مادران نبودند که به دنبال کار دستگيرشدگان می‌پرداختند، بلکه هرکسی از دانشجو تا کارمند و وکيل هرکاری از دستش برمی‌آمد دريغ نمی‌کرد.
منظورم اين است که کمپين يک کار تمام گروهی و در حقيقت يک جنبش واقعی بود. نه اينکه شماری ايده بدهند و شمار بيشتری فرمان ببرند. اما از همان آغاز هم رگه‌هايی از بالا و پايين کردن را می‌ديديم. عده ای بودند که نمی‌خواستند فعاليت‌های ما در کمپين به درستی ديده شود. در حالی که صادقانه بگويم حتی وقتی که کمپين دچار دودستگی شد، برای ما فرقی نمی‌کرد که فرد دستگيرشده متعلق به کدام گروه است. ما هميشه روبروی دادگاه انقلاب حاضر بوديم. به هرحال چون افرادی که دستگير می‌شدند، هم سن فرزندان ما بودند، ما خود را موظف به پيگيری وضعيت آن‌ها می‌دانستيم . ولی آنها که در ظاهر خود را متوليان کمپين می‌پنداشتند با مصاحبه‌ها و کارهايی که بيشتر جنبه تبليغی داشت، اگرچه کمپين و اهميت آن را مطرح می‌کردند اما نيم نگاهی هم به خودشان و کارهايشان داشتند. جالب اينجاست که امروز در مورد جنبش زنان و کمپين تاريخ سازی می‌کنند و اسامی و فعاليت افراد مختلف را حذف می‌کنند، در صورتی که حتی با يک جستجوی ساده اينترنتی هم می‌توان فهميد که افراد مختلف چه کارهايی برای کمپين انجام داده‌اند و کی دستگير شده‌اند. هنوز زمانی از فعاليت‌های ما نگذشته است که برخی تلاش می‌کنند با برخورد حذفی، کمپين و تاريخ آن را روايت کنند.

* کمپين با استقبال گسترده زنان و مردانی مواجه شد که دغدغه برابری خواهی و فعاليت در حوزه زنان داشتند. اما چرا کمپينی که با چنين استقبال گسترده‌ای مواجه شده بود، تا بدانجا دچار رکود شد که نتوانست تا تحقق وعده جمع آوری يک ميليون امضا به کار خود ادامه دهد؟
- عوامل مختلفی در اين مساله نقش داشتند. هويت طلبی يا من برتر بعضی از افرادی که خود را ليدر جنبش زنان و کمپين می‌دانستند و فکر می‌کردند که هميشه بايد حرف آخر را بزنند در اين ماجرا نقش داشت. متاسفانه همين افراد برخلاف حرف‌ها و ادعاهايشان که جنبش زنان يک حرکت افقی و فاقد سلسله مراتب است، کاملا ساختار کمپين را عمودی کرده بودند. همين افراد با هويت طلبی و پيش بردن حرف خودشان، مثل يک طاعون به جان کمپين افتادند و آن را روز بروز ضعيف تر کردند.
دليل بعدی ، هزينه‌های سنگينی بود که اعضای کمپين به خاطر امضا جمع کردن می‌دادند. خانواده‌ها هم فرزندانشان را تحت فشار می‌گذاشتند و ما با خانواده‌ها هم درگير بوديم.
جو امنيتی بعد از انتخابات سال ۸۸ را هم نمی‌توان ناديده گرفت. بعد از اتفاقات سال ۸۸ ، شرايط بسيار سخت‌تر شد و هراقدامی به طرفداری از گروه خاصی نسبت داده می‌شد. هرچند در همين سال‌ها هم بالاخره کارهايی انجام می‌داديم و هيج وقت از پا ننشستيم. اگرچه نتوانستيم به دليل جو امنيتی امضا جمع کنيم، اما سعی می‌کرديم در اتوبوس ،تاکسی و هرجايی با مردم حرف بزنيم. با شجاعت می‌گفتيم که عضو کمپين يک ميليون امضا هستيم. برخی کمپين را می‌شناختند و می‌گفتند پس امضاهای ما چی شد و برخی ديگر هم هم می‌گفتند که امضاهای ما را لو ندهيد تا دستگيرمان نکنند. بعد از اتفاقات سال ۸۸، فضا بسيار امنيتی شده بود و مردم می‌ترسيدند تا حدی که يکی از دوستانم از خارج از کشور تماس گرفت که می‌شود برگه کمپين را پيدا کنی و اسم مرا خط بزنی. يعنی ما بايد مردم را هم آرام می‌کرديم که صادقانه بر مواضع خود ايستاده‌ايم و اگر قرار است اتفاقی بيفتد، بايد کنشگران کمپين دچار مشکل شوند.

* فکر می‌کنيد آيا راهی برای نجات کمپين از وضعيت امروز آن وجود داشت؟
- به نظرم امکان پذير نبود. ما که افراد باتجربه‌تری بوديم از اختلافات بوجود آمده در کمپين ضربه خورديم. ريزش نيروهای جوان بعد از اين اختلافات زياد بود. به نظرم ديگر امکان نداشت عدم اعتماد و دلسردی را که بر روابط ما در کمپين مستولی شده بود، به حالت سابق برگرداند. برخوردهای دوگانه با افرادی که همزمان در کمپين فعاليت می‌کردند و هزينه می‌دادند، يک نفر را به عرش می‌بردند و ديگری را ناديده می‌گرفتند، سبب دلسردی بسياری شد و اصلاً کم کم خود کمپين در محاق می‌رفت. من گريه‌های بچه‌های جوان کمپين را به خاطر اين برخوردها زياد ديده‌ام. افرادی بودند که زندان رفتند، از لحاظ خانوادگی هزينه دادند اما از جانب کسانی که تلاش داشتند تا ليدر و متولی کمپين باشند، برخوردهای نامناسبی با آنها صورت گرفت.
از طرف ديگر ما جلسه داشتيم تا تغييراتی در سايت کمپين بدهيم. اما درست دوسه روز بعد از آن وقتی از خواب بيدار شديم، ديديم که سايت جديدی راه اندازی کرده‌اند و زنگ يک مدرسه را به صدا درآورده اند! همه ما بهت زده شده بوديم. همين گروه در اين سايت به صورت سيستماتيک حتی نقدهای غيرمنصفانه در مورد ساختار کمپين منتشر کردند، مشکلاتی که خود آن‌ها بوجود آورنده‌اش بودند، اساس بحث شده بود. از آن طرف شروع به يارکشی ها در بين اعضای کمپين در شهرستان کردند. آن‌ها هم که از اختلافات داخلی کمپين تهران بی خبر بودند و نمی‌دانستند که چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است. همه اين‌ها باعث شد جو دلسردی و بی اعتمادی در کمپين حاکم شود.
همان طور که گفتم انتخابات سال ۸۸ و فضای امنيتی بعد از آن را هم نبايد در رکود کمپين ناديده گرفت. بالاخره ما از هر طرف تحت فشار بوديم، هم از لحاظ امنيتی مشکل داشتيم، هم اختلافات و دودستگی در کمپين پيش آمده بود و هم خود ما زندگی شخصی داشتيم و درگير زندگی شخصی و مشکلات آن بوديم.

* هفت سال از عمر کمپين گذشته است، يک ميليون امضا هم جمع آوری نشده است. از سوی ديگر با عمومی شدن مطالبات زنان، کمپين نمی‌تواند به همان شيوه سابق به فعاليت خود ادامه دهد. فکر می‌کنيد سرنوشت کمپين بايد به کجا ختم شود؟ تکليف امضاهای جمع آوری شده چه می‌شود؟
- ابتدا اين را بايد بگويم که هرچند يک ميليون امضا جمع نشده است ولی کمپين توانست حقوق زنان را به يک مطالبه همگانی تبديل کند. شايد ما يک ميليون امضا نداريم ولی مطمئن هستيم که چندميليون آدم هستند که با اين کمپين آشنا شدند و حق و حقوق زنان در جامعه ملموس شد. يعنی ديگر همه می‌دانند که حقوق زنان فقط مساله اليت های جامعه نيست و دغدغه و مطالبه همه زنان است.
اما در مورد امضاها، مسلما امضاها بايد جمع و جور شود، کار آماری در مورد آن صورت گيرد که چه تعداد امضا از شهرهای مختلف جمع آوری شده است و اولويت امضاکنندگان، تغيير کدام يک از موارد مطرح شده در بيانيه کمپين است. بايد امضاهای جمع آوری شده را هرچقدر کم يا زياد، با يک تحليل درست به مجلس ارائه بدهيم. چون به هرحال افراد راجع به امضاهايشان از ما می‌پرسند و ما بايد پيگير حق و حقوق مان باشيم.

* پس با اين تفاسير، با تحويل امضاها کمپين به پايان فعاليت خود می‌رسد؟
- خير، کمپين به پايان فعاليت امضا گيری می‌رسد اما بخش اطلاع رسانی و روشنگری در مورد حقوق زنان هميشه ادامه خواهد داشت. حتی در سال‌های سخت گذشته هم اين روند متوقف نشده است. الان ديگر لازم نيست در مورد هر حرکتی و اقدامی مقاله‌های مفصل نوشت تا اليت های جامعه از آن باخبر شوند. بايد دوباره در بطن جامعه حرکت کنيم و تلاش کنيم تا زنان بيشتری را با حقوقشان آشنا کنيم که خب کاری سخت، طولانی و طاقت فرساست. کار ما هنوز تمام نشده است، مردم سرجايشان هستند و ما هم هستيم و با افتخار می‌گوييم که هر کدام از ما يکی از امضاکنندگان کمپين يک ميليون امضا برای تغيير قوانين تبعيض عليه زنان هستيم.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016