پنجشنبه 12 دی 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

افزايش طلاق و علل آن در ايران، جلال ايجادی

جلال ايجادی
امروز طلاق رشد می‌کند، اين پديده هم در ارتباط با تغييرات ساختاری و فرهنگی و تمايلات مدرن جامعه است و هم نتيجه عامل فشار مستقيم و غيرمستقيم روانی، دينی، اجتماعی و اقتصادی بالا در جامعه. زمانی‌که طلاق معلول فشارهای منفی و مخرب است، جز بيان آسيب در هنجارهای اجتماعی چيز ديگری نيست

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


طلاق در آمار

طلاق در ايران بطرز بيسابقه ای در حال افزايش است. براساس آمار سازمان ثبت احوال ايران، آمار ازدواج تا پايان ماه آذر سال ۱۳۹۲ ميزان ۵۷۹۸۷۱ و آمار طلاق تعداد ۱۰۸ هزار و ۲۴۹ مورد و در مقايسه با دوره مشابه در سال گذشته ١٣.٣ درصد افزايش يافته است. ميزان ۱۰۰هزار و ٥۸۶ مورد طلاق مربوط به شهرها و ۷ هزار و ۶۶۳ مورد طلاق مربوط به روستاها بوده است. بنا به گفته مديرکل اداره آمار و اطلاعات جمعيتی و مهاجرت سازمان ثبت احوال، در ايران در هر شبانه روز به طور متوسط ٣٨٧ مورد طلاق و در هر ساعت به طور متوسط ١٦ مورد طلاق رخ می دهد. براساس آمار، بيشترين ميزان طلاق ثبت شده بين مردان و بين زنان در گروه سنی ٢٥ تا ٢٩ ساله بوده است. آمار طلاق در تهران ٣٥ تا ٤٠ درصد افزايش پيدا کرده است. بايد افزود در ايران طبق آمار رسمی ٥٠ درصد طلاقها در پنج سال اول ازدواج به وقوع ميپيوندد و ١٥ تا ٢٠ درصد طلاقها در سال اول ازدواج رخ می دهد. روزانه ٥٠٠ پرونده طلاق در تهران تشکيل می شود. درباره ميانگين سن ازدواج پسران و دختران ميتوان گفت که ميانگين سن ازدواج آقايان در کشور ۲۷.۴ سال و در دختران ۲۲.۱ سال، ثبت شده است. براساس آمارهای ارائه شده تعداد ۴۰ هزار و ۶۵۳ فقره ازدواج و يک هزار و ۷۷فقره طلاق کمتر از ۱۵ سال در کشور ثبت شده است. رئيس انجمن مدکاران اجتماعی ايران گفت: براساس آمارهای موجود در سال ۹۱ به ازای هر ۲.۹ ازدواج يک طلاق در تهران رخ داده است که البته اين آمار در کل کشور ۵.۵ است. معنای اين داده ها چيست و مسائل گرهی در توسعه طلاق چگونه قابل تحليل است؟

ازدواج و طلاق در ايران (مجله مهر ۲۰/۰۲/۹۲)

آنچه در تابلو بالا تا سال ۱۳۸۹ قابل تشخيص است افزايش تعداد ازدواج ها ميباشد، ولی دو سال بعدی ما شاهد کاهش تعداد ازدواج هستيم و اين امر در شرايطی است که کل جمعيت ايران افزايش يافته است. اين پديده چه بسا در رابطه با سخت تر شدن شرايط اقتصادی و رشد معضلات اجتماعی و فرهنگی در دوره اخير قابل توضيح باشد.

افزايش درصد طلاق نسبت به ازدواج در ايران

در اين تابلو روند طلاق در ايران طی دهسال اخير قابل توجه است. طی هشت سال درصد طلاق از ۱۰.۶ درصد به ۱۸.۶ درصد افزايش يافته است. اين آهنگ رشد بيانگر بحران طلاق در ايران است و مستلزم يک تحليل جدی ميباشد. خانواده ها در حال فروريختن هستند و ميتوان پرسش کرد اين فروريزی ناشی از تحولات ساختاری و اجتماعی ژرف در جامعه است يا از مشکلات روزمره و فشارهای گوناگون مايه ميگيرد؟ بنظر ميرسد دو دسته عوامل بالا بشکل فعال مناسبات خانوادگی را بهم ريخته و طلاق و جدائی را دامنه بخشيده است. اين پديده مستلزم تحليل همه جانبه تر است.

جستجوی روانکاوانه در بررسی طلاق

طلاق از چه عواملی ناشی ميشود؟ تخصص روانکاوی که توسط زيگموند فرويد ابداع گرديد برآنست فکر و عملی که در ذهن منعکس ميشود اتفاقی نيست، بلکه اين پديده ها دارای سابقه ای ميباشند که "ضمير ناخود آگاه" آنها را بيان ميکند. برخی کردارها بنظر بی معنا و پوچ بنظر ميرسد، حال آنکه آنها اتفاقی نيستند و دارای معنا و ريشه ميباشند. برای درک آنها، بررسی روندهائی مانند خواب ديدن و توجه به نمادها و اشتباهات لپی و حرف و عمل ناخواسته افراد، ما را به کردار و فکر واقعی ميرساند و آشکار کننده اختلافات و نارضايتی های درونی فرد مانند اختلافات جنسی و نوع منش و شخصيت ميباشد. در پی تحقيقات فرويد، روانکاو معروف آمريکائی و مبتکر روش "ترانساکسيونل" و شيوه های روانشناسی بالينی و روانکاوانه، "اريک برن"، برآنست انسان سالم، انسانی است که سه حالت "کودک"، "بالغ" و "پدرمادری" را در شخصيت خود دارد، اما تسلط و غلبه روانی در نزد فرد متعادل با حالت "بالغ" است. حالت "بالغ" در فرد، غلبه تعقل و منطق و رفتار سنجيده است و در نزد فرد سالم و متعادل دو حالت "کودک" و "پدرمادری" زير نفوذ و تحت سرپرستی و نظارت "بالغ" عمل می کنند، بمعنای ديگر دو حالت تابع حالت "بالغ" قانونگذار ميباشند. در واقع پايش اجتماعی و تحليل گر پيام های آن دوحالت و نيز تصميم گيرنده و مجری نهايی، حالت "بالغ" است. اگر حالت "کودک" بيانگر شورش و هيجان و قانون ناپذيری فرد است و حالت "پدر مادری" مردسالارانه بيانگر قاطعيت خشک و مقررات خود سرانه است، حال "بالغ" بيانگر رفتار معقول و سنجيده و فکرشده و عقلانيت ميباشد. اگر طلاق پايان پذيری همبستگی منطقی عشق و علاقه دو فرد باشد، خود بيان بهم خوردن سه حالت فوق و مغلوبه شدن حالت "بالغ" است و بقول "ابراهام ماسلو" روانشناس آمريکائی، فرد در درون کانون خانواده پيوند فکری و احساس دلگرمی نداشته و وابستگی اش فروميريزد .

اين الگوی روانشناسی فردی در مقياس جامعه زمانيکه اجتماع و نظام سياسی حالت "بالغ" و معقول و خردمند خود را از دست ميدهد از يکسو درشتی ها و رفتار استبدادی و خشونت و اتوريتاريسم "پدر مادری" افزايش يافته و از سوی ديگر واکنش های منفی و ضد قانونی و ضد گروهی و مخرب و بلبشوی حالت "کودک" رايج ميگردد. با وجود دو عامل اتوريتاريسم خودسرانه و بهم ريختن قواعد و نظم، جامعه تعادل خود را از دست ميدهد. اعمال خشونت و خودسری نظام و ايدئولوژی حاکم پدر سالار از يکسو و از سوی ديگر بهم ريخته شدن قاعده بازی و شورش منفی "کودک"، ناسازگاريها و آشوبها و بحرانهای اجتماعی مانند پديده طلاق را تشديد نموده و گسترش ميدهد. برای قدرت حاکم تلاش و جنجال و پند و اندرز برای مهار کردن پديده ای چون طلاق بی فايده است، زيرا اتوريتاريسم و حکمهای پدرسالارانه ناتوان بوده و نتايج عکس ميآفريند. نبود قانونگرائی و رفتار معقول نظام و نبود تفکر و بررسی و انديشه سازنده در جامعه مناسبات اجتماعی را آشفته تر ميسازد.

در خانواده پدر سالار سنتی و مذهبی، افراد عضو حق فکر کردن، پرسش نمودن ندارند و تصميم گيری بر اساس رای رئيس خانواده تعيين ميشود. در روان جامعه حالت "بالغ" محدود و سرکوب شده است و تمايل خشک و مستبدانه "پدرانه" حکم گذار است. مداخله روسای خانواده در مناسبات زن و شوهر در بسياری از موارد علت طلاق را تشکيل ميدهد. اتوريته حاکم در خانواده ميطلبد تا زوج جوان برپايه سليقه و تمايل روسا زندگی کنند و عشق و مهربانی بين دو فرد تابع سليقه پدرسالارانه باشد. در واقع در اين مناسبات حالت "بالغ" فاقد ميدان عملکرد است و شخصيت دو فرد جوان زير فشار دستورات و فشار روحی و اجتماعی قرار ميگيرد. جوانان بعنوان افراد ناتوان و ضعيف و بدون استقلال تلقی شده و منافع آنها نه توسط خود آنها بلکه توسط ديگران ارزيابی و تنظيم ميگردد. خوشبختی و آرامش آنها برپايه خواست ديگران و معيار ديگران تعريف ميگردد.

بعلاوه ما در شرايط يک رژيم کلان مذهبی بسر ميبريم که از ويژه گيهای آن مداخله دينی در همه امور و از جمله در مناسبات زناشوئی و جنسی بين افراد است. ايدئولوژی اسلامی قواعد را برپايه پدرسالارانه و مرد پرستی قرارداده و از زن تبعيت ميطلبد. اين فرهنگ دينی فقط نيمی از ارث را برای زن قانونی ميداند، هرچه بيشتر زن را در حاشيه جامعه قرار داده است، مسئوليت های اجتماعی را بطور وسيع از او سلب کرده است و مخالف استقلال اقتصادی زن ميباشد. خانواده و نظام سياسی بر ذهنيت فرد فشار مياورند و جدائی ها را بيش از گذشته ممکن ميسازند.

هنجارها و ناهنجارها در روند طلاق

نقش يک حکومت مهار نمودن ناهنجاری اجتماعی است. کاستن از ناملايمات و تنشها و بحرانها و ايجاد آرامش و روندهای تخفيف فشارهای اجتماعی و خانوادگی و فردی، زمينه مساعد برای همبستگی اجتماعی بشمار ميايد. اين شرايط برای ادامه کاری خانواده ها و آرامش انسانها و تخفيف پاشيدگی خانوادگی نقش اساسی ايفا ميکند. بعلاوه يک جامعه نيازمند حالت "کودک" است تا شادی و سرگرمی داشته باشد، جامعه نيازمند فرصتهائی برای ابراز هيجان و سرمستی و شور ميباشد و بالاخره انسانها با هنر و تئاتر و موسيقی و عشق، خلاقيتها را ميتوانند توسعه دهند. بالاخره جامعه به حالت "بالغ" محتاج است تا تعقل و درايت و هوشمندی را در اجتماع افزايش بخشد و اين امر از طريق گسترش دانش و تحقيقات دانشگاهی و مبادله فرهنگی باز و آزادی فکر و انتقاد ميسر است.

در زمينه های برشمرده در بالا اوضاع در ايران پريشان است، زيرا يکم، نقش حکومت بطور عمده به سرکوب و سانسور و مقررات خشک و بوروکراتيک و ضد دمکراتيک و استبداد پدرسالارانه محدود ميشود، دوم، بسياری از امکانات جهت پاسخگوئی به نيازهای حالت "کودک" محدود يا تخريب شده و ناميسر است، سوم، آزادی بيان و انديشه وجود ندارد و دانشگاهيان و روشنفکران و دانشجويان و سياسيون جامعه زير فشار و خفقان قراردارند. در چنين شرايط بسته و خموده و تحقير شده بناگزير روحيات افراد زير منگه قرارداشته و براحتی نمی توانند نفس بکشند و آرامش داشته باشند. به همين خاطر در جامعه افسردگی و ياس و آرزو های پرپرشده و گرفتاريها بسيارند و روحيه انسان ناراحت و متلاطم است و نيز در مناسبات خانوادگی و زناشوئی نيز تلاطم بسياراست. مجموعه اين شرايط کلان و ناهموار در مناسبات بين دو فرد تاثير گذاشته و اختلاف و طلاق در چنين بستری راحت تر رخ ميدهد.

ساختار دينی، اجتماعی، اقتصادی حاکم بر ايران آسيب انگيز است و مشکلات گوناگون همچون اعتياد، افسردگی، بزهکاری، قتل، بيکاری، فساد، نگرانی خانوادگی و افزايش نرخ طلاق همگی در بستر اين ساخت قابل توضيح است. روشن است در تمام جوامع اين پديده ها وجود دارد و در هر جامعه بايد علل مشخص پديده ها را جستجو نمود. در ايران نيز عوامل گوناگون اند و بعلاوه برخی ويژگی ها آسيبها را تشديد نموده و وضع ناهنجار غير قابل تحمل بوجود آورده است. در جامعه ما فساد يک پديده سراسری است، تشويش و نا آرامی همه جانبه است، سرگشتگی جوانان عميق است، بحران خانواده وسيع است، اختناق مذهبی کور و مزاحم همه جا حاضر است. اين وضع نشانه سوء مديريت و حاکميت خودسرانه است. فقدان خردورزی، ناتوانی تفکر دانائی بخش، تصميم گيری نامناسب و مداخله در کوچک ترين مسايل اجتماعی و حتا زمينه های بسيار شخصی مانند عشق و سکس و ازدواج و روابط زناشويی، افراد جامعه را در هم پيچيده و بسياری از تصميم های آنان را با مانع روبرو ساخته و روحيه افراد را رنجور ساخته است. بعلاوه اين نظام خودسر در شرايط فرهنگی کم غنا، يکسری انسانهای سست و فاقد استقلال ببار آورده است. نظام مستبد آدمهای غير مسئول بوجود مياورد تا آنها با روحيات کوک شده و ناتوان در اطاعت قرار گرفته و يا خاموش و خسته باشند. کانون خانواده اين فشار و بحران را در خود منعکس ميکند و محيط خانوادگی نمی تواند همه فشارها را تحمل کند و منفجرميشود.

علل اجتماعی افزايش طلاق

از نظر کارشناسان در کشورهای گوناگون بطور عموم مسائلی همچون اختلاف طبقاتی، تضادهای فرهنگی، روابط جنسی، خيانت، فقدان اعتماد متقابل در زندگی مشترک، خشونت عليه زنان، چالش های اقتصادی، استقلال اقتصادی زنان و تغيير تفکر نسل ها از جمله عوامل عمده طلاق محسوب می شوند. در کشورهای صنعتی پيشرفته مانند آمريکا و فرانسه و انگلستان آهنگ طلاق بسيار بالاست. بعنوان نمونه در فرانسه در سال ۲۰۱۱ ميزان طلاق به ۴۴.۷ درصد در کل ازدواجها ميرسد و نرخ عمومی طلاق در فرانسه ۱۲ درصد بوده و حال آنکه اين نرخ طلاق برای انگلستان ۱۱.۱ ميباشد. از جمله علت های مهم اين افزايش، مشکلات اقتصادی، تغيير الگوی خانواده، استقلال شخصی انسانها و بويژه زنان، تغيير ارزشها و معيارهای سنتی، رشد انترنت و مناسبات جنسی باز ذکر ميگردد.

عوامل چندگانه تشديد بحران خانواده در ايران

بسياری از سايت های حکومتی يا نزد ايدئولوگهای اسلامی مهم ترين عوامل افزايش آمار طلاق را، اينترنت و شبکه های اجتماعی مانند فيسبوک و استقلال مالی زن و عدم وابستگی به مرد و عدم رعايت اصول دينی، عنوان کرده اند. در واقع نويسندگان اين نوشته ها، اينترنت و فيسبوک را بمثابه خطر قلمداد نموده، زيرا گردش آزاد اطلاعات و اخبار و تجربه ها، خطری برای بنده واری و اطاعت کورکورانه زن بشمار ميايد. از نظر اين ايدئولوگها مطلع شدن زن منبع سرکشی و روحيه شورشی زن است، امری که اطاعت زن را تضعيف ميکند. نظام متمايل است تا تمکين زن در خانواده و در بنگاه توليدی ادامه يابد زيرا اين اطاعت، سلطه حاکميت در جامعه را تسهيل ميکند. الگوی کلان حاکم بر پايه مدلهای ارزشی کوچکتر استوار است. زمانيکه روح اطاعت بر همه جا غالب است و امکان اعتراض محدود و ناپديد است، ادامه کاری سنتی قدرت سياسی آسانتر ميگردد. بهرحال آنچه در خانواده ايرانی ميگذرد هميشه خوانائی با آرزوی حاکميت را ندارد. خانواده ايرانی از نظر جامعه شناسی يک کانون برجسته تحولات است. ساختار خانواده دستخوش گسيختگی و تغييرات متعددی است و توسعه طلاق يکی از نشانه های مهم خانواده و کل جامعه است. علاوه بر عوامل برشمرده فوق عوامل ديگری که در تغيير خانواده و رشد طلاق سهم دارند عبارتند از:

۱. اختلاف نظر و مشکلات در زمينه روابط جنسی در زندگی مشترک. در جامعه ای که آشنائی و مناسبات جنسی دو فرد پيش از ازدواج بسيار محدود است، فرصت لازم را برای شناخت متقابل در زمينه جنسی فراهم نميکند.

۲. مداخله خانواده در زندگی زناشوئی و تحميل سليقه به زن و شوهر جوان و ايجاد فشارهای ريز و درشت در زندگی زوجهای جوان. از آنجا که ارزشهای فردی کاملن جا نيافتاده و جامعه مداخله گر و فضول و مزاحم ميباشد، زندگی زناشوئی مدام در معرض تعرض است.

۳. رشد خواستهای شخصی و فردگرائی و توجه به نيازها و آزادی فردی بسبب توسعه تکنولوژيهای مدرن مانند انترنت و فيس بوک و رسانه های ماهواره ائی و فرهنگ غرب. اين تمايلات چارچوب خانوادگی را برای افراد تنگ نموده و جدائی ها را تشويق مينمايند.

۴. رشد تحصيلات و فضای دانشگاهی که منجر به شکستن معيارهای تحميلی خانوادگی و مذهبی ميگردد و ارزشها و باورهای مذهبی فروميريزد. دخترانی که زير فشار اقتصادی و خانوادگی و مذهبی ازدواج ميکنند، زمانيکه بدانشگاه و يا اجتماع گسترده تر ميايند و چشم هايشان بيشتر باز ميشود بسياری از قواعد سنتی و تحميلی را زير سئوال ميبرند.

۵. نفی سنت و احکام دين از جانب جوانان و کاهش اهميت ارزشهای سنتی و دينی در زندگی مشترک و آب شدن جنبه مقدس زناشوئی. با رشد سکولاريسم و تحولات اجتماعی و فرهنگی، انسانها شکل های سنتی يا رايج خانواده را بهم ميزنند.

۶. مشکلات مالی و اقتصادی و بيکاری و فشارهای ناشی از آن روی همبستگی زن و شوهر و بهم ريختن روابط خانوادگی بين زن و شوهر و فرزندان. مشکلات بيکاری و مالی نقش بزرگی در پاشيدگی خانواده ها در ايران داشته اند.

۷. خشونت مردسالارانه عليه زنان و فرار زن از اين مناسبات اسارت بار و خسته کننده بخصوص هنگاميکه زن فاقد استقلال اقتصادی است. زنان در بسياری از جدائی ها پيشقدم بوده اند زيرا شوهر با خشونت و آزار و اذيت خود، عرصه را بر زن تنگ نموده است.

۸. تاثير پذيری از فرهنگ شهری که مشوق مناسبات بازتر و مدرنتر است و برهم زننده مناسبات کهنه اجتماعی بشمار ميايد. توسعه شهر و افزايش فرهنگ شهری و آشنائی بيشتر با مدرنيته غربی روحيات بسته را زير سئوال برده و رشد گرايش های جديد اجتماعی و آزادی جنسی را تسهيل ميکند.

۹. افزايش روحيه پول پرستی نزد زن و مرد در زندگی رقابتی و اختلافات متعدد برای کسب و استفاده از مهريه برای منافع فردی. ايران به جامعه کاملن مصرفی و پولی تبديل شده است و بسياری از مناسبات عاطفی نيز تابع پول شده است.

۱۰. نگاه ابزاری به زن همچون "شئی" و "کودک". فقدان عدالت و برابری در رفتار نسبت به زن ناشی از تاريخ و سنت پدرسالار و مذهب اسلام و نظام طبقاتی موجود است. فرهنگ حاکم و قدرت سياسی موجود در بازتوليد آن فعال است امری که نارضايتی زن را افزايش ميدهد.

۱۱. نبود يا ضعيف بودن عشق و صداقت و اعتماد بين دو فرد و غلبه مناسبات سوداگرانه بين افراد. در جامعه با توجه به اقتصاد رانتی و فساد فراگير و روابط اجتماعی کالائی توام با حرص، عواطف و ارزشهای انسانی بطور بيسابقه ضربه خورده است. در چنين شرايطی پايه کانون خانوادگی سست بوده و همچون يک بنگاه اقتصادی عمل ميکند.

۱۲. رشد چند همسری و صيغه در دوران حکومت اسلامی. اين عامل برای زن منشا فشار روحی سنگين بوده و عليرغم تمکين و سکوت، پس از يکدوره، اختلاف و شکاف و جدائی فراميرسد.

طلاقها و جامعه

گفته ميشود بيش از ۶۰ درصد افراد متقاضی طلاق، زوج‌های جوانی هستند که کمتر از ده سال از زندگی مشترک آن‌ها می‌گذرد. در واقع خانواده های قديمی تر به لحاظ وزنه سنت و عادت و پيوندهای خانوادگی پايدارتر باقی مانده اند، ولی زوجهای تازه تر از استحکام کمتری برخوردار بوده و زير عملکرد عوامل گوناگون شکننده تر هستند. بعلاوه بنا بر آمار رسمی ثبت ازدواج‌های موقت در مقايسه با سال پيش ۱۰ درصد افزايش يافته است. بطور مسلم يکی از دلايل اصلی در فقر و تورم و بيکاری موجود جامعه است و در همين ارتباط است که طلاق افزايش يافته و روز به ‌روز سن ازدواج‌های رسمی به تعويق می‌افتد. از نظر نبايد دور داشت که عقد موقت نيز از اين جهت که نياز به رضايت پدر ندارد و کار آقايان را "راحتر" ميکند افزايش مييابد. در چند سال اخير، فعاليت وب‌سايت‌هايی با عنوان «همسريابی» در ايران شروع شده است. اين وب‌سايت‌ها در فضای مجازی از جمله برای ازدواج موقت چند ساعته همسر معرفی می‌کنند. در اسفندماه سال ۱۳۹۰، مجلس شورای اسلامی ايران در لايحه ائی ثبت ازدواج موقت را با سه شرط "باردار شدن زوجه، توافق طرفين و شرط ضمن عقد" تصويب کرد. برخی از فعالان حقوق زنان برآنند ثبت ازدواج موقت به نوعی به اين‌گونه ازدواج، که اغلب هم از سوی مردان متأهل انجام می‌شود، رسميت ميبخشد و به ترويج چندهمسری در جامعه دامن می‌زند.

در جامعه ايران بی ثباتی وضع اقتصادی زنان و فقر و بيعدالتی و فشار نسبت به آنان در بازار کار و قوانين اسلامی شرايط اين گروه بزرگ اجتماعی را بطور کامل آسيب پذير ساخته و به اين خاطر سوق يافتن بخشی از زنان بسوی فحشا و صيغه يا "فحشای اسلامی" و ازدواج موقت تسهيل شده است. بعلاوه اين وضعيت لغزنده در فضای تحقير زن و فرهنگ مردسالاری و عقده های جنسی بيمارگونه برخی از مردان و ايدئولوژی سکسی موجود در اسلام، اتفاق می افتد و اين امر در زمانی استکه احترام به حقوق برابر زن و حرمت و شخصيت او در اجتماع و اقتصاد ناديده گرفته ميشود. حال اگر شرايط عادلانه در جامعه وجود ميداشت و فشار سخت اجتماعی و اقتصادی و مذهبی موجود نبود، انتخاب زنان در مناسبات جنسی و اجتماعی جنبه آزادانه تر پيدا ميکرد و گسترش آزادی فردی و جنسی و اجتماعی و فرهنگی، شرايط را برای انتخاب الگوی مناسبات جنسی فراهم ميساخت. امروز طلاق رشد ميکند، اين پديده هم در ارتباط با تغييرات ساختاری و فرهنگی و تمايلات مدرن جامعه است و هم نتيجه عامل فشار مستقيم و غير مستقيم و روانی و دينی و اجتماعی و اقتصادی بالا در جامعه ميباشد. زمانيکه طلاق معلول فشارهای منفی و مخرب است، جز بيان آسيب در هنجارهای اجتماعی چيز ديگری نيست.

جلال ايجادی
استاد جامعه شناسی در فرانسه
idjadi@free.fr


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016