بنبست تسليم يا جنگ؟ ابوالحسن بنیصدر
دولت جبار ولايت مطلقه فقيه، هستی ما را به يغمای قدرتهای خارجی و مافياهای نظامی- مالی همدست آنها سپرده است. ثروتهای عظيمی که به يغما رفتهاند، "تصور کنيم هزينه پرداختهايم"، نيست، بلکه هزينهای نجومی است که نه در تقابل با استکبار که برای ماندن در روابط مسلط – زير سلطه پرداختهايم و میپردازيم
پاسخ به پرسشهای ايرانيان،
از ابوالحسن بنی صدر
پس از انتشار قول آقای هاشمی رفسنجانی در باره « ايران در موقعيت جنگ يا تسليم»، آقايان خامنه ای و سعيد جليلی سخن گفته اند. دومی جانبدار روياروئی است و اولی، تسليم را می پذيرد و آن را با رجز، می پوشاند. در باره سخنان آقای خامنه ای پرسش شد که بدان پاسخ دادم (در مصاحبه با راديو عصر جديد). اينک رژيم توافق برسر چگونگی اجرای توافق ژنو را نيز پذيرفته است و قرار است از ۳۰ ديماه جاری، اجرا شود. لذا، در مقام پاسخ به پرسش زير، بلحاظ روشن شدن وضعيت کشور و نشان دادن راهی که با وجودش، رژيم همچنان به بيراهه می رود، به سخن اين دو باز می پردازم:
می گريزم تا رگم جنبان بود / کی فرار از خويشتن آسان بود / مولوی
و اما نکته ديگر اينکه جهان غرب تاکنون چهره ای بس فريب کار از خود به نمايش گذاشته که برکسی پوشيده نيست. آنها مبنا را مبارزه با تروريسم و اتم و شرارت و اموری از اين قبيل گذاشته اند و هيچ گاه نخواسته اند مبنا را بر حقوق انسان بگذارند تا امور بالا به عنوان زير مجموعه خود بخود حل شوند. اگر از روز اول مبنا را برحقوق انسان می گذاشتند و بخاطر آن تحريم و تهديد و گزينه نظامی را برای همه ديکتاتورها به رخ می کشيدند و تبعيض و تفاوتی ميان ديکتاتورها قائل نمی شدند، اکنون تمام ديکتاتورها تسليم و به تاريخ می پيوستند و افکار عمومی جهان به غرب ايمان می آورد و باور می کرد که دموکراسی و حقوق بشر يک شعار و ابزار نيست. اکنون نه خود گرفتار بحران می شدند و نه جهان يا بخشی از آن دچار بحران و نا امنی می گشت. و آيا هنوز هم غرب قادر است مسير درست را بيابد و به جبران گذشته بپردازد تا جهان شاهد صلح و بخشش و رشد بگردد؟ شاد و پيروز و رستگار باشيد
* امريکا و غرب و دشمنی با ايران و راه و بيراهه؟
و آقای خامنه ای، در قم، گفته است: فايده گفتگوهای اخير اين شد که امريکا دشمنی خود را با ايران و ايرانی و اسلام و مسلمين، نشان داد. هرگاه بر آن شويم که از سخنان او رفع ابهام کنيم تا وضعيت را همانسان که هست ببينيم، حاصل کار چنين می شود:
۱-قيد «اخير» می گويد که قصد او، گفتگوهای ژنو است. باوجود اين، چه گفتگوهای ژنو و خواه گفتگوهای مسقط ميان نمايندگان او، آقايان ولايتی و صالحی، با فرستاده های آقای اوباما، محرمانه بوده اند. گفتگوهای محرمانه دشمنی طرف گفتگو را جز بر گفتگو کننده نمی تواند آشکار کند. پس ناگزير می بايد بخش آشکار گفتگوها مورد نظر او باشد:
۲-از تمامی گفتگوها، از تابستان ۱۳۹۱ بدينسو، هيچ جز توافق ژنو، آنهم بخشی که انتشار يافته است، بطور رسمی علنی نشده است. پس، اين بخش انتشار يافته توافق ژنو است که، بنابر قول آقای خامنه ای، بايد دشمنی امريکا با ايران و ايرانی و اسلام و مسلمين را نشان داده باشد.
حق اين است که اين توافق گويای دشمنی امريکا و اروپا و نيز روسيه و چين با مردم ايران است. چنانکه قرارداد ترکمن چای ترجمان دشمنی روسيه تزاری با ايران بود. درست بدين خاطر است که آقای خامنهای بايد به اين پرسش پاسخ بدهد: چرا کار ايران را به جائی رسانده است که دشمنان استقلال و آزادی، توافقی از نوع قرارداد ترکمن چای را به مردم ايران تحميل کنند؟ موافقت با طرز اجرای اين توافق جای ترديد باقی نمی گذارد که او بطور قطع، تسليم را پذيرفته است. مقايسه ای که او از تحريمها با جنگ ۸ ساله بعمل آورده است، يعنی اينکه وقتی آقای خمينی جام زهر را سر کشيد، او جز موافقت با توافق ژنو چه می تواند کرد؟
البته راه کار ديگر وجود دارد و آن، تسليم حقوق انسانی و حقوق شهروندی ايرانيان گشتن و تن به ولايت جمهور مردم دادن است. اما مافياهای نظامی – مالی کجا تن به اين راه کار می دهند؟ آنها به دشمن بيگانه تسليم می شوند تا بر مردم ايران حکومت کنند و هستی ايران را به دست بيگانه غارتگر بسپارند.
۳ – طرفه اينکه در ۲۴ دی ۹۲، در اهواز، آقای روحانی دروغی را گفته است که به دروغ زاهدی می پيوندد و می ماند: او گفتهاست: توافق ژنو تسليم قدرتهای جهان در برابر ملت بزرگ ايران است. زاهدی، نخست وزير رژيم کودتا، وقتی قرارداد کنسرسيوم را به مجلس دست نشانده می داد، گفت: گفته اند يک واو آن نيز نبايد پس و پيش شود. باوجود اين، دلداری می داد که ما سر امريکا و انگليس کلاه گذاشتيم!
با آنکه سخن آقای روحانی تکذيب قول آقايان ظريف (متن توافق را امريکا تهيه کرد و فرانسه شرائط و تعهدها را سخت تر کرد. مگر اينکه امريکا و فرانسه شرائط تسليم و تعهدهای دنيای تسليم شده به ايران را تنظيم کرده باشند!) و هاشمی رفسنجانی (وضعيت تسليم و جنگ) و جعفری، فرمانده سپاه و خامنه ای است، واجد حقيقتی قطعی است: توافق ژنو، تسليم نامه است. واقعيت را که وارونه کنی – کاری که آقای روحانی کرده است – می شود تسليم ايران شدن قدرت های جهان!
بدين قرار، پاسخ پرسش کننده گرامی چنين می شود: غرب نگران رعايت نشدن حقوق انسان نيست، نگران منابع و ثروت های کشورهايی است که خود خويشتن را در وضعيت و موقعيت زير سلطه قرار داده اند:
۳-باز آقای خامنهای گفته است: امريکا حق ندارد از حقوق بشر حرف بزند. زيرا بزرگترين ناقض حقوق بشر دنيا امريکا است. ما مدعی امريکا و بسياری از دولتهای غربی در خصوص نقض حقوق بشر هستيم.
۳/۱ -اين امر که، در هر جای جهان، از جمله در خود امريکا، هرگاه منافعش اقتضاء کند، دستگاه حاکم امريکا به حقوق انسان تجاوز می کند، محل ترديد نيست. باوجود اين، بخشی از تحريم ها، بخاطر تجاوز رژيم ولايت فقيه به حقوق انسان وضع شده اند. يعنی تجاوز رژيم ولايت مطلقه فقيه به حقوق انسان تا آنجا همه جانبه است که به غرب امکان می دهد از راه تحريم «ايران»، کسب اعتبار نيز بکند.
۳/۲ - آقای خامنه ای می گويد ما مدعی امريکا و بسياری از دولتهای غربی در نقض حقوق بشر هستيم. زورمداری که او است البته نمی تواند متوجه تناقض های آشکار دروغش بگردد:
● در مجلس اول، زورپرستان، از جمله آقای خامنه ای، دو تقصير برای بنیصدر تراشيدند: مخالفت با ولايت فقيه و موافقت با حقوق انسان که مدعی بودند «غربی» است. ايستادن برحق و اظهار حق، سبب شده است که ولايت فقيه بی اعتبار و حقوق انسان برکرسی قبول نشسته است. تا بدانجا که، امروز، آقای خامنه ای که مقام و موقعيتش ضد حقوق انسان است، ناگزير از تصديق حقوق انسان می شود و مدعی امريکا و غرب می گردد در باب حقوق انسان. اين درس بزرگی است برای همه آنها که گمان می کنند با روشهای تخريبی، ما ايستادن برحق و اظهار حق را رها می کنيم. آنها هم که برحق ايستاده اند بنگرند که ايستادن برحق و اظهار حق، «جواب می دهد».
● حقوق انسان ذاتی حيات هر انسانند و هرکس خود بايد به اين حقوق عمل کند. می ماند ايجاد مزاحمت کردن و يا نکردن با عمل به حقوق. آيا ولايت مطلقه فقيه مزاحم کامل با برخورداری ايرانيان از حقوق ذاتی و نيز حقوق شهروندی خويش نيست؟ پس « مدعی شدن در خصوص حقوق بشر» درگروی الغای ولايت مطلقه فقيه و انحلال نظامی است که بر محور ولايت مطلقه فقيه ايجاد شده است.
● وجود سازمان های سرکوب و سازماندهی قوه قضائی چنانکه «حفظ نظام را اوجب واجبات» بشمارد و در خدمت بسط يد «رهبر» باشد، مزاحمت قطعی دارد به عمل به حقوق انسان و حقوق شهروندی. مدعی غرب شدن، با انحلال ستون پايه های استبداد، تحقق پيدا می کند.
● اين امر که ايران بلحاظ فساد و آسيبهای اجتماعی در رديف اول کشورهائی است که در عرصه های فسادها و آسيب ها و نابسامانی های اجتماعی هستند و اين واقعيت که همه ساله، سازمان های مدافع حقوق بشر و نيز سازمان ملل رژيم ولايت مطلقه فقيه را، بخاطر تجاوز به حقوق انسان، محکوم می کنند، يعنی جهانيان می دانند که رژيم ولايت مطلقه فقيه در شمار اول کشورهای متجاوز به حقوق انسان است.
● سخنان خامنه ای خود تجاوزی آشکار به حقوق انسان است. بدين خاطر،که از برنامه اتمی که رژيم تهيه و به اجرا گذاشته است و سياستی که او در پيش گرفته و کار را به تحريم ايران کشانده است و از گفتگوهای محرمانه او با امريکا و از تسليم نامه ای که امضاء کرده است، اطلاع نداشته اند چه رسد به دخالت. با آنکه کار را به تسليم رسانده است، هنوز حاضر نيست حق را به صاحب حق بازگرداند و بگذارد او بداند در چه وضعيتی است و چه بايدش کرد.
بدينقرار، پرسش پرسش کننده گرامی اين پاسخ را می جويد:
الف – هر انسانی و هر جامعه ای خود بايد به غفلت از حقوق خويش پايان بخشند و زندگی فردی و جمعی را عمل به حقوق خود کنند. از درون و با عمل به حقوق شهروندی است که می توان جمهوری شهروندان را جانشين استبداد جباران کرد.
و ب – رفع مزاحمت استبداديان نيز با مردم هر کشور استبداد زده است. مراجعه به قدرت، آنهم قدرت خارجی، جز گويای غفلت از حقوق ذاتی و ناتوانی نيست. اظهارکنندهٔ ناتوانی در برخوردار شدن از حقوق ذاتی، کجا میتواند، با مداخله قدرت، آنهم قدرت خارجی که وجودش را از تجاوز به حق می يابد، توانائی عمل به حقوق خود را پيدا کند؟ و
ج – باوجود اين، حساس کردن افکار عمومی جهان بسی کار ساز است. اين حساسيت می تواند دولت ها را ناگزير کند نخست خود از تجاوز به حقوق انسان دست بدارند و سپس سياستی را در پيش بگيرند که سبب رفع مزاحمت استبداد و استبداديان بگردد.
د – از آنجا که حقوق ذاتی حيات هستند و دادنی و ستاندنی نيستند، بر ايرانيان نيست که از دستگاه جوری که رژيم ولايت مطلقه فقيه است، حقوق ذاتی خود را مطالبه کنند. برآنها است که به اين حقوق عمل کنند و با عمل به حقوق خويش، عرصه عمل رژيم را محدود کنند و مرتب مزاحمت ها و تجاوزهايش را به اطلاع يکديگر و جهانيان برسانند.
بدينقرار، هرگاه از ديگر سخنان آقای خامنه ای: ( ايرانيان را بد شناخته اند که گمان کرده اند تحريم ها ملت ايران را به حالت تسليم درآورده است و ما در موضوعات خاص، برای دفع شر و حل مشکل با امريکا گفتگو می کنيم و مذاکرات اخير هم دشمنی و هم ناتوانی آنها را نشان داد و...) رفع ابهام و تناقض کنيم، وضعيت ايران، آنسان که هست، معلوممان می شود:
الف - وضعيت ناتوانی ناشی از سلطه مافياهای نظامی- مالی بر دولت و اقتصاد و از بين بردن هرگونه مقاومت اقتصاد، رژيم را گرفتار بن بست تسليم يا جنگ کرده است.
ب – توافق ژنو تسليم نامه است و رژيم چاره خود را در امضاء و اجرای آن می بيند.
ج – رژيم تشديد سرکوب مردم را عامل بقای خود می داند. و
د – برای بی اثر کردن اعتراض ها به تجاوزها به حقوق انسان، می گويد: در مورد حقوق بشر، ما مدعی امريکا و بسياری از کشورهای غربی هستيم! باوجوداين، سخن مبهم او را که شفاف می کنيم، میبينيم از آگاهی مردم ايران از حقوق ذاتی خويش، ترسان است و برآن است که تا ممکن است، به تجاوزها به حقوق انسان اعتراضی بعمل نيايد. بنابر قاعده نيز، رژيم متجاوز به حق، از هر ايستاده برحق می ترسد.
ه – هنوز مردم ايران در سياست داخلی و خارجی و سياست اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خود نقشی نيافته اند. بنابر سخنان خامنه ای، ادامه حيات رژيم ولايت مطلقه فقيه، درگرو منفعل و بی حرکت ماندن مردم ايران است. آشفته سخن گفتن او و دروغ های آشکار که هر دروغ، دروغ ديگر را آشکار می کند و نيز رنگ و رخسار او، گويای ترس و یأس و اضطراب هستند. در حقيقت نيز، او ميان طرفداران روياروئی ولو به قيمت جنگ و طرفداران تسليم، بهای آن هرچه باشد، قرار گرفته و احساس درماندگی می کند. بخصوص که می داند مردم ايران از او و رژيم ولايت مطلقه فقيه بيزارند.
هرگاه سعيد جليلی را سخنگوی جانبداران روياروئی بدانيم، با نقد سخنان او، وضعيت کشور را بازهم شفاف تر در میيابيم:
* آيا در مدار بسته تسليم يا جنگ، يکی از تسليم يا جنگ را بايد برگزيد و يا از مدار بايد بيرون آمد؟:
و برای اينکه ايرانيان ببينند قول زور همواره تناقض در بردارد و با رفع تناقض لباس دروغ می درد و حقيقت آشکار می شود، بدين خاطر، در اين روزها، شور تبليغات بر ضد «فتنه» را در آورده اند، سخنان آقای سعيد جليلی را نيز نقد می کنم:
در ۸ ديماه ۹۲، آقای سعيد جليلی، کسی که اسلام را در ولايت فقيه ناچيز می داند و راه حل بحران اتمی را « تهديد زدائی» می دانست، در همايش « دانشگاهيان، حماسه بصيرت» در تالار ابن سينای مشهد، سخنانی را بر زبان آورده است که هرگاه تناقض هايشان را رفع کنيم، حقايق مهمی نمايان می شوند:
● او می گويد: «درتقابل ايران با استکبار جهانی، مهمترين امری که مسير پيشرفت ما را تهديد می کند اين است که تصور کنيم مبارزه و مقاومت برای ما هزينه داشته است و بهترين هديه برای دشمن اين است که کشور ما نمی خواهد ديگر مبارزه کند».
اين سخن، دست کم سه تناقض دربر دارد:
۱- تقابل با استکبار و مبارزه و مقاومت وقتی معنی می دهد که مستضعف بخواهد رابطه مستضعف- مستکبر را تغيير دهد و خود و او را تغيير دهد به دو انسان مستقل و آزاد.
ماندن در رابطه مسلط- زير سلطه، ضد تقابل و مبارزه و مقاومت است و بيرون رفتن از اين رابطه، نپرداختن هزينه ای و از آن خود کردن هرآنچه مستکبر می برد، است. حال اگر تصور پرداختن بها وجود دارد، يعنی اينکه هرآنچه از ما می برند، از آن خود نکرده ايم. در حقيقت، دولت جبار ولايت مطلقه فقيه، هستی ما را به يغمای قدرت های خارجی و مافياهای نظامی- مالی همدست آنها سپرده است. ثروت های عظيمی که به يغما رفته اند، « تصور کنيم هزينه پرداخته ايم»، نيست، بلکه هزينه ای نجومی است که نه در تقابل با استکبار که برای ماندن در روابط مسلط –زير سلطه پرداخته ايم و می پردازيم. حل تناقض به اين است که راه کار بيرون رفتن از رابطه مسلط – زير سلطه را درپيش بگيريم يعنی مستقل و آزاد بگرديم و دولت حقوقمدار نمايندگی کند از ولايت جمهور مردم.
۲- هديه به دشمن «کشور ما نمی خواهد ديگر مبارزه کند» نخست اين دروغ را دربر دارد که رژيم ولايت مطلقه فقيه، کشور نيست. رژيمی است که نامزدش ۷ درصد رأی آورده است. «نمی خواهيم مبارزه» کنيم نيز دروغ ديگری است. زيرا به قول هاشمی رفسنجانی، رژيم در موقعيت تسليم يا جنگ است. مگر اينکه جليلی جانبدار جنگ باشد و مرادش از « مبارزه» همان جنگ باشد.
رفع تناقض دروغ اول به اين است که ولايت جمهور مردم جانشين ولايت مطلقه فقيه بگردد تا کشور جانشين رژيم بگردد. با رفع اين تناقض، يعنی با تغيير رژيمی که ۳۴ سال با بحران سازی اسباب مداخله قدرت های خارجی را در کشور فراهم می آورد و دولت را نسبت به جامعه ملی خارجی کرده است، مبارزه با استکبار به پيروزی می انجامد. امر مهمی که عقل زورپرست نمی بيند اين است که قدرتهای سلطه گر، تنها وقتی موقعيت سلطه گری را می يابند که استبدادهای حاکم بر کشورها، برای ادامهٔ استبداد خويش، کشور را به زير سلطه آنها می برند.
رفع تناقض دروغ دوم به اين است که کشور را از مدار بستهٔ «تسليم يا جنگ» خارج گردانيم. خارج کردن کشور از اين مدار، به حل مشکل در درون ميسر می شود: استقرار ولايت جمهور مردم. شهروندان حقوقمندی که ايرانيان می شوند، دولتی را پيدا می کنند که در بودجه و سياست های داخلی و خارجی خود، بر اصل موازنهٔ عدمی، شفاف است. اين شفاف گردانی شامل فعاليتهای اتمی نيز می شود. بدينسان، نه برای تسليم محلی می ماند و نه برای جنگ.
۳- قول آقای جليلی واقعيت بس مهمی را از پرده بيرون می اندازد: در رژيم، دو گرايش رو درو هستند: گرايشی که چاره را تسليم می بيند و نمی گويد که بابت تقابل و مبارزه با استکبار بها پرداخته ايم، می گويد مدعيان تقابل و مبارزه، تمامی اسباب مقاومت را از ميان برده اند. روحانی، در گزارش کارنامه ۱۰۰ روز اول حکومت، واقعيتی را پذيرفت و باز گفت که بديل جانبدار استقلال و آزادی، از آغاز انقلاب مرتب می گفت و هشدار می داد. در ۸ سال حکومت « يکدست» آقای خامنه ای که احمدی نژاد دستيارش بود، اين هشدار را مرتب تکرار کرد: با تخريب اقتصاد کشور، با تحريم مقابله نمی کنيد، بلکه کشور را گرفتار مدار بستهٔ تسليم و جنگ- واقعيتی که امروز آقای هاشمی رفسنجانی و نيز آقای جليلی، به زبانی ديگر، میگويند- می کنيد. شاهدی که آقای جليلی می آورد، گويای نوع جنگی است که اين تمايل انتخاب می کند. او می گويد:« امت ما هر ساله دو ماه را برای تکريم حماسه امامان خود اختصاص می دهد، اين تکريم بر مبنای مبارزه برای دستيابی به حقيقت است». بدينسان، او به هاشمی رفسنجانی پاسخ می دهد: ما می دانيم اين جنگ از نوع جنگ با عراق نيست. لذا پيشنهاد می کنيم آماد جنگی بگرديم که ايران را کربلا می کند. ما به حسين (ع) تأسی می کنيم و امريکا را يزيد زمان می دانيم.
آنها که در«انتخابات» رياست جمهوری شرکت کردند، از وجود اين دو تمايل آگاه بودند. بديهی است که می دانستند يک طرف، طرفدار جنگ است اما نمی دانستند طرف ديگر تسليمی از نوع تسليم فتحعلی شاه است و بايد قراردادی از نوع ترکمن چای و بدتر از آنرا امضاء کرد. رأی دهندگان، از بديل اين رژيم که کشور را در مداربستهٔ تسليم يا جنگ قرار داده است، يعنی ولايت جمهور مردم و دولت حقوقمدار نيز غافل بوده اند و يا خود را به استقرار آن توانا نمی دانسته اند.
امروز، بخشی از مردم از توافق ژنو خوشحال اند. حال آنکه اين تسليم شدن آن بدی نيست که از ترس بدتر که جنگ باشد، بايد به آن تن داد. زيرا مساوی است با پذيرفتن شرائط قدرت مسلط + ادامهٔ رژيم ولايت مطلقهٔ فقيه + زندگی مداوم تحت مهار قدرت مسلط و تهديد به جنگ و تحريم اقتصادی. بدين ترتيب، هر دو تمايل دروغ می گويند. چراکه يک تمايل بيشتر نيستند و برای حفظ استبداد مطلقهٔ ولايت فقيه کشور را گرفتار تسليم و زيستن در تحريم و تهديد به جنگ کرده اند. نزاع بر سر قدرتی دارند که در اختيار گرفتن دولت است. يکی بقای رژيم را در روياروئی، ولو در شکل جنگ می انگارد و ديگری بقای آن را در تسليم می داند. رفع تناقض به بيرون رفتن از مدار بسته است. با ماندن در مدار بسته بد و بدتر، هرگز راه حل پيدا نمی شود. اما بيرون رفتن از مدار بستهٔ بد و بدتر، همچنان با استقرار ولايت جمهور مردم واقعيت پيدا میکند.
● و باز، آقای جليلی، در باره جنبش مردم بعد از تقلب بزرگ در « انتخابات رياست جمهوری ۲۲ خرداد ۱۳۸۸» که او فتنهٔ سال ۸۸ می خواند، دروغی بس بزرگ می گويد که تناقض ها در بردارد. او می گويد:
« کنگره آمريکا ۴۰۰ ميليون دلار برای مقابله با رأی مردم ايران قبل از انتخابات ۸۸ مصوب کرد که دو ماه بعد گزارش کتبی را درباره هزينه اين مبلغ از دولت آمريکا خواست. بعد از حماسه ۹ دی وقتی دشمن ديد با چنين مردمی رو به رو است، تصميم گرفت که خود مردم را نشانه قرار دهد و به صراحت تحريم های فلج کننده را در دستور کار خود قرار داد».
غير از اينکه از ديد او، حضور دو ميليون نفر (حدود ۳ ميليون نيز گفتهاند) در راه پيمائی، «فتنه» است که امريکا با خرج کردن ۴۰۰ ميليون دلار به راه انداخته است، اما اجتماع سازمان يافته مفلوکی که به بيشترين برآوردها، ۸۰ هزار نفر در آن شرکت داده شده بودند، « حماسه ۹ دی» است، دروغ او، تناقض ها دربر دارد:
۱-تحريم های فلج کنندهٔ امروز، همان « ورق پاره های» ديروز هستند. اگر اين تحريم ها فلج کننده هستند، آنچه را خامنه ای و احمدی نژاد و خود او، می گفتند، دروغ بوده اند. آنها چرا برای بی اثر کردن تحريم ها، با تخريب اقتصاد ايران، فلج کننده اش کردند؟ طرفه اينکه او امروز می گويد: « ما بايد همهٔ توانمان را در عرصهٔ اقتصادی به کار بنديم تا چشم طمع دشمن را از خود دور کنيم». تناقض های سخن او آشکار است: خامنه ای و او می دانسته اند که « فتنه ۸۸» را دشمن ايجاد کرده است و باز می دانسته اند که اقتصاد کشور است که بايد توانمند کرد، اما جانب احمدی نژاد را گرفته اند و اقتصاد کشور را ويران کرده اند. بدينقرار، « تحريمهای فلج کننده» تناقض دارد با ادعای ديروز ( ورق پاره) و تناقض دارد با سياست اقتصادی که « رهبر» تعيين می کند و حکومت اجرا می کند و آقای احمدی نژاد می گويد مجری « دستور رهبر» بوده است و تناقض دارد با راهکاری که او، امروز، پيشنهاد می کند. حل تناقض اول به اين است که يا ديروز نيز می دانستند که « تحريم ها فلج کننده است» و يا ديروز نادان بودند و نمی دانستند که تحريم ها فلج کننده است. بر هر دو فرض، هم ولايت مطلقه فقيه باطل می شود و هم نادانی و يا خيانت و بی کفايتی جبار و دستياران او محرز می گردد. حل تناقض دوم به اين است که سياست اقتصادی را نه « رهبر» بر اصل « حفظ نظام اوجب واجبات است» که مردم صاحب حق حاکميت، بر وفق حقوق ملی و بر ميزان عدالت اجتماعی، بايد اتخاذ کنند و روش نه دستوری، که بايد تجربی، يعنی قابل اصلاح در جريان عمل باشد و حل تناقض سوم به اين است که اقتصاد مصرف محور سازگار با استبداد ولايت مطلقهٔ فقيه، جای خود را به اقتصاد توليد محور دمساز با ولايت جمهوری مردم بدهد.
۲- تناقض باز هم آشکارتر اينکه، به ادعای او، جنبش مردم" فتنه"بوده است و امريکا ۴۰۰ ميليون دلار خرج آن کرده است. اين ادعا تناقض دارد با اين واقعيت که رژيم سالانه افزون بر ۱۰۰ ميليارد دلار پول دراختيار داشته است و باوجود اين، امريکا توانسته است با خرج ۴۰۰ ميليون دلار، مردم را بر او بشوراند. اين بکنار، فرض کنيم « فتنه» ای روی داده است و رژيم ولايت فقيه در خطر افتاده است و در ۹ دی، مردم برخاسته اند و آن را از خطر رها کرده اند. بدينقرار، ميان توانائی مردم و ناتوانی ولايت مطلقه فقيه، تناقضی بس آشکار وجود دارد: مردم توانا فاقد ولايت هستند و « فقيه» ناتوان واجد ولايت مطلقه! حل تناقض يا به اين است که ولايت از آن جمهور مردم بگردد و مطلقه نيز نباشد و ترجمان حقوق شهروندی و حقوق ملی آنان هم باشد و يا به اين است که آقای خامنه ای و دستياران او دروغ می گويند و جبنش مردم را با سرکوبی بس خونين و سبعانه سرکوب کرده اند. اين نيز بدان معنی است که ولايت مطلقه فقيه بطور قاطع مردود و منفور مردم ايران است. اين همه هياهوی تبليغاتی بدين خاطر نيست که آقای خامنه ای و دستياران او، از آن می ترسند که مردم ايران حق خويش را بخواهند و از آن خود کنند؟
۳- و او روشی را بکار میبرد که روش رژيم ولايت مطلقه فقيه از روز نخست بدين سو است: راست را دروغ کردن از راه وارونه کردن واقعيت. در بکاربردن اين روش، به تناقض فاحش دروغ بعدی با ادعای پيشين خود نيز، اعتناء نمی کند. چنانکه، بهنگام « انتخابات»، بنیصدر می گفت: برای اينکه تحريم اقتصادی و تهديد به جنگ بی محل شود، ضرور است که مردم ايران، با تحريم وسيع انتخابات فرمايشی، به جهانيان بگويند هستند و خود را شهروند، بمعنای دارای حق شرکت در کشورداری و توانا به استقرار ولايت جمهور مردم می دانند. در برابر، خامنه ای و دستگاه تبليغاتی او می گفتند: مردم به پای صندوق های رأی بيائيد تا نتوانند ايران را تحريم اقتصادی کنند و به جنگ تهديد نمايند. و اينک، سعيد جليلی و ديگر دستياران خامنه ای می گويند: چون در ۹ دی، مردم ايران بيرون آمده اند، قدرت های خارجی مردم را هدف گرفته و تحريم های فلج کننده وضع کرده اند. تقصير نيز با « فتنه گران» است!
غير از اين تناقض آشکار ادعای امروز او و همانندهايش با توجيه پيشين، تناقض فاحش ديگری را نيز دربر دارد: مجازات ها برای آنند که با اختيار، بی اختيار و تسليم بگردد. مگر نه، اين ايام، همه روز، غربی ها می گويند شدت تحريم ها رژيم را ناگزير کرده است به پای ميز مذاکره بيايد؟ در کشوری که رژيم ولايت مطلقهٔ فقيه برکار است و اين « ولی» به مردم اعلان جنگ می دهد ( در ۲۹ خرداد ۱۳۸۸) و آنها را سرکوب می کند و در ۹ دی، سرکوب مردم را جشن می گيرد، تحريم برای مجازات مردم، قابل توجيه نيست. چنانکه تا ژانويه ۲۰۱۰ ( دی ۸۸)، بنا بر تحريم نبود. استدلال می شد که به جنبش مردم ايران زيان می رساند. آن ايام، در همه جای جهان، نام « ندا»، بمثابهٔ نماد ايستادگی زن و جوان ايرانی بر حق، بر زبان ها جاری و تصوير خفته در خون او، در برابر چشم ها بود. کدام صاحب مقام می توانست زبان به سخن گفتن از تحريم بکشايد؟
از آن زمان، تحريم قابل توجيه گشت که استدلال اين شد: رژيمی که مردم خود را سرکوب می کند، تنها از راه مجازات های شديد است که دست از برنامهٔ توليد بمب اتمی بر می دارد. چون ايستادگان بر استقلال و آزادی و ديگر حقوق ايرانيان برای افکار عمومی غرب توضيح می دادند تحريم ها مردم ايران را از جنبش باز می دارد، مقامات غرب مدعی می شدند که تحريم هائی را وضع می کنند که به مردم زيان نرسانند. و راست نگفتند. گستاخی در وارونه کردن و گفتن حقيقت را ببين! کسانی که می گفتند تحريم ها ورق پاره هستند، حالا تقصير برقرار شدن آنها را به پای کسانی می نويسند که در محدودهٔ رژيم عمل و به جای مطالبهٔ حق شهروندی و حاکميت خويش، به « رأی من کو» بسنده می کردند.
بدينسان، رفع تناقض ما را از واقعيت آنسان که هست آگاه می کند: چون جنبش ادامه نيافت، مجازات های سخت قابل توجيه و برقرار شدند و رژيم ولايت فقيه در موقعيت تسليم يا جنگ قرار گرفت. تناقض سخن او بس آشکار است. چراکه از اين بن بست، با جنگ نمیتوان بيرون رفت. زيرا جنگ ايران را ناتوانتر و تسليم را قطعی تر و هزينهٔ آن را بسيار سنگين تر می کند. بنابراين، خامنه ای و روحانی چاره ای و راهی جز تسليم ندارند. راهی که وجود دارد، استقرار ولايت جمهور مردم و شفاف گردانی همهٔ فعاليت های دولت برگزيدهٔ ملت است. پس، هرگاه جنبش مردم تا بازيافتن حقوق شهروندی ادامه می يافت، هم تجربهٔ انقلاب ايران به هدف خويش که استقرار جمهوری شهروندان است، میرسيد و هم مجازاتها برقرار نمی شدند و هم، در آسيائی که اينک برخاسته است، ايران زمين گير نمی ماند. راست راه به جنبش برخاستن و بر حقوق ملی و حقوق شهروندی ايستادن، از رهگذر عمل به اين حقوق، است.