پنجشنبه 17 بهمن 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

مسئووليت ما و رژيم در استمرار جنايت عليه ايرانيان بهائی! علی کشتگر

علی کشتگر
هربار که اين گونه جنايات تکرار می شود، بايد همگان، هم ايرانيان و هم جامعه جهانی انگشت اتهام خود را به سوی رهبر و حاميان متعصب و جاهل وی نشانه روند، مگر آن که آنها با صدای بلند و با صراحت اين جنايات را محکوم کنند، و جنايتکاران را به مردم معرفی نمايند که هرگز نخواهند کرد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


ای خواننده، ای ايرانی بگو وقتی اين خبر را می خوانی چه احساسی به تو دست می دهد؟
"فردی با ورود به منزل يک خانواده بهايی ساکن بيرجند، سه تن از اعضای اين خانواده را به ضرب چاقو مجروح کرد. بنابه اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ايران، شامگاه دوشنبه ۱۴ بهمن ماه فرد ناشناسی با سلاح سرد(چاقوی نوک تيز) وارد منزل يکی از شهروندان بهايی ساکن بيرجند شده و با ضربات پی درپی و مهلک اعضای خانه را مجروح نمود. يک منبع مطلع به گزارشگر هرانا گفت: " مهاجم با چاقويی که البته آلت قتاله محسوب می شود، با سروصورت کاملا پوشانده شده، از بالای درب وارد حيات منزل شده بود. وی درب را باز نموده و به صورت کاملا وحشيانه شروع به زدن ضربات چاقو به ساکنين منزل می کند."
در اين حادثه آقای قدرت اله مودی از ناحيه شکم و پهلو، خانم طوبی مودی از ناحيه گردن (بسيار نزديک به شاهرگ) و اعظم مودی دچار صدماتی در نزديکی ريه ها می شود.
ضارب بدون هيچ عمل خاصی نظير سرقت پس از مجروح نمودن اين سه شهروند بهايی از منزل خارج می شود.
گفتنی است، قدرت اله مودی و همسر ايشان طوبی سبزه جو زوج ميانسالی هستند که در بيرجند تنها در منزل خود زندگی می کنند که البته صبح همان روز فرزند ايشان "اعظم مودی" که دانشجو و در تهران ساکن می باشد برای ديدار با خانواده به بيرجند رفته بود"(گويا نيوز).

با خواندن اين خبرکه نظير آن ۳۵ سال است در گوشه و کنار ايران رخ می دهد آيا اندکی از ايرانی بودنت شرم می کنی؟ گونترگراس نويسنده و شاعر سرشناس آلمانی که به ميهن خود و زبان آلمانی عشق می ورزد، در يادآوری آنچه آلمان نازی با يهوديان کرده می گويد: "من از آلمانی بودن خود شرمسارم..." و به راستی چگونه ممکن است آدم اين همه شقاوت و ستمی که در ديار بخت برگشته ما عليه هم شهری و هم سايه بهايی اش می کنند ببيند و دم فروبندد. و شايد مصيبت بزرگتر همين سکوت خفت بار ما است (از استثنائات می گذرم). چرا که اگر چنين نبود چه بسا آيات عظام جهل پرور و قداره بندان آنان جرات نمی کردند با اسلحه مرگبار تکفير هر روز از ما قربانی بگيرند. "از ما"؟

راستی بهائيان از ما هستند يا خير؟ چه تعداد از ما مردم، در کنه ضميرمان دگردينان و دگرانديشان را از خود نمی دانيم و خواسته يا ناخواسته هيزم بيار معرکه تبعيض و تکفيريم؟ وجدان خود را قاضی کنيم و از خود بپرسيم من بعنوان يک ايرانی تا کجا مسئوول رنج هم وطن بهائی ام هستم.

آزادی واژه ی پرمعنا و بزرگی است. آن که اين واژه را فرا می خواند نمی تواند با تبعيض، با کوچکترين و کم رنگ ترين تجلی تبعيض مذهبی دمساز باشد، نمی تواند از دشنه ای که در پيکر دختر دانشجو اعظم مودی آنهم در برابر ديدگان هراسناک پدرومادر به خون غلتيده فرو می رود احساس درد نکند و فرياد اعتراض نکشد. ملت بودن و ملت شدن نيز بدون نفی تبعيض مذهبی و برابری کامل شهروندان در برابر قانون و فرصت های ملی بی معناست.

مبارزه ايرانيان برای آزادی در گام نخست از مخالفت و مبارزه با تبعيض، هرگونه تبعيض دينی و مذهبی آغاز می شود.

۳۵ سال است که بهايی ايرانی به قتل می رسد، بدون آن که قاتل معرفی و مجازات شود. ۳۵ سال است که رهبر و سخنگويان جمهوری اسلامی بهائيت را فرقه ظاله و بهائيان را جاسوس بيگانه می خوانند تا ستم خود عليه بهائيان توجيه کنند. و با ظلم بی کران خود عليه اين مردم بی پناه هم عطش تعصبات مذهبی شان را سيراب کنند و هم از همه ملت ايران زهرچشم بگيرند. اگر سکوت توام با رضايت خامنه ای و آيات عظام نبود، هرگز متعصبان مذهبی که همگی از عوامل و جيره خواران شبکه های سرکوب ولايت مطلقه فقيه اند، جرات نمی کردند به حريم بهائيان تجاوز کنند. خامنه ای و آيات عظام بارها متعصبين را عليه بهائيان تحريک کرده اند، اما حتی يکبار هم شده ، خشونت عليه بهائيان را به صراحت محکوم نکرده اند.

هربار که اين گونه جنايات تکرار می شود، بايد همگان، هم ايرانيان و هم جامعه جهانی انگشت اتهام خود را به سوی رهبر و حاميان متعصب و جاهل وی نشانه روند، مگر آن که آنها با صدای بلند و با صراحت اين جنايات را محکوم کنند، و جنايتکاران را به مردم معرفی نمايند که هرگز نخواهند کرد.

آيا آقای روحانی و يا دست کم سخنگويان ايشان اين جنايت را محکوم می کنند؟ و يا برعکس اين جنايت جديد را نيز حادثه ای جزيی و بی اهميت می بينند که نبايد با اشاره به آن خاطر خطير بت بزرگ را مکدر نمايند و يا باعث تحريک عواطف مومنان شوند؟

آقای روحانی در هفته های گذشته بارها جهانيان را به کنار گذاشتن خشونت و جنگ و استقبال از تعامل و صلح فرا خوانده است. آيا جهانيان حق دارند به ايشان بگويند شما در حوزه مسئووليت خود برای زدودن خشونت و برقراری تعامل چه کرده ايد؟

علی کشتگر


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016