پنجشنبه 24 بهمن 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

ناصر خسرو: کز بيم مور در دهن اژدها شدم، بهروز آرمان

بهروز آرمان
سروده «کز بيم مور در دهن اژدها شدم» از ناصر خسرو به راستی گويای هنگامه امروزين ماست، آن هم پس از هزار سال. درباره دوران او می‌خوانيم: «در سرزمين خراسان و مشارق بازار حکمت کاسد و مزاج شريعت فاسد بود و کارها به دست مشتی فقيه می‌گشت که چون ستمگر، سرِ کيسه رشوت می‌گشود، آنان نيز در وقت، "بندِ شريعت" می‌گشودند. ناصر خسرو می‌گفت: ابليس فقيه است، گر اين ها فقهايند»

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 



www.b-arman.com

پيش گفتار
در سالگرد انقلاب مردمی بهمن، اين بار به جای کنکاشی آکادميک، چند چکامه که به تازگی سروده ام، برگزيده ام. سروده ی «ابليس» را که چند ماه پيش نگاردم، در پيوند بود با سرکوب ها و کشتارهای فزاينده ی «خلافت گرايان درون و برون مرزی»، همزمان با رايزنی های پشت پرده ی «دولت تدبير و اعتدال» برای بستن پيمان نامه های ننگين نفتی-استعماری بيست-سی ساله. پس از سرودن اين چکامه، به کنکاشی برخوردم پيرامون ناصر خسرو، و به راستی شگفتیــــــــدم: گويا خويشاوندی يافتم، هم ياری، هم آوايی، هم آوردی، که پارين-باری «ابليسی» بر دوش می کشاند. او از تبار اسماعيليان و نگارنده از کلاله ی بابکبان، با «گروه خونی» هم خوان اما. ناصر خسرو که خردگرايی بود آيين دار، نااميد از درباريان در آغاز به روحانيان می گِرود. پس از گذر از گداری خارگون، دگربار «نوميد» می گردد. در پژوهشی فشرده اما ژرف، پيرامون اين برش زندگی اش می خوانيم: او «روحانيون را مشتی مردم قشری، فاقد منطق سليم،، سالوس، و از پادشاهان و ميران و خواجگان شوم تر و پليدتر» می يابد. سروده هايی با اين بندها «کز بيم مور در دهـــــــــــن اژدها شدم» و «ابليس فقيه است، گر اين ها فقهايند» به راستی گويای هنگامه ی امروزين ماست، آن هم پس از هـــــــــــزار سال.

از رنج روزگار چو جانم ستوه گشت
يک چند با ثنا به در پادشا شدم
صد بندگی شاه ببايست کردنم
از بهر يک اميد که از وی دوا شود
از مال شاه و مير چو نوميد شد دلم
زی اهل طيلسان و عمامه ردا شدم
از شاه زی فقيه چنان بود رفتنم
کز بيم مور در دهن اژدها شدم

زی: سوی يا به سوی

پس از گسستن از «عمامه ردايان»، از سوی «مراجع معتبر» يا «اشرافيت سنی» آن گاه («اشرافيت نوين شيعه» به عنوان بزرگترين زميندار ايران و «ستون فقرات» سامانه ی بهره کشانه ی فئودالی، در پايان سده ی هفده و آغاز سده ی هيجده ميلادی پا به پهنه ی زندگی نهاد، و بر «تخت اشرافيت سنی» نشست)، فتوای قتل ناصرخسرو صادر می شود و او را «بد دين» و «قرمطی» و «ملحد» و «رافضی» و «معتزلی» و «مهدور الدم» و «غالی» می خوانند. با يورش به خانه اش و تاراج دارايی اش، وی در پايان زندگی به «يمگان» که دره ای بود خشک و دورافتاه می پناهد، اما از نبرد دست نمی شُويد. او رزمنــــــــــده، انديشمند و سخنوری بود به راستی کم مانند، از «غولان و کلانان» تاريخ مان. باشد که راهنمايی گردد بويژه برای باورمندان شيعه آيينی که خود را به راستـــــــــی از تبار رنجبران («مستضعفان») و خردگرايان («تعقليان» يا راسيوناليست ها) می دانند، از آن ميان بسيجيان، پاسداران، ارتشيان و ديوانيان مردمی.
و اين هم پرسش سراينده از اين دسته باورمندان: آيا هــــــــــزار سال پس از ما نيز، می بايست فرزندانمان از «ابليس ها» بگريزند و بسرايند و بنالنــــــــــد؟ بنگريد، آری نمونه وار بنگريد «بسيجيان، پاسداران، ارتشيان، ديوانيان!!!» به فريادهای اين دلاورمرد هم کيش تان، دکتر محمد ملکی، که نگارنده بســــــــــی ارجش می نهد، هم چون هم رزمش عزت الله سحابی (و اين هم «پيامی» از برون مرز به درون مرز: نگارنده نيز ســـــــــــال هاست بی گسست «تحت فشار» آشکار و ناآشکار همين «آقايان» است. آنجا «دزدان ولايی» در کارند، و اينجا «دزدان دريايی» دست در دست «دزدان ولايی»):
«آقايان بس کنيد و از خدا بترسيد و از عاقبت ديگران عبرت بگيريد ... من در اين سالها در برابر اعمال تشنج زا و خشونت آفرين مقامات حاکم که منجر به تحريم های کمرشکن عليه ملت ما شد سکوت نکردم و اعتراض کردم. آقای رييس جمهور؛ من در برابر نقض حقوق بشر در کشورم و زندانی کردن فعالان سياسی و عقيدتی سکوت نکردم و اعتراض کردم. آقای رييس جمهور؛ من در برابر موج بی رويه اعدام ها و ترويج خشونت در جامعه سکوت نکردم و اعتراض کردم. آقای رييس جمهور من يک دانشگاهی هستم و در اين سالها سکوت نکردم و اين وضعيتی است که برای خود و خانواده ام ايجاد کرده اند. جناب رييس جمهور؛ تنها چند ساعت پس از سخنرانی شما از وزارت اطلاعات با من و فرزندم تماس گرفته اند تا من را هم وادار به سکوت کنند. من در اين سالها بارها گفته ام سکوت نخواهم کرد و هر حکمی ميخواهيد به من بدهيد. حال انتظار داريد که دانشگاهيان سکوت شان را بشکنند؟ من تاکنون تحمل کردم و اين اذيت و آزارها که به خانواده من وارد شده را بطور علنی مطرح نکرده بودم. اما ديگر طاقتم تمام شده و از مقامات حکومت سوال ميکنم که اگر با من مشکلی داريد تقصير خانواده ام چيست و با آنها چه کار داريد؟
آقايان بس کنيد و از خدا بترسيد و از عاقبت ديگران عبرت بگيريد».

ابلیــــــــــس
«در سرزمين خراسان و مشارق بازار حکمت کاسد و مزاج شريعت فاسد بود
و کارها به دست مشتی فقيه می گشت که چون ستمگر، سرِ کيسه ی رشوت می گشود،
آنان نيز در وقت، "بندِ شريعت" می گشودند. ناصر خسرو می گفت: ابليس فقيه است،
گر اين ها فقهايند». از جهان بينی ها و جنبش های اجتماعی در ايران.
دی ماه ۱۳۹۲

ابليس خون می خواست
نه خان
تشنه بود
تشنه ی شادی دشنه.
خان خواست بعد از خون
نه بدان روی که تشنه ی خان بود
از آن روی
که ديووشی اش را شرم می خماند.
او
می خواباند
در خان و خــــــــــانگاه
شرمساری شب هايش را
خوفناک.

بگذار برخیـــــــزيم
در سالگرد انقلاب بهمن
حافظ: آتشی که نميرد هميشه در دل ماست
بهمن ماه ۱۳۹۲

بگذار برخيزيم
با خواب بستيزيم
از دوش ناهنگام
اين بار برگيريم
وين بار ديرين است
زنجيرآيين است
در کوی،
در شهر،
در دشت بی پروا
چنگال پيچيده ست
بر ترس برچيريم
تقدير سرکوبيم
اين سِحر ناگَردا
بر پار بسپاريم
وانگاه بر جان ها
نوشين نوشانيم
پرواز در پندار
امروز را بيدار
فردای بنگاريم.

ما خاوريان چه خونينيم امروز
ارمغانی به همرزمان مصری مان
همزمان با بيست و پنجمين سالگرد فاجعه ملی و کشتار هزاران
زندانی سياسی در سياهچال های رژيم خون و خرافه
شهريور ماه ۱۳۹۲

آه مصر! چه خونينی
و زخم های کهنه ات بيرون جهيده اند ديگربار،
زخم های پارينه
زخم های نابسته.
و دشمنانت
که ابوالهولان جهل را
در شاهراه نيل گون جهان
کشتی ران می خواهند
بر دردهايت خرافه های شور می پاشند
پشتاپشت.

ايران فردا! مصر!
تو و من سده هاست می دانيم
آسياب خرافه
با خون و جهل می چرخد
و زراندوزان «آسمان» و زمين
به گاهِ نياز
تندتر می چرخانندش:
خليفه های بازاری
خليفه های نامصری
خليفه های انيرانی
نوخليفه های استعماری.

اکنون که برخاستی
دلير باش در روشنگری
پيگير باش در دادخواهی
استوار باش در خودباوری.

آری،
ما خاوريان خونينيم امروز
و زخم های کهنه ی مان بيرون جهيده اند ديگربار
اما
خواهيم بست زخم ها را
خواهيم شکست بت ها را
خواهيم سوزاند آسياب ها را
خواهيم برافراشت بادبان ها را
اگر که هم بنديم
اگر که نو گرديم.

دریـــــــــــا
برای ماندلای آرام و آبگين
و نيز به آبگينه های سرزمين مان
آذرماه ۱۳۹۲

تلخ ترين بدخويی ات آن بود
در زيستت
که به آرامشت آموزاندی
به آرامش، تن نفروشد.
زان روی که نفروشد
از خريداران نهانيديش.
نه در ناپاکی ها
چه پلشت ها پروارند آن پشت ها:
در آبگينه ترين درياها
چنان ژرف
که ناپاکان را بدان نگاهی درنمی يارست
و پاکان را بر آن
همه چشم
همه پيمانه.

دير چيست؟ دیــــــوانی ست
در پيوند با سياهکاری های نوين کليسای کاتوليک روم در
اروپا و رسوايی های سترگ مالی همزمان با بحران
اقتصادی و ناداری و ناخرسندی گسترده ی توده ها
آبان ماه ۱۳۹۲

دير چيست
ديوانی ست
ديوانه ترين ديوان،
افراشته
بر دروغينه ترين بنيان،
خراب آبادی ست
خراب آباده ترين سُوگستان

ديوانه: اينجا برابر با ديوگون، ديووش، ديومانند

تو اگربه خويش باور بياوری
سروده ای در کوران خيزش هشتاد و هشت

ايران
بر دشت های تار تو
تشتر چگونه شعله ای ست
که باران رگانِ پيکرت
همواره در کشاکشند.
جوبارِ زيستت
آخر چرا
بی تاب از خود و
در جنگ با هر آن چه در رهست.

بنگر به اين
همه استواريت
همه کوه واريت
همه آبگينيت

مادر بدان
همه رودها و من به راه و رام شوند
تو اگر
تواگر به خويش
باور بياوری.

از سروده های پيشين:
دریا و جویبار
http://www.b-arman.com/html/sorude_9.html
هم راز
http://www.b-arman.com/html/sorude_8.html
نمی دانم
http://www.b-arman.com/html/sorude_5.html
سه نسل
http://www.b-arman.com/html/sorude_2.html

يادداشت يکم: نام سروده ی «دريا» ارمغان به ماندلا را، می خواستم در آغاز «گريه ی دريا» بنهم و با يادداشتی بدين گونه: «زمزه های ماندلای آرام و آبگين»، که از آن سرزدم. پس از کمی کنکاش در چکامه، در پايان ويرايش بالا را برگزيدم. بر اين باورم که همه ی «ناپاکانـــــــــی» که اينک سنگ ماندلا را بر سينه می زنند، به «ژرف دريای ماندلا» نگاهی درنمی يارند.

يادداشت دوم: سروده ی «دير چيست؟ ديوانی ست»، در پيوند بود با سياهکاری های کليسای کاتوليک روم در آستانه ی سده ی بيست و يک ميلادی و ساختن کاخ-کليساهای های چندين ميليون يورويی در گوشه و کنار آلمان، آن هم در کوران بحران اقتصادی و ناداری پايينی ها، که به رسوايی سترگ در رسانه های آن کشور انجاميد (پس از آفرينش آن همه گرسنگی و ناداری و آدم سوزی و دانش ستيزی و تفتيش عقايد در سده های ميانی). کليسای روم در سده ی نوزده و بيست ميلادی نقش چشمگيری داشت، بويژه در سرکوب جنبش کارگری اروپا: دست در دست سرمايه داران و زمينداران بزرگ. بر پايه ی اسناد فراوان تاريخی، آنان در کنار لردهای انگليسی و کابوی های امريکايی، در روی کار آمدن فاشيست ها در آلمان، و به خاک و خون کشاندن توانمندترين و سامانيده ترين جنبش کارگری باختر اروپا، جايگاه بالايی داشتند. بر پايه ی داده های ناپوشيدنی تاريخی، شمار چشمگيری از جانيان فاشيست در سال های پايانی جنگ جهانی دوم با کمک کليسای کاتوليک روم در امريکای لاتين جاسازی شدند. به ديگر سخن، آنان «شريک جرم بزرگی» بودند در برپايی اردوگاه های آدم سوزی فاشيست های هيتلری در جای جای اروپا.
پيرامون همتايان ايرانی آنان، بنگريد به لينک زير: اشرافيت روحانی در تاريخ ايران

يادداشت سوم: سروده ی «آه مصر چه خونينی» نگاهی دارد به مصر، اما پيرامون «خود باوری ها» و «نوآوری ها» به همه ی جنبش های توده ای در جهان درنگريسته است. خيزش های پياپی در کشورهای بالنده (رو به رشد) در ستيز با سرمايه سالاری بحران زا، همگاه با جنبش های فرازمند توده ای در کشورهای پيشرفته ی سرمايه داری، نشان داده اند که در اين برش تاريخی می توان «يک درصدی ها» را در چهارسوی گيتی به چالشی سترگ کشاند و از پاره ای پهنه های سياسی-اقتصادی بيرون راند. توده ها در عمل هر چه بيشتر به اين برآيند می رسند که زباله دان تاريخ است جای «مترسک های سياسی» و «زراندوزان» سازنده ی آنان: از آن ميان کانون های مالی-نظامی-نفتی توانمندی که بی پروا جهان را به بحران های بسيار ژرف اقتصادی، و به پرتگاه های مرگبار سده ی بيست ميلادی نزديک می کنند. برپايه ی داده های نوين از گوشه و کنار گيتی، به نظر می رسد که «نود و نه درصدی» های سده ی بيست و يک ميلادی، با انبانی از آزمون های سده ی نوزده و بيست ميلادی، می خواهند و می توانند به پيروزی های چشمگيری در پهنه های سياسی-اقتصادی-اجتماعی دست يابند، و همزمان، از بروز فاجعه های پيشين جلوگيرند! و اين هم آموزه ای از پارينه برای پسينه: خيزش انديشه ها، پيش درآمدِ «خيزش های بلند تاريخی» است. انقلاب فرانسه بدون پيش زمينه های ايدئولوژيک، و بدون "خروش انديشه ها"، نمی توانست به آماج خود دست يابد و واپسگرايان را به گونه ی ريشه ای و تاريخی براندازند. مبارزه با "هيولای خرافات و تعصب" به مثابه ی پوششیِ «باورمندانه» برای "دين-سالاران"و"درباريان"، آغازی بود برای پيکرگيریِ انديشه های آزاديخواهانه و برابرجويانه یِ نوين و بالنده، و پايان دادن به واپسگرايی هایِ ترمزکننده ی رشدِ اجتماعی-اقتصادی. ريشه ی آشتی ناپذيریِ لايه هایِ اشرافی و کليسای کاتوليک فرانسه با اين جنبشِ "انديشه ای" را نيز، بايد در توانِ بسيج گرِ اين "باورهای" خردمندانه جست و جو کرد که آنگاه در وجود انديشه پردازانی چون ولتر و مونتسکيو و ديدرو و روسو و هوگو و مسليه رخ نمودند. امروز نيز چون ديروز می بايست کار روشنگرانه را هــــــــــزارچندان نمود. «تروريست های بنيادگرا»، «جنگجويان و جنگ افروزان رنگارنگ»، و «نادانان و گمراهان» فردای ايران و جهان، امــــــــــــــــــــــــــــروزند که زاده می شوند. نه تنها در کشورهای رو به رشدی چون مصر و ايران، بلکه در ديگر کشورها نيز، سخن بر سر چگونگی نبرد بسيار دشوار «که بر که» در همه ی زمينه های اقتصادی-سياسی-فرهنگی است ميان «بالايی ها» و «پايينی ها»، چه در کوران پيکار برای پيروزی، و چه پس از فروکشاندن مترسکان زمامدار. در پيوند با کشورمان، بدين نکته می بايست ژرف نگريست که پس از سه دهه سياهکاری خلافت گرايان، و نيز گذر از سه خيزش بزرگ در صد سال گذشته (انقلاب مشروطه، جنبش ملی شدن نفت و انقلاب بهمن)، جنبش «خاموش» مردمی ژرفای ویـــــــــژه ای يافته، و آماج های بلندتـــــــــری را نشان گرفته است. در ايران سخن بر سر آن است که آيا «بابکیـــــــــــــــان» پس از دهه ها و سده ها نبرد خستگی ناپذير، می توانند پرچم جنبش را به دست گيرند و کشور را وارد برش تاريخی نوينی کنند، يا باز برامکيان و نوبختيان رنگارنگ اند برنده ی اين نبرد تاريخی. در کوران نبرد کنونی پرسش اين است: آيا بابکيان هشيوار و سامانيده و دلاور، استوار بر نيروی تهيدستان، می توانند کاری کنند کارستـــــــــــــــــــــان!

يادداشت چهارم:
پژوهش احسان طبری پيرامون ناصر خسرو در کتاب جهان بينی ها و جنبش های اجتماعی که نگارنده بخش هايی از آن را در اين نوشتار به ارمغان گرفته، اگر چه فشرده اما بسی ژرف است. نگارنده خواندن آن را بويژه به جوانان سرزمين مان پيش می نهد (پيشنهاد می کند).


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016