گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
20 اسفند» نگذارید دستهای خونین خمینی را پاک کنند، ایرج مصداقی (بخش دوم)14 اسفند» مرتضی فهیم کرمانی صادر کنندهی اولین حکم ترور، سنگسار و قطع دست، ایرج مصداقی 14 اسفند» مرتضی فهیم کرمانی صادر کنندهی اولین حکم ترور، سنگسار و قطع دست، ایرج مصداقی (بخش دوم) 6 اسفند» سیدحسین موسوی تبریزی خشنترین قاضی نظام، مدعی «اسلام رحمانی»، ایرج مصداقی 6 اسفند» سیدحسین موسوی تبریزی خشنترین قاضی نظام، مدعی «اسلام رحمانی»، ایرج مصداقی (بخش دوم)
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! نگذارید دستهای خونین خمینی را پاک کنند، ایرج مصداقیدر هفتهی گذشته سایت "جماران" که توسط "مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی" و "بیت امام" اداره میشود به گفتگو با سیدمحمد موسوی بجنوردی یکی از اعضای ذینفوذ شورای عالی قضایی در دههی سیاه ۶۰ و دوران کشتار ۶۷ پرداخت تا دستان خونین خمینی را پاک جلوه داده و مسئولیت یک دهه کشتار و جنایت را به دوش لاجوردی و آیتالله منتظری بیاندازدمقدمه: همانطور که پیشتر بارها تأکید کردهام سایتهای «جماران»، «کلمه» و «جرس» در راستای منافعشان برای مطرح کردن جنایتکاران دههی ۶۰ از هیچ دروغپردازی و تحریف تاریخی فروگذار نمیکنند. این واقعیت وقتی به خمینی این جلاد بزرگ قرن میرسد ابعادی باورنکردنی به خود میگیرد. در هفتهی گذشته سایت "جماران" که توسط «مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی» و «بیت امام» اداره میشود (۱) به گفتگو با سیدمحمد موسوی بجنوردی (۲) یکی از اعضای ذینفوذ شورای عالی قضایی در دههی سیاه ۶۰ و دوران کشتار ۶۷ پرداخت تا دستان خونین خمینی را پاک جلوه داده و مسئولیت یک دهه کشتار و جنایت را به دوش لاجوردی و آیتالله منتظری بیاندازد که تلاش بسیاری برای بهبود وضعیت زندانها به خرج داد و عاقبت به خاطر دفاع از خون بیگناهان در کشتار ۶۷ و حقوق زندانیان سیاسی در توطئهی مشترک احمد خمینی، «بیت امام»، «مجمع روحانیون مبارز»، وزارت اطلاعات و ... از قائممقامی برکنار شد و دوران سختی را پشت سرگذاشت. مسئولیت بازپخش این مصاحبهی شریرانه در خارج از کشور به عهدهی سایت «کلمه» گذاشته شد که مدافع «دوران طلایی امام» است و سایت «جرس» که خود را حامی آیتالله منتظری جلوه میدهد در این رابطه سکوت کرد چرا که برهمزدن دیگی که موسوی بجنوردی و «سایت جماران» بارگذاشتهاند به صلاح آنها و «امام»شان نیست. از طرف دیگر سایت «پیکنت» متعلق به «تودهای»ها که همچنان در «خط امام» و حسرت «دوران طلایی امام» سیر میکنند نیز وظیفهی تفسیر این جعلیات را به عهده گرفت و نوشت: «گفتههای موسوی بجنوردی در این مصاحبه جنبههای بسیار مهم تاریخی دارد و نفی کننده بسیاری از ادعاها درباره قتل و زندان و اعدام در زمان آیت الله خمینی از یکسو و جنایاتی است که جناح راست جمهوری اسلامی توسط اسدالله لاجوردی مرتکب شد. از جمله قتل عام زندانیان سیاسی.» http://www.pyknet.net/1392/01esfand/15/page/bojnurdi.php سایت «پیک نت» سخنگوی بخشی از «تودهای»ها که هیچ حرمتی برای تاریخ و واقعیت قائل نیست در توطئهی دیگری علیه آیتالله منتظری به انتشار ادعاهای خلاف واقع سیدحسین موسوی تبریزی در گفتگو با مجلهی «یادآور» همت گماشت که با واکنش احمد منتظری روبرو شد و پرده از خلافگویی آنها برداشت. http://www.pyknet.net/1390/01esfand/20/page/32Montazeri.php «سایت جماران» مدعی شده است که گفتگویی «صریح و چالشی با آیتالله سیدمحمد موسوی بجنوردی» داشته که «یکی از بزرگ مردان قضایی ایران در دوران امام خمینی» است. سیدمحمد موسوی بجنوردی پدر زن سیدحسن خمینی و از بنیانگذاران «مجمع روحانیون مبارز» و از نزدیکان «بیتامام» و «یادگار امام» است که توسط «بیت خامنهای» به «ملکوت اعلی» فرستاده شد. او به مدت یک دهه در رأس دادگاه عالی قم، حکم اعدام هزاران نفر را تأیید کرد و امروز افتخار او و همراهانش در این است که که وی و «دادگاه عالی قم» که به ابتکار آیتالله منتظری تأسیس شد مانع اجرای احکام اعدام بیشتری شده است. در این گفتگوی سفارشی و طراحیشده، گردانندگان «سایت جماران» زمینهی لازم را برای سیدمحمد موسوی بجنوردی فراهم میکنند تا او به نیابت از «بیتامام» حملات تنظیمشدهای را علیه آیتالله منتظری سازمان دهد و ضمن مبرا جلوه دادن خمینی این مظهر خشونت از جنایات صورت گرفته در دههی اول انقلاب، آیتالله منتظری را مسئول این همه بیقانونی و جنایت و قساوت و شرارت نشان دهد. حال آنکه همهی ما شاهد بودیم آیتالله منتظری به یک اشارهی خمینی از جانشینی کنار گذاشته شد و به دستور میرحسین موسوی عکسهایش از ادارات دولتی پایین کشیده شد و به فرمان عبدالله نوری دیوار خانهاش خراب شد. او دارای موقعیتی نبود که بتواند برخلاف میل و ارادهی خمینی کاری کند. من میتوانم از جنبهی شخصی ظلمی که به من شده، بگذرم؛ از بازجو و شکنجهگر و پاسداری که از هیچ آزاری در حقم فروگذار نکرده بگذرم اما از چنین جانیانی که تاریخ میهنمان را واژگونه جلوه داده و جنایتکار بزرگ قرن را مصلحی دلسوز مردم معرفی میکنند نمیتوانم بگذرم و نمیگذرم. به همین دلیل به سهم خودم تلاش میکنم صدای نسل پرپر شده در «انقلاب اسلامی» را فریاد کنم و اجازه ندهم صدایی که در راهروهای مرگ خاموش شد به فراموشی سپرده شود. افزون بر این نمیتوانم بر ظلمی که پس از مرگ هم بر آیتالله منتظری میشود چشم ببندم. اویی که به گردن من و ما حق داشت، و مرگش مرا عمیقاً متأسف کرد. اگر همهی شاگردان او و همهی کسانی که به گردنشان حق داشت سکوت کنند هم بر من روا نیست که خاموشی گزینم. دفاع من از حق آیتالله منتظری مطلقاً چشمبستن بر مسئولیت او در جنایات صورت گرفته در کشور از بهمن ۵۷ تا سال ۱۳۶۳ نیست. به خوبی واقف هستم که بسیاری از حکام شرع با حکم و تأیید آیتالله منتظری به سبعانهترین جنایات دست میزدند. نمایندگان مستقیم او همچون محمدیگیلانی یکی از بزرگترین جنایتکاران علیه بشریت در تاریخ معاصر بودهاند. به گوش خودم در سال ۱۳۶۱ شنیدم که لاجوردی میگفت به لحاظ شرعی هرکجا امام «احتیاط» کردهاند ما به آیتالله منتظری رجوع میکنیم. میدانم در سال ۶۰ و ۶۱ لاجوردی، بازجویان و شکنجهگران را برای روحیه گرفتن نزد آیتالله منتظری میفرستاد. به نظر من رسالهی عملیه و فقهی که او معرفی میکند در تضاد با حقوق بشر و زندگی مدرن است. با این حال فراموش نمیکنم او هرجا که به اشتباهش پیبرد بدون مسامحه بازگشت و به انتقاد از خود دست زد و حتی خمینی را به «توبه» فراخواند. او در حالی که خود را در یک قدمی تصدی پست ولایت فقیه میدید سکوت را جایز نشمرد و در برابر امام و مقتدایش ایستاد تا از حق دشمنانش دفاع کند. خصوصیات بیبدیل او در میان دولتمردان کشورمان در اعصار گوناگون کمتر دیده شده است. او به همان سادگی بود که مینمود. صداقت و یکرنگی و صمیمیت او بیبدیل بود. قدرت او را نفریفت و شخصیت او را تغییر نداد. هیچکس از بیان حقیقت در برابر او ترسی به دل راه نمیداد. در مقابل ظلم و تعدی به مردم مماشات نکرد. با شهامت در مقابل خمینی ایستاد و گفت : «شنیده شد فرمودهاید: "فلانی [یعنی منتظری] مرا [یعنی خمینی] شاه و اطلاعات مرا ساواک شاه فرض میکند" البته حضرتعالی را شاه فرض نمیکنم ولی جنایات اطلاعات شما و زندانهای شما روی شاه و ساواک شاه را سفید کرده است، من این جمله را با اطلاع عمیق میگویم.». رابطهی من با آیتالله منتظری به مهرماه ۱۳۶۳ باز میگردد. در دورانی که او را دشمن میپنداشتم و به سهم خود میکوشیدم او را که به نظرم فرد صادقی میرسید از آنچه در زندانها میگذشت آگاه کرده و از خمینی جدا کنم. چرا که چنین روندی را به نفع جنبش و مقاومت برعلیه استبداد میدانستم. زندهیاد حجتالاسلام انصاری نجفآبادی (ناصری داماد) نمایندهی آیتالله منتظری در زندانها در بازدید از بهداری زندان قزلحصار گفتگوی کوتاهی با من داشت و سپس در دیداری چند ساعته و در حالی که به شدت تحتتأثیر قرار گرفته بود از من خواست گزارشی از آنچه بر سر خودم آمده و یا در زندان شاهدش بودم برای تحویل به آیتالله منتظری بنویسم. پس از چند روز کلنجار رفتن با خودم، عاقبت راضی شدم در یک دفترچهی ۴۰ برگی و بدون پرداختن به حواشی، شرح ۳ سال جنایتی را که در زندانهای اوین، گوهردشت و قزلحصار شاهدش بودم خطاب به آیتالله منتظری بنویسم و جز حقیقت کلمهای دروغ بر قلمم جاری نشد و یا حتی بزرگنمایی نکردم چرا که حدس میزدم چه بسا مجبور شوم از محتوای نوشتهام دفاع کنم. هرچند سایتهای وابسته به رژیم مرا «نمونه مستند از تأثیرگذاری هدفمند منافقین بر ذهن آقای منتظری» معرفی کردهاند و در نمایشگاههایی که ترتیب میدهند نیز با گذاشتن تصویرم در غرفهها، این خط را دنبال میکنند اما واقعیت این گونه نبود، نمایندگان مورد اعتماد آیتالله منتظری همه چیز را به چشم خود دیده بودند و نوشتهی من تأییدی بود بر دیدههای آنان. گفتگوی سایت جماران با سیدمحمد موسوی بجنوری عضو شورای عالی قضایی دههی ۶۰ «نشستهای صحیفه خوانی در پایگاه اطلاع رسانی جماران به مسئولین و شخصیت های فرهنگی ـ سیاسی اختصاص دارد که نام آنها در صحیفه امام آمده است و نقطه آغاز هر نشست، بررسی متنی از صحیفه است که نام فرد در آن ذکر شده است، گرچه دیگر خاطرات این شخصیتها از امام خمینی نیز در این نشستها مورد بررسی قرار میگیرد.» آنها سپس به متن حکم خمینی خطاب به «هیئت عفو» اشاره کرده و زمینه را برای شروع پروژهی تحریف تاریخ آماده میکنند. «بسمه تعالى ۱۵/ ۲/ ۶۸ روح اللَّه الموسوی الخمینى» این حکم پس از برکناری آیتالله منتظری از قائممقامی رهبری توسط خمینی و سلب اختیارات ایشان در ارتباط با «هیئت عفو» و در حالی که هزاران زندانی سیاسی با فتوای جنایتکارانهی وی از دم تیغگذرانده شدهاند صادر شده است. موسوی بجنوردی در پاسخ میگوید: «هیئت عفو یک بار ۴۰۰ نفر را آزاد کرد. یکی از مسئولان به امام گفته بود، هیأت عفو، زندانیان را آزاد میکند و زندانیان هم به مسعود رجوی ملحق میشوند. این شد که ما، درخواست ملاقات با امام با حضور خود آن شخص را دادیم. خدمت امام عرض کردیم، به ایشان بفرمایید چهار نفر از این ۴۰۰ نفر را اسم بیاورد که به آقای رجوی ملحق شدهاند. آن شخص گفت، یک نفر به خارج از کشور رفته است. امام گفتند، اگر چهار نفر هم به آقای رجوی ملحق شده باشند ما نباید به خاطر آن چهار نفر، ۴۰۰ نفر را در زندان نگه داریم، امام در ادامه به پشت گردن شان زدند و گفتند، بروید آزاد کنید، به گردن من.» موسوی بجنوردی و سایت جماران هیچ اشارهای به چگونگی تشکیل هیأت عفو که به ابتکار و اصرار آیتالله منتظری تشکیل شد نمیکنند. آیتالله منتظری در این رابطه میگوید: « مشكلات زندانها هم یكی از مشكلات ما در اوایل انقلاب بود و سرو صداهایی را ایجاد كرده بود، مرحوم امام چند نفر را فرستاده بودند كه بروند راجع به امور زندانیان تحقیقاتی را انجام بدهند از جمله آنها آیتالله سید جعفر كریمی بود، یك روز ایشان آمد به من گفت: «ما رفتهایم در زندان حصارك (یا قزل حصار) نزدیك مردآباد در آنجا دیدیم جلوی یك اطاق یك گلیم و پتوی سیاه زدهاند و داخل آن به قدری تاریك است كه روز و شب تشخیص داده نمیشود و حدود ده نفر را در آن زندانی كردهاند»، بعد گفت: «رفتیم به یك دختر برخورد كردیم كه نجاست خودش را میخورد، از بس اذیتش كرده بودند دیوانه شده بود و باز او را در زندان نگه داشته بودند!». من از این قضایا خیلی متاثر شدم، رفتم خدمت امام به ایشان عرض كردم: «آقا امروز آمدهام برخلاف روزهای دیگر حضرتعالی را ناراحت كنم و مطالب ناراحت كنندهای را بگویم! در زندانهای ما دختر دیوانه را به عنوان زندانی سیاسی نگه داشتهاند؛ یك فكری برای این مسائل بكنید آخر این چه جور زندانهایی است در جمهوری اسلامی!» این روایت مربوط به سال ۶۳ است و فرد مورد اشارهی آیتالله منتظری، فرزانه عمویی است که تا سال ۶۹ با وضعیت رقتباری همچنان در زندان بود و زندانبانان از او برای آزار و اذیت دیگر زندانیان استفاده میکردند. خمینی در وصیتنامه خود به صراحت میگوید: برخلاف ادعای موسوی بجنوردی، خمینی مسئولیت کشتار بیرحمانهی ۶۷ را به گردن گرفته و سند آن هم موجود است و تأکید کرده است که جانیان بدون رحم و مروت و تا آنجا که میتوانند زندانیان را از دم تیغ بگذرانند. «..رحم بر محاربین سادهاندیشی است. قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردیدناپدیر نظام اسلامی است. امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام، رضایت خداوند متعال را جلب نمایید. آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است، وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند "اشدا علیالکفار" باشند. تردید در مسائل اسلام انقلابی، نادیده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا میباشد.» (خاطرات آیتالله منتظری- ص ۵۲۰) خمینی همان موقع در ذیل نامهی دیگری در پاسخ به پرسشهای موسوی اردیبلی در رابطه با چگونگی اجرای فرمان او برای قتلعام زندانیان سیاسی، مینویسد: «... هرکس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حمکش اعدام است، سریعاً دشمنان اسلام را نابود کنید، در مورد رسیدگی به وضع پروندهها در هر صورت که حکم سریعتر انجام گردد همان مورد نظر است.» او به این ترتیب فرمان قتل کسانی را که زیربازجویی بوده و هنوز به دادگاه نرفته بودند و کسانی را که سالها از پایان محکومیتشان میگذشت صادر کرد. و در پاسخ به نگرانی آیتالله منتظری در مورد کشتار بیرحمانهی زندانیان تأکید کرد: «مسئولیت شرعی حکم مورد بحث با من است. جنابعالی نگران نباشید. خداوند شر منافقین را از سر همه کوتاه کند.» (خاطرات آیتالله منتظری- ص ۵۲۱) برخلاف آنچه بجنوردی میگوید اسناد نشان میدهند که خمینی مسئولیت خونهای به ناحق ریخته و قتلعام بیرحمانهی زندانیان سیاسی را به گردن گرفته و نه «عفو» آنان را. خمینی پس از مشاهدهی بیرحمی و قساوت حسینعلی نیری و ابراهیم رئیسی در جریان کشتار ۶۷ این دو را ارتقای مقام داد و رسیدگی به پروندههای قضایی در شهرهای مختلف را به آنها سپرد که موجب دلخوری شورای عالی قضایی هم شد. http://www.irajmesdaghi.com/maghaleh-126.html اما در مورد سند ارائه شده از سوی سایت جماران بایستی توضیح دهم پس از کشتار ۶۷ کلیهی «عفو»هایی که در دوران آیتالله منتظری داده شده بود ملغی و حکم قبلی زندانیان به آنها ابلاغ شد. در بند ما دهها نفر به چنین وضعیتی دچار شدند. مسئولان دادیاری هم از آن به عنوان «عفو منتظری» یاد میکردند که ملغی شده است. این تصمیم حتی بیماران روانی که وضعیت بغرنجی داشتند را نیز شامل میشد. در جریان کشتار ۶۷ در زندان گوهردشت تعدادی از کسانی که در اسفند ۶۶ مشمول «عفو» شده و حتی برای آزادی از زندان سند و وثیقه قرار داده و مصاحبه هم کرده بودند اعدام شدند. خیلیها که شرایط دههی ۶۰ را نمیدانند تصور میکنند احتمالاً عدهای مرتکب جرائم سنگین شده و سپس جمهوری اسلامی با تشکیل «هیئت عفو» و ... با سعهی صدر نسبت به آنها برخورد کرده است. در حالی که درست برعکس پس از سی خرداد ۱۳۶۰دهها هزار نفر به خاطر فعالیتهای سیاسی در دوران پس از انقلاب در شهرها و روستاهای مختلف دستگیر و در دادگاههای چند دقیقهای به حبسهای طویلالمدت محکوم شدند. شقیترین مسئولان قضایی نظام از جمله شیخ محمد مقیسه (ناصریان) به صراحت از احکام مزبور به عنوان «احکام کیلویی» نام میبرد. از سال ۶۳ به بعد و پس از سرکوب کامل نیروهای سیاسی و عقبنشینی آخرین بقایای گروههای سیاسی از کردستان ایران، رژیم برای گشایش در جنگ و مشکلات اقتصادی که گریبانگرش بود نگاه به غرب را در پیش گرفت و به این منظور شروع به «عفو» و تقلیل حکم تعداد زیادی از زندانیان که از سالها قبل در زندانها تلنبار شده بودند کرد، چرا که دیگر نگهداری آنها در زندان را به نفع خود نمیدید. خمینی پس از پیروزی انقلاب در حالی که هیچ خطری نظام را تهدید نمیکرد به خاطر کینهورزیهایی که داشت حاضر نشد توصیهی آیتالله طالقانی، مهندس بازرگان و برخی دیگر از افراد مبنی بر اعلام عفو عمومی را بپذیرد. در حالی که در گفتگوی دیگری عبدالواحد موسوی لاری یکی از اعضای «دفتر امام» و «مجمع روحانیون مبارز» در گفتگوی با «سایت جماران» به دروغ مدعی شده بود که خمینی پس از پیروزی انقلاب فرمان «عفو عمومی» داد. http://www.entekhab.ir/fa/news/85163 دیدگاه و ایدئولوژیای که خمینی مبشرش بود با «عفو» و گذشت بیگانه بود. به همین خاطر بود که قطبزاده را که در اثر توطئهی مشترک حزب توده، احمد خمینی و محمدیریشهری به دام افتاده بود «عفو» نکرد. و یا سیدمهدی هاشمی و فتحالله امیدنجفآبادی (۳) را به خاطر نزدیکی به آیتالله منتظری و افشای سفر مکفارلین به کشور به جوخهی اعدام سپرد و تلاش آیتالله منتظری برای عفو این دو فایده نداشت. خمینی حتی در ارتباط با روحانیون منتقد هم بیرحمی را از حد گذراند. به گونهای که رفتار او جانشیناش خامنهای با مراجع تقلید شیعه در تاریخ ایران سابقه نداشته است. (۴) خمینی در دیدار با اعضای مجلس خبرگان، ائمه جمعه سراسر كشور و میهمانان خارجی شركت كننده در سومین كنفرانس اندیشه اسلامی و گرامیداشت «دهه فجر»، در پاسخ به کسانی که با اشاره به قرآن او را به «عفو» و «رحمت» میخواندند میگوید: «نروید سراغ احكام فقط نماز و روزه، آنها را هم باید بگویید، اما احكام اسلام كه منحصر در این نیست ... شما آیات قتال را چرا نمیخوانید؟ هی آیات رحمت را میخوانید! آن قتال هم رحمت است برای این كه میخواهد آدم درست كند.» (صحیفه جلد نوزدهم، ص ۱۳۸ اینترنتی) رحمتی که او میگوید نیز با خون و خونریزی همراه است: ... از باطن خود - ذات انسان- آتش طلوع میكند. اساس جهنم، انسان است، و هر عملی كه از انسان صادر میشود بر شدت و مدت عمل، بر شدت و مدت عذاب میافزاید. اگر یك كافری را سر خود بگذارند تا آخر عمر فساد بكند، آن شدت [و] آن عذابی كه برای او پیدا میكند، بسیار بالاتر است از آن كسی كه جلویش را بگیرند و همین حال بكشندش. اگر یك نفر فاسد [را] كه مشغول فساد است بگیرند و بكشند، به صلاح خودش است، برای این كه این اگر زنده بماند فساد زیادتر میكند و فساد كه زیادتر كرد، عمل چون ریشه عذاب است، عذابش در آن جا زیادتر میشود. این یك جراحی است برای اصلاح . حتا اصلاح آن كسی كه كشته میشود، یك كسی كه دارد یك زهر كشنده را به خیال این كه یك شربت است، میخواهد بخورد. اگر چنانچه جلویش را شما بگیرید و با فشار و زور و كتك از دستش بگیرید، یك رحمتی بر او كردید ولو او خیال میكند كه طعمه او را از دستش گرفتید و یك زحمتی برایش ایجادكردید؛ لكن خیر، این جور نیست. اگر امروز، این سران استكباری بمیرند، برای خودشان بهتر است از این كه ده سال دیگر بمیرند. اگر امروز، یك كسی كه فساد در ارض میكند كشته بشود، برای خودش رحمتی است، به خیال این كه به صورت یك تأدیب، نه این است كه این یك چیزی باشد كه برخلاف رحمت باشد.» او در ادامه همین سخنرانی میگوید: دور خیز «سایت جماران» و موسوی بجنوردی برای انداختن مسئولیت یک دهه جنایت به دوش آیتالله منتظری به صورت زیر کلید میخورد. پرسشگر ضمن اشاره به سؤال موسوی اردیبلی و پاسخ خمینی میپرسد: «در جلد ۲۰ صحیفه امام ، صفحه ۳۹۷ آیت الله موسوی اردبیلی در سال ۶۶ استفتایی از امام خمینی میکنند؛ مبنتی بر این که با توجه به این که نظر فقهی امام خمینی اعدام شخص مفسد نیست؛ شورای عالی قضایی اجازه عمل بر اساس نظر آیت الله منتظری را داشته باشد که اعدام مفسدفیالارض را جایز میدانند. متن استفتا به این شرح است: در ادامه پاسخ امام خمینی نیز به شرح زیر آمده است: بسمه تعالى ۹/ ۷/ ۶۶ روح اللَّه الموسوی الخمینى در آن دوران شما رئیس دادگاه عالی و عضو شورای عالی قضایی بودید؛ از این منظر بر احکام اعدام در زمان حیات امام خمینی نظارت داشتید؛ در دادگاه عالی، بر اساس کدام رأی فقهی عمل می کردید؟ آقای منتظری یا امام خمینی؟» و موسوی بجنوردی در پاسخ میگوید: «اصلاً امام حکم اعدام برای مفسدفیالارض را قبول نداشت. نظر ایشان در این باره این بود که عنوان مفسدفیالارض به خودی خود، عنوان مجرمانهای که مستحق اعدام باشد نیست. در کتاب «تحریر الوسیله»، ایشان مینویسند که: «المحارب: هو کلّ من جرّد سلاحه او جهّزه لاخافة الناّس و ارادة الافساد فیالارض؛ فی برٍّ کان او فی بحر، فی مصر او غیره، لیلاً او نهاراً»؛ (تحریر الوسیله «دو جلد در یک جلد»، ص۸۸۹، مسأله ۱) در این جمله «و» عطف آمده، یعنی در این جا موضوع مرکب از حمل اسلحه، شرارت و فساد است و نفس افساد فی الارض، موضوع نیست. من شخصا از ایشان برای دادگاه عالی قضات استفتاء کردم که آیا قاچاقچیان مواد مخدر مستحق اعدام هستند یا خیر؟ که ایشان فرمودند: «چنان چه حمل اسلحه، شرارت و فساد کنند.» یعنی ایشان، نفس مفسد را به تنهایی به عنوان یک جرم مستقل [با مجازات اعدام] قبول نداشتند.» هیچ دین و آیینی این گونه که مراجع شیعه و به ویژه خمینی از خود در برابر جنایت و قتل و غارت سلب مسئولیت میکنند حکم نمیکند. خمینی ولی فقیه و حاکم اسلامی است، آنوقت فتوا میدهد که بر اساس نظر شاگردش میتوانند جان هزاران نفر را بگیرند. تاریخ پرسش و موافقت خمینی با آن ۹ مهرماه ۱۳۶۶ است. از ۲۲ بهمن ۵۷ تا تاریخ فوق نزدیک به ۹ سال جنایات صورت گرفته بر اساس کدام قانون و دستورالعمل بوده است؟ آیا خمینی کر و کور بود و نمیدید چه اتفاقی در کشور میافتد؟ آیا احکام صادره از سوی خلخالی در ستاد مبارزه با مواد مخدر را ندیده بود؟ «پریبلنده»، «اشرف چهارچشم» و «ثریا ترکه» از گردانندگان «شهرنو» آیا سلاح دست گرفته بودند؟ آیا کسانی که به جرم وارد کردن مجله سکسی و ... اشاعهی فساد به حکم دادگاههای انقلاب اعدام شدند حمل اسلحه داشتند؟ چگونه است من یک جوان ۱۹ ساله که دستم به هیچجا بند نبود از این امور خبر داشتم اما «امام امت» با آن همه ید و بیضا بیخبر بود؟ موسوی بجنوردی و دیگر اعضای شورای عالی قضایی و دادگاه عالی قم که نظر «امام» را میدانستند چرا اجازهی جنایت میدادند؟ عوامفریبی موسوی بجنوردی و همهی کسانی که با «سیره امام خمینی» و خصوصیات او آشنایی دارند اینجاست که به نوشته یا نظر خمینی در تحریرالوسیله و قبل از رسیدن او به حاکمیت اشاره میکنند. در حالی او به عنوان یک بازیگر حرفهای دنیای سیاست حتی تا آخرین روزهای به قدرت رسیدن از بیان اهدافاش سرباز میزد. « آقای منتظری در پاسخ به سئوال آقای حسن رضائی در باره نحوه توجیه فقهی اعدام هایی که حتی در قلمرو فقه سنتی هم نمیگنجند و به ویژه بحث توسعه قلمرو افسادفیالارض و کاربرد آن در باره مخالفان سیاسی مسلمان، ما را از «فریب فقهی» بس حیرت انگیزی آگاه میکند: آقای منتظری در پاسخ خود توضیح میدهد که، در آن سالها، او بدون توجه به اینکه دادگاههای انقلاب چه نقشهای در سر دارند نظر فقهیاش این بوده است که عنوان افساد در آیه محاربه (مائده آیه 33) عنوان مستقلی است. معنای این نظر فقهی این است که علاوه بر جرم سنتی محاربه، عنوان جزایی دیگری هم به نام مفسدفیالارض وجود دارد که بنابراین میتوان برایش مجازات محارب را تعیین کرد. وی در این پاسخ تصریح میکند که او نظرش را اصلاح کرد و قول خود را پس گرفت، اما آقای خمینی در همان حال که خود حاضر نبود در پاسخ به رئیس قوه قضاییه وقت چنین فتوایی را بدهد، در جواب رئیس قوه نوشت: "مجازید به نظر آقای منتظری عمل کنید". و پس از صدور این جواز بود که شمار اعدامیها تحت عنوان مفسدفی الارض روز افزون شد . آقای منتظری متوجه امر میشود و توسط آقای احمد خمینی به آقای خمینی اعتراض میکند و اظهار میکند اجازه نمیدهم به استناد فتوای من افراد را اعدام کنند. ولی آقای خمینی به این اعتراض وقعی نمینهد و به قضات پیام میدهد: "در عمل به فتوای کسی اجازه و رضایت او شرط نیست" و قاضی ُمیتواند به فتوای پیشین وی عمل کند! » www.banisadr.com.fr/Books/Mafia_ghasai/doc/Mafia_ghasai.doc احمد منتظری نیز ضمن رد ادعاهای موسوی بجنوردی توضیحاتی در این مورد میدهد. http://kaleme.com/1392/12/18/klm-177134 موسوی بجنوردی و «سایت جماران» که شاهد نفرت عمومی از خمینی هستند نمیتوانند شاهد اقبال عمومی آیتالله منتظری و محبوبیت ایشان در نزد مردم باشند. آنها با ترفندی که به کار میبرند میکوشند از آیتالله منتظری انتقام بگیرند و با خدعه و فریب حساسیت خمینی نسبت به جان افراد را بیش از آیتالله منتظری نشان دهند. موسوی بجنوردی در پاسخ پرسشگر که میپرسد: «خاطرهای از امام به خاطر دارید که با ایشان در مورد یک مصداق مشخص مفسدفیالارض صحبت کرده باشید؟» میگوید: «[در زمان حضور حضرت امام در نوفل لوشاتو ] من شبها در پاریس میخوابیدم. آنجا روزنامهای عربی با عنوان «السفیر» به چاپ میرسید. یک روز دیدم مصاحبهای با امام انجام داده و این پرسش را مطرح کرده بود که در صورت پیروزی، شما با شاه چه میکنید؟ امام در پاسخ فرموده بودند که اقل عقوبتش حبس ابد است. من همیشه صبحها بعد از نماز از پاریس میرفتم نوفل لوشاتو خدمت امام. بعد از خواندن آن روزنامه، همان اول صبح رفتم خدمت امام. ایشان پرسیدند، خبری شده؟ من هم گفتم، بله. در روزنامه صبح امروز خواندم که شما اقل عقوبت شاه را حبس ابد عنوان کردید. ایشان فرمود: «ما به چشممان ندیدیم که کسی را کشته باشد. ایشان آمر به قتل است.» خب اگر قرار است کسی مفسد باشد، شاه که دیگر فرد اکمل و اتم آن است. ببینید، مذاق امام این بود. » خمینی ۶ روز بعد از سقوط رژیم پهلوی سخنان دیگری در تضاد با گفتهی بجنوردی میگوید که سندش هم موجود است: «این محمدرضا در رباط است! حالا نمیدانم کجاست. کسی راهش نمیدهد! ممالک یکی یکی میآیند میگویند ما نمیتوانیم تو را حفظت کنیم! به اینجا رسید که راهش نمیدهند! انشاء الله راهش ندهند. ما خودمان راهش میدهیم! بگذار بیاید و در یک محکمه عدلی محاکمه بشود و اموال مردم را بدهد. اول هم که آمد نباید بکشند او را، باید اموال را از او بگیرند؛ اموال مردم را بدهد. بعد هم اگر مجازاتْ قتل است، مجازاتش کنید. و هست حتماً!» (صحیفه جلد ۶ صفحهی۱۷۶ ) http://www.jamaran.ir/fa/NewsContent-id_36270.aspx «اشخاصی مانند هویدا محاكمه لازم ندارند، شناسایی و احراز هویت آنها برای مجازاتشان كافی است.» http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8706110173 بر اساس این گفتهی خمینی چه جنایتها که حتی در سالهای بعد نکردند. کیفرخواست هویدا در ۱۵ بند تنظیم شده بود. جزو جرائم او مطلقاً دستور تیراندازی و کشتار و ... هم نبود چه برسد به این که حضرات یا «امام امت» به چشم مبارکشان دیده باشند که کسی را کشته باشد. آیا خانم فرخرو پارسا یا عاملی تهرانی فرمان قتل کسی را داده بودند؟ آیا این جنایات تحت نظارت «امام امت» و توسط حکام شرع منسوب از طرف وی انجام نمیگرفت؟ موسوی بجنوردی در ادامه همچنان بر توسن دروغ و تزویر میتازد و میگوید: «مبنای فقهی آن هم همان طور که خدمتتان عرض کردم و در«تحریر الوسیله» آمده این گونه است که فردی اسلحه بکشد، در جامعه ایجاد رعب و وحشت کند و در زمین فساد کند. در قرآن هم که از همه مهم تر است این گونه آمده: «إنما جزاء الذین یحاربون الله ورسوله ویسعون فی الأرض فسادا» در این جا هم «و» واو عطف است. «یحاربون الله و رسوله» را فقها همان «جرّد سلاحه او جهّزه لاخافة الناّس»، معنا میکنند. بنابراین حضرت امام، حکم اعدام برای مفسد را قبول نداشت و در این ۹ سالی که من در شورای عالی قضایی بودم، احکام اعدام را هم بعد از این که مراحل آن در دادگستری انجام می شد، نظارت می کردم تا ببینم با اصول مطابقت دارد یا خیر که در خیلی از موارد هم می شد، ایراد می گرفتم و به دیوان عالی کشور بر می گرداندم تا مجددا رسیدگی کنند. در آنجا هیچ وقت یادم نمی آید که حکمی را که به عنوان مفسدفیالارض باشد، امضاء کرده باشیم. چون دادگاهها موظف بودند طبق «تحریر الوسیله» عمل کنند. اما چون اصرار برخی از بزرگان این بود که برخی که مستحق اعدام هستند، اعدام شوند، امام به فتوای آقای منتظری ارجاع میدادند.» طبق سند مورد ادعا، خمینی در سال ۶۶ برای اعدام زندانیان به «فتوای آقای منتظری ارجاع میداد»، شورای عالی قضایی از سال ۵۹ تا ۶۶ به مدت هفت سال بر اساس کدام قانون با احکام اعدام قاچاقچیان و مفسدین موافقت میکرد؟ در ۹ سالی که موسوی بجنوردی در شورای عالی قضایی بوده و بر «احکام اعدام» نظارت میکرده دهها هزار نفر در سراسر کشور بر اساس حکم دادگاههای انقلاب اسلامی و محاکم عادی اعدام شدند، آیا همهی آنها اسلحه به دست گرفته و با حکومت میجنگیدند؟ آیا دختربچگانی که در تیرماه ۱۳۶۰ در روزنامه اطلاعات تصاویرشان انتشار پیدا کرد و مقامات دادستانی از خانوادههایشان خواستند که برای شناسایی اجساد آنها به اوین مراجعه کنند اسلحه به دست گرفته بودند؟ آیا کسی که حتی هویتاش احراز نشده میتوان گفت از دادرسی برخوردار بوده؟ دختر بچهی ۱۳ ساله (فاطمه مصباح) را به حکم محمدی گیلانی عضو «هیأت عفو امام خمینی» مقابل جوخهی اعدام قرار دادند آیا او اسلحه به دست گرفته و باعث وحشت و ارعاب مردم شده بود؟ صدها نمونه مشابه میتوان آورد. آیا بیراهه رفتهام اگر نتیجه بگیرم کلیهی اعدامهایی که در دوران ۹ سالهی نظارت ایشان بر دادگاهها و احکام صورت گرفته با تأیید و نظر ایشان بوده است؟ پرسشگر در ادامه برای آن که موضوع را داغتر کند میپرسد: «نظر مرحوم صاحب جواهر که امام خمینی از نظر فقهی از ایشان متأثر هستند؛ درباره مفسد فی الارض و محارب چیست؟» و موسوی بجنوردی از فرصت به دست آمده استفاده کرده میگوید: «مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی، شرح «تحریر الوسیله» میکرد. به بحث «حدود» که رسیدند به من گفتند، امام مفسدفیالارض را قبول ندارند. به اتفاق ایشان جواهر را بررسی کردیم که در آن سارقان مسلح، محارب خوانده شده بودند. اما در بین آنان دو نفر با عنوان های «بلیع» و «ردع» وجود دارد که کار اولی، ایستادن سر چهارراه و خبررسانی است و کار دومی نیز، کمکرسانی به سارقان برای فرار. آن جا صاحب جواهر گرچه این دو را مفسد فیالارض میخواند، اما میپرسد، آیا این دو هم محارب به شمار میروند یا خیر و ادامه میدهد، اجماع فقها بر این است که مفسدفیالارض زمانی میتواند حکم اعدام داشته باشد که در وجه محاربه باشد. بدان معنا که حمله اسلحه، شرارت، ایجاد رعب و وحشت و فساد کند، آنجاست که محارب خوانده میشود. مسئله بسیار روشن و واضح است. همانطور که امام برای بنده نوشتند، چنانچه فردی، حمل اسلحه، شرارت و فساد کند، آنجاست که قاضی نه الزاما بلکه میتواند حکم اعدام بدهد. چرا که قرآن به صراحت علاوه بر به دار زدن به موارد دیگر یعنی، بریدن یک دست و یک پا بر خلاف یکدیگر و تبعید فرد محارب هم اشاره میکند.» این شطح و طامات را بگذارید در کنار آنچه در زندانهای دههی ۶۰ انجام دادند و تنها نوک کوه یخ آن در اظهارات بیرونیشان نمود پیدا کرد. موسوی تبریزی دادستان انقلاب اسلامی مرکز میگوید: موسوی تبریزی دادستان انقلاب اسلامی مرکز که با حکم مستقیم خمینی به این پست گمارده شده به صراحت از کشتن زخمیها و مجروحان میگوید و همچنین کسانی که هیچکاری به جز دادن «موتور» و یا قصد دادن «ماشین» به تظاهرکنندگان و یا هواداران مجاهدین میکنند نیز تنها اعدامشان جایز است بلکه واجب هم هست. «ما میخواهیم ارتش مستقل باشد ... ما میخواهیم ارتش مطیع مستشاران آمریكایی و اجنبی نباشد. آقای ارتشبد، آقای سرلشگر تو نمیخواهی مستقل باشی؟ میخواهی نوكر باشی؟.» و هنگامی که فرماندهان ارتش با صدور اطلاعیهای اعلام بیطرفی کردند و رژیم سلطنتی واژگون شد، خمینی بلافاصله دستور دستگیری و سپس اعدام فرماندهان ارتش را داد. در فرهنگ خمینی، به هنگام تزویر و ریا و فریب مردم، در حرف شاه به حبس ابد محکوم میشود اما در عمل نوجوانی که از «اطاعت» امام خارج شده به مرگ محکوم میشود. این است عدالت مورد ادعای حضرات. محمدی گیلانی هم عیناً موارد گفته شده از سوی موسوی تبریزی را تکرار میکند تا نشان دهد نظر شخصی نیست بلکه راهنمای عمل حاکمیت است: بیش از ۹۵ درصد کسانی که در ارتباط با تظاهراتهای مسلحانه دستگیر و بیرحمانه در مقابل جوخهی اعدام قرار گرفتند، مطلقاً مسلح نبودند و در هیچ اقدام نظامی هم شرکت نداشتند. من شخصاً در ۴ رشته تظاهرات شهریور ۱۳۶۰ در خیابانهای مطهری (تختطاووس)، خیابان نامجو (گرگان)، تهران نو سر سیمتری، تهران نو سر وحیدیه و تظاهرات ۵ مهر در خیابان انقلاب، ویلا و حافظ که به «تظاهرات مسلحانه» معروف شد حضور داشتم و از نزدیک قضایا را دنبال کردهام. در سال 1360 که منافقین فاز سیاسی را به فاز نظامی تبدیل کردند، آیت الله قدوسی در سمیناری که برای قضات اسلامی در تهران برگزار کردند، رسماً از قول امام (ره) گفتند «اگر کسی سنگ هم انداخت حکمش محارب است و سزایش قتل، چون فرقی نمیکند» موسوی تبریزی که داعیه ضدخشونت و مدارا دارد در تأیید گفتههای حسینیان میگوید: «همان طور که آقای حسینیان خود اذعان دارد هر آن چه که دراین باره آیت الله قدوسی از امام خمینی نقل کرده باشند؛ پس از اعلام جنگ مسلحانه توسط منافقین و تنها ویژه گروهکهای محارب بودهاست. روشن است؛ احکامی که ویژه گروههای محارب است را نمیتوان به دیگر گروههای جامعه سرایت داد.» البته جنایاتی که در دههی ۶۰ صورت گرفت عمل به وعدهای بود که خمینی ۶ ماه پس از آغاز «انقلاب اسلامی» در ۲۶ مرداد ۱۳۵۸ در سخنرانی عمومی خود داد: «اگر ما از اول که رژیم فاسد را شکستیم و این سد بسیار فاسد را خراب کردیم، به طور انقلابی عمل کرده بودیم، قلم تمام مطبوعات را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم و روسای آنها را به محاکمه کشیده بودیم و حزبهای فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم و روسای آنها را به سزای خودشان رسانده بودیم و چوبههای دار را در میدانهای بزرگ برپا کرده بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم، این زحمتها پیش نمیآمد. من از پیشگاه خدای متعال و از پیشگاه ملت عزیز عذر میخواهم. ما مردم انقلابی نبودیم … اگر ما انقلابی بودیم، اجازه نمیدادیم اینها اظهار وجود کنند. تمام احزاب را ممنوع اعلام میکردیم، تمام جبههها را ممنوع اعلام میکردیم، یک حزب! و آن حزب الله، حزب مستضعفین و من توبه میکنم از این اشتباهی که کردم. و من اعلام میکنم به این قشرهای فاسد در سرتاسر ایران که اگر سر جای خودشان ننشینند ما به طور انقلابی با آنها عمل میکنیم» http://www.youtube.com/watch?v=7LmmJEP17uE او یک روز بعد در معارفه با نمایندگان مجلس خبرگان در قم گفت: «اگر بنا بود از اول مثل سایر انقلاباتی در دنیا واقع می شود چند هزار نفر از این فاسدها را در مراکز عام دار میزنند و آتش میزدند، تا قضیه تمام شود، اشکال بر طرف میشد… ما یک حزب را یا چند حزب را که صحیح عمل میکنند میگذاریم عمل کنند و باقی را ممنوع اعلام میکنیم. و همه نوشتجاتی که اینها کردند و بر خلاف مسیر اسلام و مسلمین است ما همهی اینها را از بین خواهیم برد. .... ما با این حیوانات درنده نمیتوانیم با ملایمت رفتار کنیم…» او همچنین اضافه کرد: Copyright: gooya.com 2016
|