بسی بيش از زنجير...، الاهه بقراط
جنبش کارگری نه در کشورهايی که ادعای حکومت کارگران داشتند بلکه در کشورهای سرمايهداری، قویترين جنبش اجتماعی باقی ماند تا با وجود رفاه نسبی و بر هم خوردن مناسبات سنتی کار و سرمايه، همچنان از حقوق "زحمتکشان" دفاع کند. برای کشورهايی مانند کشور ما اما جنبش کارگری همچنان نماد مبارزه برای عدالت است
www.alefbe.com
www.kayhanlondon.com
آنچه در ايران و برخی کشورها به عنوان روز کارگر شناخته میشود، در اصل «روز کار» [Labor Day يا Labour Day] است که در گراميداشت جنبش کارگری برگزار میشود. اين روز در بسياری از کشورها از جمله آلمان که سنت سنديکايی بسيار قديمی دارد، تعطيل رسمی است. روز کارگر در آمريکا و کانادا اولين دوشنبه ماه سپتامبر است.
از يک جشن به يک روز جهانی
روز کار يا روز کارگر ريشه چپ و سوسياليستی دارد و به جنبش کارگری در آمريکا و مبارزه آن برای هشت ساعت کار در روز باز میگردد. منابع مختلف روايتهايی متفاوت درباره چگونگی شکلگيری اين روز نقل میکنند. اما بر سر اينکه در ماه مه سال ۱۸۸۲ اتحاديه مرکزی کار در آمريکا تصميم میگيرد يک گردهمايی و جشن کارگری بزرگ بر پا کند اختلافی وجود ندارد. اين اتحاديه سازماندهی جشن را شروع کرد و در ماه ژوئن همان سال نزديک به بيست هزار کارت دعوت برای کارگران فرستاد و آنها را به اين جشن در روز ۵ سپتامبر ۱۸۸۲ در نيويورک سيتی فرا خواند. گفته میشود از ده هزار تا سی هزار تن در اين گردهمايی شرکت داشتند و شمار آنها در پيک نيک پس از سخنرانی به پنجاه هزار تن رسيد و قدرت در خور تأمل کارگران را به نمايش گذاشت. از همان روز پنج سپتامبر به «روز کار» مشهور شد و در سال ۱۸۸۹ در بيش از ۴۰۰ شهر آمريکا جشن گرفته میشد. البته شکلگيری اين روز حاصل سالها تلاش تشکلهای کارگری برای هشت ساعت کار در هفته بود.
در سال ۱۸۸۹ بود که کنگره انترناسيونال سوسياليستی در پاريس روز اول ماه مه را به عنوان روز کار يا روز کارگر در سراسر جهان اعلام کرد.
سالها بعد پس از پيروزی انقلاب اکتبر و آنگاه تشکيل بلوک شرق، روز اول ماه مه در کشورهای کمونيستی روزی برای جشن و مراسم دولتی به شمار میرفت و از سوی دولت و تشکلهايی که مستقل از حزب حاکم و دولت نبودند، برگزار میشد.
در کشورهای دمکراتيک، اين روز عمدتا از سوی تشکلهای کارگری و اتحاديههای سراسری برگزار میشود و در کنار گردهمايی و سخنرانیهای سياسی و اجتماعی، بيشتر شبيه جشن خانوادگی است. احزاب چپ نيز در اين روز يا با اتحاديههای کارگری همراه میشوند و يا خود مراسم جداگانه برگزار میکنند.
در کشورهايی که جنبش کارگری در آنها سرکوب میشود، دولتها يا سعی میکنند اين روز را اساسا ناديده بگيرند و يا آن را مانند بسياری از مناسبتهای ديگر «غصب» کرده و با مراسم و تظاهرات فرمايشی زير رهبری تشکلهای وابسته به حکومت روز کار و کارگر را به ابزاری برای تبليغ خود تبديل کنند.
خطر هميشگی نيروی کار
جنبش کارگری در جوامع باز توانست با تأمين و تضمين بسياری از حقوق انسانی کارگران، سطح زندگی آنها را نسبت به زمانی که «جنبش هشت ساعت کار» در آمريکا به شکلگيری روز کارگر انجاميد، به طور بنيادين تغيير دهد.
تا ابد میتوان شعار کارگران يا زحمتکشان جهان متحد شويد! را داد بدون آنکه هيچ فکر و عمل جدی در پس آن قرار داشته باشد و اين شعار از يک «اسطوره» يا «نماد» فراتر رود. اما پيشرفت تکنولوژی در همه زمينهها از جمله وسايل رفاه عمومی، مضمون جنبش کارگری را نسبت به يک قرن و نيم پيش به شدت دگرگون ساخت. بر هم خوردن رابطه سنتی کار و سرمايه، کارگر و سرمايهدار، توليد و مصرف، در کنار به وجود آمدن قشرهای نوينی که به سرمايه دانش و آگاهی مجهز بودند، نقش قدرقدرت سرمايه را کاهش داده و آن را به عوامل ديگری وابسته ساخت.
جهانی شدن بازار کار و توليد و مصرف، و سلطه بازارهای مالی و بانکها بر اقتصاد جهان، نقش سرمايهدار و کارگر را در تار و پود طبقه متوسط وسيع و قدرتمندی تنيد که در ميان آنها از ميليونرهای «خودساخته» تا کسانی که همواره در خطر رانده شدن به زير خط فقر هستند، میتوان ديد.
روز کارگر در جوامع سرمايهداری پيشرفته در واقع يک روز لوکس و مجلل با رهبران سنديکايی و حزبی شيک و ثروتمند است که همواره، پس از آنکه آنها سخنرانیهای خود را ايراد کردند و از صحنه خارج شدند، در محلهای معينی، با درگيری و خشونت از سوی برخی گروههای چپ و راست نيز همراه است.
با اين همه، اگرچه گفته میشود که پول، دنيا را میگرداند اما واقعيت اين است که پول، بدونِ کار، و بدون کارگر، چه کارگر يدی و چه کارگر فکری، هيچ ارزشی ندارد و قادر به گرداندن هيچ چيز نيست.
در واقع روز کار و کارگر بيش از هر چيز نماد عدالت و عدالتجويی و يادآوری و قدردانی از زحمت بیامان کسانی است که چرخ اقتصاد جهان را میگردانند و ارزشی را توليد میکنند که نيازمندیهای مادی بشر و هم چنين پول نام دارد. پولی که رفاه آنها را در جوامع پيشرفته تأمين میکند. در اين کشورها سالهاست که کارگران بسی بيش از زنجيرهايشان برای از دست دادن دارند چرا که سرمايهداری توانست بر اساس همان کشفيات داهيانه مارکس در اقتصاد، آن حدی از رفاه نسبی را برای کارگران تأمين کند که مارکس در سياست وعده آن را با انقلاب کارگری داده بود.
آنچه زير عنوان انقلابهای کارگری شناخته میشد و به ثمر میرسيد، تنها هنرشان اين بود که قدرت ديگری را بر زندگی کارگران و جنبش کارگری که ظاهرا از خودشان بود مسلط ساخت بدون آنکه قادر باشد وعدههايی را که داده بود عملی کند.
جنبش کارگری نه در کشورهايی که ادعای حکومت کارگران داشتند بلکه در کشورهای سرمايهداری، قویترين جنبش اجتماعی باقی ماند تا با وجود رفاه نسبی و بر هم خوردن مناسبات سنتی کار و سرمايه، همچنان از حقوق «زحمتکشان» دفاع کند. حقوقی که اتفاقا در دولتهايی که آمده بودند تا ماشين دولتی را در هم بشکنند، با سلطه تمام و زير نام کارگر زير پا نهاده میشد و روز کارگر را نيز به يک مراسم تشريفاتی و حکومتی کاهش داده بود.
برای کشورهايی مانند کشور ما اما جنبش کارگری همچنان نماد مبارزه برای عدالت است. زير فشار قرار دادن تشکلهای مستقل کارگری و تسلط همه جانبه رژيم اسلامی بر همه حرکات کارگران، جنبش کارگری ايران را با ديگر جنبشهای اجتماعی از جمله جنبش زنان و جنبش دانشجويی همسرنوشت ساخته است.