پنجشنبه 30 بهمن 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

ســـتيزِ کهـنه و نـو، بخش پايانی: اجازه بدهيدغلط بنويسيم، ابراهيم هرندی

ابراهیم هرندی
زبان شناسان سنتّی برآنند که اگرچه زبان از زمان و نيز از کاربران خود پرتو پذير است، اما چيزهايی بنام ساختار آوايی، معنايی و دستوری درست در هر زبان وجود دارد که نپذيرفتن آن ها زبان را دستخوش گرگونی هماره می کند و کم کم از ميان می برد. از اينرو، کاربران هر زبان، بايد گفتمانی بنام "زبان درست" را بپذيرند اما زبان شناسان مدرن، پويايی و هماره دگرگون شوندگی زبان را، اساسی ترين ويژگی آن می دانند و برآنند که زبان، ابزارِ داد و ستد معنا برای ذهن ِ مردمان زنده است

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 



گفتيم که ستيزِ کهنه و نو، نيروی رواننده ی فرهنگ و جامعه و نيز کانونی ترين انگيزه رفتارها و کردارهای تاريخ ساز در جهان کنونی، بويژه در کشورهای پيرامونی ست. اين ستيز برآيندی از نگرش مدرن به هستی ست که شيوه های کهن زيستی را در چشم نگرنده از سکه می اندازد و بی ارزش می کند. در بخش های پيشين به نمونه هايی از اين ستيز در گستره دين، روشنفکری، فرهنگ و ادبيات پرداختيم.

نمونه ديگری از ستيز کهنه و نو در گستره فرهنگ در ايران، کشمکش زبانشناسان درباره ايستايی و پويايی زبان است. زبان شناسان سنتّی برآنند که اگرچه زبان از زمان و نيز از کاربران خود پرتو پذير است، اما چيزهايی بنام ساختار آوايی، معنايی و دستوری درست در هر زبان وجود دارد که نپذيرفتن آن ها زبان را دستخوش گرگونی هماره می کند و کم کم از ميان می برد. از اينرو، کاربران هر زبان، بايد گفتمانی بنام "زبان درست" را بپذيرند و ويژگی های آن را، ابزارِ سنجش سلامت ِ زبانِ در هرزمان بدانند.

اما زبان شناسان مدرن، پويايی و هماره دگرگون شوندگی زبان را، اساسی ترين ويژگی آن می دانند و برآنند که زبان، ابزارِ داد و ستد معنا برای ذهن ِ مردمان زنده است و ذهن و زيستبوم و زمان، هماره رونده اند وهيچ زبانی نيز نمی تواند ايستا و دگرگونی ناپذير باشد. هيچ واژه و جمله ای نيز که در زبانی پذيرش همگانی يابد، نمی تواند نادرست پنداشته شود، حتی اگر تا پيش از جا افتادن آن در زبان، بکار نرفته باشد. از اينرو، از اين چشم انداز، "غلط مصطلح"، که در نگرش زبانشناسی ايستا بکار می رود، نادرست است.

اين دوگانگی نگرشی در زبانشناسی، زمينه سازِ ستيزی ميان زبانشناسان سنتی و مدرن در ايران در چند دهه گذشته بوده است. نمونه ای از اين ستيز، با نگارش نقدی از محمد رضا باطنی درباره کتابِ "غلط ننويسيم"، نوشته ابوالحسن نجفی آغاز شد که در سال ۱۳۶۶ به بازار آمد.۱ پيش از پرداختن به اين ستيز بايد يادآور شد که چون زبان اساسی ترين ابزار ستيز ميان کهنه پرستان و نوخواهان است، گستره زبان در سده گذشته، درهمه فرهنگ ها ميدان کارزارِ هوادارانِ کهنه و نو بود است و همه بخش های آن از آموزش زبان تا زمينه های زيست شناسيک و فرهنگی و سياسی و زيستبومی آن گرفته تا شيوه درک و دريافت و ساخت و پرداخت و شناخت زبان را در برگرفته است. در اين راستا می توان گذشته از گفت و نوشت های فلسفی درباره زبان در دو سده گذشته، و نيز از جدال نوام چامسکی، زبانشناس نامدار با باراس فردريک اسکينر، رفتارشناس پُرآوازه و پِيروان او در نيم سده گذشته ياد کرد و به پيدايش رشته های تازه ای با نام های، "روانزبانشناسی" و " روانشناسی زبان" اشاره کرد.۲
اهميت زبان پس از رنسانس، نه تنها گستره زبان شناسی را در نهادهای آکادميک دامنه دار و پُرنما کرد، بلکه آگاهی زبانی جهانيان را چنان افزايش داد، که زبان، گفتمانی سياسی شد و در زُمره يکی از شناسه های هويت ملی درآمد. از آن پس، زبان آوران در تاريخ هر ملت، نمادهای تاريخی آن ملت شناخته شدند و آثار آنان سرمايه های فرهنگی و ادبی ملی پنداشته شد. همچنين، حق آموزشِ زبان مادری همراه با زبان رسمی کشور، برای اقليت های قومی در هر سرزمين، به فهرست حقوق بشر پيوست.

در ايران انديشه ی انديشيدن به زبان و بازتاب های آن تا پيش از دوران مشروطه، زمينه آکادميک و نهادينه نداشت، اما آشنايی اهل قلم با برخی از برآيندهای نگرش مدرن در آن دروان، آگاهی زبانی نويسندگان و درباريان را افزايش داد. اين آگاهی در دوره حکومت رضاشاه، به کوشش در ساده نويسی و پرهيز از عناوين و القاب و گزافه گويی کشيده شد و فرهنگستان زبان فارسی را نيز پديد آورد. کتاب های؛ "جعفرخان از فرنگ آمده" نوشته حسن مقدم و "فارسی شکر است" از محمدعلی جمال زاده، نخستين نشانه های آگاهی زبانی در ميان نويسندگان ايرانی بودند.۳ "جعفر خان از فرنگ آمده"، اشاره های زيادی به آنچه اکنون "گرته برداری" از زبان های بيگانه خوانده می شود، داشت و هشداری روشنفکرانه درباره آيندهای زبانی می داد. اين کتاب را من يکی از نمونه های جدی طنز سياسی در زبان فارسی می دانم. طنزی زمانمند و هوشيارانه که خواننده کتاب را به انديشيدن درباره واردات زبانی و بازتاب های آن ها بر سلامت زبان فارسی می اندازد. بازگرديم به ستيز کهنه و نو در زبانشناسی.

اگرچه ابوالحسن نجفی پس از چاپ اول اين کتاب، نگاه خود به زبان را تغيير داد، اما بستر تئوريک کتاب در چاپ نخستِ آن، نشان از نگرشی سنّتی و کهنه درباره زبان داشت. وی در چاپ های پس از آن نيز نشان داد که اگرچه دگرگونی در زبان را پذيرفته است، اما زبان را همچنان نهادی ايستا و بی پيوند با کاربران آن و زمان و مکان آن ها می پندارد و برآن است که هر زبان، واژگان و دستوری دارد که هميشه و در همه جا يکسان می مانند و در گذرد زمان دگرگون شونده نيستند. از اينرو وی در اين کتاب، به آموزش کاربردِ درست واژه ها پرداخته است. نجفی در پيشگفتار اين کتاب، آن را راهنمايی می داند؛ " برای مترجمان و معلمان زبان و محصّلان و ويراستاران و به و بطور کلّی همه کسانی که برای نوشتن قلم بدست می گيرند و يا اگر هم اهل نوشتن نباشند، به حفظ و سلامت زبان فارسی، عنصر اصلی وحدت و قوميت ما مهر می ورزند".
کتاب غلط ننويسيم، دربرگيرنده پيشنهادهايی درباره نگارش و کاربرد بسياری از واژگان فارسی و عربی در زبان فارسی کنونی ست. نويسنده در آغاز کتاب آورده است که:

"سخن گفتن به فارسی برای کسانی که اين زبان را از کودکی آموخته ‌اند ظاهراً کار آسانی است، ما به همان سادگی که نفس می‌ کشيم با ديگران نيز سخن می ‌گوئيم. اما نوشتن به فارسی به اين آسانی نيست. هنگامی که قلم به دست می‌ گيريم تا چيزی بنويسيم، حتی اگر يک نامه کوتاه باشد، غالباً درنگ می‌ کنيم و با خود می ‌گوييم: آيا «آذوقه» درست است يا «آزوقه»؟ «چمدان» يا «جامه ‌دان»؟ «حوله» يا «هوله»؟ «بوالهوس» يا «بلهوس»؟ «خواروبار» يا «خواربار»؟ «طوفان» يا «توفان»؟ «خشنود» يا «خوشنود»؟ «لشکر» يا «لشگر»؟ «انزجار» يا «انضجار»؟ «بنيانگذار» يا «بنيانگزار»؟ نواری که روی زخم می ‌بندند آيا «تنظيف» است يا «تنزيب»؟ هوا «صاف» است يا «صافی»؟ «نواقص» بايد گفت يا «نقايص»؟ رئيسم دچار «غيظ» شده است يا «غيض»؟ به من «مظنون» شده است يا «ظنين»؟ و من دچار «محذور» شده‌ ام يا «محظور»؟ آيا حسابم را با طلبکارم «تصفيه» کرده ‌ام يا «تسويه»؟ آيا او می ‌خواهد برای دخترش «جهاز» بگيرد يا «جهيز» يا «جهيزيه» يا «جهازيه»؟ آيا درآمد من دچار «نکس» شده است يا «نکث»؟ و آيا اصلاً اين دو کلمه به معنای «کاهش» است؟
ترديد ما هميشه از بابت املا يا معنای کلمات نيست. وانگهی برای رفع اين مشکل کافی است که به يک لغتنامه معتبر مراجعه کنيم و جواب خود را در آن بيابيم. هنگام نوشتن، سوالهای بسيار ديگری نيز برای ما مطرح می‌شود که جواب به آن ‌ها را در لغتنامه‌ های موجود به دشواری می ‌توان يافت يا اصلاً نمی ‌توان يافت. مثلاً آيا من «استعفا داده ‌ام» يا «استعفا کرده‌ ام»؟ آيا «بعض شبها» يا «بعضی از شبها» دچار بيخوابی می‌ شوم؟ آيا «پيشنهادی را که رسيده بود پذيرفتم» يا «پيشنهادی که رسيده بود را پذيرفتم»؟ آيا خانه ما «در جنب مسجد» است يا «جنب مسجد»؟ برگها از درخت «فرو افتاد» يا «فرو افتاده ‌اند»؟ آيا «آنچه گفتی» شنيدم يا «آنچه که گفتی» يا «آنچه را گفتی» يا «آنچه را که گفتی»؟ آيا بايد بگويم: «با او نه دوستی و نه آشنايی دارم» يا «با او نه دوستی و نه آشنايی ندارم» يا «با او نه دوستی دارم و نه آشنايی»؟ و سؤالهايی بسيار ديگر."

انتشار کتاب "غلط ننويسيم"، واکنش های بسياری برانگيخت که برترين آن ها نقدی با عنوان، "اجازه بدهيد غلط بنويسيم"، از محمدرضا باطنی بود. اين نقد، آتش جدلی زبانی و زبانشناسيک را ميان ابوالحسن نجفی و محمدرضا باطنی برافروخت. آتشی که روشنای آن برای بسياری از دانشجويان زبانشناسی در ايران و نيز دوستداران زبان شناسی روشنگر بود.۴ باطنی نوشت که،

"من می خواهم به کسانی که در نتيجه خواندن اين کتاب ممکن است اعتماد به نفس خود را درکاربرد زبان مادريشان از دست بدهند و از اين پس در هنگام نوشتن دستشان بلرزد و هنگام سخن گفتن زبانشان به لکنت بيفتد که مبادا اشتباه کنند، به نانگ بلند بگويم که اين کتاب يک اثر زبانشناختی نيست." ...اگر هيچ دليل ديگری وجود نداشته باشد ( که وجود دارد و به آن ها خواهيم پرداخت) صرفِ تاليف چنين کتابی با آن امرو نهی های جزمی خود دليل درستی سخن ماست. زبان شناس ها در مسائل زبانی روادارتر و آسانگيرتر هستند."

ابوالحسن نجفی در نخستين چاپ کتاب خود، گرته برداری از زبان های بيگانه، مانند زبان های انگليسی و فرانسوی را نکوهيده بود و نوشته بود که؛ " گرته برداری معنايی آن است که معادل يکی از معانی لفظ خارجی را به عنوان معادل همه معانی آن به کار ببرند. مانند لفظ humanite فرانسوی و يا humanity انگليسی که يکی از معانی آن "بشريت" يا "انسانيت" است. اما در خود آن دو زبان به معنای "مجموع آدميان" نيز هست. حال اگر بشريت را در فارسی به اين معنای اخير به کار ببريم گوييم که گرته برداری معنايی صورت گرفته است. زيرا لفظ بشريت قبلاً در فارسی يا عربی به اين معنی به کار نرفته بوده است."

باطنی درباره گرته برداری پاسخ داده است که؛ "استاد نجفی در صفحه ده کتاب خود اصطلاح "گرته برداری" را که بارها در ضمن بحثهای خود به کار برده اند، تعريف کرده اند. گرته برداری از زبانهای غربی يکی از چيزهايی است که خشتم استاد را برمی انگيزد و گاهی تلويحاً "قباحت" آن را به درجه گناهان کبيره می رسانند. (ناگفته نماند که ايشان عربی را زبان خارجی نمی دانند و به گرته برداری های فراوانی که در گذشته از اين زبان شده است و امروز جزو زبان زوزمره ما است، هيچ اشاره ای نمی کنند و ايرادی هم ندارد.) من بعداً روشن خواهم ساخت که گرته برداری از زبانهای بيگانه ضرری به زبان فارسی نزده بلکه به غنای آن کمک نيز کرده است."

ابوالحسن نجفی در واکنش به اين سخنان باطنی گفته است که برخی از اصطلاحات رايج در زبان فارسی را می پذيرد. " مثلاً، "روی کسی حساب‌کردن" را با ملايمت حاضرم بپذيرم، اما من فکر می‌کنم مشکل گرته ‌برداری از ۱۲۰۰سال پيش در زبان فارسی وجود داشته و ادامه دارد.

اگرچه کشمکش زبانی و قلمی نجفی و باطنی درباره زبان و کاربرد آن است، اما چون اين کشمکش ريشه در جهان نگری آنان دارد، هرگز نيز به جايی نخواهد رسيد. اين کشمکش در بنياد، ستيز ميان نگاه سنّتی و نگرش مدرن به گفتمانی بنام "زبان" است. يکی زبان را نهادی کهن و تغيير ناپذير می داند و هماره برای بهداشت و پاکداری آن رو به گذشته دارد. گذشته ای که در آن، گذشتگان ناموری چون فردوسی، بيهقی، ابن سينا، سنايی، حافظ و سعدی کاربرانِ زبان بوده اند و اکنون می توان با دست يازی بسوی آثار آنان، گيرها و گرفتاری های زبانی را از ميان برداشت. نگرش ديگر برآن است که زبان در هر زمان، پيوندی يکراست با شيوه زيستی کاربران خود دارد و هماره دگرگون شونده و نوگراست. از اين ديدگاه، درست و غلط در زبان با چشمداشت به آثار گذشتگان بی معناست، زيرا آنچه در هر زمان در ميان کاربران هر زبان پذيرفته می شود و کاربرد همگانی می يابد، درست است.

ابوالحسن نجفی و محمد رضا باطنی نيز از اين چگونگی آگاهند. باطنی به تازگی در اين باره گفته است؛ "چون در برخی موارد، نظرات من با نظرات آقای نجفی تطبيق ندارد، می ‌خواهم بگويم که هيچ نوع غرض و مرضی در کار نيست. اين يک نوع ديد است و بنابراين نه آقای نجفی از من رنجيده‌اند و نه من از ايشان. من سال‌ها پيش مقاله‌ای در سه بخش نوشتم با لحن تند و بعدها به‌خاطر اين لحن تند از آقای نجفی عذرخواهی کردم.۶

ستيز کهنه و نو در ايران، روندی موج گون در تاريخ آن کشور داشته است. با گشايش دارالفنون، بسياری از نوخواهان شادمانه آن رويداد را آغازِ پايان افسانه و افسون پذيری ذهن ايرانی دانستند و پنداشتند که از آن پس، هرگز ديگر بار، نيازی به جستجو در اوراد و انديشه های کهنِ دينی برای پاسخِ پرسش های خود نخواهند بود. گسترش نوخواهی و نهادينه شدن آمورش و پرورش و بهداشت و دادگستری در دوره رضاشاه نيز در ذهن بسيارانی، اين پنداره را پديد آورد که انديشه نوخواهی و نوجويی برتاريکای خرافه گرايی و کهنه پرستی برتری جُسته است. اما نيم سده پس از آن، خيزشی برق آسا، پرونده دستاوردهای نوين ايران را چنان ناگهانی و آنی درهم پيچيد که جهانيان ناباورانه در پاسخ به چرايی و چگونگی اين رويدادِ ناخجسته درماندند. ميشل فوکو، فيلسوف نامدار فرانسوی که در آغاز انقلاب به ايران رفت تا رُخدادهای آن را از نزديک ببيند، درباره اين سفر نوشت که اين رويدادِ شگفت با همه ی انقلاب های ديگرِ جهان از اينرو تفاوت داشت که آنهمه رو به آينده داشته اند و اين يک رو به گذشته. انقلاب های جهان تا پيش از انقلاب ايران، با هدف پيشرفت بسوی آينده پديد آمده اند، اما انقلاب ايران با شعارِ "استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی"، برای واپس راندن تاريخ و بازگرداندن کشور به روزگاران کهن حکومت اسلامی محمد، پيامبر اسلام شکل گرفته است. از اينرو، فوکو اين کار ايرانيان را نادرترين خيزش اجتماعی در تاريخ و نمونه درخشانی از آنچه "خواست همگانی" خوانده می شود، می دانست.۵

انقلاب سال ۵۷، را می توان اوجِ دوم ستيز کهنه و نو، پس از انقلاب مشروطيت درايران دانست. اين رويداد بارِ ديگر نشان داد که سنّت های سخت ساخت و سنگی، با نوسازی روبنايی از ميان نمی روند و چون با جان و جهانِ مردم آميخته اند، ريشه کن کردن آن ها نياز به جايگزين کردن روشمند آن ها با نگرش نوين دارد. اين رويدادِ بزرگ، ايران را بارِ ديگر در سراشيب ِ ويرانی همه جانبه انداخت و رويکرد کشور را به سوی گذشته و انديشه های خام و خرافی و زيانمند چرخاند. چنين است که اکنون حکومت ايران تنها کشوری در جهان است که همه برنامه های حکومتی اش در راستای زيان ملی آن کشور شکل گرفته است و با کاربرد همه ابزارهای مدرن، کوشش در بازگرداندان کشور به و مردم آن به يک هزار و چهارصد سال پيش دارد.

اکنون ستيز کهنه و نو در ايران و بستر جغرافيايی آن، یِعنی خاورميانه، به جنگی چنان پردامنه کشيده شده است که کسانی آن را جنگ سوم جهانی خوانده اند. اکنون ديگر هيچيک از مردم آن پاره از جهان را گريزی از بازتاب های آينده سوز و يا آينده سازِ اين جنگ نيست. رويدادهای نيم سده گذشته در خاورميانه را، از خيزش خمينی تا حکومت طالبان و داعش، بايد بازتاب شکستِ همه کوشش های سياسی در سده گذشته، از مشروطه خواهی، ناسيوناليسم و سوسياليسم دانست.

(پـایـان)

ــــــــــــــــــــــــــــــ
يادداشت ها:
۱. نجفی، ابوالحسن. (۱۳۶۶)، غلط ننويسيم – فرهنگ دشواريهای زبان فارسی. مرکز نشر دانشگاهی. تهران.
۲. Psycholinguistics و Psychology of Language
۳. پس از اين دوره بود که زبانِ هر شاعر و نويسنده نيز مورد توجه قرار گرفت و از آن پس پژوهشگران به ويژگی های زبانی هر نويسنده نيز اشاره می کنند. اين آگاهی زبانی، زبان شعر و نثر را فردی کرد و به گوناگونی زبانی کشيده شد. از اينرو، ما امروز می توانيم از چيزی بنامِ زبانِ صادق هدايت و يا نثر آل احمد و يا زبان شاملو سخن بگوييم. اکنون حساسيت زبانی در روزگارِ ما چنان است که بُمبنده خودکش را، يکی شهيد می داند، ديگری تروريست، سومی آزاديخواه، چهارمی رزمنده، پنجمی مجاهد، ديگری چريک و آن ديگر ستيزه جو.
۴. باطنی، محمدرضا. (۱۳۶۷)، نشريه آدينه. شماره ۲. خرداد ۱۳۶۷.
۵. Foucault, M. (1990), Politics, Philosophy, Culture – Interviews and other writings, Routledge, New York
۶. بخشی از اهميت ستيزِ زبانی ميان ابوالحسن نجفی و محمد رضا باطنی در آن بود که آن دو، از دو پايگاه اجتماعی ِ ناسازگار با يکديگر برخاسته بودند. باطنی، استادِ اخراجی دانشگاه است با نگرشی سکولار و مدرن. اما نجفی ملازاده ای ست که در نجف بدنيا آمده است و افزون برآن، وی در پيشگفتارِ چاپ سوم کتابش از "بزرگوارانی" که او خود را مديون آنان می داند، نام برده است. يکی از اين بزرگواران، "حضرت آيت الله خامنه ای" هستند. اين چگونگی می توانست به آسانی اين ستيز را از کشمکشی زبانی به حوزه های ديگری بکشاند.

ســـــتيزِ کهـنه و نـو؛ بخش ششم
ســـــتيزِ کهـنه و نـو؛ بخش پنجم
ســـــتيزِ کهـنه و نـو؛ بخش چهارم
ســـــتيزِ کهـنه و نـو؛ بخش سوم
ســـــتيزِ کهـنه و نـو؛ بخش دوم
ســـــتيزِ کهـنه و نـو؛ بخش نخست


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016