دوشنبه 26 مرداد 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

از تجاوز به دختران و پسران تا جدال بر سر پرچم شير و خورشيد نشان

کشکول خبری هفته (۹۴)
ف. م. سخن

تجاوز به دختران و پسران
نچ نچ نچ! جداً که افکار پليدی در سر داريد! تا ما گفتيم تجاوز به دختران و پسران شما فوری ياد بازداشتگاه کهريزک افتاديد. عزيزان من اين نوع برخورد صحيح نيست. يعنی که چه تا آدم دو کلمه بر زبان می آورد ذهن به جايی کشيده می شود که نبايد کشيده شود.

مثلا می گوييم خيار. آدم سالم که اين کلمه را می شنود ياد خيارِ سبزِ قلمی می افتد که در تابستان آن را پوست می کنيم و با نمک می خوريم. اما آدم ناسالم تا کلمه خيار به گوش اش می خورد فوری ياد بازجويی همسر سعيد امامی و حرف های آقای بازجو می افتد که قُطر خيار را از اين بانوی محترمه ی مسلمان سوال می کرد (و به گفته ی خودش با شنودی که کرده بود، از اندازه ی آن دقيقا خبر داشت).

يا وقتی می گوييم بطری، آدم سالم ياد بطری پپسی، يا بطری آب معدنی و خلاصه ظرفی می افتد که در آن مايعی می ريزند که موقع تشنگی لبه ی آن بر لب گذاشته و محتوی اش نوشيده می شود. ولی آدم ناسالم با شنيدن اين کلمه ياد اسافل اعضای انسان و به قول آقای کروبی سيستم تناسلی می افتد و کارهايی که مثلا در زندان های شاه صورت می گرفت (و معلوم است که در دوران بعد از انقلاب که بيشترِ بطری ها، پلاستيکی و نَرم هستند چنين کاری نمی تواند صورت بگيرد و زيادی هم حرف بزنيد و چهار تا شاهد عاقل و بالغ و عادل و مذکر (*) نداشته باشيد که خودشان با چشم خودشان عمل شنيعِ مربوطه را ديده باشند، آقای طائب شما را هشتاد ضربه شلاق خواهد زد، پس بهتر است فکر بطری مُطری و چيزهای مشابهِ ارگانيک و غيرارگانيک را از سرتان به در کنيد که بعد از هشتاد ضربه، پَک و پهلو برای‌تان باقی نمی ماند. از ما گفتن بود).

يا وقتی می گوييم بازداشتگاه، آدم سالم ياد مکانی می افتد که اشخاص خلاف‌کار را به مدت ۲۴ ساعت در آن جا نگه می دارند، بعد با مدرک جرم به دادسرا می فرستند تا دادگاه حکم صادر کند. خاصيت اين مکان فقط اين است که متهم، نتواند از دست قانون فرار کند و اگر هم جرم بزرگی مرتکب نشده باشد و احتمال تبانی نرود، همان ۲۴ ساعت هم در بازداشتگاه نگه داشته نمی شود و با گذاشتن سندی چيزی به خانه اش می رود تا روز دادگاه برسد. اما آدم ناسالم با آن فکر خرابِ گند گرفته اش تا کلمه ی بازداشتگاه به گوش اش می خورد اول لرزه ای خفيف بر اندام اش می افتد بعد سری به تاسف تکان می دهد، بعد از همان نچ نچ هايی که ما در ابتدای اين نوشته کرديم می کند، بعد ياد مرحومه دکتر زهرا بنی يعقوب می افتد که لابد چون دوست نداشت با نامزدش ازدواج کند، خودش را با پارچه‌نوشته‌ی نصب شده در بازداشتگاه دار می زند و تازه آن هايی که فکرشان خراب تر است می گويند بلايی هم بر سر خودش آورده بود که لابد جمهوری اسلامی را که پدر و برادرش به آن خدمت کرده بودند خراب کند (زياد وارد جزئيات نمی شويم چون چهار مرد عاقل بالغ سراغ نداريم که خودشان با چشم خودشان ديده باشند که خانم دکتر خودش بر سر خودش بلا آورده يا اين که احياناً يکی ديگر از بازداشتی ها که داشته از آن جا رد می شده اين بلا را سرش آورده يا کس ديگر. هر کس هم چنين چيزی می گويد غلط می کند. تا اين اتفاقات مستقيما جلوی چشم چهار شاهد عادل نيفتد و مدرکی دالّ بر صحت آن ارائه نشود، بهتر است مدعيان خفه شوند. اين هشتاد ضربه چيز هولناکی ست و بهتر است آدم کنترل زبان اش را داشته باشد). اين اواخر هم که وقتی می گوييم بازداشتگاه، بلافاصله ياد گوانتانامو، ببخشيد کهريزک می افتيم و وای وای وای اتفاقاتی که می گويند در آن جا افتاده (عقل: هشتاد ضربه شـلاق يادت نره! مواظب زبان ات باش!)

انگار ما هم افکارمان ناسالم است. همين ها را هم که با ديد سالم نوشتيم، رنگ از رخسارمان پريد و زبان مان خشک شد. اجازه بدهيد يک ليوان آب خنک بخوريم حال مان جا بيايد بعد ادامه می دهيم...



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 




افکارمان چنان پريشان شد که اصلا يادمان رفت چه می خواستيم بگوييم. بله. بحث تجاوز بود و متجاوز و اين که نبايد تا چنين کلماتی به کار می بريم فوری ياد چيزهای بد بد بيفتيم. به ما چه که تا ما اين کلمه را به کار برديم شما يادِ آقای مجيد انصاری افتاديد که گفته است:
"تجاوز به برخی بازداشتی‌ها قطعی و اثبات شده و اسناد و مدارک آن تحويل مقام‌های جمهوری اسلامی شده است." «راديو زمانه»

يا يادِ آقای کروبی که به آقای هاشمی رفسنجانی نوشته است:
"عده‌ای از افراد بازداشت‌شده مطرح نموده‌اند که برخی افراد با دختران بازداشتی با شدتی تجاوز نموده‌اند که منجر به ايجاد جراحات و پارگی در سيستم تناسلی آنان گرديده است. از سوی ديگر افرادی به پسرهای جوان زندانی با حالتی وحشيانه تجاوز کرده‌اند به طوری‌که برخی دچار افسردگی و مشکلات جدی روحی و جسمی گرديده‌اند و در کنج خانه‌های خود خزيده‌اند..." «سحام نيوز»

حالا ايشان يا آقای کروبی يا پسر آقای کروبی يا کسان ديگر چيزهايی بگويند، اين به ما چه مربوط است؟ مگر شما چهار شاهد داريد که موضوع را تائيد کند؟ اگر نداريد چرا حرف الکی می زنيد و افکار مردم را پريشان می کنيد. مگر جمهوری اسلامی... کجا را بگويم... هر چه فکر می کنم يادم نمی آيد کدام کشور ديکتاتوری با حُکّام پَست‌فطرتِ بی شرف بی همه چيز به نوجوانان و جوانان دختر و پسر که با او مخالف هستند در بازداشتگاه هايش تجاوز می کند... نه... هر چه به مغزم فشار می آورم يادم نمی آيد... شايد شيلیِ زمان نظامی های پينوشه... شايد... کجا را بگويم خدا... خلاصه مگر جمهوری اسلامی کشوری مثل شيلی يا هر کشور ديکتاتوری ديگری ست که عوامل اش چنين کاری بکنند؟ آخر خجالت هم خوب چيزی ست والله. در کشوری که تهمت بزنی آقای طائب فوری هشتاد ضربه شلاق می زند، آن وقت ماموری جرئت کند زبانم لال به کسی در بازداشتگاه های زير نظر نيروی انتظامی و قوه قضائيه تجاوز کند؟ آن هم در روز روشن و وسط ام القراء اسلام؟ آخر عقل تان کجا رفته؟

حالا چه می خواستيم بگوييم که بحث به اين جا کشيد. حرف ما اصلا اين نبود و می خواستيم در موردِ رويدادهای جنگ تحميلی صحبت کنيم. ببينيد چقدر از بحث دور افتاديم. می خواستيم بگوييم که متجاوزين بعثی عراق وقتی به ايران حمله کردند، به دختران و زنان جوان تجاوز می کردند ولی نشنيديم که به پسران جوان تجاوز کنند. ما که هيچ کدام را (نه دخترش را نه پسرش را) به چشم خودمان نديديم، و چهار شاهد عادل هم اين موضوع را تائيد نکردند، ولی وقتی با روستائيان خوزستان در زمان جنگ صحبت می کرديم چنين اخبار وحشتناکی می دادند (و طبيعی ست ما هم به آن روستائيان نمی گفتيم ما از کجا بدانيم شما راست می گوييد؟ برويد شخص تجاوز شده را بياوريد خودش به ما بگويد و مدرک تجاوز نشان دهد. يا چهار تا شاهد عادل بياوريد موضوع را تائيد کنند. اگر چنين چيزی می گفتيم حتما گردن مان را خُرد می کردند. اين را هم بگويم وقتی چنين چيزهايی می شنيديم چنان خون مان به جوش می آمد که بدون عذاب وجدان عراقی های متجاوز را به دَرَک واصل می کرديم). مردم هم از طريق رسانه ها مطلع می شدند که متجاوزان چنان بی رحمانه تجاوز می کردند که اثرات سوء جسمی و روحی اش بر تجاوز شدگان باقی می ماند و اگر شخص تجاوزشده به خاطر آبرو و حيثيت اش خود را نمی کشت، بدون نياز به شهادت اشخاص عادل، و تنها از روی اين نشانه ها می شد به صدق ادعای او پی بُرد.

نه آقاجان. بهتر است بحث را در همين جا خاتمه دهيم چون ممکن است باز آقای طائب به خاطر تهمت بی جا و بدون شاهد به برادرانِ عزيزِ عراقی، بخواهد شلاق اش را درهوا بچرخاند و پَک و پهلوی ما را سياه کند. برادر عراقی تجاوز کند، به جای او ما شلاق بخوريم، اين ديگر خيلی زور دارد!

* بديهی ست اين چهار شاهد نه تنها بايد خصوصيات فوق را داشته باشند بل‌که بايد صلاحيت شان توسط مراجع ذی صلاح تائيد شود (اگر معرفی نامه ای از نهاد انقلابی يا نماينده مجلس يا شخص وزير داشته باشند بهتر است) والا از کجا معلوم که التزام عملی به ولايت فقيه و جمهوری اسلامی داشته باشند و ضد انقلاب و عامل دشمن نباشند؟

معادل جديد برای کلمه تجاوز
"حسين کروبی می گويد سعيد مرتضوی جويای نام خبرنگاران مرتبط با خبرهای تجاوز به پسران و دختران شده است." «صدای آمريکا»

تا چند سال پيش اين قَدَر اخلاقی بوديم، که نگو. يکی از نشانه های اخلاقی بودن مان هم اين بود که وقتی به زنی يا دختری تجاوز می شد، در روزنامه ها می نوشتند، به آن زن يا دختر هتک حرمت شد. خلاصه هتک حرمت در آن روزگار، معادل تجاوز بود.

در کنار هتک حرمت، يک کلمه ی ديگر باب شد –که اگر اشتباه نکنم، فيلسوف بزرگ معاصر جناب آقای خاتمی آن را باب کرد- به نام بداخلاقی. مثلا وقتی در انتخابات تقلب می شد، می گفتند در انتخابات بداخلاقی شد. يعنی بداخلاقی معادل تقلب و تمام شرارت هايی بود که سياستمدار يا حکومت انجام می داد و گوينده يا نويسنده، رويش نمی شد يا قانون به او اجازه نمی داد که بگويد فلان پدرسوختگی وشارلاتان بازی را کرده است.

پس می بينيد که می توان کلمات زيبا و دل نشينی به جای کلمات زمخت و خشن گذاشت و اين از انعطاف بی حد و حصر زبان فارسی ست. ما هم که خبر فوق را خوانديم، و راست اش با ديدن نام قاضی مرتضوی کمی مو بر تن مان راست شد، به اين فکر افتاديم برای تجاوزِ (احتمالی) ماموران به بازداشت شدگان (ما هيچ شاهدی نداريم و اين را ما نگفته ايم. پسر آقای کروبی گفته و راست و دروغ اش پای خودش) اصطلاحی وضع کنيم که خانواده ها بتوانند از آن بدون خجالت و شرمندگی استفاده کنند.

از کلمه ی هتک حرمت ديگر امروز نمی توان استفاده کرد چون اولا بايد فرقی باشد ميان هتک حرمت يک آدم معمولی با يک مامور دولت و در ثانی اين هتک حرمت در باره ی مسائل مقدسی به کار رفته که ممکن است باعث قاطی شدن مفاهيم شود و مشکلات حادی به وجود آورد. بله. بهتر است از اين هتک حرمت دست برداريم و به فکر اصطلاح ديگری باشيم.

چطور است بگوييم بداخلاقی جنسی؟ مثلا خبر بالا را به اين شکل در آوريم که: "حسين کروبی می گويد سعيد مرتضوی جويای نام خبرنگاران مرتبط با خبرهای بداخلاقی جنسی نسبت به پسران و دختران شده است..."

بَدَک نيست ولی يک چيزش می لنگد. خيلی عالمانه و اصلاح طلبانه و فيلسوفانه است و اگر روزی روزگاری اصلاح طلبان بر کشور حاکم شوند (شما هم مثل من اين دوجمله به ذهن تان آمد که: آرزو بر جوانان عيب نيست و شتر در خواب بيند پنبه دانه؟) بله اگر حاکم شوند و چنين اتفاقی بيفتد (يعنی در بازداشتگاه به کسی تجاوز شود –مثل خدا بيامرز خانم زهرا کاظمی که در دوران اصلاح طلب ها در زندان اوين به او تجاوز شد)، می توان از اين کلمه ی بداخلاقی جنسی استفاده کرد. اين برای موقعی که شخص پر هيبتی مانند قاضی مرتضوی بر جان و مال و ناموس ما حاکم است کمی سوسولی ست.

پس چه بگوييم؟ بگوييم، عبور از سرحدّات؟ يا بگوييم عبور غيرقانونی از حدود و ثغور؟ مثلا خبر بالا می شود: حسين کروبی می گويد سعيد مرتضوی جويای نام خبرنگاران مرتبط با خبرهای عبور غيرقانونی از حدود و ثغورِ پسران و دختران شده است...".

نه. اين افتضاح است. به نظرم ما در هر چيز استعداد داشته باشيم، در لغت سازی نداريم... يک لحظه صبر کنيد... مارمولک چه می گفت... آهان، مورد عنايت قرار دادن يا گرفتن: حسين کروبی می گويد سعيد مرتضوی جويای نام خبرنگاران مرتبط با خبرهای مورد عنايت قرار گرفتنِ پسران و دختران شده است...

اصلا ولش کن. لابد فرهنگستان زبان و ادب فارسی فکری برای اين مسئله می کند و ما را از دست اين کلمه ی خشن و بی حيای "تجاوز" نجات می دهد. بالاخره قوه ی قضائيه برای تلطيف مسئله هم که شده دست به اقدام می زند. جناب صادق لاريجانی که خودش متخصص منطق و زبان و ادب است -آن قدر که می تواند با کسی مثل دکتر سروش در کيهان فرهنگی سر قبض و بسط چانه بزند و استدلال بتراشد- حتما کلمه ای هم برای اين عملِ ماموران اش پيدا می کند که باعث هتک حرمت آن ها نشود و سعيد مرتضوی نخواهد نسبت به خبرنگارانی که صحبت از تجاوز کرده اند بداخلاقی کند و آن ها را مورد عنايت قرار دهد.

راست می گفتند...
تفسير ادبی-فولکلوريک از وقايع هولناک اخير:
راست می گفتند لوطی های قديم که موقع دعوا "فکر فلان جات باش"... يا "فلان جات را بر دار در رو"... من به اين زبان و فرهنگ کهن مان روز به روز اعتقاد بيشتری پيدا می کنم. چقدر قشنگ گفته اند "اگر گير فلان آدم زورگو بيفتی فلان جات پاره س!" ببينيد چقدر مايه های انديشگی در اين جمله ی کوتاه و موجز وجود دارد. افسوس که عفت کلام اجازه نمی دهد والّا بيست سی مورد ديگر هست که جملگی اشاره به آن جای آدم دارند. چه گفت آقای کروبی به آن جای آدم؟... بله! "سيستم تناسلی!" اگر اين حکومت ده بيست سال ديگر دوام بياورد، مطمئن هستم تعداد زيادی اصطلاح جديد در اين رابطه به کتاب های لغت اضافه خواهد شد چون اتفاقات جاری و روزمره، اصطلاحات زبان را می سازند. شکوفايی ادبی که می گويند همين است!

تفسير خبر کشکولی
* هابرماس و شطرنج بازی با گوريل «محمدرضا نيکفر»
** فرد مورد تجاوز قرار گرفته در بازداشتگاه- آقا صد رحمت به گوريل.

* به خاطر حاج کاظم، چيزی بگوييد آقای حاتمی‌کيا «سيامک رحمانی، اعتماد ملی»
** - کجای کاری برادر! حاج کاظم وقتی هواپيمايش در تهران به زمين نشست و جنازه ی عباس را تحويل مقامات داد بازداشت شد و الان در زندان است. آقای حاتمی کيا هم به همين خاطر سکوت کرده است.

* چرا هيتلر باخت؟ «اعتماد»
** - برای اين که قبل از او حکومتی مثل جمهوری اسلامی وجود نداشت تا از او درس بگيرد.

* تجاوزها، برای بی انگيزه کردن جوانان پرشور ماست! «بابک داد، فرصت نوشتن»
** - و البته برای انگيزه دادن به برادرانِ طرفِ مقابل!

* رسالت من با آزادی ايران به پايان می رسد «رضا پهلوی»
** سلطنت طلب دو آتشه- اختيار داريد قربان! چاکر مگر می گذارد بعد از آزادی ايران شما برويد عزلت اختيار کنيد. کاخ ها را آب و جارو کرده ايم برای قدوم مبارک شما! خواهشاً ديگر از اين فرمايش ها نفرماييد که دمغ می شويم... ["خواهشاً" غلط است و اگر اين شخص که از اقوام شعبان بی مُخ است به کار بُرد شما به کار نبريد!]

* ميرحسين موسوی: تشکيلات فراگير "راه سبز اميد" را ايجاد خواهيم کرد «خبرنامه گويا»
** - خدا عمرتان بدهد. فقط مراقب باشيد اين راه سبز به دره ی سرخ منتهی نگردد.

ورژن جديد نماز برای خداوندگار احمدی نژاد
"با فتوای مصباح يزدی احمدی نژاد خدا شد." «روز آنلاين»
***
"دو رکعت تجاوز جنسی ميکنم قربت الی الله..." «وب لاگ ملاحسنی در کانادا»

پيغمبری دروغين به نام مصباح يزدی در قم اعلام نبوت می کند. خدای او احمدی نژاد نام دارد. مصباح دستور می دهد که مردم از اين خدای جديد اطاعت کنند. دستور می دهد از او فرمان ببرند. و همين امروز و فرداست که دستور دهد برای ستايش او نماز بخوانند. مومنان و پرستندگان خدای يگانه از ترس مصباح و خدای زمينی اش هر کدام به گوشه ای گريخته اند و توان اعتراض ندارند. پيغمبرِ قم، دستور خفه کردن هر صدای مخالفی را صادر کرده است. همه بايد در مقابل خداوندگار احمدی نژاد سجده کنند. اکنون نماز ورژنِ مصباح را همراه با تفسيری مختصر در اين جا می آوريم:

به نام احمدی نژادِ بخشنده ی مهربان
سپاس احمدی نژادی راست که خداوندگار ايران و جهان است [وقتی مديريت جهان را بر عهده گرفت، رسماً خداوند تمام مردمِ روی زمين خواهد شد]
بخشنده ی مهربان است [با کيسه ی پول و اسباب بازی به سفرهای استانی می رود و بذل وبخشش می کند و دست محبت بر سر نامه نويسانِ مستاصل می کشد]
صاحب روز مکافات است [وزارت اطلاعات و نيروی انتظامی تحت فرمان اوست و نفس از کسی در بيايد مکافات می بيند. جهنمی دارد به نام زندان، که هفت طبقه دارد. طبقه ی اول آن اوين است و طبقه ی آخر آن کهريزک. در جهنمِ او مارهای غاشيه ای هست که به وصف نمی آيد. سرهايی دارند بزرگ و پُر مو، دهان هايی عفن و آلوده، چهره هايی دهشتناک، چشم هايی خون گرفته، دست هايی سنگين، مشت هايی آهنين...]
ای احمدی نژاد تنها تو را می پرستيم
و تنها از تو ياری می جوييم [سراغ اصلاح طلبان يا کسان ديگر برای ياری خواستن برويد کارتان با کرام الکاتبين است]
ما را به راه راست هدايت کن [اين به راه راست هدايت شدن به وسيله ماموران امر به معروف و نهی از منکر و صدا و سيمای جمهوری اسلامی ايران انجام می شود. کسی هم از راه راست خارج شود بلافاصله سرش به سقف کوبيده می شود]
راه آنان که به ايشان نعمت ارزانی داشتی [مثل دکتر کردان؛ مهندس صادق محصولی؛ دکتر مهندس مهرداد بذرپاش...]
نه راه آنان که بر ايشان خشم گرفتی [محسنی اژه ای؛ صفار هرندی؛ پورمحمدی...]
و نه راه گمراهان [موسوی؛ کروبی؛ خاتمی؛ و اکثر مردم ايران...]
***
بگو ای مصباح
احمدی نژاد خداوندگاری ست يگانه [در تمام جهان چنين مديرِ مدبّری وجود ندارد. تمام سران و مشاهير عالم صف کشيده اند تا نظر او را در باره ی اداره ی کشورشان جويا شوند]
او بی نياز است [در باغچه اش سبزی می کارَد و با نان و پنير سير می شود]
نه فرزند آرد و نه از کسی زاده شده [اين جمله نياز به تفسير دقيق دارد. فعلا ايشان دو سه پدر معرفی کرده. دو پدر درگذشته و فوت شده دارد. زندگی اش بيشتر شبيه به زندگی عيسای پيغمبر است و احتمالا از دمِ روح القدس پديد آمده است. منظور از فرزند آوردن هم درست کردن لنگه و مشابه است که چون او بی نظير است پس چنين چيزی امکان ندارد]
و نه همتايی دارد [اين که ديگر تفسير نمی خواهد. مثل روزْ روشن است]


آقای سيد احمد خاتمی در حال خواندن نماز احمدی نژاد

دعای بعد از نماز:
- احمدی نژادا (بر وزن خداوندگارا)! دشمنانی را که در راه تو کشتيم از ما قبول بفرما! (الهی آمين)
- تجاوزهايی را که در راه تو انجام داديم از ما بپذير!
- دست ما را برای کشتار و تجاوز بيشتر باز بفرما!
- نيروی جسمی فزون تر برای کشتار و تجاوز به ما عطا کن!
- امکانات و تجهيزات فراوان تر برای کشتار و تجاوز به ما عنايت بفرما!
- رحم و شفقت و هر آن چه که بتواند در کار ما تزلزل ايجاد کند از ما بگير!
- دشمنان ما را هر چه خوشگل تر و ترگل ورگل تر بفرما!
- [...]های پاره، سيستم های تناسلی درب و داغان، [...]های آش و لاش را از ما قبول کن!
سلام بر شما و رحمت و برکات احمدی نژاد بر شما باد

محمد قوچانی
می توان با افکار و ايده های محمد قوچانی مخالف بود اما نمی توان شيوه ی نگارش او را تحسين نکرد. پروراندن انديشه های سياسی و جا دادن آن ها در قالب جملاتی که هم به لحاظ اندازه و هم به لحاظ محتوا بايد محدود شود و به رغم اين محدوديت بر خواننده اثر بگذارد کار آسانی نيست.

کار قوچانی را از دو جهت می توان بررسی کرد: از جهت نويسندگی و از جهت سردبيری. قوچانی از هر دو جهت خلاق و نوگراست. ايده های خوبی دارد و برای پياده کردن آن ها از هر ابتکاری استفاده می کند. اگر بر خط سياسی و فکری او چشم ببنديم، می توانيم او را يک نويسنده و سردبير ممتاز به شمار آوريم. استعداد او در نويسندگی ذاتی ست و با مطالعه زياد و نگاه دقيق به نوشته ها و نوشتنِ پی در پی کمال يافته است. هر کشوری بايد به داشتن چنين نويسندگانی افتخار کند. حتی مخالفان انديشه های او بايد از وجود چنين نويسندگان قوی دستی در مقابل شان احساس شعف کنند. بدترين چيز برای يک انديشمند اين است که مخالف فکری اش را ضعيف بخواهد. دست و پنجه نرم کردن با مخالفان فکری قوی، باعث رشد و تعالی می شود و مبارزه با مخالفان فکری ضعيف باعث در جا زدن و رکود.

زندانی کردن يک نويسنده تنها به جُرمِ نوشتن و اظهار عقيده، وحشت حکومت را از قلم او نشان می دهد. اين قلم چگونه می نوشته است؟ به شماره ی اول مجله ی شهروند امروز و سرمقاله ی آن نگاهی می اندازيم. قوچانی در اين سرمقاله از غيبت راست مدرن سخن می گويد. می نويسد:
"راست مدرن جنبشی است که در ايران امروز فاقد نماينده سياسی است و به همين دليل نشريه ای چون «شهروند امروز» از خاستگاه بخش خصوصی می تواند جايگاه مناسبی برای طرح ديدگاه های اين جنبش فکری و نه حزبی يا سياسی باشد. عمده گروه های سياسی که در ايران به عنوان نماد راست مدرن شناخته می شوند يا حتی ليبرال ناميده می شوند متاسفانه فاقد شاخص های اين جنبش هستند. نهضت آزادی در حالی ليبرال خوانده می شود که از نظر برنامه اقتصادی نه تنها ليبرال نيست بلکه رگه هايی از سوسيال دموکراسی در آن به چشم می خورد و حزب کارگزاران سازندگی گرچه به ليبرال های جديد معروف شده اند در واقع گروهی مصلحت گرا و فن گراست که در دوره حاکميت نسبی خود تا حد زيادی بر لايه های دولتی اقتصاد ايران افزود. حزب مشارکت نيز ترجيح می دهد سوسيال دموکرات يا حداقل «سوسيال ليبرال» ناميده شود نتيجه آنکه راست مدرن بدون هرگونه نهاد سياسی به صورت يک مفهوم مهجور در ايران شناخته می شود... «شهروند امروز» نشريه ای است برای پر کردن جای خالی غايب بزرگ جامعه ايران: جنبش راست مدرن."

اميدواريم قوچانی هر چه زودتر آزاد شود و با نشريه ها و نوشته های خود بحث ها و نقدهای سازنده را بر انگيزد.

اکازيون
تعداد محدودی سوئيت از يک ماه تا مدت نامحدود به نويسندگان، متفکران، روزنامه نگاران، دانشجويان، با شرايط فوق العاده واگذار می شود:
موقعيت بسيار عالی
تک اتاقه
در خوش آب و هواترين منطقه ی تهران
با روشنايی کافی
توالت فرنگی (طرح اسرائيلی) و دست‌شويی اختصاصی
محيط کاملا ساکت (ساکنان موظف به حفظ سکوت مطلق در طول مدت اقامت می باشند)، مناسب برای تفکر و بازسازی انديشه
همراه با سرويس غذای رايگان (صبحانه، ناهار، شام)
مشت و مال مجانی
اياب و ذهاب مجانی

متقاضيان می توانند با نوشتن مقالات سياسی در روزنامه های اصلاح طلب يا کشيدن کاريکاتور در سايت های معاند يا گفت و گو با شبکه های تلويزيونی بيگانه در نوبت استفاده از اين سوئيت ها قرار گيرند.

فرصت را از دست ندهيد! هر چه زودتر اقدام کنيد! تنها تعداد محدودی سوئيت در بلوک ۲۰۹ موجود است!

جدال بر سر پرچم شير و خورشيد نشان
"ما از حقوق شما و هر فرد و گروه ديگری دفاع می کنيم. به نظر ما شما حق داريد تجمعات اعتراضی برگزار کنيد و پرچمی را که نماد ملی به شمار می آوريد، بالا بريد. درخواست ما از شما اين نيست که از حقوق ما دفاع کنيد، درخواست ما از شما، فقط و فقط، اين است که پرچم خود را به ما تحميل نکنيد. نماد ما سبز است. اگر مردمی که در ايران در حال مبارزه اند، نمادشان سياه بود، نماد ما هم سياه می شد. برای اين که ما از جنبش آنان که در ايران در حال مبارزه اند حمايت می کنيم..." «اکبر گنجی»

تهاجمِ قلمیِ همه جانبه ای به آقای گنجی و آن چه زير عنوانِ "دمکراسی و ديکتاتوری پرچم" نوشته است آغاز شده. دامنه ی اين تهاجم به ظنّ قوی گسترش خواهد يافت و يحتمل در صفوف کسانی که امروز به نام "معترض" در داخل و خارج از کشور به ميدان مبارزه گام نهاده اند رخنه ايجاد خواهد کرد. تا اين جا سرکار خانم ميرزادگی، جناب دکتر نوری علاء، خانم دکتر الهه بقراط، با لحنی گزنده اکبر گنجی را خطاب قرار داده اند و نوشته ی او را با زبانی تند به نقد کشيده اند.

آيا بايد نگران چنين انتقاداتی بود؟ آيا بايد به خاطر حفظ "وحدت"ِ معترضان سکوت اختيار کرد و چنين مجادلاتی را به آينده موکول نمود؟ اصولا چرا چنين بحث هايی به ناگهان شعله ور می شود، و با شدت و سرعتی غيرمنتظره، بسط و گسترش می يابد؟

به اين سوال و سوالات ديگر در مطلبی مفصل پاسخ داده ام، که جای آن به دليل تفصيل در اين کشکول نيست، ولی در اين جا می توانم به نکات مهم آن اشاره کنم.

حقيقت اين است که ما چشم بر واقعيت ها می بنديم و با تضادهای حادی که در بطن جامعه و تفکر ما وجود دارد برخورد مستقيم و رو در رو نمی کنيم. با امور جامعه و سياست با تعارف برخورد می کنيم. آن چه را که در ذهن داريم به لحاظ موقعيت های خاص بر زبان نمی آوريم. با خودمان و با جامعه صريح نيستيم. موارد رد و قبول را به عيان ابراز نمی داريم.

اين موارد و موارد مشابه ديگر مسکوت در گوشه ای از ذهن می مانند، تا اتفاقی بيفتد و فرضا نظری منتشر شود، آن گاه به حالت انفجاری و آتشفشانی بيرون می ريزند و به صورت سلسله وار ادامه می يابند. اين ها به خاطر تضادهای فکری واقعا موجود است که نه از بين می رود و نه قرار است از بين برود. با اين تضادها بايد زندگی کنيم. بايد واقعيت شان را بپذيريم. بايد وجودشان را تحمل کنيم. بايد به همان شکل و صورتی که هستند از کنج اذهان بيرون بکشيم، بشکافيم، تجزيه و تحليل کنيم، عيان کنيم. پيش از پاسخ، بايد ابتدا مسئله را طرح کنيم.

ما بر بخشی از تاريخ به دلايل مختلف چشم می بنديم. طرفداران سلطنت، می خواهند تمام کژی های دوران پيش از انقلاب مسکوت بماند. می گويند امروز آن چه اهميت دارد سرنگونیِ حکومت اسلامی ست. حتی آن چه برای آينده ی ايران در ذهن داريم بايد مسکوت بماند چرا که امروز زمان مناسبی برای طرح آن نيست. اگر مطرح کنيم در صفوف مخالفان حکومت شکاف می افتد.

طرفداران ميرحسين موسوی می خواهند تمام کژی های دوران بعد از انقلاب و زمان حاکميت خط امامی ها مسکوت بماند. می گويند گذشته ها گذشته و فردا روز ديگری ست. بايد به فکر آينده بود. ما هم به اندازه لازم تغيير کرده ايم هر چند خواهان بازگشت به خط و خطوط روزهای نخست انقلاب هستيم؛ هر چند به امام و حکومت مذهبی اعتقاد داريم. کافی ست هاشمی رفسنجانی، در نماز جمعه، در موافقت با معترضان کلامی بر زبان بياورد، تمام سوابق و حتی اعتقادات قلبی امروزيش را فراموش می کنيم. در دوران اصلاح طلبان، کار به جايی رسيد که شخص آيت الله خلخالی هم اصلاح طلب شد. امروز هم می بينيم که هادی غفاری –که در زمان قدرت اش به هادی گلو پاره کن مشهور بود- جزو پيشگامان تحول طلب است.

احزاب و سازمان ها و شخصيت های سياسی ما هم وضع مشابهی دارند. به گونه ای رفتار می کنند که انگار گذشته ای نداشته اند؛ تاريخی نداشته اند؛ افکاری متفاوت با افکار امروز نداشته اند. بر تمام آن ها چشم می پوشند، و انتظار دارند ديگرانی هم که تاريخِ آن ها را می دانند و سوابق آن ها را می شناسند، بر گذشته ی ايشان چشم بر بندند و فقط امروز آن ها را ببينند.

موارد ذکر شده شايد به يافتن دليل حاد شدن بحث ها و واکنش ها و از خط منطق و نقد علمی بيرون رفتن ها کمک کند. آن چه اکبر گنجی می گويد، اشتباه نيست. ديد پر تضاد ما به اکبر گنجی، سوابق او، انديشه ی او، سوابق رهبران جنبشی که او از آن ها حمايت می کند، سوابق و عمل کرد مهندس موسوی، ديد ما به کليت نظام جمهوری اسلامی، ديد ما به حکومت ايده آلی که در ذهن داريم، ولی از ترسيم و معرفی آن به طور صريح و کامل خودداری می کنيم، باعث برخوردهای قلمی تندی می شود که نمی توان انتظار نتيجه گيری مثبت از آن داشت.

منتقدان گنجی نيک می دانند، که بحث بر سر پرچم شير و خورشيد نشان به شکل تئوريک نيست. می توان هم اکنون، تاريخچه ای از اين پرچم، از گذشته های دور تا سال ۱۳۵۷ نوشت و دلايلی محکم برای پذيرش آن به عنوان پرچم ملی ارائه داد. به عنوان مثال خودِ من اين پرچم را بسيار دوست دارم، و نشانه ها و مفاهيم مستتر در آن را به عنوان "يک فردِ ايرانی" می پسندم، اما اگر در تظاهراتی که در همين داخل کشور برگزار می شود، کسی آن را بالای سر ببرد، بدون ترديد از او فاصله می گيرم. دليل آن واضح است. اين پرچم، امروز نمادی شده در دستِ عده ای سوءاستفاده چی، عده ای خيانت کار، عده ای جاسوس و خدمتگزارِ صدام، عده ای انحصار طلب، عده ای خواهان حاکميتِ مادام العمر و ابدی يک خاندان. عده ای با اين پرچم از طريق رسانه ای که به راه انداخته اند نان در می آورند، عده ای ديگر زير اين پرچم هم چنان يادِ صدام و نوکری هايی را که برای استخبارات بعث می کردند گرامی می دارند و حاضرند برای سرنگون کردن حکومت اسلامی باز دست به هر خيانت و جنايتی بزنند، عده ای ديگر زير اين پرچم، وظايفِ شاهانه شان را انجام می دهند و رسالتی برای خود قائلند که به کاخ نياوران و سعدآباد و بالای تخت نادری ختم می شود. اين پرچمِ خاص است که مشکل دارد، نه پرچم سه رنگ شير و خورشيد نشان. من به عنوان يک فرد ايرانی از چنين پرچمی گريزانم. از پرچمی که نمادِ نه ايران، که شهرام همايون، مسعود و مريم رجوی، رضا پهلوی، و امثالِ اين هاست گريزانم؛ و اين هيچ ربطی به خودِ پرچم يا نشان شير و خورشيد ندارد.

اما آيا اين گريز بايد به پذيرش بی قيد و شرط نمادِ سبز منتهی شود؟ قطعا خير. ديروز و امروز رهبران سبز برای ما اظهر من الشمس است. تا زمانی که به طور شفاف از زشتی ها و پليدی های گذشته فاصله نگرفته اند و مسئوليت رويدادهای تلخ و فجايع انسانی در زمان حاکميت خودشان را نپذيرفته اند نمی توان و نبايد به طور صد در صد از آن ها پشتيبانی کرد. اين همان فاصله ای ست که آيت الله منتظری به روشنی و صراحت از گذشته ها گرفت ولی امثالِ رضا پهلوی و بخش بزرگی از اپوزيسيون خارج از کشور به طور شفاف و روشن نمی گيرند و با سياست بازی و سخنان چند پهلو و در يک کلمه با زرنگی می خواهند از رو در رو شدن با قسمت های تلخ تاريخ جلوگيری کنند.

ممکن است بگوييم با چنين بينشی نمی توان مردم را با قاطعيت و توان کامل به خيابان ها کشيد و انقلابی با حضور اکثريت ملت بر پا کرد؛ بله، امکان دارد که چنين شود؛ ولی وظيفه ی ما به عنوان روشنفکر برپا کردن انقلاب و سرنگون کردن حکومت ها به بهای کتمان و بدتر از آن تحريف حقايق نيست. وظيفه ی ما بيان حقايق است، حتی اگر باعث کندی تحولات سياسی شود.

تا اين تضادها، به طور کامل و بدون پرده پوشی آشکار نشود و اجزای آن مورد بحث و تحقيق قرار نگيرد، تا واقعيت ها، آن طور که بوده و هست عيان نشود، و تفاوت ها و مرزهای فکری مشخص نگردد، ديدن اين که يک مقاله بتواند مخالفت های حاد و ظاهرا بی دليل بر انگيزد عجيب نخواهد بود. اين وظيفه ی محققانِ سياسی ست که با نگاه از بالا و بدون دخالت دادن موافقت ها و مخالفت ها مسائل را مطرح کنند و به ايضاح آن ها بپردازند. نگاه غيراحساسی به رويدادها که جانبدارانه نباشد و حقايق را آن گونه که هست ترسيم کند موضوعی ست که فقدان آن در دوره ی حاضر به شدت احساس می شود.

[وبلاگ ف. م. سخن]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016