شنبه 16 دی 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

اظهارات تکان‌دهنده زنی که از مجری مشهور تلويزيون شکايت کرد

پايگاه خبری تحليلی انتخاب (Entekhab.ir) - اولين بار است که تصميم گرفته مصاحبه کند. با هم قرار می‌گذاريم و سر ساعت مقرر به خبرگزاری می‌آيد. يک مقنعه آبی روشن به سر کرده و مانتويی تيره به تن دارد. يک پاکت هم با خود به همراه دارد که پر از کپی مدارک و عکس‌هايی است که برای اثبات ماجرا آنها را به دادگاه ارائه کرده است.از پرينت پيامک و ايميل گرفته تا کپی بليط‌های هواپيما و گواهی هتل‌داران و ... همه آنها را با دقت نشان می دهد و درباره هرکدامشان توضيح مفصلی می‌دهد که همين موضوع حدود يک ساعت به طول می‌انجامد. آرامش در چهره‌اش موج می‌زند و آرام و با طمأنينه به سوالاتم پاسخ می‌دهد.

البته در همان ابتدا تاکيد می‌کند که اين اولين مصاحبه رسمی اوست و تا به حال هرچه از زبانش در برخی روزنامه‌ها و نشريات به چاپ رسيده، کذب محض است. تأکيد دومش درباره صداوسيماست. از من می‌خواهد تا حتما در مصاحبه‌مان بياورم که او هيچگونه وابستگی به سازمان صداوسيما ندارد و خود به طور مستقل کار می‌کند. او می‌گويد من کاری به اين سازمان ندارم و فقط موضوعی که اين ميان باعث می‌شود تا برخی رسانه‌ها نام صداوسيما را ببرند، به اين دليل است که فردی که من از او شکايت کرده‌ام، يک مجری معروف است.

آنچه در ادامه می‌خوانيد، گفت‌وگوی خبرنگار يک خبرگزاری است با شاکی پرونده مجری معروفی است که اين روزها مورد توجه قرار گرفته است، که بنا به دلايلی اين مصاحبه منتشر نشده و اکنون توسط سايت عصر خبر منتشر خواهد شد.

در اين گفت‌وگو اسامی هيچ‌يک از طرفين نيامده و عصرخبر نيز صرفا با توجه به رسالت اطلاع‌رسانی که بر عهده دارد و همچنين آگاهی‌دهی به خانواده‌ها و به ويژه جوانان اين مصاحبه را انجام داده است.

**اول به عنوان يک مخاطب می‌خواهم بيشتر تو را بشناسم، لطفا کمی از شرايط خود و خانواده‌ات برايم بگو؟
-پدرم استاد دانشگاه است، يک برادر دارم که پزشک است و مادرم نيز در بخش مديريتی يکی از ارگان‌های دولتی کار می‌کرده و الان بازنشسته شده است. خودم هم دارای تحصيلات عاليه می‌باشم.

**حوزه کاری شما به صداسيما مربوط می‌شود؟
-خير. من هيچ‌گونه رابطه کاری اعم از استخدامی، قراردادی و ... با سازمان صداوسيما ندارم. برای خودم به طور آزاد کار می‌کنم. شکايت من هم هيچ ربطی به سازمان صداوسيما ندارد ولی اداره حقوقی سازمان فکر کرده بودند که ارتباط دارد و قصد دخالت داشتند که من مانع شدم. شکايت من کاملا شخصی است و هيچ ربطی به سازمان صداوسيما ندارد.

**اما در برخی نشريات و رسانه‌ها از شما به عنوان يکی از گويندگان و نويسندگان برنامه‌های راديويی اسم برده شده بود؟
-به هيچ عنوان صحت ندارد. تا به حال هرکدام از روزنامه‌ها يا خبرگزاری‌ها مطلبی از من يا از قول من نوشته‌اند، صحت ندارد و اين مصاحبه، اولين مصاحبه رسمی من به شمار می‌رود. تا به حال هم قصد انجام مصاحبه نداشتم، اما برخی روزنامه‌ها و سايت‌ها بدون مصاحبه با من اين خبرهای دروغ را منتشر کردند و من را در انجام اين مصاحبه مصمم کردند. مثلا در خبرها آماده بود که من با اين فرد به حج رفته‌ام در حالی که اين مطلب صحت ندارد و خود من در سال ۸۳ با خانواده‌ام به حج مشرف شديم.

**پس سابقه آشنايی شما با اين فرد به کجا برمی‌گردد؟
- سال ۸۸ بود که اين مجری گزارشی زنده از صحرای عرفات در يکی از شبکه‌های تلويزيون داشت. در ارتباط زنده با تلويزيون اعلام کرد که شماره موبايلش را از طريق زيرنويس اعلام کنند تا هرکس التماس دعا دارد، نامش را بر صحرای عرفات بنويسد. من هم مانند اين همه ديگه نفر ديگری که آن روز با او تماس گرفتند، تماس گرفتم و گفتم که نام مرا هم بر خاک صحرای عرفات بنويسيد. اما چون اسم و فاميلم کمی سخت بود، گفت که برايش پيامک بزنم و من هم زدم و ديگر مساله برايم در آن مقطع تمام شد. منتها از سه روز بعد تلفن‌ها و پيام‌های او تمامی نداشت. مدام پيام می‌داد که گفته بودی دعايت کنم در فلان‌جا دعايت کردم. يا اينکه شب‌ها تماس می‌گرفت و می‌گفت فلان برنامه‌ام فلان ساعت روی آنتن می‌رود، نگاه کنيد، شب سوم بعد از اينکه برنامه‌اش تمام شد تماس گرفت و گفت نمی‌دانم چرا با شما تماس گرفتم، من معمولا عادت ندارم با کسی تماس بگيرم. ولی به شما زنگ زدم.

**خوب در اين فاصله شما تعجب نکرديد که چرا اين فرد مدام با شما تماس می‌گيرد؟ برايتان سوال برانگيز نبود؟
-بله. اتفاقا برايم خيلی تعجب‌آور بود. ولی او به قدری مودبانه حرف می‌زد که نمی‌توانستم با او صحبت جدی کنم. تا اينکه در نهايت يک شب به من گفت که با دختری به مدت هشت سال رابطه داشتم و بعد هم تومور مغزی گرفت و فوت کرد. شباهت صدای تو با آن خانم باعث شد که به سمتت گرايش پيدا کنم. زندگی مشترکم هم به خاطر آن خانم دوام نياورد و بعد از گذشت يکسال و با داشتن يک فرزند از او جدا شدم و همسرم هم از ايران رفت.من هم تنها زندگی می‌کنم. صدای تو به آن دختر خانم بسيار شبيه است و می‌ترسم که چهره‌ات هم شبيه همان باشد.

**پس اين رابطه بعد از گفتن اين حرف‌ها همچنان ادامه پيدا کرد؟
-بله. تلفنی ادامه داشت تا زمانی که می‌خواست از مکه برگردد. آن موقع از من خواست که برای استقبال از او به فرودگاه مهرآباد بروم. به محض اينکه از گيت رد شد، کيف از دستش افتاد و گفت می‌ترسيدم که چهره‌ات هم شبيه باشد و اتفاقا شبيه هم هستيد. از همين حرف‌های فريبنده‌ای که می‌زند.

**در فاصله‌ای که با تو تماس می‌گرفت، به او نگفتی که قصد و هدفش چيست و يا خودت اصلا با چه هدفی اين ماجرا را ادامه دادی؟



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


-خوب او فرد مطرح و مشهوری در جامعه بود. من هم با توجه به خانواده‌ای که داشتم، فکر می‌کردم که صرف يک طلاق گرفتن درباره‌اش قضاوت نکنم. جدايی يک نفر از همسرش به معنای بد بودن آن فرد نيست. چهره مثبتی داشت که در من ايجاد اعتماد کرد. من هم با خود گفتم که خوب بالاخره اين فرد از لحاظ تحصيلات و اهل مطالعه بودن به خانواده ما می‌خورد.

**پس ماجرای طلاق گرفتنش برايت خيلی مهم نبود؟
-من هميشه اعتقاد داشتم که طلاق نشانه بد بودن دو طرف ماجرا نيست. ممکن است عدم تفاهم منجر به جدايی بشود.

**پس در همان صحرای عرفات پيشنهاد ازدواج را با شما مطرح کرد؟
-نه. وقتی به ايران آمد اين موضوع را مطرح کرد.سه الی چهار روز بعد از آمدنش از حج بود که دو بليط کيش گرفته بود و گفت که برای اجرای يک برنامه به کيش می‌روم. من به برگزارکنندگان مراسم گفته‌ام که با خواهرزاده‌ام می‌آيم و برايت يک اتاق جدا در هتل در نظر گرفته‌اند. آن مقطع به او گفتم که اگر برای من جايی در نظر نگرفته‌ايد، من کليد آپارتمان خودمان را از مادرم بگيرم و من به آنجا بروم. ولی او به من گفت که نه، برای تو اتاق مجزا گرفته‌اند.
تا اينکه ما به فرودگاه کيش رسيديم و در آنجا بود که به من گفت خبری از اجرای من در کيش و همچنين هتل نيست.

**کمی برگرديم عقب. وقتی خواستی با اين مجری به کيش بروی، به خانواده‌ات چه گفتی؟ آنها را چطور مجاب کردی که با اين فرد به يک شهر ديگر سفر کنی؟
-من به واسطه رشته تحصيلی‌ام به شهرهای بسياری سفر کرده‌ام و با دوستانم هم مسافرت زياد می‌روم. راستش در اين يک مورد به خانواده‌ام دروغ گفتم. به آنها گفتم با دوستانم به مسافرت می‌روم. هيچکدام از آنهايی که گفته بود در کار نبود. يک تاکسی گرفتيم و تا ساعت ۱۲ و نيم شب دنبال جايی برای ماندن گشتيم.

**خوب همان موقع که فهميدی اين فرد تو را فريب داده، برای چه به تهران برنگشتی و يا نارضايتی خود را در اين باره ابراز نکردی؟
-برای اينکه ساعت ۹ و ۱۰ شب بود و من هم واقعيت را به خانواده‌ام نگفته‌ بودم. ضمن اينکه پول زيادی به همراه نداشتم. در چنين شرايطی مجبور شدم که از او تبعيت کنم و در تنگا و معذوريت ماندم. آن موقع يک همايشی هم در کيش برگزار شده بود و همه هتل‌ها پر بودند. در نهايت از طريق همان راننده تاکسی يک سوئيت برای ماندن پيدا کرديم که يک هال و يک اتاق خواب داشت. قرار شد من در اتاق بخوابم و او هم در هال. شب خواب بودم که ديدم او بالای سرم است و اتفاقی که نبايد، افتاد.

**يعنی شما هيچ امکان مقابله‌ای نداشتيد؟
-متاسفانه شرايط به گونه‌ای پيش رفت که امکان مقابله را از من گرفت.

**بعد چه اتفاقی افتاد؟ شما اعتراضی نکرديد و يا اينکه بلافاصله به پليس خبر بدهيد؟
-او باز هم همان جا با حرف‌هايش مرا فريب داد و گفت چه فرقی می‌کند. ما که قصد داريم ازدواج کنيم، چه تفاوتی دارد که حالا اين اتفاق افتاده باشد يا سه ماه ديگر. من هم راضی کرد که می‌توانم صيغه محرميت بخوانم.

**يعنی قبل از اين جريان صيغه محرميتی بين شما جاری نشده بود؟
-نه.

**گويا برای انجام صيغه محرميت دختر، به اجازه پدر لازم است.
-من خيلی وارد به اين جزئيات نيستم. فقط آن زمان از من پرسيد که مرجع تقليد تو کيست و وقتی به او گفتم، گفت که صيغه محرميت برايت می‌خوانم. ضمن اينکه در آن مقطع زمانی اين اتفاق برای من پيش آمده بود و من هم فکر می‌کردم که اين ازدواجی که او به من وعده می‌دهد، انجام می‌شود.

**وقتی اين اتفاق با نارضايتی شما اتفاق افتاد، در شما ايجاد تنفر نکرد؟ باز هم به رابطه با او ادامه داديد؟
-آن موقع خيلی اذيت شدم. خيلی گريه کردم و اصلا باورم نمی‌شد که چنين اتفاقی برايم افتاده است. ولی همان‌طور که گفتم وعده و وعيدهای او مبنی بر ازدواج من را در آن مقطع وادار به سکوت کرد.

**و اين سکوت منجر شد اين رابط پنهانی ادامه پيدا کند؟
-بله. اتفاقا فردای همان روز که کيش بوديم، کنار ساحل قدم می‌زديم که تلفن‌های مشکوکی به او آغاز شد. مدام تماس می‌گرفتند و می‌گفتند که چک‌هايت را به اجرا می‌گذاريم و اگر ۲۰۰ ميليون تومان را پس ندهی بدبختت می‌کنيم و از اين حرف‌ها. من از او پرسيدم که قضيه چيست. گفت برای تاسيس آموزشگاه گويندگی و فن بيان (که کاملا از بيخ و بن دروغ بود) به صورت قسطی لوازم و تجهيزات خريده‌ام و در ازاء آن چک داده‌ام. الان هم نمی‌توانم مبلغ چک‌ها را تامين کنم. الان هم قصد دارند چک‌هايم را به اجرا بگذارند. اگر اين اتفاق بيافتد، من مجبورم به سرعت از ايران بروم. چون کشورهای عربی برای برنامه‌سازی به من دعوت‌نامه داده‌اند و من می‌توانم با پيش قسطی که از آنها می‌گيرم، قرض‌هايم را پس بدهم. الان که فکر می‌کنم، احساس می‌کنم همه اين موارد از پيش طراحی شده بود. او به من گفت که اگر اين اتفاق بيفتد، آن موقع تو بايد دو سال ديگر صبر کنی تا ما بتوانيم با هم ازدواج کنيم. چون من بايد اين مبلغ را تهيه کنم و اگر موفق نشوم، آن وقت به زندان می‌افتم.

**در اين فاصله متوجه نشديد که اين فرد همسر و فرزندانی دارد؟
-به هيچ وجه. جالب اينجا بود که اگر من ساعت ۱۲ و يا يک شب هم با او تماس می‌گرفتم راحت جواب می‌داد و تلفنی حرف می‌زد. هر موقع شب که بود، پيامک می‌داد. شما اگر بوديد، شک می‌کرديد؟

**در اين مدت شما کنجکاو نشديد که درباره اين فرد و يا خانواده‌اش، اطلاعات بيشتری به دست بياوريد؟ فکر می‌کنم با يک جستجوی کوچک در موتورهای جستجوی اينترنتی، پيشينه اين فرد که از مشهوريت بالايی برخوردار است، مشخص می‌شد و شما هم می‌فهميديد که او ازدواج کرده و همسر و فرزندانی دارد.
-اتفاقا من اين کار را کردم. ولی در اينترنت هيچ اطلاعات شخصی و خانوادگی از اين فرد تا همين چند ماه پيش وجود نداشت. تا مرداد امسال که من از او شکايت کردم. پس از آن بود که مصاحبه‌ای کرد و عکسش به همراه خانواده روی جلد يک مجله‌ای چاپ شد.

**حتی کسی هم در اطرافت نبود که از طريق او بتوانی اطلاعاتی از اين فرد بدست بياوری؟
-خير. چون او مدام به من می‌گفت به خاطر آبروی من به کسی نگو که ما با هم رابطه داريم. من هم به خاطر تعهد بسياری که به او داشتم، سکوت کرده بودم. ضمن اينکه او آدم قابل اعتماد جامعه بود و من در اين فاصله برای مادر و خواهر او وقت دکتر گرفتم.

**خوب او شما را با چه عنوانی به مادر و خواهر خود معرفی کرده بود؟
-نمی‌دانم. اما هرچه بود آنها می‌ديدند که ما با هم خيلی صميمی هستيم. ولی هيچ وقت اعتراضی نمی‌کردند و حتی نگفتند که او زن و بچه دارد.

**خوب ماجرای چک‌ها به کجا کشيد؟
-او سر اين چک‌ها من را حسابی به هول و ولا انداخت تا جای که از طريق يک موسسه مالی و اعتباری توانستم برايش ۱۰۰ ميليون تومان وام بگيرم. سندی که او گذاشت ارزش ۷۰ ميليون تومان داشت درحالی که بايد سندی به مبلغ ۱۱۰ ميليون تومان گرو می‌گذاشت. وثيقه بعدی را من ۴۰ ميليون تومان سفته دادم تا او بتواند وام ۱۰۰ ميليون تومانی‌ خود را بگيرد. مديران آن موسسه هم فکر می‌کردند که ما زن و شوهر هستيم. تا اينکه ۵ روز پس از دريافت وام، اين مجری معروف به من اعلام کرد که همسر و فرزند دارد.

**شما دقيقا چه مدت نمی‌دانستيد که متاهل است؟
-دقيقا چهار ماه.

**در اين فاصله چند بار به مسافرت رفتيد؟
-يک بار کيش، يک بار اصفهان و دو بار هم به مشهد رفتيم. بقيه اوقات هم به دفترش می‌رفتيم. دفتر او هميشه خالی بود و يک اتاقش را مبله کرده بود. البته من هم به عنوان همسرش معرفی می‌کرد و خيلی جاها من را به عنوان همسرش می‌شناسند.

**خودش به شما گفت متاهل است يا خودتان متوجه شديد؟
-درست ۵ روز پس از دريافت وام ۱۰۰ ميليون تومانی بود که گفت همسر دارد.

**خوب آن زمان چرا اقدامی نکرديد؟
-با او برخورد بدی کردم. آن زمان تصميم گرفتم که بی دردسر و بی‌سر و صدا ترکش کنم و بروم دنبال زندگی خودم. ولی نگذاشت. او باز هم مرا با چرب زبانی فريب داد. می‌گفت بمون برای من مثل بارون واسه جنگل يا موندنت خواسته تو نيست و نياز منه و ... گفت که اين کار را با تو کردم که با من بمانی. اگر من اين مسائل را از همان ابتدا با تو درميان می‌گذاشتم، تو تا لحظه طلاق من دست نگه نمی‌داشتی و می‌رفتی. نمی‌ماندی.

**پس بعد از اينکه متوجه شدی متاهل است، باز هم همان روال سابق را پيش گرفتی؟
-نه. خيلی تلاش کردم که تکليف اين ماجرا را روشن کند. تااينکه او تهديد کرد که از من سفته دارد.

**يعنی ديگر حاضر به سازش با او نشدی؟
-اول خيلی تلاش کردم. ولی اواسطش ديگر اين ماجرا برای خود من هم عادی شده بود. در شرايطی بودم که می‌گفتم ايراد ندارد، حتی با زن و بچه فقط بيايد و من را عقد کند و اسمش در شناسنامه‌ام بيايد تا آبروی رفته‌ام را بخرم. فوقش بعدا می‌گفتم او زن داشته و من نمی‌دانستم و بعد از اينکه فهميده‌ام، جدا شده‌ام. آخرهايش به اين مرحله رسيده بودم.

**ضمانت وام چه شد؟
-با هزار بدبختی وام را تسويه کرد اما سفته‌های من را نگه داشت و آنها را پس نداد. هنوز هم که هنوز است دستش است. چهارشنبه سوری سال گذشته بود که او من را مجبور کرد به مادرم بگويم که زنگ بزند و برای شام او و خانواده‌اش را دعوت کند تا به خانه‌مان بيايند.

**پدر و مادرت از رابطه تو با اين فرد خبر داشتند؟
-نه. فکر می‌کردند ارتباط دوستانه‌ و نوعی همکاری بين ما وجود دارد. چون من در يک جايی تدريس زبان می‌کردم که اتفاقا او هم همان‌جا کلاس‌های فن بيان داشت. مادرم هم با اکراه تماس گرفت و آنها را دعوت کرد. در حقيقت او می‌خواست من يک جورهايی مطمئن شوم که رابطه خوبی با همسرش ندارد و می‌خواهد طلاقش بدهد.

**خوب تو متوجه اين نکته شدی؟
-آنها رابطه خيلی معمولی با هم داشتند و من هم متوجه اختلافی بين آنها نشدم. البته در ادامه من رابطه کج دار و مريزی داشتم تا فقط بتوانم سفته‌هايم را از او بگيرم.

**چون موفق به گرفتن سفته‌هايت نشدی، اقدام به طرح شکايت کردی؟
-نه. سال ۸۹ برای اولين بار از او شکايت کردم. برای اينکه اين آقا را با يک خانم ديگر در فرودگاه مهرآباد ديدم. مهر سال ۸۹ که اصفهان بودم، تلفن‌های مشکوک يک خانم را احساس می‌کردم که وقتی از او می‌پرسيدم، می‌گفت خواهرم است. تا اينکه در بهمن سال ۸۹ در فرودگاه مهرآباد وقت مسافرت رفتن با هم آنها را ديدم.

**وقتی آنها را ديدی چه عکس العملی نشان دادی؟
-با هم درگير شديم. کار به زد و خورد کشيد. آن خانم فرار کرد و او هم به مسافرت نرفت.

**شما از کجا متوجه شديد که آنها با هم قصد دارند به سفر بروند؟
-برای اينکه او گواهينامه نداشت. هرجا می‌خواست برود، من او را می‌بردم. آن روز او به من پيامک داد که برای اجرای برنامه به مسافرت می‌روم. من تعجب کردم. چون هر وقت برای اجرای برنامه می‌رفت، من شب قبل برايش چمدانی پر از ميوه، شيرينی و تنقلات می‌بستم تا با خود ببرد. از اين کار او تعجب کردم و همين موضوع باعث شد تا به سرعت به فرودگاه بروم. وقتی رفتم او را ديدم که با اين خانم گوشه‌ای نشسته‌اند و همان جا کار به کتک‌کاری کشيد. به او گفتم تو همسرت بود، اين بلا را هم سر من آوردی که با تو بمانم. پس اين خانم ديگر کيست؟ او هم پاسخ داد که اين زن دو سال قبل‌تر از تو بوده است.

**شما اين ماجرا را در دادگاه هم عنوان کرده‌ايد؟
-بله.

**اين خانم هم به دادگاه احضار شده‌ تا رابطه‌اش با اين فرد را تائيد يا تکذيب کند؟
-متاسفانه خير . اما بالاخره در روز رسيدگی به شکايت بی اساس اين خانم از من به اتهام مزاحم تلفنی حتما ايشان را خواهم ديد و مطالب را باز خواهيم کرد .

**خوب اين رابطه چرا بعد از دعوا و کتک‌کاری باز هم ادامه پيدا کرد؟
-من ابتدا او را تهديد کردم که تمام وقايع را به همسرت می‌گويم. او از ترسش سريع به خانه رفته بود و به خانمش گفته بود که دختری هست که مدام مزاحم من می‌شود و عاشق من است و مدام برايم مزاحمت ايجاد می‌کند و وصله به من می‌چسباند. من خانه بودم. ساعت ۶ بعد از ظهر بود که زنگ خانه‌مان را زدند. ديدم همسر اين آقاست و جلوی همسايه‌ها داد و بی‌داد کرد و آبروريزی راه انداخت. او مدام به پدرم می‌گفت دختر تو مزاحم زندگی ما می‌شود. اين خانم تا جايی که می‌توانست من را کتک زد. دندانم را شکست، انگشتم را هم شکست. همسايه‌ها با پليس تماس گرفتند و ما شکايت کرديم و پرونده به دادسرا رفت. در آن مقطع اين مجری به دست و پای ما افتاد و التماس می‌کرد که رضايت بدهيم. پدرم هم به خاطر فرزندان اين آقا رضايت داد.

**خانواده‌ات آن موقع در جريان بودند؟
-آن موقع بود که تازه به بخش‌هايی از رابطه ما پی بردند.

**زمانی که رضايت دادی سفته‌هايت را پس نگرفتی؟ حداقل با اين شرط جلو بروی و بعد از گرفتن آنها ماجرا را فيصله بدهی؟
-راستش آن موقع اصلا بحث سفته‌ها مطرح نشد. ولی باز هم به من وعده و وعيد داد. گفت من تو را عقد می‌کنم و اين آبروريزی را جمع می‌کنم. با اين وعده‌ها دوباره من را معلق نگه داشت. اين رابطه به اميدی که روزی او مرا عقد می‌کند، ادامه داشت و دائم هم مرا همسر خود می‌دانست. تا اينکه متوجه شدم اين آقا همچنان با اين خانم که نفر سوم به حساب می‌آمد، رابطه بسيار نزديکی دارد.

**پس رابطه با نفر سوم منجر به شکايت شما شد؟
-دلايل متعددی دارد. يک اينکه اين آقا شماره تلفن دختر عمه و همسر برادرم را از گوشی من برداشته و با او تماس گرفته و گفته که من برای اين آقا مزاحمت ايجاد می‌کنم. همش سر کوچه‌شان ايستاده‌ام. دوم اينکه خانم سومی که با اين مجری ارتباط دارد، برای من احضاريه فرستاده و از من به جرم مزاحمت تلفنی از طريق تلفن‌ عمومی‌های سطح شهر و تهديد با سلاح گرم شکايت کرده است. در حالی که اين زن اصلا من را نمی‌شناخت و تنها کسی که می‌توانست از من اطلاعی به اين زن داده باشد، همين مجری معروف بود. تلفن‌های پدر و برادران اين زن نيز به خانواده ما يکی ديگر از دلايل است. همين موارد باعث شد تا به سيم آخر بزنم و فکر ۴۰ ميليون سفته را از ذهنم بيرون کنم و از اين آقا شکايت کنم. شکايت سال ۸۹ را به زور پس گرفت ولی اين شکايت ديگر رضايتی ندارد و تا آخر ايستاده‌ام. دليلش هم شکايت اين خانم از من بود. در حال حاضر هم وثيقه ۵۰ ميليون تومانی برايش صادر شده است. او به جای اينکه از من عذرخواهی کند، مرا تهديد می‌کند و به عناوين مختلف از من شکايت می‌کند. من تا به حال سکوت کرده بودم و بعد از ۵ ماه با توجه به انتشار اخبار دروغ در رسانه‌های مختلف اقدام به مصاحبه کردم. اين فرد چون مدام از من شکايت می‌کرد، پدرم به عنوان ولی قانونی‌ام شکايت کرده است.

**پدر و مادرت چه زمانی از آنچه برای تو اتفاق افتاده آگاه شدند؟
-مادرم از ابعاد اين پرونده و عمق آن اطلاعی ندارد ولی پدرم به طور کامل در جريان ماجرا است.

**واکنش پدرت پس از شنيدن حقيقت ماجرا چه بود؟
-خوشبختانه پدرم خيلی خوب با من رفتار کرد. او در تمام اين مدت پشتوانه من بود.البته از لحاظ روحی و روانی تحت فشارهای بسياری هستم. وقتی به آنچه که بر من گذشت فکر می‌کنم، عذاب می‌کشم اما اين بار پای ماجرا ايستاده‌ام و با توجه به مدارکی که در دست دارم اميدوارم به زودی به نتيجه برسم.

**اما اين مجری همچنان زنده برنامه دارد، با توجه به حساسيت‌های حراست سازمان صداوسيما به نظر می‌رسد که اين مجری با توجه به چنين شرايطی ممنوع‌التصوير شود، کما اينکه داشته‌ايم مجريانی که به خاطر استفاده از کلمات و ادبيات خاصی در تلويزيون ممنوع‌التصوير شده‌اند، چه رسد به پرونده‌هايی نظير اين.
-من نمی‌دانم که تصميمات تلويزيون بر چه اساسی گرفته می‌شود، شايد برخی مديران تلويزيون قصد دارند از اين طريق و به طور غير مستقيم بر روند پرونده تاثير بگذارند. اما حال که حکم دادگاخ صادر شده است ،انتظار داريم تصميم قاطع تری در اين رابطه گرفته شود .

**يعنی وقتی مطمئن شديد که ديگر ازدواجی صورت نخواهد گرفت، در شکايت و پيگيری آن مصمم شديد؟
-من اميد به ازدواج داشتم، ولی وقتی متوجه شدم که اين آقا با خانم سوم رابطه نزديکی دارد و به همين زودی‌ها می‌خواهد با او ازدواج کند، نااميد شدم و پای شکايتم هم ايستاده‌ام.

**الان چه حسی داری؟
-فکر می‌کنم که تمام اقدامات اين فرد از روی حساب و کتاب بود و از پيش می‌دانست که دارد چکار می‌کند.

**اگر زمان به عقب برگردد، چه ميکنيد؟
-قطعا ديگر اين ماجرا تکرار نخواهد شد. آن موقع احساسی برخورد کردم.

**اما در بعضی از سايتها نوشته بودند که شما رضايت دادی و اين مجری تبرئه شده است ؟!!
اصلا اينطور نيست . متاسفانه پرونده شکايت من از اين مجری همزمان با شکايت رسانه ای ديگری از اين مجری بود که در دادگاه فرهنگ و رسانه بررسی ميشد که شنيده ام بسته شده است . اين مجری هم که انگشت ترديد زيادی را رو به خود ديده بود از اين مطلب سو استفاده کرده و با يکی از خبرگزاريها مصاحبه کرده بود . در صورتيکه من هيچگاه از شکايت خود صرف نظر نکرده بودم . و بيشتر قصد جو سازی داشت اين اقا.

**بر طبق رای صدره دادگاه کيفری استان اين مجری به ۸۰ ضربه شلاق محکوم شده. نظر شما چيست ؟ايا امکان رضايت از جانب شما هست ؟
خير !تحت هيچ شرايط رضايت نخواهم داد . اول به خاطر توهين هايی که اين فرز و همسرش به من و خانواده ام کردند و بعد به خاطر تهمتهای مختلفی که به من زده است و من نسبت به اين حکم اعتراض دارم و احساس ميکنم مماشاتی در اين پرونده صورت گرفته است . چون با وجود مدارکی که من به دادگاه ارائه دادم حکم بسيار سبکی برای ايشان صادر شده است . البته هنوز به شکايت پدر من بر عليه اين مجری رسيدگی نشده. من از حکم صادره دادگاه کيفری استان راضی نيستم و حتما اعتراض خواهم داد.

**حرف آخر؟
-برخی موارد با من برخوردهايی شد که از اين فرد اسم برده‌ام، اما من هيچ حرفی نزده‌ام و نامی هم نبرده‌ام. اگر اخباری منتشر شده و در آن تاکيد شده که مجری معروف تلويزيون است، به من ربطی ندارد. چون او شغلش اين بود و من در اين باره جايی اظهار نظر نکرده‌ام. قصد هم نداشته‌ام صداوسيما زير سوال برود. خلاف اين آدم ربطی به صداوسيما ندارد.

*گفتنی است، عصرخبر آمادگی دارد پاسخ های اين مجری معروف را نيز منتشر کند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016