Sunday, Feb 11, 2018

صفحه نخست » چرا در مجلس خبرگان رهبری، رهبر موقت معین شد؟ بخش چهارم: آیا آقای خمینی مخالف با رهبری شورایی بود؟ محمد جعفری

Mohammad_Jafari.jpgدر قسمت پیشین، خاطرنشان شد که آقای رفسنجانی «بدین منظور که در بین اعضای مجلس خبرگان رهبری، رهبری فردی را جا بیندازد، باز از امامش مایه می گذارد و می‌گوید که «امام هم مخالف با رهبری شورایی بودند». آیا این سخن او حقیقت دارد و یا آقای رفسنجانی به راه استاد اعظم خود، آقای خمینی که می‌گفت: «حفظ نظام اوجب واجبات است» و قدرت را باید، به هر حقه، جنایت، دروغگویی، جاسوسی و شراب‌خواری و... حفظ کرد، می‌رود و ایرادی نمی‌بیند از قول امام و استاد اعظم خود، برای متحقق‌کردن هدفش، دروغ جعل کند و بر زبان آورد؟ و چون تمامی دروغگویان بر این نظرند که آن زمان که دروغشان بر مّلا شود، آن‌ها به هدف خود رسیده‌اند و مردم که فراموش کارند و اهل تحقیق هم نیستند، پس وقتی هم دروغشان آشکار شد، اتفاقی نخواهد افتاد. شاید هر دو از چرچیل درس آموخته باشند: چرچیل می‌گفت: من با سران هر کشوری که ملاقات و گفتگو می‌کردم، به آن‌ها دروغ می‌گفتم و مطمئن بودم، پیش ازاینکه روزی آن‌ها دروغ مرا بفهمند، من به هدف خود رسیده‌ام. حال ببینیم آقای رفسنجانی قبلاً در باره نظر آقای خمینی در باره رهبری شورائی، چه گفته است؟

هاشمی رفسنجانی که تا فوت خمینی بر کرسی ریاست مجلس تکیه زده بود، و بنا به اقرار خودش در خاطرات روزانه از سال 60 تا 68 و تا فوت آقای خمینی، تمام قوای کشور را با همکاری احمد آقا در تحت اختیار داشته ‌است، مانع بوجود آمدن رهبری جمعی، (رهبری جمعی با شرکاء خودشان حتا)، نیز، شده ‌است. توضیح اینکه:

روحانیون در سال 63 آقای ربّانی املشی را مأمور دادن پیشنهادی به آقای خمینی می‌کنند. آن پیشنهاد، پیشنهاد رهبری جمعی و یا «شورای عالی مشاورین امام، برای اداره کشور» بوده‌ است. آقای خمینی هم پیشنهاد روحانیون را رد نمی‌کند. حسب گزارش آقای هاشمی از دیدار 17 دی 1363، خود با آقای خمینی، او موافق کناره گیری کامل از رهبری بوده ‌است.

دوشنبه 17 دی 1363

« سپس به زیارت امام رفتم. مدت زیادی، در اندرون خدمتشان نشستم. تمایل به انزوا در امام پیدا شده‌است. تأکید کردم که لازم است، بیشتر با مردم حرف بزنند؛ احتمال کناره گیری کامل را مطرح کردند. درخواست کردم که دیگر نفرمایند.» (1)

آقای ربّانی املشی چون واقف به امور بوده و می‌دانسته است که بدون حمایت آقای هاشمی، طرح روحانیان عملی نخواهد شد و وضعیت چنان است که حتی برای به مکه رفتنش باید از رفسنجانی اجازه بگیرد (2) و چون او می‌دانسته ‌است سرنخ دسته هوچیان و اهانت کننده‌ها در دست رفسنجانی است، از وی می‌خواهد: اهانت‌هایی را که آقای صادق خلخالی به او و آقای محمد مؤمن و بعضی دیگر از اعضای جامعه مدرسین می‌کند را علاج کند (3). وی درسه شنبه 18 دی 1363 به ملاقات رفسنجانی می‌رود:

«آقای ربّانی املشی آمد. مطالب زیادی گفت؛ اعصابش ناراحت است و کسالت دارد. تأکید کردم که به مسافرت بروند. از من، برای تقویت پیشنهادی که جمعی از روحانیون به امام داده‌اند و امام آن را رد کرده اند، کمک خواست. نظرشان این است که امام، گروهی را معین کند که هدایت کشور را به عنوان مشاور امام یا شورای عالی تصمیم گیری در امور کلی و سیاست‌های عمومی به عهده بگیرند.» (4)

آقای هاشمی به مانند هر دروغگوی دیگری که همیشه فراموش می‌کند و بر اثر همان فراموشکاری همه چیز را لُو می‌دهد، فراموش می‌کند که در روز قبل آقای خمینی خود «احتمال کناره گیری کامل را » با وی مطرح کرده ‌است. پس لابد، با کناره‌ گیری او، خلاء رهبری باید پر می‌شده ‌است. در این باره که چگونه این خلاء باید پر می‌شده، کلمه‌ای نمی‌نویسد. تنها می‌نویسد: برای خنثی کردن «کناره گیری»،:

« خدمتشان در اندرون نشستم. تمایل به انزوا در امام پیدا شده است. تأکید کردم لازم است، بیشتر با مردم حرف بزنند». باوجود این، وقتی موضوع دیدار ربانی املشی را با خود یادداشت می‌کند، لو می‌دهد که رهبری شورائی به آقای خمینی پیشنهاد و موضوع گفتگو شده ‌است. زیرا می‌نویسد «امام آنرا رد کرده‌اند». اما اگر آقای خمینی پیشنهاد را رد کرده بود، استمداد از او، محل پیدا نمی‌کرد. مگر اینکه خود او موافق رهبری شورائی بوده‌ باشد. اما اگر آقای هاشمی رفسنجانی خود موافق شورای رهبری بوده و آقای خمینی مخالف، استمداد از آقای هاشمی بی‌محل بوده ‌است. او از گفتگویش با آقای خمینی، در این باره، کلمه‌ای نمی‌نویسد. از گفتگوی خود با آقای ربّانی املشی نیز نمی‌نویسد. حال این‌که هم در زمان حیات آقای خمینی و هم در پی مرگ او، نوع رهبری مهمترین مسئله بوده‌ است. بجای پرداختن به موضوع دیدار آقای ربانی املشی با خود، به این امر می‌پردازد که او کسالت و ناراحتی روحی داشته ‌است:« آقای ربّانی املشی آمد. مطالب زیادی گفت؛ اعصابش ناراحت است و کسالت دارد. تأکید کردم که به مسافرت بروند.»

بنا بر یادداشت، در حیات آقای خمینی و از قول او، آقای هاشمی رفسنجانی، رهبری شورائی را رد می‌کند و راه دسته‌ای از روحانیون و بسا خود خمینی را برای بوجود آمدن رهبری جمعی سد می‌کند. آقای خمینی می‌خواسته ‌است کناره گیری کند، پیشنهادی نیز به او شده بوده ‌است. اگر آقای هاشمی رفسنجانی راست می‌گوید آقای خمینی این پیشنهاد را رد کرده ‌است، لاجرم باید بگوید او می‌خواسته مسئله جانشینی او چگونه حل شود؟ می‌نویسد مانع از کناره گیری آقای خمینی شده ‌است. بنابراین، آقای خمینی با آن نوع جانشینی موافق بوده که موافق طبع آقای هاشمی رفسنجانی نبوده ‌است. حال مشکل چه بوده و یا آقای خمینی چه رابطه‌ای با آقای رفسنجانی داشته که وقتی او به آقای خمینی می‌گوید:«کناره گیری دیگر نفرمائید»، ایشان هم دیگر نمی‌فرمایند. پس اینکه آقای رفسنجانی در جلسه خبرگان برای جا انداختن رهبری فردی خامنه‌ای گفت:« شورائی را، امام هم خیلی تمایل نداشتن هیچ وقت» موافق گزارش خودش، دست کم می‌تواند راست نباشد.

البته این آدم فراموش کار و دروغگو همه قدرت را در دست خود داشت و به هنگام فوت خمینی و، با خبرگان تحت امر، کارگردانیِ سقیفه برای تعیین رهبری را برعهده گرفت. با این تفاوت که بهنگام رحلت پیامبر، همه می‌دانستند که پیامبر رحلت کرده ‌است و دست به تشکیل سقیفه زدند ولی بهنگام تشکیل این سقیفه در جمهوری مطلقه فقیه، کسی از فوت خمینی اطلاعی نداشت. وی در خاطرات 14 خرداد 1368 می‌نویسد:« بعضی ها طرفدار رهبری شورائی و بعضی رهبری فردی بودند. بعضی آیت الله خامنه‌ای و بعضی‌ها آیت الله سید محمد رضا گلپایگانی را مطرح کردند و برای شورائی هم اسم‌هائی برده شد. قبلاً در مشورت‌های سران قوا و جمعی دیگر از بزرگان به این نتیجه رسیده بودیم که شورائی مرکب از آیات خامنه‌ای، موسوی اردبیلی و مشکینی رهبری را به عهده بگیرند ولی در مذاکرات، رهبری فردی رأی بیشتر آورد.» (5)

قبل از اینکه به بخشهای دیگر نوار که حکایت از خیمه شب بازی قدرتمداران می‌کند که برآن نام قانون گذاشتند، ماجرای «مطرح کردن آیةالله گلپایگانی» را می‌آورم:

آیةالله گلپایگانی ازهمه اینها ارشد تر، مرجع تقلید و آیةالله العظمی بود. اما همچنان‌که آیةالله منتظری قائم مقام رهبری که در جریان امور آن دوران بوده صریح می‌گوید:« عملاً آقای هاشمی و احمد آقا هر چه تصمیم می گرفتند عملی می شد،»(6). آقای منتظری، در نامه مورخ 17/7/65 خود، به آقای خمینی به ایشان گوشزد می‌کند: «چند سالی است که عملاً اداره کشور و انقلاب را حضرتعالی به رؤسای سه قوه و شخص حاج احمد آقا سپرده‌اید و همه کارها از ریز و درشت و تخصصی و غیر تخصصی را باید آقایان صلاح بدانند و تشخیص دهند»(7). آیةالله گلپایگانی هم واقف بود چگونه انحصارگران، بنام خمینی، حکومت می‌کنند. از این‌رو، بعد از حذف آیةالله منتظری، وقتی به او برای خالی نبودن عریضه و بستن بعضی از دهان‌ها، مراجعه می‌شود رهبری را بپذیرد، از او جواب منفی می‌شنوند و بنا به قول یکی از افراد نزدیک و مورد وثوق آن مرحوم که به دلایل امنیتی مجاز به بردن نام ایشان فعلاً نیستم، او به من گفت: می‌دانید چگونه آقای خامنه‌ای را رهبر کردند؟ گفتم بفرمائید. گفت: بعد از اینکه آیةالله منتظری را کنار گذاشتند، به سراغ مرحوم آیةالله گلپایگانی آمدند و گفتند که ما می‌خواهیم شما را رهبر کنیم. آقا جواب دادند می‌خواهید مرا مثل آقای خمینی کنید که اسماً ایشان رهبر است ولی امور دست دیگران رتق و فتق می‌شود. نه! من چنین رهبری را نمی‌خواهم و نیاز به آن ندارم. سپس گفتند حال که رهبری را نمی‌پذیرید آیا اگر آقای خامنه‌ای رهبر شد، او را قبول می‌کنید و تلگراف تبریک برایش می‌فرستید؟ ایشان فرمودند که این کار را هم نخواهم کرد. گفتند، پس اگر او به شما تلگرافی بزند، به او پاسخ خواهید داد؟ آقا جواب دادند، بله پاسخ خواهم داد. بعد که آقای خامنه‌ای را رهبر کردند، ایشان تلگرافی به عنوان رهبر انقلاب به آقا زدند و آقا هم در پاسخ به تلگراف ایشان نکاتی که حکمِ حاکم مأذون و یا به اصطلاح همان مجلس خبرگان رهبری « ولایت عدول مؤمنین» را داشت به ایشان یادآور شد. متن حکم گلپایگانی به خامنه‌ای چنین است:

« جناب مستطاب حجةالاسلام و المسلمین آقای حاج سید علی خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی ایران، دامت برکاته، با سلام و تسلیت متقابل آن جناب، دوام تأییدات جنابعالی را در مقام خطیر رهبری جمهوری اسلامی ایران از خداوند متعال خواهانم. قطعاً جلب رضایت حضرت بقیة‌الله ارواح العالمین له الفدا و رعایت کامل موازین شرعیه، ملاک اقدامات و تصمیمات آن جناب می‌باشد. توفیق همگان را در خدمت به اسلام و مسلمین از حضرت باری جل وعلا مسئلت دارم، محمد رضا گلپایگانی »(8)

آیةالله گلپایگانی در پاسخ به تلگراف خامنه‌ای (9)، رهبری و «ملاک اقدامات و تصمیمات» ایشان را منوط به« رعایت کامل موازین شرعیه » کرده‌ است. درعرف فقهی به این می‌گویند: «پادشاه مأذون» یا «ولایت عدول مؤمنین». آیةالله گلپایگانی در پاسخ به خامنه‌ای، کاملاً آشکار است که او حتی تصمیمِ مجلس خبرگان رهبری را به رسمیت نشناخته وخود مستقیم بعنوان حاکم اعلی وی را نصب کرده ‌است.

(البته حکومت برای خالی نبودن عریضه، باصطلاح "مرجع" بی نام و نشانی که از شدت کهولت سن دچار آلزهایمر و مشگل شدید شنوایی و ناتوانی تشخیص هم بود، بنام "آیت الله العظمی محمد علی اراکی" برای مومنین وفادار بخود معرفی کردند تا برای مصوبات خود هم در حکومت از وی فتوا و تاییدیه بگیرند، وی در 103 سالگی درگذشت.)

نکته جالب دیگر در این خیمه شب بازی اینکه آقای مشکینی که غافل بوده که رهبری خامنه‌ای از قبل طراحی شده‌ است و مجلس خبرگان رهبری فقط می‌باید به آن جنبه قانونی بدهد. در آن زمان چون آقای مشکینی رئیس مجلس خبرگان و موسوی اردبیلی رئیس قوه قضائیه بود، برای که این دو را به طمع بیندازند و تا لحظه آخر همکاری کنند، در ظاهر و پیش اینان چنان وانمود می‌کنند که بعد از خمینی رهبری شورائی، از آقایان خامنه‌ای، مشکینی و موسوی اردبیلی تشکیل می‌شود. ولی باند سه نفره تصمیم دیگرو تبانی که قبلا برنامه ریزی کرده بودند، سر بزنگاه تصمیم خود را به اجرا می‌گذارند. هاشمی رفسنجانی می‌نویسد:

« قبلاً در مشورت‌های سران قوا و جمعی دیگر از بزرگان به این نتیجه رسیده بودیم که شورائی مرکب از آیات خامنه‌ای، موسوی اردبیلی و مشکینی، رهبری را به عهده بگیرند ولی در مذاکرات، رهبری فردی رأی بیشتر آورد.»(10) سران سه قوا یعنی: آقایان هاشمی رفسنجانی، موسوی اردبیلی و خامنه ای.

«آن شب در همان بیمارستان با حضور آیات خامنه‌ای، مشکینی، موسوی اردبیلی و حاج احمد آقا، پس از مشورت‌ها به این نتیجه رسیدیم که در صورت پذیرفتن مجلس خبرگان، سه نفر آیات خامنه‌ای، مشکینی، موسوی اردبیلی به عنوان شورای موقت رهبری انتخاب شوند.» (11)

اما او یادداشت کرده بود که آقای خمینی با رهبری شورائی موافق نبوده ‌است. کسانی که برای نقض قانون اساسی، چاره‌ای جز توسل به قول و نامه جعلی او نداشته‌اند و حتی برای قبولاندن شورائی از غیر مرجع‌ها باز نیازمند استناد به قول او بوده‌اند، با وجود مخالفتش، چگونه «به این نتیجه» رسیدند که سه نفر فوق، «شواری موقت رهبری» را تشکیل دهند؟ حقیقت این ‌است که او یادداشتهای خود را بعد از مرگ آقای خمینی و «رهبر» شدن آقای خامنه‌ای انتشار داده ‌است. باوجود مراقبت، تناقض‌های بسیار در یادداشتهای او وجود دارند که این یکی از آنها است.

به این ترتیب، باند انحصارگر، در چند نوبت، چنین وانمود می‌کنند موافق رهبری شورائی هستند و آقای مشکینی را به طمع می‌اندازند که او بعد از فوت آقای خمینی، یکی از اعضای شورای رهبری سه نفری، مرکب از خامنه ای، موسوی اردبیلی و مشکینی، است.

در قسمت پیشین هم آمد، چون مشکینی خودش شرایط مرجعیت را نداشت و گفته‌هایش معلوم می‌کند خود شخصی را در نظر داشته ‌است. با دوندگی‌های ری‌شهری، داماد او، برای رهبری او، معلوم می‌شود آن کس خود او بوده ‌است. بنابراین با توجه به نقش اساسی او بعنوان رئیس مجلس خبرگان رهبری، با وجودی که می‌داند عمل خبرگان خلاف قانون اساسی است، دست بکار می‌شود تا « شرط مرجعیت» را از قانون اساسی بردارد. مشکینی در انتخاب رهبر روی کلمه «مرجع » تأکید می‌کند و می‌گوید که انتخاب رهبر« چه فرد چه سه نفر، چه گروه سه نفری چه گروه 5 نفری هم از میان مراجع باید انتخاب بشوند.» بعد سعی می‌کند، استدلال کند که منظور از مرجعیت کسانی است که «صلاحیت مرجعیت و رهبری را دارند، نه فعلیت مرجعیت » یا به عبارت دیگر صلاحیت مرجعیت بالقوه و نه مرجعیت بالفعل.

اما چون خود داوطلب رهبری بوده و برای خود «صلاحیت مرجع شدن» قائل بوده، برای حل مسئله به زعم خود، به شورای نگهبان متوسل می‌شود که تفسیر آنها از قانون «مرجع ذیصلاح است نه مرجع بالفعل.» چون در اصل 109 تصریح شده که رهبر باید« صلاحیت علمی و تقوایی لازم برای افتاء و مرجعیت.» یعنی صلاحیت بالفعل و نه بالقوه، را داشته باشد.

اما این فقیه قدرت طلب، چون می‌داند توجیه او عمل خلاف قانون را قانونی نمی‌کند، مصوبه نیمه تمام شورای بازنگری را که هنوز به تصویب شورا و ملت هم نرسیده ‌بود ولی در آن، « شرط مرجعیت» از قانون اساسی حذف شده ‌‌بود، دست مایه می‌کند و چنانکه پنداری قول او آنرا قانون اساسی می‌کند، بدان توسل می‌جوید. حتی سخت به رهبری شورایی می‌تازد و با این عمل، رئیس خبرگان رهبری زمینه را برای رهبری غیر مرجع فردی باز و راه را صاف و هموار می‌کند. در اینجا است که باند انحصارگر برگ خود را رو می‌کنند. هنگامی که آقای رفسنجانی می‌خواهد رهبری فردی را به رأی بگذارد، آقای مشکینی مثل کسی که تازه از خواب بیدار شده ‌باشد، تذکر می‌دهد که «آقایانی که می‌خواهند رأی به فردی بدهند، این را هم در نظر بگیرند که اگر تصویب شد، آن فرد را پیدا می‌کنند یا نه! این را هم در نظر بگیرند.». از گفته وی آشکار است که وی به خامنه‌ای نظر نداشته است. در این لحظه است که آقای رفسنجانی در پاسخ به وی صریح می‌گوید: «خیلی خوب آن هائی که رأی می‌دهند قاعدتاً این جوری‌اند دیگه.». در اینجاست که مشکینی، دقیقاً می‌فهمد که کار از کار گذشته و دیگر از او کاری بر نخواهد آمد.

زمانی که آقای رفسنجانی می‌گوید: «آقای طاهری خرم آبادی پیشنهاد کفایت مذاکرات را دادند در این بحث شورا و فرد. حال کدام را اول بگذاریم شورا و یا فرد را» آقای امینی که در مجلس در نقش نَسَق‌گیر و یا پاچه‌گیرعمل می‌کند، می‌گوید: اول فرد را به رأی بگذارید. و می‌افزاید «که من عرض کوتاهی دارم در مخالفت با شورایی و آن این که ما در این کمیسیون مان موضوع شورایی را رد کردیم. این خلاف مصوبه ما است. الان مشکل پیدا می‌کند.» آقای رفسنجانی هم برای اینکه تذکر آقای امینی را شیرفهم کند، می‌گوید:

« آقای امینی می‌فرمایند: چون کمیسیون مصوبه‌اش فرد است و اگر شورایی تصویب شد، بعد مشکل پیدا می‌کند، طبعاً ما هر چه انتخاب بکنیم، حتماً این محدود به آن است بعداً که قانون اساسی تصویب می‌شود، اگر معارض با قانون اساسی در آمد، آن طبعاً باید اصلاح بشه، منطبق بشه با قانون اساسی».

در اینجا آقای رفسنجانی در مقام رئیس جلسه می‌گوید:« ما هر چه تصویب بکنیم، حتماً این محدود می‌شود به آن قانون اساسی که بعداً تصویب می‌شود» و نه این قانون اساسی که فعلاً موجود است. یعنی این که آن قانون اساسی که بر طبق آن باید رهبر انتخاب شود، کشک است. سخن او این‌ است: ما اول تکلیف کشور و رهبر را معین می‌کنیم و بعد قانون اساسی می‌سازیم که منطبق با این تصمیم ما باشد! اولاً تا به حال در کجا و حتی در ایران قاعده بر این بوده ‌است که اگر کمیسیونی به امری رأی مثبت داد، در جلسه عمومی شورا هم، نمایندگان باید به آن رأی مثبت بدهند؟ رأی جلسه عمومی تصمیم قانونی بشمار است و نه رأی کمیسیون. ثانیاً اگر جلسه عمومی شورا با نظر کمیسیون مخالفت می‌کرد و آن را رد می‌کرد، چه اشکالی پیش می‌آمد؟ وظیفه کمیسیون‌ها این ‌است که کار جلسه عمومی را آسان کنند وگرنه بر مجلس که ولایت ندارند. ثالثاً آیا آقای رفسنجانی نمی‌دانست که رأی کمیسیون به منزلۀ پیشنهاد است و نه رأی نهایی؟ چرا او می‌دانست، ولی چون قبلاً قرار و مدار گذاشته بودند خامنه‌ای رهبر بگردد، باز تذکر امینی را بمنزلۀ رأی نهایی برای خبرگان رهبری مورد تأیید قرار داد. و گفت: «خیلی خوب آقایانی که با فردی بودن رهبر تو این مقطع. همین مقطع تا رفراندوم قیام بفرمایند. ظاهراً تصویب شد، بشمارید 45-44 نفر. حالا باید روی فردی رأی بگیرم. ما پیشنهادمان آقای خامنه ای است». بعد از آن، آقای رفسنجانی می‌گوید: « ما پیشنهادمان آقای خامنه ای است !»

آقای رفسنجانی برای ماساندن و محکم کردن رهبری خامنه‌ای، می‌گوید:« اجازه بفرمائید این حرف آقای شبستری (هادی) را می‌خواهید آقایون، آقای شبستری، آقای شبستری چیزی از آقای طاهری شنیده که امام جمله‌ای در باره آقای خامنه‌ای گفته اند، سندش من هستم، اگر آقایون مایلند نقل کنم و الّا نه نکنم.» و امینی داد می‌زند« سندش جناب آقای هاشمی». هاشمی ادامه می‌دهد: « آن که ما از حضرت امام، البته امام تو این سندشان که امروز خواندیم گفتند چیزهایی را قبول کنید از من که یا نوشته باشم یا تو رادیو گفته باشم. این آن نیست که تو رادیو گفته باشد. ایشان نگفتند، اولاً منتها ما 5-4 شاهد داریم اینجا، می‌توانیم. ما شاهد هم داریم. شاهدید؟. بله! بله ما یک جلسه با حضورسران سه قوه، آقای نخست وزیر(موسوی) و حاج احمد آقا خدمت امام بودیم. همان موقع که مسئله آقای منتظری داغ شده بود، ما با امام مباحثه داشتیم. ما یکی از احتجاجاتمان با امام این بود که اگر شما منتظری را کنار بگذارید، ما در رهبری دچار مشکل می‌شویم. امام شورائی را خیلی تمایل نداشتن هیچ وقت، فرد را هم ما می‌گفتیم که ما فرد را نداریم الآن مطرح بکنیم تو جامعه چون ما فرضمان بر مرجعیت بود و با همان مسائل بود. امام فرمودند: چرا ندارید، آقای خامنه‌ای. البته ما می‌توانستیم آن روز حمل کنیم این را امام خوب برای اینکه ما را قانع بکنند، بگویند تو بن بست نیستید. ما این مقدار البته قرار هم گذاشتیم که به کسی نگوئیم، ما هم نگفتیم. واقعاً بعداً شنیدیم که درز کرده، ما نفهمیدیم که کجا درز کرده، اما ما نگفتیم. خود آقای خامنه‌ای هم اصرار داشتند که این را مطرح نکنید. ایشان به من فرمودند، نبادا این را بگوئید. من هم نگفتم.

یک بار دیگر خصوصی خدمت امام رفتم، باز رو همان مسئله. من چون در جلسه عمومی شرمم می‌آمد که خیلی بحث مثلاً یکدندگی با امام بکنم. تنها که می‌رفتم خیلی آزادتر حرف می‌زدم. خیلی با ایشان ور رفتم رو مسئله، باز ایشان با من تو همان جلسه فرمودند که شما وقتی آقای خامنه‌ای را دارید، چرا تردید دارید؟ چرا مشکل دارید؟

بار سوم احمد آقا، این را احمد آقا دیروز به ما گفت: تو جمع چند نفریمان گفت: وقتی آقای خامنه‌ای کره بودند و فیلمشان با آقای "کی میل سونگ" داشت نمایش داده می‌شد، منظره خوبی بود آنجا. من گفتم که احمد آقا گفتند: آقای خامنه‌ای خوب جا افتاده‌اند. این واقعاً خوب آبروئی هستند برای نظام. ایشان فرمودند که واقعاً ایشان شایسته رهبری هستند. این هم حرف سومی است که البته این را من از احمد آقا نقل می‌کنم با واسطه. آن را که عرض می‌کنم، آقای اردبیلی و من و آقای احمد آقا و آقای نخست وزیر تو جلسه بودیم با هم شنیدیم. این مسموعات ما است.»

در اینجا آقای خامنه‌ای وقت برای چند کلمه صحبت کردن می گیرد و می‌آید پشت تریبون و می‌گوید:

« اولاً واقعاً باید خون گریست بحال جامعه اسلامی که احتمالاً کسی مثل بنده در آن مطرح بشه. من حالا اینکه نمی‌خواهم در باره این صحبت کنم. مسئله اشکال فنی دارد. اشکال اساسی دارد. من حالا قبلاً هم خدمت آقای هاشمی ‌گفتم. یکی دو هفته قبل از این که قضیه مطرح بوده و ایشان، من به ایشان گفتم، قاطعاً چنین چیزی را قبول نخواهم کرد. حالا غیر از اینکه خود من حقیقتاً لایق این مقام نیستم و این را بنده می‌دانم. شاید آقایان هم می‌دانید. اصلاً از این لحاظ اشکال پیدا می‌کند این قضیه رهبری، رهبری صوری خواهد بود. نه رهبری واقعی. خوب من نه از لحاظ قانون اساسی و نه از لحاظ شرعی برای بسیاری از آقایان حرفم حجت نیست. حرف رهبر را ندارد. این چه رهبری خواهد بود؟ قانون اساسی خوب می‌گوید مرجع. حالا شأنی یا مرجع فعلی. آن حالا هیچی. از لحاظ شرعی هم حجیّت قول رهبر در صورتی است که آن کسی که می‌خواهد به حرف او عمل کند، باید او را فقیه و صاحب نظر در امور دین بداند. خوب الآن تو همین جلسه چند نفر آمدند، صحبت کردند، تصریح کردند که بنده صاحب نظر نیستم. این چطور همین آقای آذری که اسم بنده را اول بار آوردن 9 نفر تو این جلسه. بنده اگر حکم بکنم، ایشان قبول خواهند کرد؟ قطعاً قبول نمی‌کنند.»

بعد از سخنان او، چند نفری داد می‌زنند: «بعد از رهبر شدن قبول می‌کنند». باز خامنه‌ای می‌گوید: بعد از رهبر شدن، نه آقا! باز چند نفری بدون اجازه گرفتن با یکی دو جمله می‌گویند می‌شه. « و ما که نمی‌خواهیم از شما تقلید بکنیم». آقای خامنه‌ای: «می‌گوید بحث تقلید نیست، بحث حکم است». او ادامه می‌دهد: « پس ولایت فقیه نیست، ولایت عدول مؤمنین است» باز امینی و یکی دو نفر دیگر می‌گویند: «این موقت است و اشکال ندارد» سرانجام باز خامنه‌ای می‌گوید: «من به هر حال مخالفم» و ادامه می‌دهد: « بنده در بحث شورائی و فردی، می خواستم بیایم اینجا صحبت کنم و فکر نمی‌کردم که بحث فردی رأی بیاورد»

در اینجا آقای رفسنجانی می‌گوید: « من هم می‌خواستم صحبت کنم، من هم نظرم به شورا بود ولی وقتی اکثریت گفتند فرد، دیگر جای صحبت نیست. حالا ما رأی می‌گیریم. چون آقای خامنه‌ای صحبت کردند، دو جمله هم من صحبت کنم: اولاً ما با آقای خامنه‌ای از جوانی توی مدرسه خدمتشان بودیم تو بحثها بودیم. حالا همیشه مسائل مطرح می‌شه، مسائل عمده مطرح می‌شه. ما واقعاً آقای خامنه‌ای را صاحب نظر می‌دونیم، صاحب نظر جدی در مسائل فقهی. اما نه اینکه ایشان رفته اند و مسائل را استنباط کرده یعنی اگر الآن یک مسئله اجتماعی برای کشور مطرح بشه و ایشان بخواهند نظر فقهی پیدا بکنند، با همان روش سنتی نه، مشکل با یک مقدار کار کردن با یک مقدار کمک گرفتن از کسانی که منابع را چون دقت ممکنه نداشته باشند، کمک کنند برای پیدا کردن مصادیق. ایشان می‌توانند به نظر برسند.» در اینجا یکی در حین صحبت رفسنجانی داد می‌زند و می‌گوید: «خود آقای خامنه‌ای گفتند صلاحیت ندارند.» رفسنجانی پاسخ می‌دهد: «نه! نباید بگویند دیگه. آقای خامنه‌ای نه! دیگه نمی‌تونند. ما حالا ر أی می‌گیریم و بحث هم نمی‌کنیم. کسانی که با رهبری آقای خامنه‌ای تا رفراندوم، البته این موقت است دائمی نیست، تا آن موقع موافق هستند، قیام بفرمایند. بشمارید!. موقت گفتم ولی اعلام نمی‌شه. 56 نفر ایستاده اند (موافق)، 14 نفر نشسته اند(مخالف)»

سخنان هاشمی رفسنجانی نیز صریح است بر این‌که آقای خامنه‌ای مجتهد نبوده ‌است و «با کمک گرفتن» می‌توانسته ‌است به نظر برسد!!

خیمه شب بازی از پیش طراحی شده، رهبرکردن آقای خامنه‌ای توسط شورای خبرگان رهبری، انسان را مات و مبهوت می‌کند. انسان مبهوت می‌شود از این همه حقه بازی ودوز و کلکِ که باند رفسنجانی، خامنه‌ای و احمد آقا برای قبضه‌ کردن قدرت، در کارآورده‌اند. این باند سه نفره بکنار، این 56 نفر فقهایی که رأی به خامنه‌ای داده‌اند، آیا جز فقیه قدرت پرست نام دیگری می‌شود، به آنها داد؟ و آن 14 فقیهی هم که رأی منفی دادند، موافق نوار منتشره، (سخنان آقای رفسنجانی، موحدی کرمانی و بعضی دیگر از حاضران در جلسه) بر مخفی کردن محتوای جلسه و مذاکرات از رسانه‌ ها و مردم تأکید داشته‌اند. شما فقهایی که رأی منفی دادید چرا نگفتید در مجلس خبرگان رهبری چه گذشته است؟ چرا، نه آن زمان و نه بعدها، حقایق را به مردم نگفتید؟ آیا شما شریک در جرم بزرگ باند سه نفره نیستید؟ قطعاً هستید. بر شما است که توبه کنید و عمل نادرست خود را جبران کنید. آیا تمامی این فقهایی که شاهد این همه دروغ و تزویر و حقه و قلب حقیقت بوده‌اند، و حتی تحت عنوان «ولایت عدول مؤمنین» به آقای خامنه‌ای رأی داده‌اند، اینها فقهای عادل هستند؟ قطعاً نیستند و فقهای بنده قدرت وعمله ظلم و ستم اند.

اگر اندکی در صبحت آقای خامنه‌ای، وقتی دما سنج‌ معلوم کرده بود قرار بررهبری او است و برای خود وی هم مسّجل شده بود طرح باند سه نفره متحقق شده‌ است و وی بر کرسی رهبری خواهد نشست، دقت کنیم، نکات بسیار گویا و رازهای ناگفته از طرح باند سه نفره بر ما آشکار خواهد شد. گزینش خلاف قانون اساسی کسی که مشروعیت شرعی و قانونی نداشته ‌است و سایر امور ناگفته، چگونه ممکن شده‌است؟ بدین‌گونه:

1-حتی اگر احتمال هم داده شود که او رهبر شود، «واقعاً باید خون گریست بحال جامعه اسلامی که احتمال رهبری کسی مثل بنده در آن مطرح بشود»

2- انتخاب آقای خامنه‌ای به رهبری «اشکال فنی. اشکال اساسی دارد.»

3- خود اعتراف می‌کند « لایق این مقام نیست.» و آقایان عضو شورای رهبری می‌دانند که او لایق این مقام نیست.

4- وی به درستی اشاره می‌کند که انتخاب من برای رهبری « رهبری صوری خواهد بود. نه رهبری واقعی. خوب من نه از لحاظ قانون اساسی و نه از لحاظ شرعی برای بسیاری از آقایان حرفم حجت نیست. {حکم}حرف رهبر را ندارد.»

5- این انتخاب مخالف قانون اساسی است « قانون اساسی خوب می‌گوید مرجع. حالا انشائی یا مرجع فعلی. آن حالا هیچی.» او و همه دیگر اعضای آن مجلس می‌دانند که او هیچ یک از صلاحیت‌ها را ندارد. اشکال اساسی تر اینکه:

6- خود واقف است که از لحاظ شرعی هم اشکال اساسی دارد. زیرا خود می‌گوید « حجیّت قول رهبر در صورتی است که آن کسی که می‌خواهد به حرف او عمل کند، باید او را فقیه و صاحب نظر در امور دین بداند. خوب الآن تو همین جلسه چند نفر آمدند، صحبت کردند، تصریح کردند که بنده صاحب نظر نیستم. » و این عین حقیقت است.

7- از همه مهمتر: او لو می‌دهد که رهبر کردن او قبلاً طراحی شده ‌است. می‌گوید: « من قبلاً هم خدمت آقای هاشمی‌ گفتم. یکی دو هفته قبل از این که قضیه مطرح بوده و ایشان، من به ایشان گفتم، قاطعاً چنین چیزی را قبول نخواهم کرد.»

8- نباید از او پرسید شما که خود چنین آگاه هستید که صلاحیت رهبری ندارید، و خود هم به آقای رفسنجانی گفته‌اید که «قطعاً چنین چیزی را قبول نخواهم کرد.»، در این فاصله چه چیز تغییر کرده ‌است که با وجود صلاحیت نداشتن، رهبری را قبول کردید؟ دلیلی جز اجرای طرح به انحصار در آوردن قدرت دارد؟

دراینجا، این سئوال اساسی مطرح می‌شود: با وجود آن‌که از قبل رهبر شدن آقای خامنه‌ای طراحی شده بوده ‌است، چرا بر زبان اواعترافاتی جاری می‌شود؟ دو علت را می‌توان در گفته‌های آقای خامنه‌ای، جست:

یکم: اینکه وقتی او بر کرسی رهبری تکیه زد، رأی دهندگان خود را ملزم به اطاعت ببینند. هر اقدام او را تصدیق کنند و حق مخالفت با موضعی که او می‌گیرد را از خود سلب کنند. چون می‌دانند بکسی رأی می‌دهند که هیچ‌ یک از صلاحیت‌ها را ندارد، در علن، او را صاحب همه صلاحیتها بشناسند تا کسی نگوید با وجود عدم صلاحیت و اعتراف خود او به نداشتن صلاحیت، چرا به او رأی دادید. این رأی از قماش بیعت نیست. چرا که بیعت عالمان با جاهل، روا نیست. از قماش سرسپردگی است. او و هاشمی رفسنجانی رأی دهندگان را در موضع سرسپرده قرار داده و با جو ارعابی که ایجاد کرده‌ بودند، ناگزیر از تن دادن به سرسپردگی کرده‌اند. به این دلیل، از آن روز تا امروز، مجلس خبرگان، خود را تحت و نه فوق رهبر تعریف می‌کند و در تابعیت محض از آقای خامنه‌ای است.

دوم: نظر به اینکه آقای رفسنجانی فکر می‌کرد که چون آقای خامنه‌ای ضعیف است و در مجلس خبرگان هم بنابراین می‌شود که او به «کمک» نیاز دارد، پس، او برای همیشه در اختیار هاشمی رفسنجانی خواهد ماند. در حقیقت به نیابت از او حکم خواهد راند و او بیشتر از موقعیتی که دوران آقای خمینی داشت را پیدا خواهد کرد. آقای هاشمی رفسنجانی خود را نمی‌توانست بعنوان رهبر بقبولاند بخاطر آلودگی‌های بسیار بیشتر از آلودگی‌ها ی آقای خامنه‌ای.

اما آقای خامنه‌ای هم این حقیقت را می‌دانست که در دو دوران ریاست جمهوریش، آقای خمینی نگذاشت که او از اختیارات ریاست جمهوری مقرر در قانون اساسی، برخوردار شود. نگذاشت نخست وزیر را خود انتخاب کند. هر دو بار نخست وزیر به او تحمیل شد. حال در جمع شورای خبرگان رهبری، خود او بعنوان رهبر تحمیل می‌شد. از اینرو، باید دو پهلو سخن می‌گفت: هم خود را کسی جلوه می‌داد که اهل همکاری است و هم می‌گفت باید مطمئن شود که حکم او را همگان خواهند پذیرفت. عجب این‌که هوش آقای هاشمی رفسنجانی بخواب می‌رود و او معنی اتمام حجت آقای خامنه‌ای در نمی‌یابد. وگرنه می‌توانست بفهمد که خامنه‌ای می‌گوید قدرت قابل تقسیم نیست و اگر او رهبر شود، آن‌را با کسی تقسیم نمی‌کند. احمد آقا نیز این رو دست را می‌خورد.

پشت هم اندازی که آقای رفسنجانی بود، دانست آقای خامنه‌ای نه مرجعیت دارد و نه مرجع است و نه حتی به قول خودش« حالا شأنی یا مرجع فعلی. آن حالا هیچی. ». او یک روز بعد از رهبرشدن خامنه‌ای نوشت خامنه‌ای، آیت الله هم نیست، چه رسد به مرجع. وی دوشنبه 15 خرداد 68، یک روز بعد از رهبر کردن وی، نوشت: « با بعضی از اعضای هیأت رئیسه [خبرگان .ن.]در باره به کار بردن عنوان آیةالله به جای حجةالاسلام والمسلمین مشورت کردم؛ موافقت داشتند.» (12)

اگر بشود مقایسه کرد، رهبرکردن آقای خامنه‌ای، به بیعت کردن با خلفای اموی و یا عباسی و عثمانی می‌ماند. کار بیعت کنندگان، بعد از بیعت، تمام بود. الا این‌که شیعه، براین اساس گرفت که آن‌گونه بیعت را سرسپردگی و خلاف اصل می‌دانست.

با ذکر این نکته بحث را به پایان می‌برم: آقای رفسنجانی از آقای خامنه‌ای بمراتب مقصرتر و مسبب وضعیت امروز ایران است. زیرا غیر تصدی عملی دوران سیاه ده ساله، کاری کرد که جریان جبری بدتر شدن بد ادامه پیدا کند. با آن‌که آقای خامنه‌ای پشت تریبون رفت و آن حقایق را در باره خود گفت و اگر جو ارعاب نبود، آن مجلس هم به او رأی نمی‌داد، کارگردانی آقای هاشمی رفسنجانی، سبب شد که او رهبر شود. بنابراین وقتی می‌گویم مسئول اول تمامی جنایات و فسادها انجام گرفته و خسارات وارده به کشور، در طول دوران رهبری آقای خامنه‌ای، آقای هاشمی رفسنجانی است، بنا بر اسناد منتشره، خلاف حقیقت نگفته‌ام. او نه تنها با جعل و تزویر و دروغ و دغل آقای خامنه‌ای را بر کرسی رهبری نشانده است، بلکه تا مرگ، نیز حقیقت را از مردم ایران پنهان نگاه ‌داشته است. و نیز فقهایی که به رهبری آقای خامنه‌ای رأی دادند و گفتند: «ولایت عدول مؤمنین» است، نه تنها مؤمن عادل نبوده‌اند بلکه کذّابانی بوده‌اند که، با تن دادن به زبونی، او را بر کرسی رهبری نشانده‌اند. حق این‌ است که به جای «ولایت عدول مؤمنین»، «ولایت عدول کذّابان» واقعیت جسته‌ است.

محمد جعفری 20 بهمن 1359

mbarzavand@yahoo.com

یادداشت و نمایه:

1- به سوی سرنوشت، خاطرات سال 1363، هاشمی رفسنجانی، ص 463.

2- همان سند، 27 مرداد 63، ص 248؛ «ربانی املشی هم، تلفنی اجازه رفتن به مکه را می‌خواست که موافقت نکردم.» 3- همان سند، 6 آبان، 63، ص 356؛« را حع به اهانت‌هایی که آقای صادق خلخالی در خاطرات سیاسی خود در روزنامه صبح آزادگان به ایشان و آقای محمد مؤمن و بعضی دیگر از اعضای جامعه مدرسین دارد، شاکی بود. توقع داشت که ما علاج کنیم. آقای محمد یزدی هم قبلاً شاکی بود.»

4- همان سند، ص 464.

5- بازسازی و سازندگی، هاشمی رفسنجانی، چاپ 1391، ص149و150.

6- خاطرات آیت‌الله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی، فوریه 2001، ص 282.

7- همان سند، ص 504.

8-سازندگی و بازسازی، هاشمی رفسنجانی، ص 167.

9- متن تلگراف خامنه ای به گلپایگانیحضرت آیت الله العظمی آقای گلپایگانی، مرجع عالیقدر، دامت برکاته، با سلام و تحیت...اینجانب ضمن عرض تسلیت این مصیبت بزرگ به پیشگاه حضرت ولی عصر( ارواحنا فداه و عجل الله فرجه) و به آن جناب و به همه حوزه‌های علمیه و علمای اعلام، توفیقات الهی را برای همگان مسئلت می‌کنم و ملتمس دعا هستم. سید علی خامنه‌ای» (سازندگی و بازسازی، هاشمی رفسنجانی ص 167.)

10- سازندگی و بازسازی،هاشمی رفسنجانی، چاپ 1391، ص 150.

11- همان سند، ص 16.

12- همان سند، ص 153.

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy