طنزی از جلال سعیدی - رادیو فردا
حسن روحانی آمده بود به خوابم. یک کتابچه هم دستش بود. رویش نوشته بود: «دلتنگیهای برجامی سروده حسن روحانی مقام معظم رهبری آینده کشور». گفتم: «حسن جان! این خبرای مربوط به شکنجه اسماعیل بخشی و سپیده قلیان رو شنیدی؟»
گفت: «نه مگه چی شده؟»
گفتم: «تو رئیسجمهور ممکلتی، خبرش همه جا پیچیده، خبر نداری؟»
آهی کشید و گفت: «من از موقعی که اون بلا رو سر برجام آوردن دیگه حوصله هیچی رو ندارم.»
در این لحظه آقای واعظی رئیس دفتر رئیسجمهور وارد شد و با خوشحالی به روحانی گفت: «حسن نگران نباش. اون کارگرا دروغ گفته بودن.»
روحانی گفت: «مگه کارگرا هم تو شکست برجام نقش داشتن؟»
به واعظی گفتم: «میشه بگی چجوری به این نتیجه رسیدین که کارگرا دروغ گفته بودن؟»
واعظی گفت: «از وزارت اطلاعات پرسیدم. گفتن نه ما شکنجه نکردیم. طبق مقررات بازجویی فنی کردیم فقط.»
روحانی گفت: «خدایا شکرت. از یه آزمون دیگه هم رو سفید در اومدم. برم سخنرانی کنم تو تلویزیون و از دستاوردهای وزارت اطلاعات برای مردم بگم؟»
مطالب بیشتر در سایت رادیو فردا
واعظی با شوق و ذوق گفت: «وای! چه فکر خوبی حسن! واقعا تو لیاقتت رهبری نظامه الان داری تلف میشی تو ریاست جمهوری»
روحانی چشمانش برق زد و گفت: «جدیا! یه پیگیری کن از دکتر بیت رهبری ببین پروستات این یارو نمیخواد دوباره عود کنه. حوصلهام سر رفت بابا!»
نمیدانم از کجایم جزوه منشور شهروندی نوشته حسن روحانی را درآوردم و کوبیدن روی میز و گفتم: «آقا طبق همین منشوری که شما امضا کردی باید به حقوق و ادعاهای این آدما رسیدگی بشه. نه اینکه به خود وزارت اطلاعات بگید شکنجه کردی بگه نه بعد جشن بگیرید»
روحانی منشور حقوق شهروندی را برداشت و گفت: «این چیه؟ من اصلاً اینو یادم نمیاد»
واعظی منشور را برداشت و کرد توی شلوارش. گفت: «هیچی بابا. مال زمان انتخابات بود این حرفا. تو ذهنتو درگیر این خزعبلات نکن حسن جونم.»
در این لحظه بسیار عصبانی شدم و به اذن خدا پارهای الفاظ رکیک و بسیار نامناسب بر زبانم آمد که متأسفانه حتی در خواب هم قابل پخش نیستند ولی از طرف همه شما عزیزان نایبالزیاره بودم. با شنیدن این الفاظ، روحانی خیلی ناراحت شد و از شدت عصبانیت شروع کرد به غلطیدن روی زمین و جیغ کشید: «من میخوام رهبر شم! من میخوام رهبر شم!»
و واعظی با تلاش زیاد روحانی را از غلطیدن متوقف کرد و او را روی پاهایش خواباند و در حالی که تکان تکانش میداد شروع کرد برایش لالایی خواندن:
لالالا، گل عَرعَر / یه روزی تو میشی رهبر
لالالا حسن جونی / تو اینجا مثل مهمونی
لالالا گلِ برجام / حسن جونم نرو تو دام
لالالا...
در حالی که حسن روحانی انگشت شستش را توی دهانش کرده بود و میمکید و در خواب شیرینی فرو رفته بود با یک فریاد حاوی کلمات غیرقابل پخش از خواب پریدم.