تحلیل سایت نقطه
آمریکاییها امکان دارد به تشخیص خود کسی یا کسانی را برای این امر برگزینند و با آنها مشورت کنند و آنها «ما و شما» نباشیم. آنوقت هم نمیتوان آمریکاییها را محکوم کرد زیرا به هر روی آنها با ایرانیان مشورت کردهاند. امیدواریم که آنها از بین طرفداران فروپاشی جمهوری اسلامی، هشیارترین و وطندوستترین مشاوران باورمند به دموکراسی را دستچین کنند.
اپوزیسیون خارج از کشور نگران و به تکاپو افتاده است. این نگرانی بیمورد نیست و جا دارد. زمانیکه دولتهای خارجی برای مقابله با یک حکومت دست به کار شوند، هیچ چیز مهمتر از نقش یک «دولت در تبعید» برای حمایت از مردم کشور نیست. مشروط به اینکه این دولت در تبعید مورد قبول مردم و اکثریت نیروهای سیاسی باشد؛ به رسمیت شناخته شود.
کنفرانسی در اواسط ماه فوریه آتی به میزبانی لهستان و اقدام آمریکا با تمرکز روی مسئله ایران قرار است برگزار شود. گویا قرار است کشورهای خاورمیانه نیز به این نشست دعوت شوند. گروهی این نشست را به نشست گوادالوپ تشبیه کردهاند. در مقالات و بیانیههایی که تاکنون منتشر شده است و در آینده هم با آنها روبرو خواهیم بود دلنگرانیهایی از سوی اپوزیسیون خارج کشور دیده میشود.
از حرکات و مواضع سیاسی آمریکاییها اینگونه برمیآید که دولت ترامپ قصد برخوردی سختتر از تحریمها را با رژیم ایران دارد. شاید تاثیر تحریمها آنگونه که انتظار میرفته، نبوده است و اکنون عزم ترامپ و همکاران او فشار بیشتر بر ایران از راههای دیگر است. بیشک بهترین بدیل برای مقابله با جمهوری اسلامی گستردگی و حجم سنگین اعتراضات و شورشهای مردمی بوده و هست. اما شرایط مردم ایران در زیر استبداد مذهبی کمنظیر جمهوری اسلامی به هیچ وجهه ساده نباید انگاشته شود و امروز بهای سیاستهای غلط اروپاییان و باراک اوباما در قبال جمهوری اسلامی را در داخل کشور به وضوح میبینیم.
نگرانی اپوزیسیون خارج از کشور
اما، آنچه اینجا در خارج از کشور کار را بر اپوزیسیون خارج سخت میکند کاملا قابل درک است. دولتهای خارجی اگر وارد کار شوند تا جمهوری اسلامی را براندازند، آنوقت سخن اصلی را خارج از کشورهای «باید بزنند» البته اگر بتوانند بزنند. سخن اصلی اینجا منظور از ایفای نقش کارساز در روند پروسهی براندازی با پایین آوردن هزینه و صدمات این پروسهی برای مردم ایران است.
هرگز نمیتوان انتظار سکوت از اپوزیسیون مردمی را داشت وقتی سخن از تاکتیکها و گزینههای نظامی در میان است. هر گزینهی نظامی که در کار باشد به معنای آسیب و ایام سخت برای مردم کشورمان است. حتی اگر این گزینههای نظامی در بهترین و موفقترین حالت خود با کمترین «هزینه» برای مردم ایران به آنجایی ختم شوند که شر جمهوری اسلامی از کشور کنده شود، باز هم تلفات و قربانیان این عملیات و رزمآراییها به معنای فجایعی دیگر برای هموطنان ماست. کابوس شکست عملیات نظامی و کشیده شدن تبعات آنها به درازمدت، همان چیزی است که هر ایرانی وطندوستی را به خود میبرد.
پس، سکوت و رضایت از اینکه آمریکا و متحدین آن بسوی گزینههای نظامی برای مقابله با رژیم ایران بروند ابدا درست نیست. زیرا همیشه پیامد های عملیات نظامی دارای ابعاد گسترده و غیر قابل رویت در آیندهی کشور است. هر چند که، آنکه کشور را به این بنبست کشانده است کسی جز علی خامنهای، دار و دستهی سیاهکار او و اصلاحطلبان فلاح امیدهای پوچ نیستند.
انواع اپوزیسیون خارج از حکومت
سالهاست که اپوزیسیون خارج کشور انتظار دارد که در مشاورتها و طرحریزیهای اروپاییان و بویژه آمریکایی ها برای اتخاد سیاستهایی له یا علیه جمهوری اسلامی جایگاه این اپوزیسیون منظور گردد و محترم شمرده شود. این ابدا انتظاری دور از قوائد «بازی»های سیاسی نیست و در تاریخ صده اخیر از این دست تعاملها و محاسبات مشترک توسط دولتها و اپوزیسیونهای در تبعید داشتهایم. ولی این انتظار بدلایلی که ریشههای آنرا باید در خود اپوزیسیون جستجو کرد دارای نکات ضعف و کمبودهایی است که این شرایط را رقم میزند.
دولت دستنشانده
دولت دستنشانده یا Rump state به حالتی میگویند که کشور بین حکومت مرکزی و حکومتهای منطقهای تقسیم شده باشد. دولت دستنشانده بخشهای از کشور را یا در دست داشته است و هنوز با حکومت مرکزی در جدال است یا اینکه به کمک نظامی دولتی بیگانه توانسته است بخشی از کشور را به زیر سلطه خود درآورد و خواهان توسعهی سیاستهای خود تا سرنگونی حکومت مرکزی است. برای نمونه، آن استراتژی که سازمان مجاهدین خلق در سالهای همپیمانی نظامی با حکومت صدام حسین در پیش گرفت برای تشکیل یک دولت «دستنشانده» در غرب ایران بود. دولتهای دستنشانده امکانات متعارف مالی، «جاسوسی» یا ارتباطی، سازماندهی و نظامی را برای مبارزه با حکومت مرکزی باید در اختیار داشته باشند تا دولت بیگانهای به حمایت از آنها برخیزد.
دولت در تبعید
«دولت در تبعید» مترادف فارسی مناسبی برای Government in exile است. تعریف ساده و خودمانی از دولت در تبعید این است که اپوزیسیونی، تخمینی از قدرت خود برای بدست گرفتن کشور پس از فروپاشی حکومت حاکم در کشورش را دارد و این تخمین را قابل اعتماد و تواناش را کارساز میداند. اینگونه اپوزیسیونها تاکیدی بر این دارند که مستقل هستند و خود را از دولتهای دستنشانده مجزا سازند. این نوع اپوزیسیون نمونههای نمادینی را بویژه پس از جنگ جهانی دوم از خود نشان داده است که مشهورترین آنها با نام دولت در تبعید چکسلواکی و هلند شناخته میشوند.
اپوزیسیون ایران بطور مشخص دارای دولت دستنشانده نیست. اما ادعا بر سر اینکه چه کسی و کدام سازمان میتوانند جایگاه دولت در تبعید را داشته باشند از سوی بسیاری وجود دارد.
- مشخصات دولت در تبعید
- اغلب زمینههای تولد اینگونه دولتها جنگها بودهاند و پناهنده شدن گروهی از مغلوبین جنگ به کشور دیگری همانند آنچه که در اروپا پس از هجوم آلمان نازی به کشورهای اروپایی روی داد.
- قدرت دولت در تبعید قدرتی مجازی است بدین معنا که وابسته به اعتبار و مشروعیتی است که دولتهای دیگر بدان میدهند تا زمانیکه به کسور باز گردد و مشروعیت عینی یابد.
- در مواردی که دولت در تبعید از جایگاه بسیار محکمی برخوردار باشد به عقد قراردادها، تغییر قانون اساسی، روابط دیپلماتیک و صدور کارتهای شناسایی برای افراد مبادرت میورزد.
- باور و یا ادعا دارد که میتواند کنترل و ادارهی کشور را بدست بگیرد. - در دنیای امروز انواع دولتهای در تبعید چهار گونه هستند:
- بازماندگان حکومتی که از قدرت سرنگون شده است.
- نمایندگان قسمتهایی از کشور که خواهان استقلال هستند.
- تشکیلاتی که بوسیلهی سازمان سیاسی یا چریکی تاسیس یافتهاند.
- از دوران جنگ جهانی دوم همچنان باقی ماندهاند.
تواناییهای دولت در تبعید هرچند به ندرت بطور کامل کنار هم چیده میشوند اما دستکم در چهار مورد مورد انتظار دولتهای بیگانه هستند:
- امکانات نظامی و یا توان تدارک دیدن عملیات نظامی
- امکانات مالی در خور توجه
- برخورداری از حمایت سیاسی بالا از سوی مردم کشور و یا مهاجرین و تبعیدیها
- برنامههای سیاسی و مدنی آمادهشده و مدون برای دوران پس از دست یافتن به قدرت
بدیلهای دولت در تبعید برای ایرانیان
تغییر قدرت در ایران بوسیله یک انقلاب که از سوی اکثریت مطلق مردم صورت گرفت روی داده است. این امر خود یک نوع «رسمیت» و مشروعیت را به انقلابیون و انقلاب در سالهای اول انقلاب داد. اما از آنجاییکه به سرعت رهبر و رهبران این انقلاب به شکل واضح سوءاستفاده و حتی خیابت به آرمانهای انقلاب را در پیش گرفتند و با خشونت و خونریزی در مقابل بخش زیادی از مردم که مایوس از نتایج انقلاب شده بودند ایستادند، نطفههای امید به اینکه بتوان کشور را از دست حاکمین یا انقلابیون باز گرفت ایجاد شد. از آنزمان ما دارای چهار بدیل برای دولت در تبعید ضد جمهوری اسلامی ایران بودهایم:
۱) در اوان انقلاب تنها نیرویی که میتوانست ادعا و جایگاه دولت در تبعید را داشته باشد شخص محمدرضا پهلوی بود. عمر او پس از انقلاب کوتاه بود. این وظیفه یا جایگاه به پسر وی رضا پهلوی رسید و او نیز در سن مناسب اعلام کرد که خواهان بازگشت به ایران و ادامهی حکومت پهلوی است. امروز اما جایگاه رضا پهلوی دیگر شباهت و نزدیکیی به آن روزها ندارد و او خود را موظف به هماهنگکنندهگی مبارزات مردمی ایران علیه رژیم آیتاللهها میداند.
۲) خروج شاهپور بختیار، که رییس دولت موقت قبل از پیروزی نیروهای طرفداز روحالله خمینی بود، از ایران و آمدن به اروپا، او را نیز یکی از امیدهای تشکیل دولت در تبعید برای مبارزه با جمهوری اسلامی نمود. با قتل بختیار بدست نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی این دولت نیز عمرش پایان یافت.
۳) سازمان مجاهدین خلق ایران با روی آوردن به مشی مبارزه مسلحانه در برابر جمهوری اسلامی ایران و سپس رفتن به عراق و اتکا به نیروی نظامی و مالی حکومت عراق که با ایران در جنگ بود، سومین بدیل از یک دولت در تبعید را ساخت. منتهی این بدیل تفاوتی نهادین با دو بدیل قبلی داشت و آن اینکه با وفاداری به انقلاب و ارزشهای انقلاب با جمهوری اسلامی میجنگید و هنوز هم خود را نیرویی برخواسته از و پایبند به انقلاب ۵۷ میداند.
۴) احزاب و نیروهای مسلح کردستان ایران که با جمهوری اسلامی درگیریهای نظامی در خاک و خارج از ایران داشتند نیز به نوعی نمایندهی کردهای ایران برای بدست گرفتن قدرت شدند.
۵) نیروهای اپوزیسیون و سازمانهای سیاسی و شخصیتهای سیاسی جمهوریخواه که از اوان انقلاب به مخالفت با روحالله خمینی و نیروهای او پرداختند. این «لشکر» که مدام به جمعیت آن اضافه شد تفاوتهایی را برای خودش با دیگر بدیلها قائل بود از جمله اینکه هیچ نیرویی از بدیلهای قبلی را دارای جایگاه سیاسی مناسب دولت در تبعید برای ایران نمیداند و خواهان اجماع و اتحادی از نیروهای سیاسی است.
نقش اپوزیسیون چرا کمرنگ است؟
در بخش پایانی این یادداشت به اینجا میرسیم که چرا با اینهمه بدیل و امکانات ایرانیان دارای دولت در تبعید نیستند. برای ایران و ایرانیان هرگز از زمان فروپاشی حکومت محمدرضا شاه پهلوی چیزی بنام و در اندازههای یک دولت در تبعید وجود نداشته است. یا اینکه دستکم هیچ نیرویی نتوانسته است جمیع مشخصات و تواناییهای لازم برای دولت در تبعید را در خود جمع کند. دلایل این شرایط نیز هم به داخل و هم به خارج کشور با ز میگردد:
- قبلا گفته شد، اینکه انقلابی در ایران، که انقلاب مردمی نیز مینمود یا بود، توانست حکومت پهلوی را بر اندازد، نگاه جهانیان و حکومتهای قدرتمند را به شرایط ایران با احتیاط همراه ساخت. حتی چهرهای که در اوائل خمینی از خود نشان داد رنگ و نگاری از میانهرو بودن یک انقلاب مذهبی را به جهان القا نمود. بزودی چهرهی مخوف و بنیادین «اسلام خمینی» جهان را شوکه کرد، اما دیگر دیر شده بود. ایران با عراق وارد جنگ شد. امکانات طبیعی و انسانی کشور پهناور و قدرتمند ایران در اختیار ملایان قرار گرفت و نخبهگان و روشنفکرنماهای آن دوران نیز دور این ملایان افراطی را گرفتند.
- جریان اصلاحطلبی که در تاریخ آیندهی ایران از آن بیشک به عنوان «ویرانگرترین» رویداد سیاسی کشورمان پس از انقلاب سال ۵۷ سخن خواهد رفت و از فرصتسوزیهای این قشر کتابها که نوشته خواهد شد، توانست آن چهرهی میانهروی دروغین خمینی و یاران انقلابیاش را دوباره آبرو بخشد و با آن ادعاها مجددا با رقص روی لوله های نفت، اروپاییان را امیدوار تحولات از درون ایران کند.
- اپوزیسیون خارج از کشور و همهی بدیلهای دولت در تبعید نیز نتوانستند از آسیب بازیهای سیاسی و قدرت دلارهای نفتی اصلاحطلبان دور بمانند. بزودی با ریختن اصلاحطلبان به میان صفوف مبارزان و مخالفان سرسخت جمهوری اسلامی کارآرایی این اپوزیسیون کمتر شد. رسانهها، رادیوهای دولتهای خارجی، هنرمندان، اندیشمندان ایرانی و غیر ایرانی کاملا زیر سیاستهای اصلاحطلبان به نوعی تمکین در برابر خیمهشببازیهای سیاسی درون ایران روی آوردند.
- اما بر خلاف تلاش دروغین اصلاح طلبان، مفاهیم و «ارزش»های دموکراسی، سکولاریسم و ایراندوستی و ملیگرایی در این سال ها قدرت یافت و اپوزیسیون خارج از کشور و بدیلهای دولت در تبعید در این راستا به هم نزدیک و نزدیکتر شدند.
- متاسفانه هیچ کدام از بدیلهای دولت در تبعید نه از پشتبانی چشمگیر و طیفی خارجنشینان برخوردار شدند و شدهاند و نه اینکه توانستهاند بطور «عینی» و «عملی» دارای استراتژیهای مشترک، و بههم نزدیک شوند. فاصلهها فقط در حد تعارف و حرف و کنگره و گفت و شنودهای رسانهای کم شدهاند.
کنفرانس لهستان پرسشی در برابر ماست!
اگر دولت دونالد ترامپ به این اجماع نظر رسیده باشد ( زیرا ترامپ مدام قند مذاکرات با روحانی را میسابد) که باید با ایران برخورد سفت و سختی داشت، اینک آیا انتظار اپوزیسیون ما از ترامپ، که بیاید بنشیند و حرف اپوزیسیون را بشنود حرفی دور از واقعیت و کارشکنانه نیست؟ از خودمان بپرسیم ترامپ با کی بنشیند و حرف بزند که فردای آن دهها مقاله در رد و ضد این «گفتگو» از سوی اپوزیسیون منتشر نشود؟ از این چهار بدیل باقی مانده کدام آن یکی را قبول دارد؟ اگر ترامپ به اپوزیسیون بگوید دو هفته وقت دارید تا سه نماینده به من معرفی کنید، این سه نماینده از سوی میلیون ایرانیهای ساکن آمریکا و اروپا و سازمانهای متعدد و شخصیتهای سیاسی ما، چه کسانی خواهند بود؟
ما گمان میکنیم همانگونه که خودمان سالهاست، که هر هفته ساعتهای فراوانی را برای حل اختلاف نظرهای بین اپوزیسیون صرف کردهایم، از دولت آمریکا هم میتوان انتظار داشت وارد این مباحث و جدلهای کلامی ما شود و سپس به نتیجهای از گفت و شنود با ما برسد. این یک درد و رنج بزرگ است که پس از سالها گفتمانسازی و گفتگو و تبادل نظر هنوز عدهای از شخصیتهای سیاسی ما نمیتوانند به اتحادی برسند و در داخل و خارج به آن تعداد پشتیبان مردمی دست بیابند که «رسمیت» وکالتی و اجرایی را به آنها برای دخالت در شرایط کشور و با اتکا به دولتهای خارجی بدهد.
اکنون که جمهوری اسلامی با عبور از خطقرمزهای یک دولت خاورمیانهای همهی راهها را دارد به روی خود و مردم ما می بندد و از درون نیز وحشت شورشهای مردمی را دارد چه وقت نشستن دولت آمریکا پای حرف اپوزیسیون ایران است؟ چطور اینکار را میشود کرد؟ آیا تا ۱۰ ماه فوریه سال جاری میتوان یک هیئت نمایندگان نیروهای بزرگ اپوزیسیون را برای مذاکرات با دولت آمریکا حول شرایط ایران در صورت حملهی نظامی فرستاد؟ آیا میتوان این مهم را صورت داد؟
آمریکاییها امکان دارد به تشخیص خود کسی یا کسانی را برای این امر برگزینند و با آنها مشورت کنند و آنها «ما و شما» نباشیم. آنوقت هم نمیتوان آمریکاییها را محکوم کرد زیرا به هر روی آنها با ایرانیان مشورت کردهاند. امیدواریم که آنها از بین مخالفان طرفدار فروپاشی جمهوری اسلامی، هشیارترین و وطندوستترین مشاوران باورمند به دموکراسی را دستچین کنند.