از جوانی هیچوقت علاقهی خاصی به فوتبال نداشتم و معمولا خبرهای آن را دنبال نمیکردم. با این حال همیشه دیدن مسابقات آن، به ویژه همراه با دوستان و خانواده، برایم هیجان انگیز بود. اما در چندین سال گذشته که در خارج ایران زندگی میکنم، هر بار که تیم ملی فوتبال ایران برای انجام مسابقه به کشوری میرود، کنجکاوانه خبرهای آن را دنبال میکنم.
اما صادقانه بگویم که در این سالها، بیش از آن که از تماشای مسابقات و یا برد و باختها به هیجان بیایم، از دیدن ایرانی هایی که از سراسر دنیا برای تماشای این مسابقات و تشویق بازیکنان مان در استادیومها حضور پیدا میکنند خوشحال میشوم؛ به ویژه وقتی که میبینم برخی از دختران و پسران جوان سر و صورت خودشان را سبز و سفید و سرخ کرده و پرچم شیر و خورشید نشان مان را در طول مسابقات به شکلی خستگی ناپذیر به حرکت در آوردهاند.
یعنی، همین که هنوز هم - پس از ۴۰ سال - این حکومت نتوانسته نشانهای برجستهی هویت و فرهنگ ایرانی را از جوان هایی بگیرد که در دورهی تسلط فرهنگ ضد ایرانی آنها بدنیا آمده اما تحت تأثیر آموزشهای آنان قرار نگرفتهاند. باید خوشحال و سرفراز بود
اخیراً هم متوجه شدهام که گویا تعداد کسانی که از کشورهای مختلف جهان به دیدن مسابقات میروند زیادتر از همیشه شده است؛ چرا که چند نفری از دوستان و آشنایان را میشناسم که از اروپا و حتی امریکا هم در جریان مسابقات مسکو و هم در مسابقه اخیر در امارات به دیدن این مسابقات رفتهاند و همهشان هم این جمله را با شکلهای متفاوتی گفتهاند که: «می رویم تیم ایران را تشویق کنیم».
اما، پس از هر دوی این مسابقات، از دوستانم حرف هایی را درباره برخی ایرانی هایی که از ایران برای دیدن فوتبال آمده بودند شنیدهام که به راستی دردناکاند.
تقریباً همهی این دوستان، که بیشترشان یا در خارج به دنیا آمده و یا سالهای زیادی را در خارج بودهاند، بدون این که با هم آشنایی داشته باشند، با تعجب از رفتار ایرانیها و برخوردهای بی ادبانه آنها میگویند، از این که برخی از این از ایران آمدگان حق دیگران را در نظر نمیگیرند، دور و برشان را پر از آشغال و کثافت میکنند، و یا بلند بلند حرف میزنند و از کلماتی زننده استفاده میکنند.
جوانی از اقوامم که از ایتالیا به مسکو رفته بود میگفت مدتها طول کشید تا به دو جوان از ایران آمده حالی کنیم که بلیتها شمارهی محل نشستن دارند و اشخاص نمیتوانند در جای دیگران بنشینند؛ و بالاخره هم ناچار شدیم ماموری را پیدا کنیم تا آنها را وادار به تغییر جا کند. دوست دیگری که از انگلیس رفته بود میگفت: مقابل دوست انگلیسیام از رفتار کسانی که از ایران آمده بودند خجالت میکشیدم. خوشبختانه او فارسی نمیدانست تا کلمات زشت آنها را بفهمد.
دوست دیگری که سی سالی ست در آمریکا زندگی میکند و اخیراً از امارات برگشته بود حیرت زده و سرخورده میگفت: «محال است که ماها بتوانیم دیگر در ایران زندگی کنیم. اینها هیچ شباهتی با ایرانی هایی که ما با آنها بزرگ شدیم و یا ایرانی هایی که در خارج هستند ندارند».
همهی این افراد میگفتند: کاملا و به روشنی میشد فهمید که چه کسانی از ایران آمدهاند و کدام ایرانیها از کشورهای دیگر؛ گویی دو گروهاند از دو کشور متفاوت.
البته من مطمئن هستم که همهی ایرانی هایی که در ایران زندگی میکنند و حتی آنها که در دورهی جمهوری اسلامی بدنیا آمده و بزرگ شدهاند این گونه نیستند. کما این که من، به دلیل کارهای مربوط به میراث فرهنگی، با ایرانیهای زیادی در داخل کشور در تماس هستم و بیشترشان انسان هایی فهیمده، با ادب و با فرهنگ هستند؛ و طی سالهای آشنایی هرگز حرکت و سخن زشتی از آنها ندیده و نشنیدهام. اما، در عین حال، یقین دارم که چهل سال تسلط حکومتی قرون وسطایی اثرات بدی بر آن جامعه گذاشته است؛ حکومتی که حتی سراناش نه ادب و نزاکت میشناسند و نه حق و حقوق کسی را رعایت میکنند؛ حکومتی که اهل حق کشی ست، اهل فساد و دروغ و دزدی ست؛ حکومتی که از رادیو و تلویزیون دولتیاش میشود رکیک ترین کلمات را - آن هم در «درس»های مذهبی و از زبان به اصطلاح «آیات خدا» - شنید؛ کلماتی که در کشورهای پیشرفته قبل از ساعت هشت شب، به خاطر بچهها و نوجوانها، از تلویزیونها و رادیوها حذف میشوند.
در عین حال این نکته را نباید فراموش کرد که در چند سال اخیر رژیم اسلامی، به همراه هر گروه ورزشی که برای مسابقات به خارج میآیند، تعداد زیادی از ماموران و خانوادههای آنها را، با تعداد زیادی پرچم جمهوری اسلامی به خارج میفرستد تا هم این پرچمها را بین خارج کشوریها پخش کنند و هم برای آن دسته از ایرانیان خارج کشوری که که به دیدن این مسابقات میروند و مایل نیستند پرچم جمهوری اسلامی را به دست بگیرند فضای نامناسبی فراهم آورند.
اینگونه است که حضور تیمهای ملی ایران در این مسابقات اغلب صحنه را به میدان ستیزی پنهان تبدیل میکند که در آن دو فرهنگ و دو مجموعهی ارزشی رو در روی هم قرار میگیرند.
با این امید که این ستیزه ارتجاع و پیشرفته بزودی تبدیل به نمایش بزرگ ارزشهای زیبا و به روز شده فرهنگ ایرانی مان شود.
الله، خدای بت پرستان و اسلام، جلال ایجادی
کفــتار درمانی! ابراهیم هرندی