یکنفر، حتی یک نفر آدم در ایران هست که خواسته باشد کاری کند و توسط ایرانی ها لجنمال نشده باشد؟ موضوع وقتی حادّتر می شود که آن آدم واقعا منشأ خیر هم شده باشد. کمتر کسی را در تاریخ ایران سراغ دارم که خدمت کرده و سرنوشتی شوم پیدا نکرده باشد.
هر چه خدمتگزارتر بدعاقبت تر.
وارون آن هم البته صادق است. نگاهی به گنبد و بارو و زیارتگاه ها افکندن، مایه عبرت است. راه دور هم نرویم، نگاه کنیم به سرنوشت رضا شاه که بدون هیچ اغراقی موجودیت ایران امروز مدیون اوست که حتی یک مزار در سرزمینش از او دریغ شد و بنگریم به مکانی که لاشه پلید ویرانگر ایران را در آن چال کرده اند.
حکایت زنده هامان هم دست کمی از اموات ندارد. زمانی محبوب ترین آدمهای سیاسی در ایران عوامل مستقیم خاکسترنشینی این ملک و دیار بودند. از سوسک و عقربهایی که از دیوار سفارت بالا می رفتند تا شکنجه گران و آدمخواران اوین که همه هم شده بودند اصلاح طلب و در عین حال امثال شاپور بختیار ترور فیزیکی شدند و کسانی مانند رضا پهلوی ترور شخصیت.
زمانی احمد کسروی از منفی بافان گلایه می کرد و این که به او می گویند این حرفها را رها کن و به زندگیت بچسب، کار ایران و ایرانی به سامان نمی رسد (نقل به مضمون) و نویسنده فقید بر می آشفت و می گفت که اینگونه نیست.
شاید هم حق با بدبینها بود.
همین کسروی هم از صاحبان قبور بی نشان است. جنازه سلّاخی شده اش را در کوهستان دفن کردند که از گزند مؤمنین در امان ماند. فراموش نکنیم که حتی کرکس و کفتار هم مرده از خاک بیرون نمی کشد.
امروز ایران هم با گذشته هایش تفاوت چندانی ندارد: گروهی صاحب قدرتند و با همه توان مشغول چپو کردن، تازه این چپاولگران خوبهایش هستند، آنها که از روی اعتقاد از جمهوری اسلامی حمایت می کنند که واقعا ترسناکند و از یک فرسخیشان گذر کردن شرط عقل نیست.
گروهی هم مخالف حکومتند که از بام تا شام کور خود هستند و بینای دیگران و فقط نشسته اند که بقیه را خراب کنند و می توان گفت دارای دکترای افتخاری هستند در "مزدورشناسی" و ترور شخصیت.
با توجه به واقعیت موجود, فقط یک معجزه می تواند اوضاع ایران را برای بهتر شدن دگرگون کند.