کیهان لندن - روشنک آسترکی - «پس از بازگشت به خانه با پیکر آویزان شوهرش روبرو میشود. جیغ و داد میکند و همسایهها میریزند در خانه. میآوردندش پایین، تناش هنوز گرم بوده. اورژانس که رسید همچنان نبض داشت اما تلاش برای احیا فایده نداشت و برادرم پس از چند دقیقه جان داد و به بیمارستان هم نرسید.»
این بخشی از روایت برادر یک کارگر اخراج شده از پروژههای نفتی پارس جنوبی است که چند روز پیش به دلیل فشار ناشی از مشکلات اقتصادی به زندگی خود پایان داد.
برادر این تکنیسین فنی در صورت محفوظ ماندن هویت این خانواده و شهر محل زندگی حاضر به گفتگو با کیهان لندن شده است.
او روایت تلخ مرگ برادر را اینطور آغاز میکند: «برادرم سه ماه بود از کار بیکار شده بود اما نه به و ما نه به همسرش چیزی نگفت. قبل از اخراج هم چندین ماه حقوق طلبکار بود که نمیدادند. اینطور که شب قبل از خودکشی به همسرش گفته و در یک نامهای که برای پدر و مادرمان نوشته، علت پنهان کردن بیکاریاش این بوده که هر کدام از ما هم به نوعی در بحران بیکاری و بیپولی دست و پا میزنیم و فکر کرده مطرح کردن این موضوع فقط ما را عاصی میکند. نگو خودش بیشتر از همه ما عاصی شده بوده که خودش و ما را اینطوری بدبخت کرد.»
او با بغض و گریه ادامه میدهد: «برادرم هنوز چهل سالش نشده بود و یک فرزند نوجوان داشت. همسرش هم قبلا معلم حقالتدریس بود اما از دو سال پیش او هم بیکار شده بود. خانواده همسرش روستایی هستند و وضعیت کشاورزی و دامپروریشان اصلاً خوب نیست و توان حمایت از بچهها [برادر و خانوادهاش] را نداشتند. ما سه برادر و یک خواهر هستیم. من و برادرم هم از مدتی پیش بیکار بودیم. من یک شراکت ناموفق داشتم که ورشکست شد. برادرم هم مهندس عمران است که در یک شرکت پیمانکاری راه و ساختمان مشغول بود اما هشت ماه است قرارداد کارش را تمدید نکردهاند و معلق شده. همه متأهل هستیم. متأسفانه خانه برادرم در شهر دیگری بود و به همین دلیل ما مدتی حضوری همدیگر را ندیده بودیم و فقط ارتباط تلفنی داشتیم. سه روز قبل از خودکشی به همسرش میگوید بیکار شده. کمی مشاجره هم داشتند که برای زن و شوهری که بیپول هستند و کرایه خانه چند ماه عقب افتاده و یک بچه نوجوان دارند و مدتها درآمدی نداشتند طبیعی است. برادرم همان موقع هم که شاغل بود حقوقشان را نمیدادند. یعنی هر سه چهار ماهی یک مبلغی میگذاشتند کف دستشان تا دهنشان را ببندند. خب، یک زندگی با این وضعیتِ بدبختی مشاجره و عصبی شدن هم دارد. گرانی هم که بیداد میکند. همسرش وقتی میفهمد بیکار شده میگوید به خانوادهها بگوییم اما او قبول نمیکند. اوضاع روحیاش اصلا خوب نبوده و همسرش میگوید خیلی ناامید بود. ۲۰ و خُردهای میلیون تومان از محل کارش طلبکار بود که آن را هم نمیدادند. همسرش میگوید ساعتها به یک نقطه خیره میماند و چیزی نمیگفت. فرزندشان دیروز به من گفت، از اول ماه رمضان مادرم میرفت مسجد محله که افطاری یک لقمه نان و پنیری، خرمایی یا یک ظرف آش بگیرد بیاورد خانه! ببینید اینها در چه وضعی بودند.»
این برادر داغدیده دوباره گریه خود را کنترل میکند و میگوید: «روز قبل از خودکشی به من و برادرم تلفن کرد. به برادرم گفته بود خسته شدم، دیگه نمیکشم، وضعیت مملکت و ما چی میشه؟ حال آن برادرم چند روز است خودش را لعنت میکند که چرا حرفهایش را جدی نگرفت. فکر نمیکرده که نتیجه این حرفها خودکشی باشد. به من هم تلفن کرد اما من نشنیدم و بعد که زنگ زدم دیگه بر نداشت. شب به همسرش گفته بود که اگر من نباشم تو و بچه راحتتر میتونید زندگی کنید. میروید پیش پدرمادرت. ممکن است با مرگ من شرکت، طلبم را به شما بدهد و چند مدتی با این پول زندگی کنید. همسرش هم میگوید این مزخرفات چیه میگی؟ ولی حتی همسرش هم فکر نمیکرد جدی جدی بخواهد خودش را بکشد. زن برادرم میگوید شب تا صبح بیدار بوده و مدام توی خانه راه میرفته؛ به او میگوید بیا بگیر بخواب اما برادرم گفت خوابم نمیبره و دوست دارم طوری بخوابم که بلند نشم. صبح همسرش چای دم میکند و با نان خالی به بچه میدهد. بچه امتحان داشته و برادرم ناراحت بوده که چیز دیگری برای صبحانه ندارند که بچه قبل از امتحان بخورد و قوت بگیرد. بچه را محکم بغل میگیرد و میگوید ببخش که من اینقدر پدر نالایقی بودم! حیف از تو که منِ بیعرضه توی این جهان شدم پدر تو! به همسرش میگوید بچه امتحان دارد خودت ببر برسان و بیا. همسرش بچه را میبرد اما دلشوره داشته و تازه احساس کرده بود که ممکنه برادرم دست به کاری بزند. سریع بر میگردد اما پس از بازگشت به خانه با پیکر بیجان شوهرش روبرو میشود. جیغ و داد میکند و همسایهها میریزند در خانه. میآوردندش پایین، تنش گرم بوده. اورژانس که رسید هنوز نبض داشت اما تلاش برای احیا فایده نداشت و برادرم پس از چند دقیقه جان داد و به بیمارستان هم نرسید.»
برادر این کارگر جانباخته ادامه میدهد: «برادر رشیدم خودکشی نکرد بلکه به قتل رسید! از دست این جانیان به قتل رسید. اگر عدالتی در این خرابشده وجود داشت الان باید رهبر و رئیس جمهور و وزیر را به بند میکشیدند که گندکاری آنها زندگی برادرم را به خودکشی رساند. زنش را بیوه کرد و بچهاش را یتیم کرد و کمر ما را اینطور شکست. رفتم آگاهی برای پرونده برادرم؛ پرسیدم میتوانم شکایت کنم، گفتند نمیشود. شکایت کنم فقط باید کلی پول بریزم توی جیب دادگاه بعد هم دستم به جایی بند نمیشود. برادرم قبل از خودکشی یک نامه برای پدر و مادرم نوشت. از آنها طلب حلالیت کرده و نوشته برای باری که خدا در این زندگی روی دوشش گذاشته ضعیف بوده و جلوی زن و بچه و وجدانش سرشکسته شده است.»
وی ادامه میدهد: «این بار را خدا نگذاشت؛ این بار را ظالمان و دزدان روی دوشش گذاشتند و داغ برادرم را روی دل ماها گذاشتند.»
این برادر معتقد است مشکل فقط بیکاری یا حقوق عقبافتاده نیست بلکه این شرایط یک گرداب مالی برای فرد ایجاد میکند: «من خودم مدتی است ورشکست شدهام. افراد دیگری را هم دیدهام که با مصیبتهای چند ماه حقوق عقبافتاده یا بیکاری زندگی میکنند. ببینید، وقتی شما کار میکنید اما حقوق نمیگیرید خودش یک بار روانی منفی دارد. احساس بیگاری کردن دارید و ذهن همهاش درگیر این موضوع میشود و عصبی میشوید که چرا دستتان به حقتان نمیرسد. صاحبخانه و نانوا و بقال و دکتر و مدرسه هم که نمیفهمد شما بیکار هستید یا حقوق نمیگیرید و همه حق و پولشان را میخواهند. شما مجبور میشوید قرض بگیرید و روی گفته مدیر و کارفرما که گفته مثلا سه ماه دیگه حقوق میدهیم حساب میکنید. اما سه ماه میگذرد شما کلی قرض کردهاید از حقوق هم خبری نیست و باید دوباره قرض کنید تا شکم زن و بچه را سیر کنید و از یک عده دیگر قرض کنید تا قرضهای قبلی را بدهید! مگر یک آدم چقدر اعتبار برای قرض کردن دارد؟ بعد از یک مدت همهاش خجالتزدگی توی روی زن و بچه و مردم. همهاش شرمندگی! خب، یک عده توان اینکه سالها اینطوری زندگی کنند را ندارند. بعد هم توی این دوره و زمانه واقعا قشر کارگر و کارمند و حتی کاسب پول برای قرض دادن ندارد و در این وضعیت خراب اقتصادی هر کس هنر کند هزینه خودش را در بیاورد. قشر از ما بهتران هم که به جاییشان نیست ماها پایین جامعه داریم چی میکشیم!»
این روایت تلخ پایان زندگی یک جوان با مدرک فوق دیپلم مکانیک است که سابقه هفت سال کار در یکی از پروژههای نفتی جنوب کشور را داشته است و پیشتر از سن ۲۴ سالگی و پس از پایان دانشگاه و سربازی همیشه در کار و تلاش بوده است. اما به دلیل فشار ناشی از فقر و بیکاری و ناامیدی برای بازگشت به کار یا پیدا کردن شغل جدید خود را به چهارچوب در خانه حلقآویز کرده و جان باخته است.
این تنها یک نمونه از پایان تلخ زندگی افرادی نیست که در روزها و ماههای گذشته به دلیل فقر و تنگدستی دست به خودکشی زدهاند. به گزارش «اتحادیه آزاد کارگران» یونس عبیات جوان ۲۲ ساله ساکن شهر حمیدیه در استان خوزستان روز پنجشنبه ۲ خرداد ۹۸ به دلیل فقر و مشکلات معیشتی در منزل پدریاش خودکشی کرد و جان باخت.
دو شهروند ساکن جنوب تهران نیز اسفندماه ۹۷ به دلیل مشکلات مالی فقر اقتصادی آن هم در آستانه نوروز دست به خودکشی زدند. این شهروندان ۴۲ و ۴۶ ساله بودند و با سیانور و طناب دار اقدام به خودکشی کردند. چند ماه پیش از آن نیز علی نقدی، کارگر کارخانه نیشکر هفت تپه، با انداختن خود به شاهکانال آب مزارع نیشکر خودکشی کرد.
مروری بر خبرهای حوادث در ایران نیز نشان از افزایش خودکشی به دلیل فقر و بدهی دارد. این در حالیست که آمار دقیقی از افرادی که اقدام به خودکشی کرده ولی نجات پیدا میکنند وجود ندارد و ثبت خودکشی نجاتیافتگان در بیمارستانها اجباری نیست و در اختیار بیمار و خانواده اوست. با این همه معاون اجتماعی سازمان بهزیستی کشور بهمنماه سال گذشته آمار نجاتیافتگان خودکشی در سال ۹۶ توسط اورژانس اجتماعی را بیش از ۷ هزار نفر اعلام کرده است!
احساس یأس و فلاکتی که جمهوری اسلامی برای مردم ایران رقم زده در آمارهای اقتصادی نیز خود را نشان میدهد. شاخص فلاکت در ایران طی سال گذشته با افزایش چشمگیری همراه بود و به گفته رضا انصاری، نماینده داراب در مجلس شورای اسلامی شاخص فلاکت طی دو سال گذشته از ۲۰.۳ درصد به حدود ۴۰ درصد رسیده است.
شاخص فلاکت که از جمع نرخ بیکاری و نرخ تورم در یک کشور به دست میآید نشانگر هزینههای اقتصادی و اجتماعی است که تورم فزاینده در کنار بیکاریِ رو به افزایش برای مردم یک کشور ایجاد میکند.
با توجه به اینکه با افزایش میزان شاخص فلاکت، رفاه جامعه مستقیم تحت تأثیر قرار میگیرد بنابراین میتوان این شاخص را یکی از مهمترین معیارهای سنجش احساس رضایتمندی جامعه و همچنین معیاری برای قضاوت درباره عملکرد حکومتها در نظر گرفت.
افزایش شاخص فلاکت به حدود ۴۰ درصد به معنای کاهش رفاه و احساس خوشبختی مردم است. همچنین افزایش این شاخص ارتباط مستقیمی با افزایش خودکشی، افسردگی، جرم و بزه و حتی طلاق در سطح جوامع دارد. اکنون پس از سالها تورم، رکود، بیکاری و همچنین ناامیدی نسبت به بهبود شرایط اقتصادی و یا تغییر رفتار و عملکرد حکومت، بسیاری از مردم در چنین شرایطی به درجهای از سرخوردگی میرسند که تصمیم به خودکشی میگیرند.