شاید زشت ترین خصلت فرهنگی ما ایرانیان عادت مرده پرستی مان باشد. زندگان را به گور میسپاریم تا یادشان را زنده بداریم، ندای تظلم خواهیشان را با سکوت کرکننده بی تفاوتی مان پاسخ میگوییم تا صلوات شادی نثار روحشان سازیم.
نوری زاد ایستاده در میدان و محبوسین در زندان را تا زنده هستند دریابیم. سرمایه ملی تنها نفت و گاز و تاریخ گذشته مان نیست، حضور انسان هایی است که با هر دم و بازدم خود زیستن را معنایی والا میبخشند.
متن زیر گزیدهای است از مقاله ایمانوئل کانت در باب روشنگری:
روشنگری، خروج آدمی ست از نابالغی به تقصیر خویشتن خود. و نابالغی، ناتوانی در به کارگرفتن فهم خویشتن است بدون هدایت دیگری. به تقصیر خویشتن است این نابالغی، وقتی که علت آن نه کمبود فهم، بلکه کمبود اراده و دلیری در به کارگرفتن آن باشد بدون هدایت دیگری. دلیرباش در به کارگرفتن فهم خویش! این است شعار روشنگری. تن آسایی و ترسویی ست که سبب میشود بخش بزرگی از آدمیان، با آنکه طبیعت آنان را دیرگاهی است به بلوغ رسانیده و از هدایت غیر رهایی بخشیده، با رغبت همه عمر نابالغ بمانند، و دیگران بتوانند چنین ساده و آسان خود را به مقام قیم ایشان برکشانند. نابالغی آسودگی ست. تا کتابی هست که برایم اسباب فهم است، تا کشیش غمگساری هست که در حکم وجدان من است و تا پزشکی هست که میگوید چه باید خورد و چه نباید خورد و... دیگر چرا خود را به زحمت اندازم، اگر پولاش فراهم باشد مرا چه نیازی به اندیشیدن است؟ دیگران این کار ملال آور را به جای من خواهند کرد. و برای اینکه بخش بزرگتری از آدمیان به سوی بلوغ رفتن را نه فقط دشوار که بسیار خطرناک نیز بدانند، قیم هایی که از سر لطف نظارت عالیه بر آنان را به عهده گرفتهاند تدارک بایسته را میبینند. اینان پس از آنکه جانوران دستاموز خود را خوب تحمیق کردند، سخت مواظبت میکنند که این موجودات سربه راه نکند از قفسک کودکیشان، همان زندانی که ایشان برایشان فراهم کردهاند، پا بیرون بگذارند. آنگاه در گوششان میخوانند که اگر به تنهایی قدم بیرون بگذارند چه خطرهایی تهدیدشان میکند. اما این خطرها چندان هم که میگویند بزرگ نیستند، بلکه با چندبار افت و خیز سرانجام شیوه راه رفتن را میآموزند. اما یک نمونه ناکام کافی است که همه را از آزمونهای بعدی بهراساند.
اما اینکه جماعتی بتواند خود به روشنگری دست یابد محتمل و اگر آزاد بگذارندشای بسا قطعی است. زیرا همیشه تنی چند خوداندیش حتی در میان قیمهای گمارده بر توده پیدا میشوند که پس از آنکه یوغ نابالغی را به کناری انداختند، روح ارج شناسی عقلانی ارزشها و غایت هستی انسانی را که خوداندیشیدن است در پیرامون خویش میپراکنند.
برای دستیابی به این روشنگری به هیچ چیز نیاز نیست مگر آزادی، تازه آن هم به کم زیانترین نوع آن، یعنی: آزادی کاربرد عقل خویش در امور همگانی به تمام و کمال
(از مدرنیسم تا پست مدرنیسم، لارنس کوهن، ص۵۱-۵۳)
آرش فضیلت