بحث بر سر دوگانهای که دولت آمریکا به جمهوری اسلامی عرضه نموده، گرم است. ظاهراً انتخاب بین مذاکره است و جنگ و بحث هم بیشتر حول این محور میچرخد که چه کسی طرفدار مذاکره است و چه کسی مخالف آن. درست است که آمریکا سخنش را در این قالب ریخته است، ولی آیا این دوگانه بیانگر انتخابی واقعیست، یا کاذب. باید دید که گزینش واقعی کجا قرار دارد، چه معنایی دارد و چگونه میتوان به آن رسید.
همه میدانند که دیپلماسی و جنگ، دو وسیلۀ پیشبرد برنامههای سیاسی است و هر دولتی از این هر دو استفاده میکند تا به اهدافش برسد. انتخابی هم که آمریکا پیش روی ایرانیان گذاشته است، از روی همین اصل پذیرفته الگو برداری شده، و همین به بدیهی جلوه کردنش مدد میرساند تا ذهن مخاطب را در خود اسیر کند و در نهایت به این حساب برساندش که مذاکره، حتی اگر سراسر باخت هم باشد، از جنگ بهتر است، چون اقلاً خرابی ندارد. میبینیم که عدهای طالب اتخاذ چنین موضعی از سوی حکومت هستند.
اما داستان، مانند چیستانهای ارزان بهایی که در مجلات هفتگی میدیدیم، نکتهای انحرافی دارد که همه به آن توجه نمینمایند: اینکه هدف اصلی و نهایی انتخاب، در خودش نیست، بیرون از آن قرار دارد. هدف رسمی و مرحلهای آمریکا در قبال ایران، در هر دو مورد ثابت است: خلع سلاح موشکی. با کنار زدن شاخ و برگ تبلیغاتی و عبارت پردازیهای ظاهرالصلاح، میتوان ایستار آمریکا را در این عبارت عامیانه ولی رسا، خلاصه کرد: یا به زبان خوش بده، یا هر چه دیدی از چشم خودت دیدی. ولی خلع سلاح موشکی، خودش وسیله است برای جنگی که بعد از آن، میتواند با خرج و خطر بسیار کم صورت بپذیرد. اینجاست نکتۀ اصلی.
انتخاب اول، انتخابی کاذب است. برای اینکه نتیجۀ غایی که قرار است از هر دو شقش حاصل شود، یکی است: جنگ و حمله به ایران. فایدۀ اصلی این بزک دیپلماتیک، نهان کردن جنگی است که قرار است در نهایت واقع گردد، زیر ظاهر راه حل صلح آمیز ـ ظرافت کار در اینجاست. زیرا جنگ نقداً تهدید است و وقتی میتواند به وقوع بپیوندد که خلع سلاح حاصل شده باشد. میگویند صلح را انتخاب کنید، تا به سوی جنگ سوقتان بدهند. تسلیم در مذاکره، فقط مخارج کار آمریکا را پایین خواهد آورد و بر خلاف ظاهر، به ملت ایران، سودی نخواهد رساند. روش به هیچوجه جدید نیست، اروپای سالهای سی، صحنۀ استفادۀ مکرر از آن بود. هیتلر، بیشترین پیروزیهای بدون جنگش را که مهمترین پیروزیهایش بود، به این ترتیب به دست آورد.