جیمز تراب در فارین پالیسی نوشت: آقای حسن روحانی، رئیس جمهور ایران هفته گذشته در واکنش به تحریم های جدید ترامپ گفت که کاخ سفید دچار معلولیت ذهنی شده است. شاید پاسخ آقای روحانی بیش از حد تند به نظر برسد، اما حرف های او احتمالا برای شما قابل درک هستند.
به گزارش سرویس بین الملل «انتخاب»؛ در ادامه این مطلب آمده است: دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا مطمئن بود که با خروج از توافق هسته ای می تواند ایران را وادار به تسلیم کند. به همین خاطر واکنش سرسختانه رهبران ایران باعث سردرگمی وی شد. افراد نزدیک به آقای ترامپ او را برای خروج از توافق هسته ای تحت فشار قرار دادند. آن ها به طور کامل آماده بودند تهران را در موقعیتی گرفتار کنند که ابتدا آمریکا خصومت ها را شروع می کند و سپس ایران به عنوان مقصر اصلی تنش ها سرزنش می شود. شاید آن ها به آقای ترامپ گفته بودند که کار به اینجا نمی کشد. اما در هر صورت آقای ترامپ به حرف های مشاورانش اعتماد کرد.
محدودیت های شناختی آقای ترامپ مخصوص خود او هستند. اما یکی از مشخصه های مهم آقای ترامپ در سیاست خارجی دولت های قبلی نیز قابل مشاهده است: او به قدری نسبت به درستی باورهایش اعتقاد دارد که به ذهنش خطور نمی کند عواقب تصمیماتش را از چشم انداز منتقدان خود در نظر بگیرد. در هفته های اخیر نمایی از غرور امپریالیستی آمریکا از نوع ترامپ را مشاهده کرده ایم.
می توانیم سیاست خارجی آمریکا از زمان پایان جنگ جهانی دوم را به عنوان کشمکشی بین دو گروه از افراد تصور کنیم: منتقدانی که بر روی عواقب احتمالی اقدامات آمریکا تمرکز می کنند و کسانی که آن ها را نادیده می گیرند. آقای جرج کنان، دیپلمات سابق آمریکا سال 1947 در مقاله معروف خود برای نشریه فارین افیرز به سیاست مداران تندروی کشور هشدار داد که اقدامات تهدید آمیز و غیر دیپلماتیک می توانند رهبران شوروی را در موقعیتی قرار دهند که علیرغم میل باطنی خود در مقابل خواسته های آمریکا تسلیم نشوند.
هری ترومن و دوایت آیزنهاور، روسای جمهور سابق آمریکا معمولا از انجام اقدامات تحریک آمیز غیر ضروری پرهیز می کردند. در مقابل، جان اف کندی بعد از ورود به کاخ سفید قول داد که هر هزینه ای را برای بقا و موفقیت آزادی پرداخت خواهد کرد. میراث آقای کندی شامل عملیات خلیج خوک ها در کوبا و همچنین افزایش بودجه نظامی در حوزه قابلیت های نظامی متعارف و هسته ای بود. اقدامات کندی تندروهای نزدیک به نیکیتا خروشچف را قانع کردند که آمریکا آماده عقب کشیدن از پیشرفت های دیپلماتیک بین دو ابرقدرت دنیا است. بدین ترتیب آقای خروشچف نمی توانست اعتبار کشورش را در دنیا زیر سوال ببرد. او در پاسخ به اقدامات کندی، دیوار برلین را ساخت و سپس از پیمان ممنوعیت آزمایش های هسته ای کنار کشید و در نهایت کلاهک های هسته ای خود را در کوبا مستقر کرد. بعدا آقای رابرت مکنامارا، وزیر دفاع سابق کشور اعتراف کرد که اشتباهات آمریکا ناشی از تصورات نادرست آن ها از اهداف و ظرفیت های شوروی بوده اند.
اما اشتباهات آمریکا به دوره آقای کندی ختم نشدند. کندی و بعد از او لیندون جانسون آمریکا را وارد جنگ ویتنام کردند تا به گفته خودشان در مقابل تلاش های کمونیست ها برای تسلط پیدا کردن بر کشورهای در حال توسعه مقاومت کنند. هر دو رئیس جمهور، ویتنام را به عنوان مهره کوچک چین در صفحه شطرنج جهانی تصور می کردند. اما آقای هانس مورگنتا، محقق آمریکایی در مقاله ای با عنوان «ما در حال فریب دادن خود در مورد ویتنام هستیم» به این واقعیت اشاره کرد که چین دشمن سنتی ویتنام است و هو چی مین، رهبر ویتنام شمالی یک رهبر ملی گرا بود. در نتیجه، آقای مورگنتا پیش بینی کرد که تشدید جنگ ویتنام درست همان نتیجه را به همراه خواهد داشت که واشنگتن از آن هراس داشته است: نزدیک شدن ویتنام به حکومت چین.
خانواده بوش نیز سابقه طولانی در تصمیمات عجولانه داشته اند. جرج اچ دبلیو بوش در بین معدود رئیس جمهورهایی قرار دارد که با دانشی عمیق از مسائل جهانی وارد کاخ سفید شد. او پی برد که باید به میخائیل گورباچوف، آخرین رهبر شوروی برای مدیریت فرایند فروپاشی این امپراطوری کمک کند. به همین خاطر آقای بوش با رهبر شوروی به عنوان یک متحد رفتار کرد و سرنگونی شوروی را جشن نگرفت. حتی زمانی که اوکراین به دنبال مستقل شدن بود، بوش به پارلمان این کشور گفته بود که واشنگتن بین دولت شوروی و اوکراین بی طرف خواهد بود.
اما باراک اوباما در دوره ریاست جمهوری خود تفکر سیاسی آمریکا را تغییر داد. او تلاش کرد که عواقب اقدامات کشورش را از چشم انداز ملت های دیگر نگاه کند. اوباما در سخنرانی معروف خود در قاهره طی ژوئن 2009 گفت که احترام زیادی برای اسلام قائل است. آقای اوباما اعتراف کرد که استعمارگری خسارات زیادی برای دنیا به بار آورده است. هدف او یافتن نقاط مشترکی بود که برقراری یک رابطه جدید بر اساس احترام و منافع دو جانبه را امکان پذیر کنند. اوباما تلاش کرد که با همین استراتژی رفتار رهبران ایران را تغییر دهد، اما شکست خورد.
در مورد آقای ترامپ نیز می توان گفت که خودکامگی و غرور او باعث شده اند که نسبت به واقعیات و عواقب اقدامات خود آگاهی چندانی نداشته باشد. قدرت زیاد آمریکا تاکنون به آقای ترامپ اجازه داده است که رویکردی قلدرمابانه و تهدیدآمیز را نسبت به کشورهای دیگر اتخاذ کند. البته رئیس جمهور کنونی آمریکا هنوز با عواقب این رفتار خود روبرو نشده است. بدون شک او تصور می کرد که تهران در مقابل فشارها تسلیم خواهد شد. اما ایران هنوز تسلیم نشده است و بدون شک به مقاومت ادامه خواهد داد. ترامپ بر خلاف برخی مشاورانش تمایلی به جنگ با ایران ندارد. اما طوری رفتار کرده است که باید بین دو گزینه جنگ و عقب نشینی یکی را انتخاب کند.
اما کاندیداهای حزب دموکرات در انتخابات ریاست جمهوری سال 2020 چه درسی باید از این تاریخچه سیاست خارجی آمریکا بگیرند؟ بدون شک وقایع گذشته نشان می دهند که ما خیلی نباید نگران جنگ طلبی سیاست مداران چپ گرا باشیم. اما برخی از این کاندیداها همچون آقای برنی سندرز تصور واقع گرایانه ای از سیاست خارجی ندارند. البته آن ها به درستی از جنگ های بی پایان آمریکا در طول 18 سال گذشته انتقاد می کنند اما این باور نادرست در بین آن ها وجود دارد که تمام مشکلات دنیا را می توان از طریق دیپلماسی و کمک های اقتصادی حل و فصل کرد. همه ما آرزو داریم که در دنیای عاری از جنگ و خصومت زندگی می کردیم. اما همان طور که باراک اوباما اشاره کرده است، ما باید دنیا را همان طور که هست قبول کنیم و با آن کنار بیاییم.
جزئیات درگذشت پسر امیر شارجه (امارات) در لندن