آنهایی که خود شاهد انقلاب ۵۷ بودهاند به خوبی به یاد دارند که چگونه شعلههای انقلاب در مدت کمتر از یک سال سراسر کشور را فرا گرفت ومردم به امید آینده بهتر یکدست ویکصدا در انقلاب شرکت کردند. انقلاب نه تنها آرزوهای انها را برآورده نکرد، بلکه تمام دستاوردهای انقلاب مشروطیت و مدرنیزاسیون کردن کشوررا نیزبرباد داد. صحبتهای امروزه مردم در کوچه، بازار، تاکسی، خانه و محل کار ونظر سنجیهای مختلف همگی حاکی از این است که اکثریت جامعه خواهان ادامه این رژیم نیستند، اما به نظر نمیرسد که مردم تمایلی داشته باشند که دست به انقلابی شبیه سال ۵۷ بزنند؛ در عین حال چنان ازاصلاحات ناامید و دلزده شدهاند که خوشبینترین انها هم امیدی به وعدههای اصلاحطلبان ندارند. به نظر میرسد که مردم به دنبال روش دیگری برای گذار ازاین نظام هستند و فعالین جامعه مدنی تا حدی به این امر رسیده است، اما نیروهای سیاسی یا به فکریک انقلاب کلاسیک و سرنگونی هستند یا مشغول توجیه اصلاحاتی هستند که به بن بست رسیده است؛ بدون انکه توجه کنند که سیاستهای انها پاسخگو نیست.
تجربه انقلاب
درشرایط فعلی مخالفت مردم با حکومت و اعتراضات انها نسبت به سال ۵۷ به مراتب بیشتر است واگرمردم تجربه بد و ناموفقی از انقلاب نداشتند، به احتمال زیاد در سالهای گذشته شاهد یک انقلاب در ایران میبودیم. انقلاب ایران وبطور عمومی انقلابهای کلاسیک در قرن گذشته سرگذشت زیاد جالبی نداشتهاند. تغییرات سریع وناگهانی، حرکتهای احساسی وشتابزده باعث بی ثباتی و رکود در این کشورها بوده است. مردم باید سالها در شرایط بحرانی قرار گیرند وبرای بهتر شدن وضعیت میبایست صبر کنند. نهادهای جدید انقلابی تجربه کافی در اداره کشور ندارند و همه چیزقاعدتاً باید سریع و انقلابی انجام گیرد. یک یا دونسل در حالت بلاتکلیقی قرار میگیرند و سالها مردم در یک سردگمی بسر میبرند. انقلابهای کلاسیک مانند سیل یا زلزلهای هستند که تقریباً همه چیز را تخریب میکند وازانجاییکه انقلابیون به دنبال مدینه فاضله هستند به جای بازسازی، تمام برنامه خود را صرف اتوپیایی میکنند که هیچ شناخت دقیقی از آن وجود ندارد؛ همه چیز با آزمون و خطا انجام میگیرد. در سالهای اول انقلاب نیز کشمکش هایی برای تسلط بررقیبان معمولاً رخ میدهد. هر گروهی که قدرت بیشتری دارد تلاش خواهد کرد که قدرت خود را تحکیم بخشد و چون انقلابی هستند با همان روشهای انقلابی سعی میکنند که رقبا راحذف کنند.
در اوایل انقلاب نیروهای حزب الهی حاضربه تقسیم قدرت با سایر نیروهای سیاسی که در انقلاب شرکت داشتند، نبودند. انها احزاب و گروههایی سیاسی را با خشونت از جامعه حذف کردند. خیلی از گروهها فقط خواهان فعالیت سیاسی بوده وهیچگاه دست به خشنونت نزدند، اما باز حکومت به سختی انها را سرکوب و حذف کرد. البته این فقط نیروهای سیاسی نبودند، بلکه نویسندگان، هنرمندان و فعالین مدنی نیز از این سرکوب در آمان نبودند. متاسفانه این کارکرد اغلب انقلابات ایدئولوژیک و کلاسیک بوده وهست.
تجربه اصلاحات
شاید کم هزینه ترین روش برای بهبودی وضع زندگی مردم در یک کشور اقدام به اصلاحات باشد و تا وقتیکه فرصت اصلاحات وجود داشته باشد مردم نیز دیوانه نخواهند بود که به خیابانها بریزند و خواهان یک انقلاب باشند. اصلاحات نیز بستگی به خواستههای مردم و ظرفیتهای حکومت دارد. اصلاحات میتواند اقتصادی به منظور بهبودی وضع معیشتی مردم و یا سیاسی به منظور مشارکت بیشتر شهروندان در اداره کشور باشد. اصلاحات قائدتاً باید در مدت مشخصی نتایجی به همراه داشته باشد و بهترین معیار هم میزان رضایت شهروندان از پروسه اصلاحات است. پروژه اصلاحات در جمهوری اسلامی به مدت بیش از نیمی ازعمراین حکومت مطرح بوده است و اصلاح طلبان زمانی هم قوه مجریه و هم مقننه را در اختیار داشتهاند، با این وصف هیچگاه موفق نبودهاند که اصلاحاتی در این نظام به پیش برند. اصلاح طلبان در تمام این مدت برای مردم مشخص نکردهاند که چه چیزی را در این حکومت میخواهند اصلاح کنند و نظریه پردازها و کارشناسهای انها هیچگاه بطور صریح مشخص نکردهاند که اشکال از کجاست. همواره با تحلیلهای واهی و ایجاد امیدهای کاذب مردم را تشویق به شرکت در انتخابات کردهاند و وعده شرایط بهتر را به مردم دادهاند. نه تنها وضعیت بهتر نشده است، بلکه خود اصلاح طلبان نیز از حکومت رانده شدهاند. در سالهای اخیر نیز مردم را فقط با ترس و بیم از شرایط بدتر به پای صندوقهای رای کشاندهاند، درحالیکه مشکل اصلاحات در ایران یکی ساختار این نظام است و دیگری این است که اصلاحات وقتی موفق خواهد بود که از بالا و بوسیله راٌس حکومت انجام گیرد.
۱-ساختار نظام
ساختار این نظام به شکلی است که نمایندگان مجلس و رئیس جمهور که بطور مستقیم توسط مردم انتخاب میشوند، کارهای نیستند. خاتمی خود اذعان میدارد که رئیس جمهور در جمهوری اسلامی یک تدارکچی است؛ بدین معنی که تصمیم گیرنده اصلی رهبر جمهوری اسلامی است. نمایندگان مجلس نیزکارهای نیستند. انها باید ابتدا از صافی شورای نگبهان عبور کنند که عملاً شهروندان لایق از کاندید شدن محروم هستند و در بهترین حالت هم اگر انتخاب شوند وبه مجلس بروند، امکان تغییر یا اصلاح قوانین را ندارند. رهبر جمهوری اسلامی به کمک شورای نگهبان میتواند هر طرح یا لایحهای را رد کند. در شرایطی که قوه قضائیه بطور مستقیم و قوه مقتننه ومجرییه بطور غیر مستقیم زیر نظر ولی فقیه است، اصلاح این نظام چگونه ممکن است؟
۲- اصلاحات از بالا
یکی از اشتباهات طرفداران اصلاحات این است که حاضر نیستند قبول کنند که اصلاحات میبایست ازبالا و بوسیله مهمترین نهاد تصمیم گیری کشور انجام گیرد. بطور نمونه "انقلاب سفید" یا همان اصلاحات دهه چهل مستقیماً بوسیله شاه انجام گرفت، یا اصلاحات سیاسی در کشورهای عربی اردن و مراکش به فرمان پادشاهان آن کشورها همزمان با بهار عربی عملاً مانع انقلاب در آن کشورها بود. اگر شاه هم پیش از سال ۵۷ دست به اصلاحات سیاسی میزد، به احتمال زیاد انقلاب ایران رخ نمیداد. در چین نیزاصلاحات اقتصادی زمانی ممکن شد که قدرت به دست دنگ شیائوپنگ و رهبری حزب کمونیست به دست اصلاح طلبان افتاد. انها با تسلط کامل در حکومت موفق شدند اصلاحات اقتصادی و تغییر سیاست خارجی را به اجرا در آورند. در جمهوری اسلامی تصمیم گیری در مورد سیاست کلان کشورتوسط ولایت فقیه و بدستور او صورت میگیرد؛ شخصی که خود مخالف اصلاحات است. او به راحتی میتواند از طریق قوه قضائیه که منتصب اوست مخالفین خود را بازداشت و زندانی کند و سیاست خارجی را با دخالت مستقیم وغیرمستقیم در جهت عکس اصلاحات به پیش ببرد. اصلاح طلبان تلاش کردند که اصلاحات را در "بدنه" حکومت به پیش ببرند، در صورتیکه "راس" حکومت مخالف آن بود. این دقیقاً اتفاقی بود که برای دکتر مصدق نیز پیش آمد. تجربه هر دو مقطع تاریخی ثابت کرد که تا وقتیکه راس حکومت موافق اصلاحات نباشد، اصلاح در بدنه حکومت غیر ممکن است.
با این وصف چه میتوان کرد؟
مردم انقلاب واصلاحات را آزمایش کرده و نتیجه هردو نیز ناموفق بوده است. این خود مهمترین عامل بدبینی مردم نسبت به هر دو روش است، اما تجربه کشورهای بلوک شرق و سایر کشورهایی که گذار به دموکراسی را طی کردهاند نشان میدهد که میتوان همزمان ازروشهای ترکیبی استفاده کرد. روشی که از آن به نام رفولوشن (ترکیب رفرم وانقلاب) یا انقلابهای مخملی نام برده میشود. بدین معنی که خواستههای مردم ونیروهای اپوزیسیون تغییر نظام سیاسی است و روش رسیدن به آن نیز ترکیبی از اعتراضات مدنی و فشار به حکومت با روشهای مسالمت آمیزاست. جین شارپ نویسنده کتاب "از دیکتاتور تا دموکراسی" به یک نکته جالب اشاره میکند ومعتقد است که مبارزه در این انقلابات شبیه کشتی جوجیتسوی ژاپنی است. مردم باید مدام به حکومت فشار وارد کنند تا لحظهای که بتوانند از اشتباهات حکومت بهره ببرند و انرا شکست دهند. به نظر میرسد که جنبشهای زنان، کارگران و سایر جنبشهای مدنی متوجه این امر شده و تا انجاییکه امکان دارد خواستههای خود را به شکل مسالمت آمیزمطرح میکنند و از خشونت پرهیز میکنند، هر چند حکومت با انها با خشونت وغیر عادلانه برخورد میکند. در کنار اینها شاهد افراد و گروههایی بودهایم که با نوشتن نامه و درخواستههای مسالمت آمیز خواهان تغییر رژیم از طریق رفراندوم، انتخابات آزاد، تغییرقانون اساسی ویا استعفای رهبر جمهوری اسلامی بودهاند. بیانیه اخیر ۱۴ نفر در رابطه با استعفای خامنهای و تغییر قانون اساسی یک از این نمونه هاست. همین تجربهها نشان میدهد که مردم خواهان تغییر این حکومت هستند، اما میخواهند مطمئن شوند که اولاً پروسه تغییر این حکومت غیر خشونت آمیز خواهد بود و دوماً نظام جایگزین حتماً به آزادی و دموکراسی خواهد رسید. انها نمیخواهند که اشتباهات انقلاب را تکرار کنند وشاهد نابسامانی ودرگیریهای خشونت آمیزدیگری باشند. تغییر این نظام و گذار به دموکراسی در این شرایط نیازبه اپوزیسیونی دارد که هم با انقلابیون و هم با اصلاح طلبان مرزبندی داشته باشد و در عین حال پی گیر تغییر این رژیم به شکل مسالمت آمیز باشد تا بتواند اعتماد عمومی را به دست آورد؛ نیرویی که توانایی و مدیریت لازم را دراین مقطع تاریخی داشته باشد. هنگامیکه مردم احساس کنند که چنین نیروی وجود دارد، انها خود را هماهنگ خواهند کرد.
مهریه امنیت نمیآورد، مهرآفاق مقیمی نیاکی