چند ماه است که دنیا نفس را در سینه حبس کرده و از خود میپرسد آیا درگیری نظامی دیگری به مقیاس تمامی یک منطقه رخ خواهدداد؟ و در این صورت سران آمریکا و بویژه جمهوری اسلامی در نزاع غیرعقلانی خود حاضرند تا کجا پیش بروند؟ در هنگامهی آتش و خونی که قربانی اصلی آن ملت ایران خواهد بود، جای ملت ایران کجاست و چه کسی رأی او را خواهدپرسید؟
اما، اگر مسئله را در زمینهی تاریخی گسترده تری بررسی کنیم، خواهیم دید که تشدید بحران میان ایالات متحدهی آمریکا و جمهوری اسلامی در تاریخ روابط خارجی این رژیم امر کاملاً تازهای نیست. کافی است دو سال جنگ غیرمنظم دیپلماتیک میان ایران و عراق، و به دنبال آن، هشت سال جنگ میان دو کشور را، که صدها هزار تلفات برای هر طرف جنگ و میلیاردها دلار ویرانی و خسارت به بار آورد، به یادبیاوریم. برای این رژیم جستجوی حریفی به آن اندازه ماجراجو که به بازی مورد علاقهی آن: اَعمال تحریک آمیز تا سرحد جنگ، و حتی اگر ناچار به جنگ نیز بیانجامد، از آغاز تأسیس آن از ثابتهای سیاست خارجیاش بوده است.
خمینی برای بازی بیمارانهی خود، که با آن هدف سرنگونی رژیم بعثی و جانشینی آن با یک جمهوری اسلامی و شیعهی دیگر و وابسته به خود را، مانند آن که زیر چنگال خود داشت، دنبال میکرد، در وجود مردی اهل لاف و گزاف و به بلندپروازی صدام حسین که در فقدان ظرافت فکری از خود او چیزی کم نداشت، حریفی مطابق سلیقهی خود را مییافت. رهبر کنونی جمهوری اسلامی علی خامنهای نیز، با وجود یک رییس جمهوری دمدمی و پیش بینی نشدنی مانند دونالد ترامپ در رآس ایالات متحده، یعنی حریفی که به اندازهی کافی قدرتمند و پرمدعی باشد که غرور بیمارگونه و نابجای او را إرضاء کند، دیگر دلیلی برای نارضایی ندارد.
افزون بر این، در حالی که صدام حسین در ابتدا برای برقراری بهترین روابط با خمینی نهایت آمادگی را نشان داده بود، دونالد ترامپ، با تصمیمی که میتوانست از هر جهت یکجانبه و پیمان شکنانه بنماید، از توافق ۲۰۱۵ وین دربارهی صنایع هستهای ایران که امضاءِ کشور او، پنج کشور دیگر و رأی شورای امنیت را نیز دریافت کرده بود، خارج شد. او با این عمل به علی خامنهای، برای این که بتواند رژیم خود را طرف پابرجا بر تعهد خود و در عین حال زیان دیده نشان دهد، بهترین دستاویز را میداد.
در حالی که صدام از همان نخستین روزهای قدرت خمینی در به رسمیت شناختن نظام جدید ایران و اظهار تمایل به برقراری بهترین مناسبات میان دو کشور، تاخیری نشان نداده بود، بنیانگذارجمهوری اسلامی هیچگونه نشانهای از خرسندی از خود نشان نداد؛ هر چند که دولت موقت به ریاست مهدی بازرگان دست به ابتکار یک اظهار سپاس کاملاً صوری زد. صدام حسین، پس از امضاءِ توافقنامهی الجزیره با شاه دربارهی مرز آبی دو کشور بر اساس خط تالوِگ اروندرود، مایل بود که از تأیید این تعهدنامه از سوی قدرت حاکم جدید در ایران نیز اطمینان یابد.
اما، زمانی که ابراهیم یزدی وزیر خارجهی خمینی، که میخواست به کنفرانس دولتهای غیرمتعهد در کوبا، که قرار بود در آنجا با صدام حسین دیداری داشته باشد، سفر کند و، پس از توضیح مزایای توافقنامهی الجزیره برای ایران به خمینی، از او پرسید در پاسخ صدام که نظر ما دربارهی آن را از من خواهد پرسید باید چه بگویم، خمینی با گفتن این که «پاسخ ما نه آری است نه نه»، شگفتی او را برانگیخت. از این تاریخ تا پاره کردن توافقنامه از سوی صدام حسین در سپتامبر ۱۹۸۰، و تا آغاز حملهی ارتش عراق به استان خوزستان ایران در ۲۲ سپتامبر، روزی نمیگذشت که شخص خمینی و سرویسهای رسمی رادیوـ تلویزیون ایران سیل دشنام و تحریکات خود را نثار صدام حسین و رژیم او نمیکردند، در همان حال که گروهکهای شیعهی وابسته به جمهوری اسلامی بر شدت تبلیغات خود در جهت سرنگونی حکومت بعثی میافزودند. و از آنجا که گویی یک دشمن درآن واحد کفایت نمیکرد، در این فاصله سفارت آمریکا در تهران نیز، در سال ۱۹۸۰، به تسخیر دانشجویان «خط امام» درآمد و با به گروگان گرفته شدن کارکنان آن تنش با ابرقدرت آمریکا به اوج خود رسید. و این بدان معنی است که قدرت اسلامی حاکم در تهران، از همان بدو پیدایش خود، نمیتوانست وجود خود را جز در وضعی خارج از شدیدترین دشمنیها تصورکند. حتی جنگ ایران و عراق هنوز به پایان نرسیده که، تروریسم، که از آغاز در برنامهی دی ان اِیجمهوری اسلامی بوده ـ هواداران خمینی از همان سالهای بیست کار خود را با قتل شماری از فرهیختگان و مردان سیاسی ایران آغاز کرده بودند ـ، با قتل شمار بزرگی از مخالفان سیاسی خود در خارج از کشور و حتی هدف گرفتن برخی از قدرتهای خارجی، مانند عملیات تروریستی در خیابان رِن در پاریس، و فتوای قتل سلمان رشدی از سوی خمینی، ترازنامهی ابتکارات دیپلماتیک پرسروصدای حکومت ملایان را غنی تر میسازد.
و این تازه از نتایج سحر است.
مگر نیست که جمهوری اسلامی به عراق صدام دست نیافت؟ لبنان و قدری دیرتر سوریه و سپس یمن و کشورهای مسلمان دیگری که هستند که این رژِیم بتواند بازوهای بادکشدار خود را به سوی آنها دراز کند؛ در همان حال که در درون کشور اقتصاد بالنسبه بارونق رژیم پیشین به سقوطی جهنمی ادامه میدهد. در برابر دونالد ترامپ نیز شاهد همان منطق هستیم، به ویژه با توجه به این که او نیز نمیتواند ریاست جمهوری خود را بدون تنشی دائمی در پیرامون خود به پیش برد، به بهترین وجه برای بازی مورد علاقهی سران جمهوری اسلامی جورمی آید.
البته هر دو طرف یک بند تکرار میکنند که خواستار جنگ نیستند. اما آنجا که با شاگرد جادوگرها سروکار داریم چگونه میتوان از فردا اطمینان داشت؛ به ویژه این که هر دو طرف هم اکنون نیز به صورت مستقیم یا نیابتی در نقاط گوناگون منطقه، به فعالیت نظامی مشغولاند.
و این که تحریمهای اقتصادی بر زندگی میلیونها ایرانی، که هم اکنون نیز غیرقابل تحمل است، چه فشاری وارد میکند برای این نظام اهمیتی ندارد؛ خاصه این که چه تحریمی باشد چه نباشد، این رژیم به خوشبین ترین ناظران نیز ثابت کرده که، درآمدهای نفتی آن هم هرچه باشد، و حتی در صورت سرمایه گذاریهای خارجی، اگر هم چنین امکانی دست دهد، در انجام کمترین حرکت سازندهای برای بهبود زندگی مردم دچار ناتوانی کامل وعلاج ناپذیر است.
یک رقم باید برای ما به قدر کافی گویا باشد: در ظرف چهل سال فرمانروایی این نظام، با این که درآمدهای نفتی ایران دوران طلایی خود را میگذرانده، در نتیجهی تورمی لگام گسیخته، ترقی بهای دلار در برابر ارزش نخستینِ پول کشور، دوهزار برابر شده و در دوسالهی اخیر میان دوهزار و چهارهزار برابر در نوسان بوده است!
این قدرتی که میخواهد جهان بیرونی و مردم کشور را با ۱۰۰۰۰۰ موشک و پهپادهای خود تحت تأثیرقراردهد، و بعضی از ناظران خارجی آن را نوعی نوزایی امپراتوری قدیم ایران مینمایانند، اما هر سال ۱۵۰۰۰۰تن از بهترین دارندگان مدارک دانشگاهی آن به خارج میگریزند و هواپیماهای مسافربری داخلی آن در نتیجهی فرسودگی و عدم دسترسی به قطعات یدکی همچنان سقوط میکنند، در بهترین حالت مترسکی است به قد و غوارهی یک غول.
اما، چه جای شگفتی؟ این رژیم که هیچگاه نفهمیده اقتصاد چیست و چه معنی میدهد، حتی بیش از آن که از درآمدهای نفتی خود زندگی کند، در سایهی چالشهای خود در برابر دیگران، در برابر یک شیطان بزرگ، میتواند زنده بماند.
در حالی که میدانیم، حتی در رژیمهای اقتدارگرا و متمایل به توسعه طلبی نیز، حداقل عقل حکم میکند که در وهلهی نخست و پیش از اقدام به گسترش قدرت نظامی و إرضاءِ بلندپروازیهای خارجی، کشور به اقتصادی نیرومند و پتانسیل اجتماعی محکمی مجهز گردد.
درجهی پوچی لاف و گزافهای جنگی این رژیم، با اقتصاد رو به نزع آن، زمانی روشن میشود که ورشکستگی اقتصادی ابرقدرتی چون شوروی سابق در اثر مسابقهی تسلیحاتی را به یاد بیاوریم، و بی آن که اختلاف مقیاس میان دو کشور را نیز از یاد ببریم.
بیش از چهل سال آموزش دیپلماسی فقدان هرگونه استعداد برای ظرافتهای این هنر در سران رژیم اسلامی را، از تندرو و کندرو، مقولاتی که جز برای اعتبار بخشیدن به نمایش انتخاباتی و فریب ناظران خارجی کاربردی ندارند، نشان داده (البته اگر چند دیپلمات حرفهای سطح بالا را، که در رژیم پیشین پرورش یافته بودند و امروز کار آنان به همراهی با هیأتهای نمایندگی و مراقبت در نگارش درست توافقنامهها منحصر میشود، مستثنی کنیم).
در جایی که این رژیم، به موازات چهرهای یکسره خصمانه در برابر ایالات متحده به مدت چهل سال، در برابر روسیهی ولادیمیر پوتین در زمینههای بسیاری زانو میزند، دیپلماسی کجا رفته است؟ به عنوان نمونه، در سال ۲۰۱۸، دولت روسیه، زمانی که، با نقض حقوق شناخته شدهی ایران بر کرانههای دریای مازندران و منابع زیردریایی آن، حقوقی شناخته شده در دو توافقنامهی رسمی میان دو کشور ایران و اتحاد شوروی سابق در قرن بیستم، به بازتقسیم خود سرانهی آن حقوق میان جمهوریهای زاییدهی فروپاشی اتحاد شوروی سابق میپردازد، موافقت ایران را نیز به سادگی آب خوردن به دست میآورد.
در چنین اوضاعی جهان میتواند از ابرهای سیاهی که آسمان خلیج فارس را تیره کرده نگران گردد و هر روز دو طرف را به خویشتن داری بیشتری فرابخواند؛ و چه تفاوت که، حتی مرحلهی کنونی نیز بگذرد و دونالد ترامپ نیز بار دیگر انتخاب نگردد؛ تا زمانی که قدرت ماجراجویانهی کنونی و تعصب کوردلانهی علی خامنهای و قشون سوءِ استفاده چیان فاسد او در ایران حاکم است ما همچنان شاهد سناریوهای مشابهی خواهیم بود که قربانی اصلی آن ملت ایران است که مقاومت آن که امروز هر روز بیشتر بر عهدهی طبقات محروم، کارگران، معلمان کم درآمد، بازنشستگان...، قرار میگیرد، به شدیدترین وجهی سرکوب میشود.
از این گذشته عملیات دزدی دریایی و حرکات جنگاورانهی هفتههای اخیر رژیم اسلامی در نزدیکی تنگهی هرمز در همان حال که آمریکا و متحدان آن را به چالش میطلبد، بیشتر از این، این هدف را دنبال میکند که خود ایرانیان، که هر روز برای نان شب خود نیازمند تر میشوند، از این که دولت «شان» قدرتمندان جهان را به مبارزه میطلبد به خود ببالند. اما همین ایرانیان که در ابتدای این رژیم برای دفاع از آب و خاک خود در برابر عراق متجاوز از هیچگونه فداکاری دریغ نکرده بودند امروز دیگر فریب نمایشهای جنگجویانهی آن را نمیخورند و بیشتر در غم نان بر سر سفرههای خود و آیندهی نامعلوم فرزندانشاناند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* این مقاله در شمارهی ۲۶ ژوییهی ۲۰۱۹ مجلهی فرانسوی معتبر مارین منتشرشده است:
https://www.marianne.net/debattons/billets/crise-iran-usa-le-temps-des-apprentis-sorciers
عدم تعادل روانی؟ یا عوام زدگی سیاسی؟ حمید راد
ممی رأی میخواد! آرش فضیلت