Saturday, Aug 10, 2019

صفحه نخست » عاقبت تلخ خلیل عقاب

F05353FA-362B-4D0A-A8F6-6CBFC7316864.jpegتنگناهای مالی، خلیل عقاب را به ‏زادگاهش فرستاد و عجب این‌که او در زادگاه خویش هم روزگار خوشی ندارد و در ٩۶ سالگی همچنان دوران ‏رنج و محنت را از سر می‌گذراند.

به گزارش «تابناک» به نقل از شهروند، تماس پهلوان و صدای لرزانش توی دلم را حسابی خالی کرد. بغضی که در گلو داشت به پقی، بند ‏بود و اشک مثل باران بهار از گونه‌هایش جاری شد. می‌گفت از طرف شهرداری آمده‌اند و می‌خواهند مرا از ‏اینجا بیرون کنند. اگر بیرونم کنند کارتن خواب می‌شوم و این برایم خوب نیست.

8BcLlWs2iyFc.jpgاسمم هنوز در کتاب ‏گینس است. این حکایت دردناک و غم انگیز زندگی «خلیل عقاب»، پدر سیرک ایران است که چندین‌سال ‏در کانکس‌های بوستان ولایت زندگی می‌کرد، اما مسئولان شهری عذرش را خواستند تا بارش را ببندد و برود ‏از این شهر. یقین دارم آنهایی که کانکس تاریک و نمناک بوستان ولایت را از خلیل عقاب دریغ کردند، نمی‏دانند با چه کسی طرف شده‌اند. او را با روزی باید به یاد بیاوریم که در سیرک «جری کاتل» انگلیس، فیل دو ‏تنی را با دندان‌هایش بلند کرد و نامش وارد کتاب گینس شد، با روزی که وقتی خیاط خیابان لاله‌زار با متر از ‏مغازه بیرون پرید تا عرض شانه‌هایش را اندازه بگیرد پیشانی‌اش را بوسید و گفت برو عرض شانه‌های یتیمی ‏را اندازه بگیر که پیراهن برای پوشیدن ندارد.

او را با روزی به یاد می آوریم که سنگینی کامیون ٢٠ تنی را ‏روی گرده‌هایش تحمل می‌کرد، اما تاب دیدن اشک نیازمندی را نداشت. با روزی که درآمد یک روزش را ‏سخاوتمندانه به کودکان پابرهنه‌ای بخشید که غریبانه از گوشه چادر مشغول تماشای سیرک بودند. حالا مانده‏ام که خلیل عقاب، پهلوانی که مردانگی را در حق خیلی‌ها تمام کرد چرا و چگونه به چنین عقوبتی دچار ‏شده است.

او که در ٨٠ کشور دنیا برنامه اجرا کرده حالا به زادگاهش برگشته، روستای انجیره از توابع بخش ‏مرکزی شیراز که بعد از ٨ دهه آغوشش را برای پهلوان باز کرده است. تنگناهای مالی، خلیل عقاب را به ‏زادگاهش فرستاد و عجب این‌که او در زادگاه خویش هم روزگار خوشی ندارد و در ٩٦ سالگی همچنان دوران ‏رنج و محنت را از سر می‌گذراند. او حالا در پارکینگ یک خانه قدیمی که به یکی از خیرخواهان شیرازی ‏تعلق دارد زندگی تازه‌ای را شروع کرده است.

خسته و تنها با حالی نزار در خلوت خودش نشسته و به ‏فصاحت یک ادیب از شیخ اجل شعر می‌خواند؛ من از بی‌نوایی نی‌ام روی زرد/ غم بینوایان رخم زرد کرد.‏

چه خبر پهلوان، شنیده‌ایم از تهران رفته و به زادگاهتان برگشته‌اید.‏

از تهران نرفتم عزیزم، بیرونم کردند. با‌هزار خفت بیرونم کردند. بعد از تعطیلی سیرک راشن در بوستان ‏ولایت، سال‌ها در کانکس‌های این بوستان زندگی می‌کردم، تا این‌که ١٠ روز قبل از طرف شهرداری آمدند و ‏برای تخلیه کانکس مهلت چند ساعته دادند.‏

‏ خُب چرا محترمانه برخورد نکردند؟ مگر شما را نمی‌شناسند؟

با من مثل دستفروش‌ها و دوره گردها رفتار کردند. آمدند و گفتند باید اجاره بدهی، اما در امرار معاشم مانده‏ام چه برسد به پرداخت اجاره. دست آخر مجبور شدم بقایای سیرک را با تریلی به شیراز بیاورم. خیلی از ‏اسباب و اثاثیه‌ام بین راه از بین رفت و کلی هم پول برای کرایه بار دادم.‏

الان کجا زندگی می‌کنید؟

تا وقتی در بوستان ولایت بودم منتظر مسئولی یا مدیری بودم تا بیاید و به دادم برسد، اما نگاهم به در خشک ‏شد. چند روز قبل یک نفر از شیراز تماس گرفت و گفت می‌توانی وسایلت را در پارکینگ خانه من بگذاری. ‏من هم آدرس گرفتم و به روستای انجیره در چند کیلومتری شیراز آمدم. الان هم در پارکینگ یک خانه ‏قدیمی زندگی می‌کنم و از همه جا رانده شده‌ام.‏

‏ شما طرفداران زیادی دارید. آنها در این چند روز به کمک شما نیامده‌اند؟

طرفدار برای من چه کار کند؟ من که نمی‌توانم خدایی نکرده گدایی کنم. دولت باید دست مرا بگیرد و از من ‏حمایت کند. مگر من برای این مملکت کم افتخار کسب کرده‌ام. چرا کسی نمی‌پرسد کجاست آن خلیل ‏عقابی که فیل دو تنی را با دندان‌هایش بلند می‌کرد و به‌عنوان یک ایرانی اسمش در کتاب گینس است. رکورد ‏من تا ابد پابرجاست و تا دنیا دنیاست کسی نمی‌تواند فیل دو تنی را با دندان از روی زمین بلند کند، اما در ‏کشور خودم چنین گمنام مانده‌ام. هیچ مسئولی نمی‌داند که حالا جایی برای خوابیدن ندارم و در روستای ‏انجیره هم داخل کانکس زندگی می‌کنم.‏

از فرزندانتان خبری دارید؟

پسرم در انگلیس زندگی می‌کند. گاهی اوقات برایم پول می‌فرستد، اما هزینه دوا و درمانم هم نمی‌شود. ‏دخترم هم در آلمان زندگی می‌کند و به من دسترسی ندارد. من نمی‌توانم به آنها بگویم خرجم را بدهید.‏

از وقتی به روستای انجیره آمده‌اید اوضاع بهتر نشده؟

وقتی در تنگنا باشی تهران و انجیره برایت فرقی نمی‌کند. هزینه دوا و درمان بالاست و هیچ اندوخته‌ای ‏ندارم. یک پایم در بیمارستان است یک پایم اینجاست.همه دنیا مرا می‌شناسند، اما اینجا در کشور خودم غریبه‌ام. ای کاش در کشور دیگری به دنیا می‌‏آمدم.‏مردم در خانه‌شان را به رویم باز می‌کنند، اما هر شب در خانه یکی می‌خوابم و آواره‌ام. این که برای من ‏زندگی نمی‌شود و با کارتن خوابی فرق زیادی ندارد.‏

وقتی سیرک راشن سرپا بود از همه کشورهای دنیا دعوتنامه دریافت می‌کردید. الان امکان ‏زندگی در خارج از کشور را دارید؟

در خیلی از کشورها می‌توانستم زندگی کنم، اما همین جا به دنیا آمده‌ام و می‌خواهم همین جا چالم کنند.‏

خبر دارید که چند روزی می‌شود نامتان در فضای مجازی سر زبان‌ها افتاده؟

از مال دنیا یک موبایل کوچک دارم و از همه جا بی‌خبرم، اما اگر خبرنگاران خارجی به اینجا بیایند همه چیز ‏را برایشان بازگو می‌کنم.‏

فکر نمی‌کنید در روزهای جوانی که درآمد خوبی هم داشتید باید آینده نگری می‌کردید؟

چه کنم عزیزم. من طاقت دیدن اشک نیازمندان را نداشتم. بعد از پایان سیرک هر کسی می‌آمد و می‌گفت ‏نان شب ندارد یا می‌خواهد برای دخترش جهیزیه تهیه کند همه درآمدم را بدون این‌که بشمارم می‌بخشیدم. ‏حالا شما بگویید کار بدی کردم؟ من از بی‌نوایی نی‌ام روی زرد/ غم بینوایان رخم زرد کرد.‏

از مسئولان چه درخواستی دارید؟

سال قبل به وزارت ورزش نامه‌ای نوشتم و از مسئولان خواستم به وضعم رسیدگی کنند. گفتند جزو مدال‌آوران نیستی و هیچ حقوقی به تو تعلق نمی‌گیرد. آنها چه می‌دانند کتاب گینس ‏یعنی چه. من چه انتظاری می‌توانم از آنها داشته باشم جزعاقبت به خیری.‏



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy