Tuesday, Aug 13, 2019

صفحه نخست » چرا رهبر جمهوری اسلامی بر ازدیاد جمعیت تأکید می‌کند؟ عقل که نباشد، اُمت در عذاب است! امیرحسین لادن

AmirHossein_Ladan.jpg"علی خامنه‌ای، بار دیگر تأکید کرده است که جمعیت ایران باید افزایش یابد و فرزندآوری باید به فرهنگ تبدیل شود. " (۱) سخنانی فتوا مانند، که نه بر اساس توانائی‌ها و داده‌های کشور است، و نه بر پایه‌ی نیاز‌های جامعه. سخنانی که سیاست یک کشور و سرنوشت یک ملت را تحت شعاع قرار می‌دهد؛ ولی بدون مشورتِ کارشناسان و بدون برنامه ریزی هوشمندانه. تصمیمی که تنها زائیده‌ی توهمِ رهبرِ "همه چیز دان" است، که صلاح اُمت را، بهتر از آنان، می‌داند! در ضمنی که خودشیفتگی، خودمحوری و مطلق گرائی، این توهم را برایش بوجود آورده که "تنها" او شایسته‌ی تصمیم گیری است.

آقای خامنه‌ای،
ازدیاد جمعیت، همراه است با نیاز به بهداشت و تغذیه برای نوزاد و مادر؛ همراه است با نیاز به تعلیم و تربیت: کودکسرا و مهد کودک، و آموزش و پرورش؛ و نیاز به دبستان و آموزکار؛ نیاز به درآمد کافی برای خانواده با فرزندان جدید؛ و نیاز به شغل و کار - زمانی که آنان از تحصیل فارغ می‌شوند - و دهها نیاز دیگر. در حالِ حاضر، کشور را به جائی رسانده‌اید که قادر به تأمین نیازهایِ "جمعیتی" که دارد، نیست! چگونه می‌تواند نیازهای "ازدیادِ جمعیت" را برآورده کند؟

زمانی که میلیون‌ها ایرانی، گرسنه و نیازمند و تهی دست و درمانده اند؛ نمی‌توان و نباید در مورد ازدیاد جمعیت سخن راند!؟ زمانی که حکومتِ شما، قادر به برآوردنِ نیازهای اولیه‌ی ملت نیست، چگونه بخودتان اجازه می‌دهید در مورد ازدیاد جمعیت سخن بگوئید؟ زمانی می‌توانید به دنبالِ ازدیاد جمعیت باشید که مردممان محتاج و نیازمند نباشند، و از حد اقل امکانات زندگی، برخوردار باشند؛ نه زمانی که گرسنگی و کارتن خوابی بیداد می‌کند! نه زمانی که یک سوم جمعیت کشور، بیکار و سرگردان است! فتوایِ ازدیاد جمعیت، نمودار بی توجهی، بی فکری، و بی برنامگی، و اوج کم دانی است!؟
منظور از زبانزد (ضرب المثل) عقل که نباشد، اُمت در عذاب است، توهین نیست، بل که بیان یک واقعیت است. کشوری که توانائی سیر کردن شکم مردمانش را ندارد؛ نرخ بیکاری طبق آمار دولتی ۱۲. ۶ در صد و کم کاری ۱۸. ۲ درصد می‌باشد (معادلِ یک سوم جمعیت)؛ کشوری که نرخ تورم و سقوط ارزش پول، مسأله‌ی روزانه‌ی ملت شده، این چه فتوائی است؟ آیا این یک ترفند جدید شما برای رَد گم کردن، و توجه را از روی گرفتاری‌های روزانه‌ی مردم، برداشتن است؟
آقای خامنه‌ای، می‌گوئید: "اگر عدد ملت مسلمان یعنی... اُمت اسلامی زیاد باشد، این زمینه و امکان برای رشد و تعالی در آنها وجود دارد؛ یعنی وقتی که عده زیاد است، افراد صالح در آن قهراً زیادترند. " اینهم شد منطق؟ به تصور شما، صالح و درست کار بودن، اتفاقی است؛ و با ازدیاد جمعیت افزایش می‌یابد؟! بیخود نیست که شعارِ شما کم دانان، تقدیر و سرنوشت است. شما هنوز نیآموخته‌اید که انسان صالح، درستکار و نیکوکار، علفِ هرزه نیست که بخودی خود میان بقیه‌ی علف‌ها، بروید؛ بل که نیاز به تربیتِ درستِ خانواده، و آموزش و پرورشِ علمی و مدنی دارد.
تقدیر و سرنوشت، یعنی علف هرزه بودن؛ هر آنکس که دندان دهد، نان دهد؛ یعنی تنبلی و تن پروری را گسترش دادن و مردم را گمراه کردن. نقطه‌ی مقابل این لاطائلات، برنامه ریزی و اراده، و تصمیم و حرکت است. در ضمنی که چنانچه میخواهید با شعار "هر آنکس که دندان دهد، نان دهد حرکت کنید، حد اقل باید به شعارِ "از شما حرکت، از خدا برکت" هم، توجه داشته باشید. (۲)
خامنه‌ای در ادامه می‌گوید: در هند، و چین، خود این جمعیت زیاد به عنوان یک ارزش اجتماعی، ارزش سیاسی، یک ارزش بین المللی برای آنها توانسته موفقیت هائی را به وجود بیآورد. " این همه "کم دانی" واقعن (واقعاً) باعث تأسف و تعجب است، که چگونه عقب افتاده ترین و نادان ترین قشر جامعه، بر سرنوشت ملتِ بیچاره‌ی ایران سوار شدند! علی خامنه‌ای در این توهم است که این "ازدیاد جمعیت" است که برای هندوستان ارزش اجتماعی و سیاسی بوجود آورده؛ نه هفتاد سال دموکراسی، و بر پائی جامعه‌ی مدنی، و پشتیبانی و تقویتِ سندیکاهای حرفه‌ای، اتحادیه‌های کارگری، و وجودِ وسائل ارتباط جمعی آزاد، در آنکشور!؟
علی خامنه‌ای در این توهم است که دستیابی چین به قدرت و ارزش بین المللی، در نتیجه‌ی تعدد جمعیت بوده است؛ نمیداند که چین با بیش از نیم قرن برنامه‌های هدفمند و سرمایه گذاری کلان و متمرکز روی آموزش و پرورش مردمانش، به چنین موقعیتی رسیده. نمی‌داند که چین، با برنامه‌های هوشمند و بمرور توانسته ارجحیتِ منافع جمعی و ملی، بر منافع شخصی و فردی را به ملت بیاموزد. نمی‌داند که ارزش بین المللی چین، نتیجه‌ی پنجاه سال سرمایه گذاری در ساختارهای چارچوبی، و پشتیبانی از صنایع ملی، و تمرکز روی گسترش آموزش و پرورشِ برابر، سراسری، و مجانی بوده است.
آقای خامنه‌ای،
پرونده‌ی رژیم فقاهتی لکه ننگی است بر دامان این کشور، و وجود نفرت انگیزّ روحانیون، خاری است در چشم همه‌ی ایرانیانی که دروغ‌های خمینی را در مورد دموکراسی و آزادی و برابری زن ومرد، باور کردند. گولِ سخنان عوامفریبانه‌ی او در مورد "عدم دخالت" در سیاست را خوردند؛ و اجازه دادند که عقب افتاده ترین قشر جامعه، "ملاها"، سوار خرِ مُراد شوند و بر اریکه‌ی قدرت بنشینند.
کفاره‌ی این گناه عظیم را، میلیون‌ها زن و مرد ایرانی، چهل سال است که با از دست دادن حقوق طبیعی و انسانی خود، پرداخته‌اند. در ضمنی نزدیک به هفت میلیون ایرانی مجبور به ترک میهن خود، و زندگی در غربت شده‌اند. چهل سال زندگی جهنمی در داخل، و چهل سال زندگی در غربت، برای این گناه کافی نیست؟
در دی ماه گذشته، میلیون‌ها ایرانی در دهها شهر بزرگ و کوچک این آب و خاک، فریاد زدند: "اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تموم ماجرا"؛ یعنی بی پروا و شفاف گفتند که شما ر ا نمی‌خواهند. حتی برای اینکه شکی برایتان باقی نماند، گفتند چه می‌خواهند: "استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی". یعنی هم به کل نظام (اصولگرا و اصلاح طلب)، گفتند: نه! و هم با شعار "جمهوری ایرانی"، به جمهوری اسلامی گفتند: نه! منتظر چه هستید، خشم ملت؟ آنروز دیگر خیلی دیر خواهد بود. (۳)
همه‌تان می‌دانید که اکثریت بسیار بزرگی از مردم، بطور روزمره در کوچه و خیابان و بازار، به شما و حکومتِ دزد و دروغگو و فاسد فقاهتی، فهش می‌دهند و نفرین می‌کنند. این اعتراضات لفظی، مدتی است آرام آرام واردِ مرحله‌ی عمل و حرکت هایِ خشونت آمیز شده؛ منتظر چه هستید؟ آیا مسیر این حرکت را نمی‌دانید، نمی‌بینید، یا نمی‌خواهید باور کنید؟
هنوز فرصت باقی است که بتوانید بدون خشونت و خونریزی؛ بدون کشتار و نابودی، کنار بروید. اگر نتوانید بموقع دست بردارید، با نرفتن بموقع‌تان، میخ آخر را به تابوت خودتان و مذهب کوبیده‌اید. فراموش نکنید که شما به عنوان نماینده و جانشین امام، خودتان را غالب کردید؛ بنابراین مردم تمام بدبختی‌هایشان را از چشم "شما و مذهب" می‌بینند و می‌دانند. شماها، طاغوت امروز، و طاغوت زمانید!؟
کار را بجائی رسانده‌اید که برخی از همراه هانتان، اعلام خطر می‌کنند. کار را بجائی رسانده‌اید، که برخی از مخالفان، با علم به اینکه زندان و شکنجه و مرگ می‌تواند در انتظارشان باشد، نامه‌ی سرگشاده می‌دهند و خواستار استعفای جنابعالی و تغییر بنیادین قانون اساسی می‌شوند.
مبارزات خستگی ناپذیر عدالتخواهی زنان میهنمان؛ شیرزنانی که تا بامروز، بی پروا با پوشش اجباری مبارزه و مقابله کرده اند؛ اکنون وارد فاز نوینی شده. زنان بیدار و آگاه ایرانی، امروز علنن (علناً) اعلام می‌کنند که "چهار دهه حکومت ولایت مطلقه فقیه، منجر به حذف ضد انسانی نیمی از جمعیت کشور، "با همه ظرفیت‌ها و توانائی‌های شان" از حیث حقوق شهروندی برابر و کرامت انسانی شده است. " (۴)
کار را بجائی رسانده‌اید که زنان مبارز میهنمان، با شجاعت و شهامت، بی پروا و شفاف می‌گویند: "خواستار حکومتی سکولار دموکرات با حفظ تمامیت ارضی ایران هستند. حکومتی که بتواند تضمین کننده حقوق زنان جامعه باشد. " بجای پاسخ به خواست‌های بحقِ آنان، طی دو روز گذشته، دو تن از این کنشگران آزادیخواه را دستگیر کرده‌اید!؟ این حرکت، تنها "حقانیت" راه آنها را به نمایش می‌گذارد.
آقای خامنه‌ای،
دیگر آبروئی برای رژیم اسلامی و جامعه‌ی روحانیت، باقی نمانده است. آیا از شعار "آخوندها حیا کنید، مملکت و رها کنید"، خجالت نمی‌کشید؟ آیا زمان آن فرا نرسیده که بپذیرید که "آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت"؟
ممکن است که شما از روی ناچاری توانسته باشی خودت را راضی کنی که اگر کار بالا کشید، پیش از آنکه دست مردم به شما برسد، جام زهر را بنوشی! ولی با این کار، تنها خودت را نجات داده ای؛ تکلیف خانواده و نوه‌ها و نتیجه‌ها، چه می‌شود که در دستِ مردمِ ستم دیده و زجر کشیده و زخمی، اسیر خواهند بود؟
آقای خامنه‌ای،
در این مقطع از زمان، یک فرصت به بزرگی تاریخ، ولی با مدت زمانی محدود برایتان وجود دارد. "یک راه نجات" بی نظیر و حتی آبرومندانه، که می‌تواند هم خانواده‌ی خامنه‌ای را نجات دهد، هم از نابودی کاملِ روحانیون ممانعت کند، و هم از شکست تشیع در ایران، و سرخوردگی و سرافکندگی‌اش در جهان اسلام جلوگیری نماید. این فرصت تاریخی، دست کمی از یک معجزه‌ی عظیم ندارد! میخواهید بدانید چیست و چگونه است؟؟ با هم مرور می‌کنیم:
دو هفته پیش از بازگشت رهبر شما، آقای خمینی، به ایران؛ نامه‌ای در روزنامه آیندگان خطاب به او چاپ شد. در بخشی از آن نامه نوشته شده بود: "امروز، بار گران رهبری سیاسی و رهبری روحانی هر دو بر دوش شماست.... شما تنها کسی هستید که اگر به جای جمهوری اسلامی - اعلام جمهوری مطلق کنید، یعنی به جای حکومت عده‌ای از مردم، حکومت و حاکمیت جمهور آنان را بپذیرید، نه تنها در ایران انقلاب معنوی عظیمی ایجاد کرده‌اید بل که در قرن ماده گرای ما، به روحانیت و معنویت بُعدِ عظیمی بخشیده‌اید. " (۵)
آقای خامنه‌ای،
پیشنهاد می‌کنم این نوشته، در این موقعیت حساس، می‌تواند خطاب به شما باشد. رهبری سیاسی و رهبری روحانی با شماست؛ شما تنها کسی هستید که می‌توانید پایان جمهوری اسلامی و آغاز جمهوری مطلق را، اعلام کنید. چنانچه دست به چنین انقلابی بزنید، تردیدی نیست که مردمِ خوش نیت و پاک ایران، شما را هیچگاه فراموش نخواهند کرد.

امیرحسین لادن
مرداد ۱۳۹۸
ahladan@outlook.com

(۱) رادیو فردا
(۲) کتاب خداسالاری و درماندگی
(۳) مقاله " ملی گرائی رژیم؟ مژدگانا که گربه عابد شد! "
(۴) متن بیانیه ۱۴ فعال مدنی سیاسی داخل کشور
(۵) مقاله "چرا با جمهوری اسلامی مخالفم؟ "



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy