برای ایجاد همبستگی میان نیروهای دمکراتیک اپوزیسیون
چندی پیش طی یک گفتگو با چند تن از کنشگران سیاسی میهنمان، یک رهبر صنف کارگری پیشنهاد می داد که اختلاف هایمان کنار بگذاریم و برای براندازی رژیم، "همه با هم" یک جبهه ی فراگیر تشکیل بدهیم. زمانیکه من گفتم که با پیشنهادتان همراه نیستم، پیش از آنکه دلایلم را ارائه کنم، مورد اعتراض چند تن از شرکت کنندگان، قرار گرفتم.
اکثریت بزرگی از آپوزیسیون در این راستا مرتب تلاش کرده اند تا عده ای را جلب کنند و یا شعار داده اند که گرد حد اقل های مشترک، با هم متحد شویم!؟ یعنی بجای کبوتر با کبوتر، باز با باز - می خواهند افکار متفاوت و متضاد را و شخصیت های نا متناجس و ناسازگار را، به امید کثرت گرائی دور هم جمع کنند. در این راستا، با سیستم "شتر، گاو، پلنگی" چهل سال، چهل بار با شکست و ناکامی روبرو شده اند.
عده ای از این شخصیت ها که هنوز از تجربیاتِ گذشته نیآموخته اند، با حُسن نیت تکرار می کنند: "همه با هم" متحد شویم، یک جبهه ی فراگیر تشکیل بدهیم و رژیم را سرنگون کنیم!؟ بعضی ها می گویند، همانطوری که پیش از ما، برای انقلاب مشروطیت، برای جنبش ملی شدن صنعت نفت، و در انقلاب مردمی 57 ، کنشگران موفق شدند، "همه با هم" حرکت کنند، ما نیز باید چنین کنیم.
در ضمنی که این سخنان منطقی به نظر می رسند، تنها بخشی از ماجرا را نشان می دهند: نخست، اینکه در هیچکدام از این سه حرکت، یکپارچگی وجود نداشت. دوم، این سه حرکت پس از پیروزی، با شکست و ناکامی روبرو شدند. انقلاب مشروطه، با نفوذ و فشار روحانیون، تبدیل به مشروعه شد؛ نهضت ملی شدن نفت، با کودتای آمریکائی - انگلیسی 28 مرداد و همراهی دربار و عده ای بی وطن، سرنگون گردید؛ و انقلاب مردمی 57 به کژراهه مذهب کشیده شد و به چاه فقاهت سقوط کرد. زیرا "همه با هم" یک "سرپوش موقتی" بود روی تمام اختلاف ها و تضادها و ناهمسوئی ها که همچنان بر قوت خود، باقی بودند و تمام رشته ها را پنبه کردند!؟
چرا پدیده ی "همه با هم"، قابل اجرا نیست؟
نخست، طی نیمه ی اول امسال، هم میهنانمان هدف تبلیغات متعدد و گسترده یِ شبکه ی فَرَشگَرد، کنفرانس ورشو و پروژه ی ققنوس، بوده اند. که به ترتیب نمایانگر عوامفریبی، رهبر سازی و شعبده بازی بوده اند، با هدف مشترکِ مطرح نگهداشتن رضا پهلوی و باز سازی سلطنت. تلاش هائی مذبوهانه ی اسرائیل، آمریکا و عربستان، همراه با شرکایِ ایرانی شان، که مدت ها با دلسوزی های خاله خرسه ای، آنقدر در مورد "عدم وجود آلترناتیو" و "رهبری" نوشتند و گفتند و جار زدند تا توانستند "خلائی ساختگی" بوجود بیاورند.
گام بعدی شان، پُر کردن این خلا ساختگی، با آلترناتیوهایِ من در آوردی مانند فرشگرد و ققنوس و رهبرسازی در کنفرانس ورشو میان فرصت طلبانِ آپوزیسیون بود. با پشتیبانانی آمریکا و اسرائیل و بودجه ی عظیم عربستان، چندین شبکه تلویزیونی را خریدند و دو شبکه جدید نیز به راه انداختند. عده ای که جز منافع شخصی، چیزی نمی بینند و نمی دانند را جلب و جذب کردند.
با در دست داشتن آرشیو وسیعِ تلویزیون و مطبوعات پیش از انقلاب، و توانائی های تکنولوژی امروزه، برای جلب جوانان و اشخاص کم دان، تلاش های شبانه روزی خود را در تحریف تاریخ و جعل حقایق آغاز کردند. بی شرمانه همه چیز را وارونه و باژگونه نشان میدهند و به نمایش می گذارند. دیگر از رنگ کردن گنجشک و بجای قناری فروختن گذشته؛ کلاغ را را رنگ می کنند و بجای بلبل به نمایش می گذارند. هم میهنانی که با تاریخ میهنشان آشنا هستند و آنهائی که آگاهانه با مسائل برخورد می کنند، با شگفتی به این عوامفریبان می نگرند و در تلاش هستند که با این ضایعه مقابله و مبارزه نمایند.
دوم، عده ای از هم میهنانمان در داخل و خارج از کشور، سال هاست در تلاش اند که رژیم جمهوری اسلامی را اصلاح کنند. برخی از آنان مانند محمد خاتمی و محمدرضا عارف و مصطفی تاج زاده و ... ، با ترفند جدید آشتی ملی، آینده ایران، و ملیت و ملی گرائی، می خواهند بار دیگر با کشاندن مردم به پای صندوق های رأی، برای رژیم مشروعیت بخرند و چند صبائی به عمر این اختتاپوس فاسد و متعن بیافزایند.
سوم، مشکل بعدی، در حضور شخصیت های خودشیفته و جاه طلب که غده های سرطانی جامعه ی ایرانی هستند، نهفته است. غده هائی که شخصِ مبتلا را چنان آلوده و ضعیف و آسیب پذیر کرده اند که نه تنها هر گونه تلاش و سرمایه گذاری بی نتیجه خواهد بود، بل که وجود و حضورِ آنان باعثِ گسترش بی اعتمادیِ و سوء ظن، و رواجِ تفرقه و پراکندگی است. بنابراین سرمایه گذاری بدون بازده و بی نتیجه، خواهد بود.
با علمِ به اینکه عده ای از آپوزیسیون در گرداب سلطنت، یا باطلاق اصلاحات، غوطه ور هستند؛ و گروه سوم، خودشیفتگانِ مبتلا به جنون مطرح بودن، کسانی که تبدیل شده اند به عوامل تخربی و بازدارنده. یعنی نه تنها دردی را که دوا نمی کنند، بل که باعث عفونت هم هستند!
ته که نوشم نئی نیشِم چرائی ته که یارم نئی پیشم چرائی
ته که مرحم نئی ریش دلم را نمک پاش دل ریشم چرائی
چگونه می توان انتظارِ "همه با هم" را داشته باشیم؟ بنابراین، چنانچه آپوزیسیون بخواهد از این دایره ی منحطِ مدار بسته بیرون بیآید، باید خودش را از این پدیده ی ویرانگر، برهاند. تا اینجا می بینید چرا با پدیده ی "همه با هم"، همراه نیستم.
و اما با چه پدیده ای همراه هستم و چرا؟
نخست بر این "باور" هستم که خردگرايی و پذیرش ارزش و آبروی انسان، حکم می کند که همه چیز باید، برای زندگی انسان و در خدمت انسان باشد. نوع حکومت؛ قوانین حاکم بر جامعه؛ آموزش و پرورش؛ سیستم اقتصادی؛ حتی ایدئولوژی و مذهب؛ همه و همه باید برای آسایش، آرامش، و پیشرفت انسان باشد.
دوم، تنها "سیستمی" که پاسخگویِ چنین باوری می باشد، بر پائی یک جمهوری دموکراتیک و لائیک در ایران است. بنابراین، با در نظر گرفتن این "باور"، و این "سیستم"، چگونه میتوان با یک سلطنت طلب، یا حتی مشروطه خواه؛ یا با یک جدائی طلب، یا حتی فدرالیست؛ و یا با یک بیمار روانی، همراه و با هم شد؟؟
پدیده ی "همه با هم"، از دو حالت خارج نیست: یا با خوش خیالی و خوش باوری، خودمان را گول میزنیم؛ و یا "دور از جون شما" جاه طلبی و جنون مطرح بودن، آنقدر بر ما غلبه کرده که توانائی تشخیص صدف از خذف را نداریم!؟ بخش اول، خوش باورها و خوش خیال ها، را نمیتوان مورد مواخذه قرار داد برای اینکه نمیدانند؛ ولی آنهائی که منافع شخصی، وجدانشان را کور کرده و راسپوتین وار توانسته اند عده ای را اغفال کنند، را باید شناخت و شناساند.
پیشنهاد اینستکه برعکس، پیروزی در اتحاد هم اندیشان است، نه "همه با هم"، گِردِ یک برنامه ی جایگزینی مشخص و شفاف است، نه گِردِ حد اقل هایِ مشترک! منظور از هم اندیشان اینستکه دید و برداشتشان، و برنامه شان، در تضاد نباشد. جمهوری خواه و سلطنت طلب، هم اندیش نیستند. برنامه ی جایگزینی این دو، با هم کاملن متفاوت و حتی در تضاد است. جمهوری خواه دنبالِ حکومت مردم است، و سلطنت طلب، دنبالِ حکومت شاه.
این نوشتار شخصی است. در ضمنی که من با جمهوری دوم ایران، هم باور و همراه هستم.
هدف جبهه
استقرار یک جمهوری دمکراتیک و لائیک در ایران
استراتژی جبهه
کنار زدن رژیم کنونی از قدرت و بستن پرونده ی آن به عنوان "جمهوری اول" و
استقرار جمهوری دمکراتیک و لائیک در ایران به عنوان جمهوری دوم ایران
اصول پایه ای جبهه
جمهوری دموکراسی لائیسیته
جمهوریت: باور به نظام جمهوری برای گردش نهادینه و قانونمند قدرت سیاسی در ایران
دموکراسی: باور به ضرورت مشارکت نهادینه و منظم ملت ایران در تعیین سرنوشت خود
لائیسیته: باور به ضرورت بیرون نگه داشتن قانونی مذهب از حوزه ی سیاست و مدیریت کشور.
پیروزی در اتحاد هم اندیشان است، نه "همه با هم"
امیرحسین لادن
شهریور 1398