حسین علیزاده - ایران اینترنشنال
سعید ملایی، جودوکای نامدار ایرانی در اعتراض به اجبارش به باخت، برای اینکه در دور بعد با حریف اسرائیلی بازی نکند، در استدلالی ساده ولی متقن، گفت: «من یک سربازم... اگر قرار است ببازم، همه ببازیم».
استدلال او در منطق سیاسی، نکته مهمی را در درون خود دارد. منطق او عینا همان منطقی بود که پیشتر رسول خادم، رییس پیشین فدراسیون کشتی ایران، اعلام کرده بود. از آنجایی که خادم برای منطق خود گوش شنوایی ندید، از مقام خود کنارهگیری کرد، تا امروز که همان منطق و استدلال را سعید ملایی بازگو میکند.
اعتراض آن روز رسول خادم و سخن امروز سعید ملایی حاوی منطق سادهای است؛ آنها میگویند اگر بازی نکردن با اسرائیل نشانی از «بهرسمیت نشناختن اسرائیل» است، این موضوع را نباید با اجبار ورزشکار به تمارض یا باخت خودخواسته «لاپوشانی» کرد، بلکه باید آن را علنی کرد.
اگر میبینیم ورزشکاران ایرانی با حریفان آمریکایی بازی میکنند یا به آمریکا میروند، یا آنها را خاک ایران میپذیرند ولی از بازی با اسرائیل حتی با توسل به نیرنگ امتناع میکنند، ناشی از این نکته است که جمهوری اسلامی ایران بازی نکردن با اسرائیل را مبتنی بر یک «منطق حقوقی» میداند. از نظر جمهوری اسلامی ایران، کشوری که موجودیت ندارد، بازیکنی هم ندارد تا با آن بازی کنیم. بازی کردن با حریف اسرائیلی نشان آن است که کشوری به نام اسرائیل «موجودیت» دارد. این در حالی است که در ادبیات سیاسی جمهوری اسلامی ایران، انکار موجودیت اسرائیل تا آنجاست که از عبارت «رژیم اشغالگر فلسطین» به جای نام اسرائیل استفاده میشود و حساسیت تا آنجاست که نقشهای که روی آن نام این کشور نوشته شده باشد، اجازه ورود به ایران ندارد.
با این توصیف، جمهوری اسلامی ایران چنین وانمود میکند که در انکار موجودیت اسرائیل سیاستی روشن دارد. اگر چنین است، چرا جمهوری اسلامی برای انکار موجودیت کشوری به نام اسرائیل در عرصه ورزش، متوسل به اقدامهایی از قبیل اجبار بازیکن به «تمارض» یا «باخت خودخواسته» میشود؟
پاسخ در آنجاست که بنا به قوانین کمیته بینالمللی المپیک و کلیه فدراسیونهای جهانی، عرصه ورزش از عرصه سیاست جداست. یک فدراسیون خود را در وضعیتی نمیبیند که نسبت به موجودیت کشوری اظهارنظر کند. کشوری که در سازمان ملل دارای کرسی است، از نظر این نهادهای بینالمللی «موجودیت» دارد. این نهادها میدانند اندکی مماشات که منتهی به سیاسی شدن ورزش شود، ایبسا منتهی به هرجومرج و خشونتهای بیانتها در عرصه ورزش شود. ناگزیر عرصه ورزش را باید به ورزش محدود کرد و از ورود سیاست به آن باید ممانعت کرد، همچنان که از ورود آیینهای دینی و مذهبی در ورزش ممانعت بهعمل میآورند.
این در حالی است که جمهوری اسلامی ایران ورزش را بهشدت به سیاست و دین آغشته کرده و بهویژه در عرصه سیاست، نظر سیاسی خود را در انکار موجودیت اسرائیل بر ورزشکاران تحمیل میکند. اجبار ورزشکار برای تمارض یا باخت خودخواسته صرفا فریب فدراسیونهای جهانی است، نه ابراز موضع سیاسی.
تمارض و باخت خودخواسته یعنی شناسایی اسرائیل
نکتهای که مقامهای جمهوری اسلامی ایران از آن غافلاند یا خود را به غفلت میزنند، این است که وقتی ورزشکار ایرانی در اثر فشار مقامهای دولتی از مبارزه با حریف اسرائیلی امتناع میکند، این در واقع به معنی شناسایی اسرائیل است.
توضیح آنکه فرض بگیریم کسی برای شرکت نکردن در امتحان، گواهی پزشک به آموزگار خود ارائه دهد. معنای ارایه گواهی پزشک به آموزگار چیست؟ آیا جز این است که اگر دانشآموز دچار بیماری نمیشد، در جلسه امتحان حاضر میشد؟ او با ارائه گواهی پزشک، این معنا را به آموزگار خود القا میکند که شرکت نکردن او در امتحان بهدلیل بیماری است، وگرنه در امتحان حاضر میشد.
عینا همین معنا در تمارض و باخت خودخواسته ورزشکاران ایرانی صدق میکند. هنگامی که یک ورزشکار به خواست مقامهای دولتی تن به باخت خودخواسته میدهد یا مثلا ضربدیدگی را دلیل بازی نکردن با حریف اسرائیلی اعلام میکند، بهطور ضمنی او و فدراسیون مربوطه به کمیته برگزارکننده بازیها چنین وانمود میکنند که «اگر باخت یا ضربدیدگی نبود، کشتیگیر ایرانی آمادگی داشت با حریف اسرائیلی مواجه شود». این یعنی اسرائیلی موجودیت دارد، درحالیکه مدعای جمهوری اسلامی انکار موجودیت اسرائیل است.
از سوی دیگر، این قبیل اقدامات (باخت خودخواسته یا تمارض)، نخست ورزشکار ایرانی را وادار به دروغگویی به خود و سپس وادار به دروغگویی به کمیته برگزارکننده و سپس دروغ به ملت ایران و جهانیان میکند. روشن است که دروغگویی با روحیه و مرام ورزشی سازگار نیست. بنابراین، ورزشکار ایرانی هم باید از مدالآوری خود صرفنظر کند و هم با توسل به نیرنگ، دروغگو شود.
پر واضح است که چنین رویهای چقدر برای روحیه یک ورزشکار مخرب و ویرانگر میتواند باشد. اما ویرانگرتر آن است که این دروغ را او نه به دلخواه خود، بلکه به اجبار فدراسیون میگوید، تا دچار تنبیه نشود. بهعبارت دیگر این فدراسیون است که از ورزشکار میخواهد «متوسل به دروغ» شود. این دقیقا نکتهای است که رسول خادم به آن اشاره داشت. استدلال درست خادم این بود که اگر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، انکار موجودیت اسرائیل است، چنین سیاست خارجی با تمارض ورزشکار یا اجبار او به باخت خودخواسته در تضاد است؛ چراکه معنای تلویحی توسل به چنین ترفندهایی این است که ورزشکار ایرانی مثلا بهدلیل بیماری نمیتواند در برابر حریف اسرائیلی ظاهر شود، وگرنه مانعی برای بازی ندارد. از اینرو، رسول خادم بهدرستی چنین نتیجه گرفته بود که چنین سیاست دوگانهای «آدمی را به این نتیجه میرساند که، شما [جمهوری اسلامی] به آنچه میگویید [انکار موجودیت اسرائیل] اعتقاد ندارید.»