اخراج جان بولتون، مشاور امنیت ملی رئیس جمهور آمریکا، توسط ترامپ تفسیرهای متضاد بسیاری را برانگیخته است. برخی آن را نشانی از یک تغییر در سیاست خارجی میدانند و بعضی برخوردی متعادل تر با آن میکنند. در ورای آن که نظر ما در این باره مثبت یا منفی باشد، لازم است که به برخی واقعیتها بنگریم تا جایگاه خروج بولتون از تیم کنونی کاخ سفید را بهتر دریابیم. نگارنده در این جا بررسی خود را به مورد خاص خاورمیانه و در دل آن موضوع ایران محدود میکند تا بتوان در این نوشتار کوتاه به نتیجه گیری مشخصی دست یافت.
نقش اسرائیل در آمریکا
این امر بدیهی است که برای دهه هاست سیاست خارجی آمریکا به شدت زیر نفوذ اسرائیل قرار دارد. منظور در این جا تمام لابیهای آشکار و دستهای نیمه پنهانی است که به نمایندگی از منافع گره خورده به حیات افراط گرایان صهیونیست در آمریکا مشغول هستند تا به نوعی سیاستهای خارجی و داخلی این کشور را در جهت پیشبرد طرحهای خویش به پیش برند.
این یک قاعدهی شناخته شده است و حاصل نزدیک به یک صد و پنجاه سال کار هدفمند سازمانهای صهیونیستی در اقتصاد، سیاست و نیز فرهنگ آمریکا میباشد. آنها در دل تمام نهادهای قدرت، شرکتهای بزرگ اقتصادی و نیز موسسات آموزشی، فرهنگی، هنری و رسانهای نفوذ کردهاند و به طور آشکار یا پنهان مدیریت کشور آمریکا را به سمتی میبرند که در آن، نخست منافع اسرائیل تامین شود و بعد هر چیز دیگر.
اگر بخواهیم به تفصیل این شبکهی قدرتمند حاکم بر آمریکا را بازکنیم وقت بسیار میخواهد و در این باره مطلب زیاد است. نگارنده خوانندگان را به کارتحقیقاتی ارزشمند دو استاد دانشگاه و محقق آمریکایی دربارهی عمق تسلط لابی صهیونیستهای اسرائیل بر سیاست خارجی آمریکا دعوت میکند: «لابی اسرائیل و سیاست خارجی آمریکا: استفن والت و جان میر شایمر»
هدف نگارنده از اشاره به این امر بدیهی و شناخته شده این است که نشان دهد با تسلطی که اسرائیل بر سیاست داخلی و خارجی آمریکا دارد تا چه حد دور از واقعیت است که بخواهیم تصور کنیم آمریکا، ضمن داشتن رابطهای خوب و رضایت بخش با تل آویو و آن هم در زمانی که دولت در اسرائیل در دست راستها و راستهای افراطی مانند بنیامین نتانیاهو میباشد؛ بتواند با دولتی مثل جمهوری اسلامی رابطهی عادی برقرار کنند.
چند نکته در این باره میتواند به ما کمک کند:
۱) در طول چهل سال گذشته هیچ دولتی در آمریکا موفق نشده است که باب مذاکره و روابط عادی را با جمهوری اسلامی بگشاید. استثنای دولت اوباما فقط به خاطر اضطرار موضوع اتمی و امکان دستیابی ایران به سلاح هستهای بود که دیدیم آن هم در قالب برجام یک عمر پانزده ماهه بیشتر نداشت.
۲) دولت جمهوری اسلامی در عمر چهل سالهی خویش، خواسته یا ناخواسته، در خدمت سیاستهای دراز مدت دست راستیهای اسرائیل بوده است. رژیم ایران مقاومت فلسطینیها را متفرق و متشتت و ضعیف ساخت، با تقویت شیعیان لبنان شانس شکل گیری یک لبنان مستقل و متحد را به حداقل رساند، دولت صدام و کشور عراق را تارومار کرده و یکی از دشمنان خطرناک اسرائیل را از میان برد، دولت سوریه را به دامن یک جنگ داخلی ویرانگر کشاند و از آن یک دولت کلنگی زیر ضرب اسرائیل بیرون کشید، یمن را که دارای گرایشهای قوی پان عربیسم و ضد اشغالگری بود در یک جنگ داخلی ویران ساخت، تفرقه را چنان میان کشورهای عرب گسترش داد که بخشی از آنها بی سر و صدا به زیر چتر تل آویو غلطیدند و دشمنی دیرینهی خود را با اسرائیل و اشغالگری آن را فراموش کردند. در یک کلام، دولت اسرائیل به همت خدمات چهل سالهی «دشمن دیرینهی خود»، یعنی نظام جمهوری اسلامی، حمایت گستردهی سیاسی، مالی و نظامی آمریکا و غرب را به سوی خود جلب نمود، رویای کشور فلسطینی را دفن کرد، خود را از ایزولاسیون و محاصرهی ممالک عرب بیرون کشید، تبدیل به ابرقدرت خاورمیانه شد و اینک به همت همهی این خدمات، سودای پیاده کردن طرح اسرائیل بزرگ و پروژهی «از نیل تا فرات» خود را دنبال میکند. قول و وعدهی نتانیاهو در بارهی ضمیمه کردن بخشهای عمدهی کرانهی باختری رود اردن علامت آشکار پایان طرح دو کشور مستقل و ادامهی طرح اسرائیل بزرگ است.
۳) دولت اسرائیل یا ایران تحت حکومت رژیم اسلامی خدمتگزار خود را میخواهد یا اصولا کشور بزرگی به اسم ایران را در خاورمیانه بر نمیتابد و ترجیح میدهد که در این فاز، به بمباران و تجزیهی آن همت گمارد.
با در کنار هم قرار دادن این نکات بدیهی میبینیم که تصور این که اسرائیل به واشنگتن و ترامپ اجازه دهد به سوی نوعی از عادی سازی روابط با ایران برود و به واسطهی آن، اقتصاد ایران جان دوباره بگیرد و چه بسا روزی دمکراسی در آن پا بگیرد؛ معادل صفر است. مذاکرهی آمریکا با ایران و رسیدن به توافق به معنای کابوس دست راستیهای اسرایئل و ولابی آنها در آمریکاست. این اتفاقی است که یا نخواهد افتاد یا اگر افتاد ما دیگر در جهان شکل گرفته بعد از انقلاب ایران و جنگ سرد و ماجرای بی پایان تروریسم اسلامی نیستیم.
آیندهی آمریکا
این امر تا چه حد برای تیم ترامپ روشن است را نمیدانیم، اما آیا اخراج جان بولتون میتواند نخستین حرکت معنی دار در رها ساختن سیاست خارجی آمریکا از قید و بند دست راستیها اسرائیل باشد؟ این بستگی به این دارد که ببینیم چه کسی جانشین او میشود و جدیت آمریکا در مذاکره و عادی سازی روابط با ایران چقدر است تا بتوان دریافت واکنش اسرائیل و لابی آن به این حرکت ترامپ چگونه خواهد بود.
نکتهی مهم در این میان این است که آیا ترامپ و اطرافیانش افراد مناسبی برای ارجحیت دادن منافع آمریکا بر منافع اسرائیل هستند یا خیر. آیا آنها میتوانند از تبعیت بی چون و چرای اسرائیل فاصله بگیرند و به سوی تامین منافع درازمدت آمریکا در منطقه و جهان باشند؟ حضور افرادی مثل بولتون و داماد وی جارد کوشنر میگفت و میگوید که خیر. اما موضوع باز است و نباید پیشداوری داشته باشیم. رویدادهای ماههای آینده به این پرسش پاسخ خواهد داد. به هر روی قابل انکار نیست که درک ارجحیت دادن آشکار منافع اسرائیل بر منافع آمریکا درنظرات بولتون میتواند انگیزهای برای ترامپ در کنار زدن او بوده باشد.
نگارنده بر این باورست که هرگونه مذاکرهی جدی با رژیم ایران برای حل و فصل موضوعاتی مانند اتمی و غیره و رسیدن به یک سطح نرمال از روابط دیپلماتیک نخست مستلزم چرخشهای جدی و مهم از سوی هئیت آمریکا برای کاهش نفوذ راستیهای اسرائیل و اعوان و انصار آنها در آمریکاست. تا زمانی که علائم مشخص این چرخش را نبینیم نمیتوانیم به کمترین شانسی در این باره و نیز در مورد شانس توافق با کرهی شمالی، چین و سایر پروندههای داغ دیگر باور داشته باشیم. ترامپ خوب دریافته است که دولت در سایه، که اهرمی از اهرمهای دست راستیها و صهیونیستها در آمریکاست، از همان ابتدای کار شمشیر داموکلس «تبانی با روس ها» و «استیضاح» را در اختیار داشته و دارد. آیا این تصادفی است که در فردای اخراج بولتون در نهایت «کمیته قضایی مجلس نمایندگان آمریکا که اکثریت آن با دموکراتهاست موافقت کرده که تحقیق و تفحص پیرامون ضرورت استیضاح دونالد ترامپ را آغاز کند»؟
زمان برای ترامپ فرا رسیده تا از خود بپرسد آیا کشوری که ریاست جمهوری آن را برعهده گرفته است میتواند در اختیار مردمان آن؛ یعنی منافع ملت آمریکا، باشد یا باید همچنان، بر منوال یک قرن گذشته، ابزاری برای پیشبرد شبکهی قدرتمند، اقتصادی، سیاسی و رسانهای دست راستیهای آمریکا و اسرائیل باشد. تا آن موقع روی مذاکرهی جدی ایران و آمریکا و تغییری در این باره چندان حساب نکنیم. تا پیش شرط تامین نشود شرط محقق نخواهد شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
برای دیدن برنامه های تحلیلی نویسنده به تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv آدرس ایمیل تماس با نویسنده : [email protected]
چپ و آینده، پرویز دستمالچی