ضرورت اتحاد عمل محدود برای تحریم انتخابات و چون تمرینی برای اتحادعمل وسیع ملی
مخالفان جمهوری اسلامی هنوز استراتژی مشترک ندارند زیرا دارای مرکزیت نیستند و مرکزیت ندارند، زیرا، مرکزیت نیز، متقابلاً، حول یک استراتژی مشترک بوجود میآید که آن نیز در گرو یافتن نوعی اتحادعمل میان دستکم بخشی از مخالفان، یعنی مصمم ترین و باهمت ترین آنهاست.
یک لحظه هم شک نباید کرد که برای رفتن به راه درست و دست یافتن به هدف نهایی، ضمن اجتناب از افتادن در دامهای مهلکی که در این راه هست، وجود مرکزیتی ایراندوست و عمیقاً دموکرات و لاییک، و برخورداری از یک استراتژی روشن و جامع در خدمت هدف مشترک، ضرورتی حیاتی است. اما آیا میتوان پیش از تحقق چنین شرطی نیز، و چه بسا در خدمت آن، هوشیارانه همآهنگی هایی را به آزمایش گذاشت؟
پاسخ به این پرسش همواره مثبت نیست و مثبت بودن آن مشروط به بررسی وضع موجود است.
اما، امروز که برانداختن جمهوری اسلامی به منظور جانشینی آن با نظامی دموکراتیک و لاییک (جدایی کامل دین و دولت از یکدیگر به عنوان دو حوزهی متفاوت حیات فردی و اجتماعی)، دست کم در اظهارات و موضعگیریهای بخش وسیعی از مخالفان نظام حاکم، صراحت کامل یافته، چنین آزمایشی چندان به دور از احتیاط نخواهد بود. و بعضی از ابتکارات در این زمینه میتواند فرصت مناسبی برای چنین آزمایش هایی باشد. در حال حاضر تحریم وسیع انتخابات آینده بهترین این فرصت هاست.
شک نیست که تحریم انتخابات به تنهایی یک استراتژی نیست، روشی است که میتواند در خدمت یک استراتژی عمل کند: استراتژی مبارزهی خشونت پرهیز مبتنی بر نافرمانی مدنی چون تحریمها و اعتصابات بجا و به موقع و هرچه گسترده تر.
اعتصابهای وسیع و پیگیر دوسالهی گذشته از سوی کارگران و معلمان، ابتکارات دلاورانهی زنان ستمکشی که در سالهای اخیر علیه کوردلی نظام دست به زیباترین چالشها و بکرترین اشکال نافرمانی مدنی زدند، ادامه و تشدید فعالیت در راه حقوق بشر و تلاشهای پرارج فعالان زیست محیطی، که خصلت غالباً مدنی آنها عمق سیاسی آنها را نمیپوشاند، میتواند در زمان مناسب بسی گسترده تر شود، و تحریم هایی چون تحریم نمایشهای انتخاباتی، که از مهمترین روشهای نافرمانی مدنی به شمار میروند، میتوانند در جای خود زمینههای روحی و سازمانی لازم برای این گسترش بیشتر را فراهم سازند.
اینک جا دارد که با دقت بیشتر به بررسی یکایک این موضوعها بپردازیم.
خواست انحلال جمهوری اسلامی، که در یکی دو سال گذشته هر روز حدت و گسترش بیشتری یافته و مییابد، همچنین بیان مکرر آن از راه صدور اعلامیههای مختلف در داخل کشور که با شجاعتی درخور ستایش همراه است، و بالأخره، پشتیبانی از آن با گردآوری امضاء در خارج از کشور، هرچند از رویگردانی و نفرت بیش از پیش ملت از قدرت حاکم خبرمی دهد، و با اینکه میتواند سبب نگرانی بیشتری در دل سران ج. ا. گردد، چنان که شده، اما حتی در صورت رواج و تکرار باز هم بیشتر آن، خودبخود و به تنهایی این نظام را از جا تکان نخواهدداد. دلیل این امر این است که این کار تنها بیان یک خواست است که پیش از این هم از سوی دوراندیش ترین و پیشروترین عناصر و نیروهای جامعه، که برخی از آنان را نابود کردند، بارها به با قاطعیت و روشنی کامل بیان شده بود، و با اینکه نفس بیان چنین خواستی در چارچوب رژیمی خونخوار و بیرحم، به آشنایی هرچه بیشتر تودهی مردم با آرزوی قلبی خود کمک میکند و به مردم بیصدا قوت قلب میدهد، و از این جهت گام بزرگی در جهت انزوای بیشتر قدرت حاکم است، اما این خواست درست و نهایی نیز تا به حربه هایی که در چارچوب یک استراتژی انتخاب میشود و به کار میرود مسلح نگردد، در حصارهای دژ قدرت شکاف بزرگی پدید نمیآورد و حتی بر سبعیت دستگاههای سرکوب نیز، چنان که شاهد آن هستیم، خواهدافزود.
مردمی که به خواست مشترک اساسی خود آگاه شدند در پرتو این اشتراک هدف میتوانند و باید در جستجوی حربههای لازم برای درهم شکستن مانعی که بر سر راه آن میبینند نیز برآیند. اما برای این مرحله دیگر تنها شجاعت و صراحت لهجه کفایت نمیکند، بلکه دوراندیشی و تدبیر نیز از لوازم ضروری آن است. پشتیبانی از اینگونه ابتکارات، با تشکیل کمیتههای همبستگی و گردآوری امضاء نیز، گرچه برای گرم نگهداشتن کورهی مبارزه سودمند است، اما در مقایسه با حربههای اساسی چون تحریم انتخابات، امروز، و اعتصابات سرتاسری، فردا، حربههای چندان برندهای نیست.
آیا نباید بیان خواست نهایی و حرکت در جهت تحقق آن از گروههای کوچک و جدا از هم به گروههای بزرگتر هماهنگ، و سپس به سراسر جامعه گسترش یابد. اگر چنین است پس باید این گروههای کوچک و سپس آن گروههای بزرگتر، در بیان یکسان و دقیق این خواست مشترک و همهی ضمانتهای لازم برای تحقق درست آن با یکدیگر به توافق برسند و راههای نیل به آن و حربههای ضروری و عملی برای ناتوان کردن قدرت حاکم و عقب راندن آن از سر راه خود را نیز مشترکاً تعیین نمایند. اگر بدون هدف مشترک حرکت مشترک بی معناست، حتی با هدف مشترک نیز، بدون راه مشترک، کار به درگیریها و اصطکاکهای بیهوده و حتی زیانبخش، و چه بسا سرانجام، در صورت پیروزی، به برادرکشی، میکشد.
اینها مقدماتی است که همهی خواستاران یک حرکت همآهنگ، اگر باز هم به دنبال یک قدرت انحصاری بر اساس تصمیمات و رؤیاهای فردی و دستهای نیستند، باید برای رسیدن به جامعهای برادرانه به آنها بیاندیشند.
اما در عین حال نمیتوان در انتظار دست یافتن به این همآهنگی کامل بی حرکت نشست؛ به ویژه این که بسیار میشود که نوعی از حرکت در کنار یکدیگر، در صورت هوشیاری و مراقبت کافی، به یافتن راه مشترک کمک میکند. چنین حرکتی، به ویژه در آن مقاطع زمانی که از هر زمان دیگر برای بسیج جامعه و وارد کردن ضربهای کاری بر رژیم مساعدترند به یک ضرورت تبدیل میشود.
در زمانی که دیگر ندای پایان نهادن به نظام ولایت فقیه از هر سو به گوش میرسد، میتوان با طرح شعارهای عملی قابل فهم و پیشنهاد آنها به مردم به عنوان حربهای کاری علیه قدرت حاکم، جامعه را به سوی اتحادِعمل، در جهت شکستن شَبَح قدرقدرتی رژیم و در راه تحقق خواست مشترک فروافکندن آن سوق داد.
با گسترش و تداوم جنبش کارگری و مبارزات اقشار زحمتکش و محرومی چون معلمان کشور دیگر نمیتوان ادعا کرد که مخالفان رژیم تنها در میان طبقات متوسط و مرفه یافت میشوند و تودههای فقیر اگر هم هوادار این رژیم نباشند وجود و عدم آن برایشان علیالسّویه است. این تودههای فقیر و انبوه جوانان بیکاری که از یک سو فساد گستردهی رژیم و غارت داراییهای ملی به دست سران آن و ثروتهای بادآوردهی آنان را به چشم میبینند و از سوی دیگر شاهد سرکوب کارگران زحمتکش و فقیری هستند که تاوان مقاومت در برابر زور و ستمی را میدهند که خود نیز در تحمل آن شریکند، دیگر چگونه میتوانند به بودونبود چنین نظامی بی اعتنا بمانند. این تودهی محروم هم هر روز بیشتر به انبار باروتی آمادهی انفجار تبدیل میشود. اما این نیرو میباید هوشمندانه و با توسل به روشهای سنجیده در فرصتهای مناسب بسیج گردد.
با وجود یک چنین آمادگی در جامعه، هر نمایش انتخاباتی رژیم یکی از فرصتهای مساعد برای واردکردن ضربهای کاری بر پیکر آن است.
تا زمانی که بازی مزورانهی اصلاح طلبی مانند امروز از سکه نیافتاده بود، بازیگران این شعبهی رژیم میتوانستند با طرح ترفندهایی از نوع انتخاب میانهرو بجای تندرو، یا انتخاب میان بد و بدتر بخش مهمی از تودههای ساده دل یا حتی فعالان ناآزموده و سادهاندیش را، به امید گشایش فرجی از درون خود نظام، به پای صندوقهای رأی بکشانند. در این دورهها طرح شعار تحریم نه بدین امید که ممکن بود به عدم شرکت اکثریت بزرگ و شکنندهی مردم تحریم کننده و احساس قدرت آنان و احساس تزلزل رژیم بیانجامد، بل بدین منظور که این حربه به آزمایش گذاشته شده و به جامعه شناسانده شود، ضرورت داشت؛ و نتیجهی این آزمایش، بر اساس آمار شرکت کنندگان در دورههای مختلف از ابتدا تا آخرین انتخابات ریاست جمهوری، مثبت بود. با طرح این شعار و رواج آن در میان مردم، و احساس خطر قدرت حاکم بود که دیکتاتور معم و مستکبرِ ایران، با همهی خودسری و کِبر فرعونی خود ناچار شد به صد زبان از مردم بخواهد تا در انتخابات شرکت کنند: او میبایست بگوید و گفت «حتی اگر با ما هم مخالفید به خاطر کشورتان در انتخابات شرکت کنید» و با بیان چنین خواستی به وجود شماری انبوه از مخالفان نظام حاکم در میان دارندگان رأی اعتراف کرد! این تنها یکی از نتایج شعار تحریم انتخابات بود که حتی پیش از انجام آن حاصل میشد، و قدرت عمل مردم را به خود مردم میشناسانید.
با آخرین انتخابات ریاست جمهوری، هم نسبت عدم شرکت در میان دارندگان حق رأی، و هم تناسب میان شمار آراءِ کاندیدای «بد» و کاندیدای «بدتر» نشان داد که، گرچه بازی انتخاباتی به خودی خود و به سرعت سرنوشت جامعه را تغییرنمی دهد، اما چگونکی دخالت مردم در آن ـ زیرا تحریم و امتناع هم نوعی دخالت است ـ میتواند در تعیین آیندهی کشور مؤثر باشد. و پیداست که پیشرفت مبارزه در گرو تجربه اندوزیهای پیدرپی است.
امروز نیز اگر نگاه مردم و فعالان داخل کشور تا این اندازه دگرگون نشده بود که در هر سو فعالانی، و هر یک به شکلی، ندای انحلال رژیم را سردهند، باز هم حربهی تحریم میباید همچنان بکار میرفت تا بر ژرفای این تجربه افزوده شود.
در نظامی که هر روز برای شریف ترین زنان و مردان کشور، از کارگر معترض به شرایط کار و زندگی خود تا روزنامه نگاری که گزارش وضع او را منتشر میکند، حکم زندانهای درازمدتِ دورقمی صادر میشود، برای شمار روزافزونی از وکیلان دادگستری که با شجاعت و از سر احساس وظیفهی شهروندی و حرفهای، در چارچوب همان قوانین قرون وسطایی حاکم، از حقوق هموطنان خود دفاع قانونی میکنند، وکیلانی که یکی از آنان در نامهای خطاب به خامنهای مینویسد:
«گناه انتخاب و اجبارِ هم نسلانتان را به گردن نسل بی گناه ما نیاندازید. شما یک انسان معمولی و زمینی هستید و نه فرازمینی و خاص! باید درخور اختیاراتِ فراوانتان، فراوان، پاسخگو باشید! که نیستید!
(...)
آقای خامنهای!
انتخابِ نسل ما، دوستی با جهان است. بدون توجه به ملیت ونژاد و دین و مذهب!
با اختیار، به آزادیِ انتخابِ نسل امروزِ ایران، تن بدهید. تن ندهید مجبورتان میکنیم!»،
سخت ترین مجازاتها اعلام میشود، و در نظامی که کارگران محروم آن از هر زمان بیدارتر و نسبت به حقوق شهروندی و توان سیاسی خود آگاه شدهاند، بطوری که خطاب به رییس قوهی قضاییه، همان عضو معروف هیأت مرگ، با اعتمادبهنفس مینویسند:
«ما همواره گفتهایم نه تهدید نه زندان دیگر اثر ندارد و شما با صدور این احکام نمیتوانید ما کارگران و وحامیانمان را از پیگیری مطالباتمان منصرف کنید، قدرت این را ندارید همه مردم را خفه کنید، همه مردم در سمت عدالت یعنی پشت کارگران هفت تپه هستند.»
باری، در چنین نظامی چگونه میتوان هنوز خود و دیگران را فریب داد و به آنان گفت در این نظام امکان انتخاب دارید، حق انتخاب فردای خود و فرزندانتان را دارید؛ و در نظامی که برای مربیان شهروند فردا، برای معلمان دلسوز، زحمتکش و محروم، افزون بر سالها زندان، با صدور حکم ۱۴۸ ضربه شلاق، یکی از بدوی ترین و موهن ترین مجازاتها را مینویسند، و در کشوری که دختر جوانی که مدت کوتاهی زندان آن را تجربه کرده، زبانههای آتش را بر دیوارهای آن زندان ترجیح میدهد، کدام ایرانی آزاده و مدعی آزادیخواهی میتواند شرم نکند، تحریم را تحریم کند و به نام و به دستاویز اصلاح رژیم، بار دیگر شرکت در انتخابات را سودمند و لازم بخواند؟
سودمند برای که؟ لازم برای که؟
این مردم اگر برای آخرین بار هم میخواستند به این نظام اعتمادکنند بعد از دعوت خامنهای از مخالفان رژیم به شرکت در انتخابات بود؛ گرچه وی وقتی دعوت به دادن رأی کرد در إزاءِ آن خود را به وعدهای متعهد نکرد و وعدهها را بر عهدهی دو نامزد اصلی انتخابات گذاشت ولی آیا رأی دهندگان حق نداشتند از وی هم انتظاراتی داشته باشند. اما او وعدهای نداد زیرا میدانست آنچه میتوانست بدهد سرکوب بیشتر به دست «آتش به اختیاران» خود و زندانهای بیشتر، شکنجههای بیشتر، اعدامهای بیشتر، و قتلهای سیاسی بیشتر در زندانها، به دست قاتلان حرفهای خواهد بود. او به این وعدههای نداده عمل کرد و سرکوب را شدت و گسترش داد. و حال که مردم ما به ازاءِ رأیهایشان را دیدهاند این بار دیگر برای تحقق چه هدفی باید باز بروند و رأی بدهند. برای سرکوب و شکنجهی باز هم بیشتر؟ در حالی که یک تحریم موفقیت آمیز ناقوس مرگ آنها و هر تحریم موفق تر گام بلندتری به سوی مرگ حتمی نظام است.
اما از آنجا که دسترسی به یک اتحادعمل اصیل و به قدر کافی وسیع، به ناگهان و از امروز به فردا، به این صورت که یک یا چند تن شبی خواب نما شوند و تصمیم به برقراری آن کنند، روی نمیدهد، حرکت اصیل در این جهت، مانند هر فرآیند حیاتی، تنها میتواند مرحله به مرحله و با گامهای مطمئن و سنجیده صورت پذیرد و جز این هم راهی ندارد.
مگر آن که کس یا کسانی برای خود خوابهای تاریخی ببینند؛ خواب هایی که معمولاً تعبیر سعد و مبارکی ندارد. چنین خواب هایی، که در این چهل سال کم دیده نشده، اگر عملی بود، تا کنون تعبیر آن را دیده بودیم.
اگر یک ایرانی شایستگی و توان رهبری اتحادعملی واقعی و سالم برای برانداختن جمهوری اسلامی و جانشین ساختن آن با نظامی دموکراتیک و لاییک را داشت، آن ایرانی شاپور بختیار بود که در زمان حیات او هنوز فتیشیسم انقلاب و همرنگی با جماعت بر اذهان بخش مهمی از اجزاء اپوزیسیون کنونی حاکم بود و در نتیجه، او نیز، به دلیل این عقب ماندگی جامعهی سیاسی آن روز کشورش، جز برای تشریح و شناساندن خصلت ضدایرانی و ضدآزادی رژیم حاکم، و معرفی و ترویج اصل ضرورت لاییک بودن نظام حکومتی در ایران فردا، افکاری که امروز جای خود را در میان بخش اعظم مخالفان بازکرده است، فرصت بیشتری برای موفقیت نیافت.
پس از او، و با فقدان چنان شخصیت تاریخی استثنائی، با چنان ظرفیت فرهنگی و سوابق مبارزهی سیاسی، دیگر هیچ ایرانی به تنهایی و به عنوان شخصیت توان و شایستگی چنین نقشی را ندارد.
نه رهبری شرارت آمیز خمینی قابل رونویسی است نه هیمنه سیاسی حریف اصلی و تنها حریف وی شاپور بختیار تکرارشدنی.
افزون بر این، اتحادعمل در سطح ملی برای دموکراسی بدون دو شرط زیر بی معنی و بی موضوع است:
۱ـ چنین اتحادی باید الزاماً دارای یک منشور باشد؛ منشوری که در آن
ـ هدفهای اتحاد به صورت جامع و مانع تعریف شده، یعنی به روشنی برشمرده و محدود شده باشد.
ـ راههای کلی مبارزه برای دستیابی به این هدفها معین شده باشد.
۲ـ چون مبارزهی کنونی برای آزادی در ایران ابتدا به ساکن نبوده و از خلاء سرچشمه نمیگیرد و دنبالهی همهی مبارزات ملت ایران در یک سدهی گذشته، نهضت مشروطه و نهضت ملی به رهبری مصدق است که پس از ۲۸ مرداد نیز همچون پرچمدار مبارزات مردم ایران ادامه یافت و با فتنهی خمینی دچار اختلال و وقفه شد، منشور آن نمیتواند دربارهی این گذشته ساکت بوده آزادی و دموکراسی را بگونهای مطمح نظر سازد که گویی نخستین بار است که این مفاهیم در ایران مطرح میگردد.
در نتیجه یکی از شرایط اصالت چنین منشوری اعلام پیوند تاریخی و اصولی آن با نهضتهای دموکراسی در ایران، ارجاع آن به نهضت مشروطیت، به نهضت ملی ایران و رهبر آن مصدق، و اعلام تکمیل دموکراسی ایران از راه اصلاح عمیق قانون اساسی مشروطه به دست نمایندگان مجلس مؤسسان آینده، با حذف همهی اجزاء کهنه شدهی آن است؛ مجلسی انتخاب شده در شرایط کاملاً منطبق با معیارهای بین المللی.
پیداست که هر «اتحادی» که تمهیدکنندگان آن، آگاهانه از بیان این حقایق پرهیز کنند با تاریخ معاصر ایران و حافظهی ملی مشکل بزرگی دارند.
تشکیل یک اتحادعمل ملی، دموکراتیک و لاییک نیز، که سرنوشت و مشارکت میلیونها انسان صاحب اراده را در نظر دارد، از اختراع جدول ضرب و ماشین بخار ساده تر نیست، و نیاز به تجارب و مراحلی دارد. مراحلی از اتحادهای کوچک با موضوع محدود. همان گونه که تشکیل جبهه ملی از طرف مصدق، با وجود چنان شخصیتی در رأس آن، از مراحلی پس از شهریور بیست گذشته بود.
یک اتحاد هنوز کوچک میتواند حول موضوعی معین و محدود و میان بخش محدودی از نیروها نیز صورت گیرد؛ چنین آزمایش هایی دارای دو فضیلت زیر است:
ـ تمرینی است عملی و بهبودی پذیر برای اتحادی بزگتر، یا میان گروه هایی بیشتر؛
ـ تمرینی است برای آزمودن نیروهای وارد در اتحاد به منظور اتحادهای وسیعتر آینده و/ یا بر سر موضوعهای گسترده تر.
با اینکه در کارزار تحریم انتخابات نیز اتحادعملِ لازم، هرچه بزرگترباشد اثربخش تر خواهدبود، اما نمیتوان در انتظار بزرگترین اتحاد مطلوب دست روی دست گذاشت.
برای آغاز این حرکت و پیشرفت سریع در آن باید ابتدا پیشروترین و مصمم ترین مخالفان ایراندوست و دموکرات و لاییک جمهوری اسلامی، سازمانها و کسانی که اگر هم از نخستین روزهای این نظام در برابر آن نبودهاند دست کم از زمرهی کارگزاران سرشناس و متحدان گذشتهی آن نیز نیستند، وارد عمل شوند.
همچنین «به نعل و به میخی» هایی که فتیشیسم انقلاب همیشه در نظر آنان اساس عمیقاً ارتجاعی نظام را در هالهای از تقدس قرارداده بگونهای که در انقلاب اسلامی، «اسلامی» بودن، یعنی ارتجاع توتالیتر آن را به «انقلابی» بودن آن بخشیدهاند و ناچار فقدان حقوق بشر، خصلت توتالیتر و نگاه ضدایرانی آن را نادیده گرفتهاند، و هنوز این گذشتهی خود را در معرض عام بازبینی نکردهاند، جایی در صف اول چنین اتحادی، دست کم در مراحل نخستین آن، ندارند.
آن نیروهای پیشرو و قاطع، شامل سازمانهای سیاسی، شخصیتها و ارگانهای رسانهای شناخته شده به این صفاتاند، و همهی ایناناند که باید گام به پیش نهاده دست اتحادعمل به سوی هم درازکنند.
برای انجام این مرحلهی کار، که هدف آن محدود به تحریم نمایش انتخاباتی است، نحوهی عمل چندان پیچیده نیست و اقدام تنها نیازمند عزم جزم و همت و ابتکار کافی است.
بطور خلاصه
برداشتن سنگ بزرگ اتحادِعمل وسیع میان نیروهای ملی، دموکراتیک و لاییک، میتواند و بهتر است که از برداشتن سنگهای کوچک تر اما بسیار مهم مانند اتحادعمل برای یک هدف محدود و کوتاه مدت میان گروه هایی محدود آغاز گردد.
چنین اتحادهایی بهترین تمرین و سودمندترین آزمایشها و، در نتیجه، مقدماتی لازم برای اتحادعمل وسیع ملی خواهند بود.
نمونهی چنین اتحادعمل محدودی میتواند در کارزار تحریم انتخاباتی تحقق یابد و از زاویههای مختلف آزمایش گردد.
با چنین تمرین و آزمونی است که هر عنصر و نیرویی میتواند به بهترین شکل نوع و میزان دلبستگی خود به هدفهای یادشده: ایرانی آزاد، دموکراتیک و دارای نظامی لاییک، و آمادگی خود برای مبارزه در راه آنها را به دیگران بشناساند.
ـــــــــــ
دربارهی انتخابات و مشروعیت ج. ا. ا.، از نویسندهی این مقاله:
ـ تحریم انتخابات ساده گیری مبارزه نیست، ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۶.
ـ تحریم بساط فریب «انتخابات» به عنوان شیوهی فعالانه و عمدهی مبارزه، ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۶.
ـ گفتید جمهوریت؟ کدام جمهوریت؟ ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۶.
مهرِ معلمانِ کیمیاگر! بابک داد